به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,272
    سطح
    94
    Points: 24,272, Level: 94
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,635 در 591 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون الهه زیبایی ها
    بله واقعا حیفه وارد حاشیه شدن.
    آره واقعا من کار غیراخلاقی نمی کنم و این رابطه برام خیلی مهمه و براش تلاش هم می کنم، اما با توجه به ویژگی شخصیتی خودم، از دیروز یه فکری در من شکل گرفته که پس ازین به بعد باید هرکارشون رو جبران کنم. اینو اصلا دوست ندارم، و در توان من هم نیست. یعنی ترجیح میدم هیچی ازشون به ما نرسه.
    در مورد محبت زبانی فوق العاده باید بگم اصلا اهلش نیستم و سعی میکنم دلم با زبونم تفاوت زیادی نکنه. من بلدم محبتم رو نشون بدم و تو دلم نگه نمی دارم اما خب بازم زمان میبره تا بتونم به این حد از پذیرش نسبت بهشون برسن. که البته به موفقیت های خیلی خوبی رسیده ام و فکر نمی کنم این خیلی دور باشه.
    راستش خوب فهمیدی من یکم می ترسم که براشون کار کنم، چون یه اخلاقی دارند اینکه ببینن خوب کار می کنی نهایت بهره رو میبرند. البته اوایل تقصیر خودم هم بود. مثلا می رفتم ظرف شام رو بشورم میز آشپزخونه رو هم تمیز می کردم ،کاری که خود مادرشوهرم هم انجام نمی داد انجام می دادم. با اینکه هم تحصیلکرده بودم هم از هر لحاظ چه خانوادگی چه تحصیلی از خانوادشون بالاتر بودیم ، کم کم هوا برشون داشت و فکر کردند حتما ما انقدر خوب و کم نظیریم که عروسمون انقدر هوامونو داره. یه روز که تا ساعت 10 خواب بودم پدرشوهرم داشت به مادرشوهرم میگفت این چقدر میخوابه؟ مگه درس نداره؟ یا در مورد رسم و رسوم هاشون میگفتن ما رسمی نداریم، اما برای جاریم که فامیلشون بود تازه رسم هاشون رو فهمیدم که برای من انجام نمی دادن. خلاصه بگم هروقت میخوام کاری کنم ، اکراه دارم، در تلاش هستم که کم کم رابطه رو درستش کنم و کمک هم انجام بدم بدون اینکه زیاده روی کنم.
    واقعا جمله خوبی گفتی ، ما باید توی یه تیم باشیم و رابطه خودمون رو محکم کنیم و اجازه ندیم دیگران به راحتی اتحادمون رو بهم بریزن. خیلی دیروز این جمله ات بهم کمک کرد تا بتونم مکالمه ام رو با همسرم به نتیجه بروسونم.ممنونم ازت
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (چهارشنبه 26 خرداد 00)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,272
    سطح
    94
    Points: 24,272, Level: 94
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,635 در 591 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Niagara نمایش پست ها
    + کمال گرایی را بررسی کن Eram - مادرشوهر را یه فرد معمولی در نظر بگیر نه رویایی . اینجوری حد انتظارت نسبت به بقیه بهتر تنظیم میشه
    + رفتار جراتمندانه هم تمرین کن .
    + یه خورده هم باید حساسیت خودتو مدیریت کنی , فاجعه سازی نکن .
    مهارت های ارتباطی خیلی مهمه که دوستان بیان کردن .
    خیلی ممنونم نیاگارا
    در حال تمرین هستم برای رشد فردی خودم و افزایش مهارت های ارتباطی ام،چون اینها برام خیلی مهمه، فکر می کنم رابطه با همسرم خیلی خیلی مهمه و باید بیشتر روی اون کار کنم.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  4. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    Niagara (چهارشنبه 26 خرداد 00), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 26 خرداد 00)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,272
    سطح
    94
    Points: 24,272, Level: 94
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,635 در 591 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان من
    چه کار کنم که بتونم ظرفیتم رو بالا ببرم در برابر بی محلی هاشون؟
    چندوقتی هست که مشکل معده پیدا کردم و امروز هم دکتر بودم. پسرم رو سپردم به مادرشوهرم و چند باری بهشون گفتم که می خوام برم دکتر اما حتی نپرسیدن چرا؟ چی شده؟ کاملا بی تفاوت.
    بعد برگشتن از دکتر هم اصلا هیچی نپرسیدن.
    یهو خیلی دلم گرفت ، احساس تنهایی کردم. می خواستیم شام خونشون بمونیم که دیدم زیاد حالم خوب نیست نه جسمی و نه روحی. مادرشوهرم تدارک شام رو داشت می دید و دوست داشت ما هم بمونیم. من بهش گفتم حالم مساعد نیست و می خوام برم خونه ،حتی نپرسید چرا؟ و با حالت بی تفاوتی گفت من شام دارم درست می کنم. دوست داشتم بمونین بازم هرطور راحتین.
    منم اومدم خونه خودمون.
    خیلی دلم گرفته. نمی دونم چی شد که رابطه ما به این جا رسید، حس خیلی بدی دارم.
    واقعا دوست نداشتم رابطه ما اینطور بشه
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  6. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    Mvaz (پنجشنبه 10 تیر 00), wisdom (دوشنبه 31 خرداد 00)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 خرداد 02 [ 21:06]
    تاریخ عضویت
    1397-11-25
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,190
    سطح
    46
    Points: 5,190, Level: 46
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    336

    تشکرشده 193 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ارم عزیز،
    مادر من یک زن بسیار حساس درمورد مسائل زنانه و بیماری های زنانه ست،اصلا نه کنجکاوی میکنه نه نگرانیش رو بروز میده نه برای دختراش نه عروساش ولی خیلی مهربونه،شاید مادر شوهر شما هم از اینجور حساسیت ها داشته نپرسیده،به دل نگیر،چرا مثلا اینکه تدارک شام براتون رو دیده ندیدی و فقط جنبه منفی رو دیدی عزیزم؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید wisdom تشکرکرده است .

    Mvaz (پنجشنبه 10 تیر 00)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,272
    سطح
    94
    Points: 24,272, Level: 94
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,635 در 591 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون wisdom عزیز
    راستش من خودم خیلی دوست ندارم که در مورد بیماریم زیاد توضیح بدم و معمولا سربسته اشاره می کنم ، خودم هم زیاد کنکاش نمی کنم ولی حداقلش می پرسم که دکتر رفتی همه چی خوب بود انشالله؟
    مادرشوهرم انگار از دست من ناراحته به خاطر کم کمک کردن من و جاریم تو کار خونه و حالا داره تلافی (به قول خودش )بی توجهی های ما رو در میاره. تلافی می کنه تا من با تمام وجود درک کنم که چقدر بی توجهی بده و اما این بیشتر باعث میشه خود واقعیش رو بشناسم و دیگه محبت هاش به چشمم نمیاد.
    مثلا همین که میگین شام درست کرده. من با خودم فکر می کنم خب برای پسراش و نوه اش و همسرش درست کرده.
    این اقدام تلافی جویانه اش که به قصد سرجا نشوندن من هست دو تا اثر داشته: یکی اینکه من پذیرفتم که باید با همسرم مشارکت بیشتری توی کارها داشته باشیم خصوصا وقتی مهمانیم. دوم اینکه باعث شده واقعا محبت هایی که می کنند به چشمم نیاد و روز به روز بیشتر از چشمم بیفتند. فکر می کنم بی محلی چیزی هست که به شدت بهش حساسم و هروقت بهم بی محلی می کنند خیلی نسبت بهشون حسم بد میشه.
    و یه مورد دیگه: یه چندباری در گذشته پیش اومد که مادرشوهرم ازم سوال پرسید من نمی دونستم چی جواب بدم و مثلا توی یه اتاق دیگه بودم خودم رو به نشنیدن زدم ، انگار خیلییییییییییی بهش برخورد، تا یه مدت هرچی باهاش حرف می زدم یه درمیون خودش رو به نشنیدن می زد که به من بفهمونه کارم چقدر زشت بوده.
    کلا خیلی اهل تلافی هست.
    مدتی هست که هرچی کار خوب هم می کنند اصلا متأسفانه به چشمم نمیاد، چون صداقت کمی دارند و با هر دستی که بدن از همون دست از تو می گیرن یا منتش رو می گذارند. اما خب این حس قدردان نبودن من رو توجیه نمی کنه، دوست دارم با این وجود قدردان باشم اما واقعا سخته.
    این روزها بیشتر در رفتارم کنکاش میکنم که کجای کارم اشتباه بوده؟
    ویرایش توسط Eram : دوشنبه 31 خرداد 00 در ساعت 22:42

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    27
    Array
    Eram یه خورده باید حساسیت و انتظار استاندارد تعریفی خودت را کم کنی نسبت به مادرشوهرت . یک ماه اینجوری باش نتیجه اش را می بینی به مرور .
    اگه این حساسیت در وجودت باشه طبیعتا یک نارضایتی درونی هم درونت ایجاد میشه خب . مطلبی یادمه قبلا ها می خوندم ، نوشته بود نارضایتی درونی ما باعث انرژی منفی به محیط بیرونی میشه و به همان شدت به ما بر می گرده . مثلا افرادی که جلوه منفی هر وقایعی را می بینن و یا تفسیر منفی دارن تو حوادث نسبت به خودشون و یا دیگران ، به همان شدت به خودشون و یا محیط بر می گرده و باعث میشه رضایت درونی پیدا نکنن و محیط هم جلوه منفی پیدا می کنه ، چون انرژی فکر هم ،بر محیط تاثیر داره . برای من که جالب بود گفتم شاید بتونه این مطلب کمک کنه .
    ویرایش توسط لاله123 : دوشنبه 07 تیر 00 در ساعت 12:19

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,272
    سطح
    94
    Points: 24,272, Level: 94
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,635 در 591 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون لاله عزیز و همه دوستانم که نظر دادند.
    من دفعه پیش یه جفت دستکش ظرفشویی خوشگل خریدم و رفتم منزل مادرشوهر، اصلا مادرشوهرم همینکه دستکش رو دید با من مهربون تر شد. بعدش هم شب ظرف هارو شستم.
    چند روز پیش هم با همسرم صحبت کردم و گفتم دو روز در هفته نگه داشتن بچه واقعا سخته و ایشون لطف بزرگی در حق ما می کنه، من ازین به بعد سعی می کنم بیشتر قدر زحمت هاشون رو بدونم و کمک بیشتری در حد توانم داشته باشم. از نظر زبونی هم تقدیر و تشکرم رو افزایش دادم و همچنین می خوام گاهی براش هدیه هم بخرم ، بگم رفتم بازار یاد شما بودم و اینو براتون گرفتم. مخصوصا این ایام که واقعا به کمکشون احتیاج دارم باید در حد توانم جبران زحمت هاشون رو بکنم.

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من درد و دلهای دوست خوبمان ERAM رو مطالعه کردم و وجه تشابهات بسیاری رو در خودم و ایشون دیدم و گفتم با توجه به مطالعاتی که کردم راهکارهایی که یاد گرفتم رو اینجا براتون به اشتراک می ذارم شاید بتونم کمکی کرده باشم.

    در این جور مواقع متاسفانه (البته با احترام زیاد به مخاطبین و اظهارنظر کنندگاه) اکثر میان میگن باید مهارتهای ارتباطی تو درست کنی، سطح انتظاراتت رو پایین بیاری و فلان کنی و بهمان کنی و ... البته نمی خوام انتقاد کنم که اینها فایده نداره. نه در بلند مدت فایده داره و خیلی هم خوبه ولی چیزی که خودم در این مدت بدست آوردن در تاپیک خودم که لینکش رو در زیر آوردم به نتایج زیر رسیدم:

    1. من خیلی اظهارنظر های دیگران برام مهمه در حالیکه در زندگی واقعی کوچکترین اهمیتی ندارند.

    2. زندگی یک جنگه و باید بجنگی، نباید فکر کنیم اومدیم در یک دنیا و همه چیز باید بر وفق مرادمون باشه بلکه خیلی دره ها و قله ها رو طی می کنیم. و البته تا دره ای نباشد به فراز قله ای قرار نخواهیم گرفت.

    3. عزت نفس و اعتماد بنفس ضعیف باعث میشه به اظهارنظرهای دیگران خیلی توجه کنیم.



    http://www.hamdardi.net/showthread.php?t=47113

    به نظر بنده،

    1. روی عزت نفس و اعتماد بنفس خودتون کار کنید. (همین کاری که خودم الان دارم انجام می دهم. روزی 100 مرتبه بگید من خودمو دوست دارم و تاثیرش رو بعد از سه هفته ببینید.)

    2. فکر نکنید اگر تصمیم به کاری گرفتید چون بقیه می گن اشتباه قطعا اون کار اشتباهه. مثلا من میخواستم نسبت به مادر خانمم بی تفاوت باشم ولی همه میگن مادره دلش می شکنه و گناه داره و هزاران حرف دیگه که همه اش نشات گرفته از اینکه که دیگران جای من نیستند که منو درک کنند. پس من بی توجهی و جدیت رو سرلوحه کارم قرار می دهم. گرچه دیگران از من انتقاد می کنند که این کارت درست نیست ولی در کمال اعتماد بنفس من مسیر خودم رو می روم.

    3. هرگز به کسی که قدر محبت هاتونو نمی دونه محبت نکنید. چون حالت وظیفه بوجود میاد. وقتی شما دارید به فردی کمک می کنید که کوچکترین تشکر و توجهی به محبت های شما ندارد در اصل او اینگونه فکر می کند که در حال انجام وظیفه هستید. پس هرگز به کسی که اینگونه فکری دارد کوچکترین کمکی نکنید.

    4. مسئولیت زندگی خود را بپذیرید و اجازه ندهید دیگران با اظهارنظرها و حرفهایشان شما را تحت کنترل خود درآورند.

    شما چه محبت کنید و چه طبق آنچه گفتم سنگین و متین باشید و نسبت به آنها بی توجه باشید مردم و دیگران پشت سرتان حرف خواهند زد. تنها تفاوت ما در این است که توجه ما به رفتارهای دیگران فقط باعث می شود که دیگران کنترل زندگی ما را به دست بگیرند و ما را همانند ماشین کنترلی، کنترل کنند. پس کوچکترین توجهی به رفتارشون نکنید. (البته بیایید پیش مشاور و اینجور سایتها و درد دلهاتون رو بگید و آروم کنید خودتون رو) ولی در ظاهر کاملا تمرین کنید که نسبت به رفتارهای اونها هیچ ارزشی قائل نیستید.

    میخواهم جمله قشنگی رو براتون بگم که امیدوارم بهتون کمک کنه.

    مادر زن من و مادر شوهر شما شناگران ماهری هستند. هرچه نزد همسرانمان در مورد آنها بگوییم جز کوچک کردن خودمان کاری پیش نبرده ایم و بلکه خودمان را هم خراب کرده ایم.

    این افراد شناگران ماهری هستند و هر زمان استخر ما را پر از آب ببینند در آن پریده و شروع به شنا می کنند و موجبات ناراحتی ما را فراهم می کنند. تنها راه اینکه اجازه ندهیم که این شناگران ماهر احساسات ما را جریحه دار کنند این است که آب استخرتان را خالی کنید. زیرا ماهرترین شناگر هم در استخر بدون آب قادر به شناکردن نیست. بهترین عامل برای خالی کردن آب استخر زندگی مان بی اهمیتی و بی توجهی به آنهاست. در این رابطه کتاب بیشعوری توصیه می شه که فوق العاده هست.
    امیدوارم صحبتهای من به دردتون خورده باشه.
    ویرایش توسط ارشد : یکشنبه 27 تیر 00 در ساعت 11:14


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.