به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 اردیبهشت 00 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1400-2-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon88888 چگونگی کنترل خانوادم از نظر ارث و میراث و موارد مالی!!!

    با سلام
    نمیدونم از کجا شروع کنم ولی سعی میکنم به طور خلاصه بگم. ما یه خانواده 7 نفره هستیم که 5 تا خواهر و برادریم.. دو تا پسر و سه تا دختر..من کوچکترین عضو خانوادم. بزرگترین بچه خانواده، یکی از خواهرامه که 18 سال ازم بزرگتره. من کارشناسی ارشد دارم(بقیه یا لیسانس یا دیپلم) و بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی باید میرفتم سربازی. سربازی رو به عنوان امریه در یکی از ارگان های دولتی مشغول به کار شدم که بعد از دو سال همون جا استخدام شدم و الان تقریبا دو سال هم است که به طور رسمی دارم اونجا کار میکنم. درحال حاضر 31 سالمه. برای ازدواج هم چندین بار اقدام کردم و دو بار هم خانوادم برام اقدام کردند و هر دفعه بنا به دلایل مسخره به هم میخورد مثل تعداد مهریه باید مثلا 14 تا می بود و شکاک بودن مادرم و خواهرم(خواهر وسطی) که عروس تو سری خوری میخواستند!!!!.....در اون مقاطع زمانی به شدت به مشکلات روحی خوردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم خانوادمو تغییر بدم، من نمیتونم مادرم و خواهرم رو تغییر بدم پس باید به یه شخص مستقل تبدیل بشم...مستقل ار هر لحاظ خصوصا از نظر مالی. که خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم البته توی ذهنم هست که حتی الامکان احترام بزرگترها رو نگه دارم ولی باز خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم چون مطمئن شدم که این وابستگی مالی به شدت روی دخالت ها و اظهار نظرهای بی جا و اشتباه مادرم و خواهرم تاثیر داره و می تونم با استقلال بیشتر، کنترل بیشتری رو زندگیم داشته باشم.

    زندگی من همنیطور با کار در اون شرکت میگذشت. این رو هم بگم پول رهن خونه رو خانوادم بهم کمک کرده بودند و در واقع بدون کمک اون ها نمیشد چون اون اوایل من پولی نداشتم، البته اینم بگم الان پولی که از این شرکت در میارم هم نسبت به تورم اصلا بالا نیست و از طرفی هم با توجه به این که من سابقه کاری زیادی ندارم و مسیری که انتخاب کردم درس و تحصیلات بود دیگه بیشتر از این هم از کشورمون نمیشه انتظار داشت! خلاصه دارم تلاش میکنم و نا امید نیستم و راه های دیگری به عنوان شغل دوم رو دارم سعی و خطا میکنم و مطمئنم یه روزی ازین شغل کارمندی میام بیرون و درآمدم بهتر میشه و راضی کننده. ولی نیاز به زمان دارم. اینم بگم خواهر وسطیم اخلاق های خیلی خاصی داره و به شدت کینه ای هستن و مثلا عقد داداشم و عروسی خواهرم بنا به خصومت های بچگانه نیامدند و حتی با مادرم مدتی قهر بودن بنا به دلایلی! کلا تقریبا حدود سه سال این خواهرم قطع ارتباط کامل با خانواده داشتن و حتی شماره های ما رو بلاک کردند!

    گذشت و گذشت و مادرم متاسفانه تقریبا تابستان پارسال دچار سکته مغزی شد! طوری که طرف راست بدنش کاملا بی حرکت شد و داداش بزرگم و من تا اونجایی که میتونستیم کمکش میکردیم برای فیزوتراپی و مسایل دیگر. در این بین خواهر وسطیم که توی شهرمون بود و نزدیک مادرم بود به کمک مادرمون نمیامد در حالی که در این مقطع زمانی مادرم به شدت به یه دختر نیاز داشت که کمک حالش باشه و برای منی که شرکتم توی تهران و کرج بود مسلما سخت بود که همیشه کنار مادرم باشم و کمک کنم. توی دلم خیلی از خواهرم پر بود ولی به این فکر افتادم که با سیاست برم جلو و کمی گذشته ها رو فراموش کنم حداقل به خاطر مادرم(البته از مادرم هم دلم پر بود). خلاصه قبل عید تماس هایی با خواهرم گرفتم(منو اون موقع بلاک نکرده بود) و بی جواب موندم و پیامک هایی از طرف خواهرم دریافت کردم که تقریبا نا امید شدم که خواهرم برگرده در نهایت منو بلاک کرد ولی من گاها پیامک بهش میدادم، خدا رو شکر پیامک های من تاثیر خودشو گذاشت و یه شب برخلاف انتظارم خواهرم بهم پیام داد و خلاصه بعد از گذشت یه سری پروسه های طولانی خواهرمو آروم کردم و کاری کردم که ارتباط خودشو با خانواده داشته باشه.


    قبل این که خواهرم رابطش با خانواده اوکی بشه، مادرم هم یه حرکت دور از انتظار برای من زد! و اونم این بود که برای خرید خونه اقدام کنیم. البته من انتظاری از مادرم بابت این موضوع نداشتم چون هم پول مادرم کم بود و هم پول خودم هم خیلی زیاد نبود اما با پول مادرم و خودم تونستم به سختی و با کلی گشتن، یه خونه قولنامه ای در نزدیکی محل کارم بخرم(البته برای خرید خونه، برادرم باهام بود و کمکم میکرد).


    در مورد برادرم بگم که خیلی با هم از نظر فکری متفاوتیم. برادرم خیلی روحیه استقلال طلبانه نسبت به من نداره و نمیتونه برای زندگیش درست تصمیم بگیره، نشون به اون نشونی که برادرم تقریبا 10-15 سال توی خونه مادرم تا سن 46 سالگی بود و کار خاصی و سرمایه خاصی هم برای خودش ایجاد نکرد. البته اینم بگم معتاد هم بود که دو سه سالی هست ترک کرده. از نظر من نباید یه پسر تا این سن در خونه پدر و مادر باشه، باید خیلی زودتر از اینها وارد مسیر مستقل شدن بشه. اینم بگم که مادرم برای تحصیل برادرم اقدام کرد و خیلی دوست داشت درس بخونه اما متاسفانه اونجا هم خراب کرد و از دانشگاه اخراج شد و تبعید به یه دانشگاه دور شد که مادرم در اون زمان نمیتونست دیگه از نظر مالی تامین کنه و به خاطر همین برادرم اومد توی خونه و 8 سالی توی کرج کار کرد و بدون هیچ دستاورد و برنامه خاصی دوباره برگشت به خونه مادرمون!! دوباره مادرم بهش سرمایه داد برای زدن یه مغازه، بازهم موفق نشد.....خلاصه بگم این برادر ما، نخواست که برای زندگیش درست تصمیم بگیره.


    بزرگترین خواهر من هم توی تهران زندگی میکنه و خیلی هم اهل رابطه با پدر و مادر نیست بیشتر به فکر پول در آوردن خودش و شوهرشه و این خواهرم هم از این نظر مشکل داره(دو تایی کار کردند و زندگیشون الان خوبه خدا رو شکر)...یک خواهر اخری دارم که بد نیست اندازه خودش کمک میکنه....
    رابطه پدر و مادرم هم اصلا خوب نیست و از همون بچگی که یادمه همش دعوا و داد بود و همینطور بین بچه ها. و بی احترامی توی خانواده موج میزنه و دیگه خودت تا تهش برو!


    کلا بخوام بگم به خانوادم از 20، نمره 8 رو بهش میدم چون واقعا و منصفانه بخوام بگم اصلا خانواده خوبی ندارم و من هم نمیتونم تغییرشون بدم. و فقط تنها کاری که میتونستم بکنم همین تیر خلاص آخری بود که تونستم رابطه خواهرمو با مادر و خانواده اوکی کنم که این هم پروژه سختی بود! مدیریت زیادی میخواست چون با افرادی روبرو بودم که افکار خاص و مریضی دارند. بخوام از زندگی و خانواده و پستی و بلندی های زندگیم بگم یه کتاب میشه ولی بگذریم.

    مشکل اصلی من از اینجا شروع شد که به تازگی تقریبا یکی دو هفته قبل عید، داداشم عقد کرده و به مادرم کنایه میزنه میگه برای علی خونه خریدی باید برای من هم بخری در حالی که مادرم دیگه واقعا پول نداره ولی مادرم بابت پول رهن خونه و اجاره اش میخواد بهش کمک کنه(یعنی هم اجاره یک سال روبده و هم پول پیش خونه رو بده)، البته نظر خودم اینه که من مشکلی با کمک کردن مادرم به داداشم ندارم ولی اینکه توی سن 46 سالگی هنوز انتظار کمک داره خیلی قشنگ نیست و اینکه دقیقا می خواد به اندازه من کمک بشه از طرف مادرم باز هم قشنگ نیست.

    راستشو بخوام بگم بچه های خانواده خیلی برای مسایل ارث و میراث دارن خودشونو میکشن حتی اون بزرگترین خواهرم. ولی مادرم در جواب به داداشم میگه پول خودم بوده و اختیارشو خودم دارم و دوست دارم به علی که توی شهر غریب بوده کمک کنم(البته اینم برخلاف انتظارم بوده که مادرم اینطوری ازم دفاع میکنه!). داداشم به مادرم خیلی داره فشار میاره(توجه داشته باشید تمام این حرفا رو مادرم تلفنی بهم گفت ولی من هیچی هنوز به داداشم نگفتم و با هیچکس حرفی نزدم چون احساس میکنم شاید وضعیت بدتر بشه فعلا گذاشتم زمان بگذره). داداشم به مادرم میگه که اون خونه الان قیمتش بالا رفته باید به همون اندازه برای من هم خرج کنی!!!! داداشم به مادرم میگه من پسر بزرگت بودم باید به من کمک میکردی و برای من خونه میخریدی و من واجب بودم و فلان ولی مادرم میگه تو ازدواجت معلوم نبود و من خیلی وقت قبلتر این تصمیم رو برای علی گرفته بود.


    الان چیزی که واقعا سر درگمم و نمیدونم چطوری حلش کنم اینه که اگه یه روزی خواهرام و همه در مورد اون خونه بفهمن، من چطوری باهاشون حرف بزنم چون میدونم این خواهر ها و برادر به خاطر همین موضوع به من فشار میارند و میگن چرا مادرم برای من خونه خرید و چرا ما باید سختی بکشیم و تو نکشی و حسادت کنند و ازین حرفا!!
    نمیدونم چی بگم من فقط چیزی که میدونم اینه واقعا به کمک خانوادم ازین بابت لازم داشتم(اینم بگم خونه چندان خوبی نخریدم ولی برای شروع خوبه) ولی انتظار نداشتم اما مادرم بهم کمک کرد و بارها بهم گفت به اونا ربطی نداره پول خودم بوده و ربطی به ارث و میزاث هم نداره، مادرم بهم میگه اگه من نباشم کسی کمکت نمیکنه و میخوام یه خونه ای داشته باشی ولی من میترسم بابت این موضوع سر ارث و میراث دعوا بشه و حرفهای خوبی زده نشه.

    چیزی که خیلی مطمئنم اینه که به هیچ وجه نمیتونم روی خواهرها و برادرم حساب باز کنم. انتظارم از خواهرها و برادر بزرگترم اینه که یکمی دل بزرگی داشته باشند و منو بیشتر درک کنن که لازمه به من کمک بشه اوایل زندگی تا بتونم زندگیمو بسازم، من توی شهر بزرگی هستم که پول رهن خونه سال به سال به شدت میره بالا و اینطوری هر چی در میارم باید بدم بابت پول رهن خونه!!! و هیچ پس اندازی برام نمیمونه که روی سرمایه گذاری یا مسایل دیگه فک کنم.


    نمیگم همیشه کمک کنن چون خودم مطمئنم بالاخره زندگیمو یه جوری جلو میبرم و بالاخره باید پیشرفت کنم و مستقل بشم و اصلا از وابستگی و زیاد کمک گرفتن خوشم نمیاد. ولی گاهی لازمه خصوصا توی این کشوری که هستیم و به شدت تورم خیزه. چون من با پولی که پس انداز کرده بودم به راحتی توی سال 97 می تونستم یه خونه معمولی بخرم ولی.....!

    بگذریم، حرفم اینه در مقابل این خانواده چه نوع مدیریتی داشته باشم و چطور باهاشون حرف بزنم که کمترین تبعات رو داشته باشه؟ دلم برای مادرم میسوزه که گیر چنین داداشی افتاده و انتظار داره که مادرمون پول اجاره خونه و پیش خونه رو بده اونم توی سن 46 سالگی...بخوام حرف بزنم هم میگه مامان به تو کمک کرد به منم باید کمک کنه!! ازونطرف هم خواهرام هم ازین حرکت داداشم خوششون نمیاد و همون بحث حسادت و این چیزا و ممکنه یه روزی داداشم طاقت نیار و همه چی رو بگه و اون موقع من نمیدونم باید چکار کنم. بدبختی اینه که اینا قشنگ میشینن همه چی رو حساب میکنن و اصلا رحم ندارند! اینم بگم 50 تومن پول رهن اون خونه رو هم من دارم باز میدم. و اون خونه در کل300 تومن بود و من تقریبا 100 تومنشو خودم دارم میدم. قولنامه هم به نام منه(این خونه فعلا دست مستاجره). الانم توی یه خونه اجاره ای هستم و خودم اجاره خونه رو میدم. یه وام گرفتم اونم خودم دارم قسطشو میدم. بابت وام ازدواج داداشم، داداشم میگفت مامان باید قسطشو بده!!!
    ببخشید که طولانی شد، هر چی که خواستم خلاصه بگم ولی نشد!! پیشاپیش ممنون از پاسخ هاتون...
    ویرایش توسط ali-sd : چهارشنبه 15 اردیبهشت 00 در ساعت 23:29

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    درود

    لازمه به دو سؤال پاسخ بدین؛

    ۱. لطفا برای ما بنویسین چرا فکر میکنین خانواده شما میخوان عروسشون اصطلاحا تو سری خور باشه؟ مثال و توضیح واضح لازم هست.

    ۲. در مورد منزل شما اشاره کردین منزل فعلا در اجاره هست، پولی که از این بابت از مستاجر میگیرین صرف چه کاری میشه؟

    سپس در ادامه انشالله راهنماییتون میکنیم .

  3. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    ali-sd (جمعه 17 اردیبهشت 00)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 اردیبهشت 00 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1400-2-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    درود

    لازمه به دو سؤال پاسخ بدین؛

    ۱. لطفا برای ما بنویسین چرا فکر میکنین خانواده شما میخوان عروسشون اصطلاحا تو سری خور باشه؟ مثال و توضیح واضح لازم هست.

    ۲. در مورد منزل شما اشاره کردین منزل فعلا در اجاره هست، پولی که از این بابت از مستاجر میگیرین صرف چه کاری میشه؟

    سپس در ادامه انشالله راهنماییتون میکنیم .
    با سلام

    در مورد سوال اول واقعا خیلی داستان ها پشت این قضیه است و من به شخصه در این مورد مشاوره هم رفتم هم خودم و هم مادرم. و در این موضوع کاملا مطمئنم که خانوادم خیلی مشکل از نظر اخلاقی و رفتاری دارند و این رو مشاورین هم بهم گفتن که باید خودمو مستقل کنم اما باشه در این مورد توضیح میدم:

    مثلا مورد آخری که رفتم برای آشنایی با یک دختر خانمی در شهر خودم(این دختر خانم معلم بودن و استخدام آموزش و پرورش)، این دختر رو خواهرم(وسطی) انتخاب کرده بود و خیلی خیلی هم از ایشون تعریف میکرد اما مشکل از این جا شروع شد که من و این دختر خانم با هم صحبت کردیم که باید یه مدت با هم بیشتر آشنا بشیم که این موضوع کاملا طبیعه. و این دختر خانم هم مشکلی بابت این موضوع نداشتند و داشتیم خوب پیش میرفتیم که خواهرم و شوهرش خودسر بعد از سه روز آشنایی با این دختر، باهاش تماس گرفتند که باید زودتر تکلیف داداشم رو مشخص کنی(حالا نه با این لحن ولی خیلی خیلی اصرار داشتن) و خواهرم بهش میگفت که من و شوهرم دو هفته ای ازدواج کردیم و الان ما میخوایم بیایم خانواده ها با هم آشنا بشن و تکلیف مهره و این جور چیزا مشخص بشه،(بخش زیادی از این صحبت ها هم در واتس آپ باهاش زده شد که این دختر خانم همه این پیام ها رو برای من هم فرستادن و برای من ثابت شده که چنین اتفاقاتی افتاده و دروغ نبود).


    ولی این دختر خانم آدمی نبودن که بدون اصول برن جلو(از نظر خودم هم کاملا منطقی بود) و هر کی هر چیزی بگه قبول کنه چون خیلی واضح است که باید برای ازدواج آشنا شد. البته اینم بگم طی اون تماس، این دختر خانم خیلی با احترام موضوع فوت مادرشون رو مطرح کردند که الان زوده جواب بدم و تا سال مادرشون که حدودا 6-7 ماه بعد بود صبر کنن ولی خواهرم اصلا به هیچ صراطی مستقیم نبود!! خلاصه خواهرم ازش به شدت بدش اومد و ازونطرف هم مادرم رو پر میکرد و کلا همه چی خراب شد(مثلا مادرم بهم میگفت این دختر خوبی نیست تو رو ازم جدا میکنه و به تو دستور میده و فرمانروا میشه!!! و فلان)-ببنید من این دختر رو اون مدت شناخته بودم اصلا چنین شخصیتی نداشت و میدونستم مادرم داره چرت میگه- از طرفی من ازین دختر خانم خوشم اومده بود و سعی داشتم وضعیت رو درست کنم و چند ماهی با این دختر خانم بودم. ازون طرف هم خواهرم جواب گوشیمو نمیداد(چون میدونست اگه با من صحبت کنه نمیتونه جواب حرفامو بده، من کلا از در منطق با همه حرف میزنم و اون اصلا حرفای منطقی نمیزد) و حتی توی پیامک ها بهم فحش های بد میداد که در حد یه آدم تحصیل کرده هم نبود.


    همین الان که دارم مینویسم و یادم میاد خیلی قلبم به درد میاد که باهام به طرز خیلی بدی رفتار شد و من که کلا اهل گریه کردن نبودم توی تنهاییام اشکام در اومد. توی این مسیر من بالاخره مادرم رو مجبور کردم که بریم دوباره چون سال مادرش تموم شده و بریم مشخص بشه قضیه. مادرم کلا ناراضی بود و از طرفی هم مادرم نزاشت من توی اون جلسه بیام در حالی که توی این طور جلسات باید پسر بیاد ولی نزاشت(چون میدونست من پسری هستم که بیام شرایط هر چقدر بد هم که بشه میتونم جلسه رو کنترل کنم و به خوبی ختم بشه) و خودش و خواهر و داداشم رفتن و هر طور که میخواستن حرف زدن و به پدر دختره گفتن که ما حتما ازدواج دانشجویی میخوایم با کمترین مهره و 14 تا سکه!!! جوری حرف زد که انگار که میخوای بخواین نمیخواین هم نخواین!!! کلا اونا هم بهشون برخورد و مادرم هم چند روز بعد آب پاکی ریخت و به اون دختر مستقلا زنگ زد و این موضوع رو تمومش کرد! در حالی که باید به پدرش تماس میگرفت.....


    کلا بخوام بگم خیلی چیزا زننده بود!!! و من سر اون قضیه نابود شدم چون غرورم خورد شد..... خودم خیلی دوست ندارم به گذشته برگردم....جدایی تلخی بود ولی دیگه باید بیشتر ازین جلو نمیرفتم چون نیمخواستم آینده اون دختر رو خراب کنم خیلی تلاش کردم ولی نشد، بعد اون ماجرا هم چند ماه بعد باز اون دختر خانم باهام تماس گرفتن ولی من جواب نمیدادم چون نمیخواستم به من وابسته بشه و وضعیتش از اینی که هست بدتر بشه.....دلم خیلی پره کاشکی نمیگفتین این سوال رو جواب بدم.....
    غیر از این دختر خانم هم یه دختری هم توی لیسانس آشنا شده بودم که چند سال قبل این ماجرا بود و اون رو هم با دلایل کاملا غیر منطقی مثلا این که اون شهر ازمون دوره و ما نمیتونیم تحقیق کنیم و فلان و سر مهره و این طور چیزا بهم خورد....اون شهر کمتر از 2 ساعت فاصله داشت....الان که بازم ازون سالها گذشته واقعا مطمئنم انتخاب های من توی اون سن خوب بوده ولی همیشه به در بسته خوردم.........
    بیخیال زندگی ادامه داره و من مطمئنم خدا برای من مسیر بهتری رو در نظر گرفته.

    در مورد سوال دوم میتونم بگم که اون خونه رهن کامل است و 50 ت رهنه و هیچ اجاره ای نداره که به من برسه و این 50 ت هم خودم باید بدم

    یه مورد دیگه اینم بگم همین دیروز داداشم بهم زنگ زد و پول لازم داشت بابت رهن خونه بهش 10 ت دادم در حالی که خواهر بزرگتر داشت و اون خواهر بهش پول قرض نمیداد و من این کار رو براش کردم...اینو گفتم منظورم نیست که بخوام منتی بزارم روی برادرم فقط میخوام بدونین جو خانواده ما چقدر سیاه است. البته من هم تازه وارد کار شدم واقعا باید پس انداز کنم و خودم خیلی جاها مشکل دارم ولی بازم دادم چون گفتم داداشمه و میدونستم خانوادم چطوریه.
    البته اینم بگم داداشم خودش خیلی مقصره نزدیک 15 سال خونه مادرم بود ولی اصلا از نظر مالی هیچ پیشرفتی نکرد، شرایط خانوادم قطعا روی زندگیش تاثیر داشته چون اونم برای ازدواجش به مشکل خورد که الان اینطوری شده وضعش...ولی 15 سال هم کم نیست..همین الانش که داداشم توی سن 46 سالگی ازدواج کرده، مادرم با اون مریضیش داره اذیتش میکنه و بهش کمک نمیکنه حتی برای پول رهن خونش که یه خونه خوب بگیره و داداشم به من گفت و من بهش پول رو دادم..بخوام به طور کلی بگم اعضای خانوادم کلا مشکل دارن اونم از نظر مغزی!!..دلم نمیاد اینطوری حرف بزنم و بگم ولی واقعا این یه حقیقت محضه!!...اون از پدرم که در نقش پشه توی خانوادم است(در واقع مشکل اصلی پدرم است که کنترل زندگی رو در دست نگرفت) و این از روابط خواهر و برادرا......گاهی اوقات فکر میکنم که اینا توی دانشگاه چی یاد گرفتن! خصوصا خواهرام.
    ولی تفاوت من با داداشم اینه که داداشم کم آورد و به همین مسیر ادامه داد و نخواست مستقل بشه ولی من با قدرت میخوام و مستقل میشم و الانم تقریبا هستم.

    امیدوارم قشنگ حرفامو درک کرده باشید و جواب سوالتونو داده باشم.

  5. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم از توضیحتون

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    دلم خیلی پره کاشکی نمیگفتین این سوال رو جواب بدم.....
    اتفاقا خوب شد مجالی دست داد تا بتونین با نوشتن احساسات خودتون رو حتی شده بخشیش رو تخلیه کنین و با افراد قابل اعتماد در فضایی که کسی شما رو نمیشناسه مطرح کنین. سرکوب احساسات کار درستی نیست و باعث آزردگی های زیادی میشه.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    داشتیم خوب پیش میرفتیم که خواهرم و شوهرش خودسر بعد از سه روز آشنایی با این دختر، باهاش تماس گرفتند که باید زودتر تکلیف داداشم رو مشخص کنی(حالا نه با این لحن ولی خیلی خیلی اصرار داشتن).
    درسته، ما هم این رو قبول نداریم که مسائل با شتاب پیش برن و حتما باید فرصتی برای آنالیز، تحقیق و جمع بندی وجود داشته باشه و دو طرف بتونن تصمیم درستی بگیرن.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    دختر خانم خیلی با احترام موضوع فوت مادرشون رو مطرح کردند که الان زوده جواب بدم و تا سال مادرشون که حدودا 6-7 ماه بعد بود صبر کنن.
    بله احترام به رسم و رسومات و بزرگترها، درگذشتگان و ... مطرح هست، اما نباید این قضیه پوششی برای زمان خوردن به یک ارتباط بشه. چون ممکن هست ارتباطی سرانجام نداشته باشه و در اینصورت ما باید در هر آشنایی یک تا چند سال از عمر گرانبها رو هدر بدیم و از هر آشنایی کوله ای از خاطرات رو به دوش بکشیم. در واقع زندگیمون رو صرف روابطی کنیم که برای ما حداقل پایانی ندارن.
    پس تایم آشنایی باید حتما با کمک مشاور زمان خاصی در نظر گرفته بشه که آسیب ها رو کاهش بدیم.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    از طرفی هم مادرم نزاشت من توی اون جلسه بیام در حالی که توی این طور جلسات باید پسر بیاد ولی نزاشت(چون میدونست من پسری هستم که بیام شرایط هر چقدر بد هم که بشه میتونم جلسه رو کنترل کنم و به خوبی ختم بشه) و خودش و خواهر و داداشم رفتن و هر طور که میخواستن حرف زدن و به پدر دختره گفتن که ما حتما ازدواج دانشجویی میخوایم با کمترین مهره و 14 تا سکه!!. .
    البته که شما هم باید حضور داشته باشین و این حق شما و طرف مقابل هست. اما دقت کنین اگر حضور داشتین احتمالا برای آینده خودتون دردسر ساز میشدین.

    چهارده سکه، یا صرف نظر از هزینه های زیاد اینها موارد بدی نیستن، شاید برای شما که در تب و تاب ازدواجین بچشم نیاد اما لازمه با آینده نگری پیش برید.
    سکه ای که زمانی مثلا دویست هزار تومن بود ، الان چقدره؟
    هزینه های برپایی عروسی که زمانی مثلا پنج میلیون بود ، الان چقدره؟

    آیا شما تونستین اون آرزوهای اقتصادی زمان مجردی خودتون رو با توجه به تورم برآورده کنین؟ جمله ی پایین رو بخونین↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    ولی گاهی لازمه خصوصا توی این کشوری که هستیم و به شدت تورم خیزه. چون من با پولی که پس انداز کرده بودم به راحتی توی سال 97 می تونستم یه خونه معمولی بخرم ولی.....!.
    اگر همسرتون در آینده درخواست مهریه کنن آیا میتونین مثلا پنجاه سکه رو پرداخت کنین؟ جای صحبت های اساسی همین جلسات هست که صریح و روشن طرفین به توافق برسن نه وقتی که درگیر احساسات شدین و نمیتونین برگردین گردن شما زیر بار هزینه های هنگفت و قرارهای قانونی بره.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    کلا اونا هم بهشون برخورد و مادرم هم چند روز بعد آب پاکی ریخت و به اون دختر مستقلا زنگ زد و این موضوع رو تمومش کرد!.
    خب اینجا ما میبینیم طرف مقابل هم عکس العمل درستی نداشتن و بنظر باید بالغانه تر با موضوع برخورد میکردن. اگر جواب قاطعانه منفی بود پس چرا باز تماس گرفتن؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    بعد اون ماجرا هم چند ماه بعد باز اون دختر خانم باهام تماس گرفتن ولی من جواب نمیدادم.
    این بشما نشان میده که نوک پیکان رو همیشه سمت خودتون و خانوادتون نگیرین و یک ماجرا رو بصورت کامل از الف یا ی بررسی کنین. متاسفانه وقتی احساسی عمل میکنیم به موازات احساسات آسیب های مختلفی رو تجربه میکنیم یا وارد میکنیم.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    غیر از این دختر خانم هم یه دختری هم توی لیسانس آشنا شده بودم که چند سال قبل این ماجرا بود و اون رو هم با دلایل کاملا غیر منطقی مثلا این که اون شهر ازمون دوره و ما نمیتونیم تحقیق کنیم و فلان و سر مهره و این طور چیزا بهم خورد....اون شهر کمتر از 2 ساعت فاصله داشت.
    بله قطعا تحقیق اینچنینی سخت تر خواهر بود، شما در مدت آشنایی راه دور مجبورتون میکنه که تلفنی یا اینترنتی بخشی از آشنایی رو سپری کنین و سهولت این دسترسی باعث میشه دیدار های کمتری رو طلب کنین، بیشتر پنهان کنین و بیشتر خیال پردازی کنین. کمتر تحقیق کنین، بیشتر دچار خطا بشین و ...
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    واقعا مطمئنم انتخاب های من توی اون سن خوب بوده ولی همیشه به در بسته خوردم.
    اشتباه شما همینجاست، قطعیت در نظری که دارین. ما هرگز نمیتونیم بگیم دانه ای که میکاریم جوانه میزنه، ماشینی که سوار میشیم وسط راه خراب نمیشه، ناهار با شاممون خوب در میاد و خراب نمیشه، ماهی قرمز داخل تنگ نمیمیره و ...

    شما اون خانم رو خوب نشناختین، چطور میدونین انتخابتون درست بوده؟

    تا اینجای ماجرا رو داشته باشین و روش فکر کنین تا در پست بعدی سراغ مسئله مالی بریم. ( جهت جلوگیری از طولانی شدن مطلب برای خوانندگان )

    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 17 اردیبهشت 00 در ساعت 20:43

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 اردیبهشت 00 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1400-2-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    متشکرم از توضیحتون


    اتفاقا خوب شد مجالی دست داد تا بتونین با نوشتن احساسات خودتون رو حتی شده بخشیش رو تخلیه کنین و با افراد قابل اعتماد در فضایی که کسی شما رو نمیشناسه مطرح کنین. سرکوب احساسات کار درستی نیست و باعث آزردگی های زیادی میشه.
    .................................



    درسته، ما هم این رو قبول نداریم که مسائل با شتاب پیش برن و حتما باید فرصتی برای آنالیز، تحقیق و جمع بندی وجود داشته باشه و دو طرف بتونن تصمیم درستی بگیرن.
    .................................



    بله احترام به رسم و رسومات و بزرگترها، درگذشتگان و ... مطرح هست، اما نباید این قضیه پوششی برای زمان خوردن به یک ارتباط بشه. چون ممکن هست ارتباطی سرانجام نداشته باشه و در اینصورت ما باید در هر آشنایی یک تا چند سال از عمر گرانبها رو هدر بدیم و از هر آشنایی کوله ای از خاطرات رو به دوش بکشیم. در واقع زندگیمون رو صرف روابطی کنیم که برای ما حداقل پایانی ندارن.
    پس تایم آشنایی باید حتما با کمک مشاور زمان خاصی در نظر گرفته بشه که آسیب ها رو کاهش بدیم.
    .................................


    البته که شما هم باید حضور داشته باشین و این حق شما و طرف مقابل هست. اما دقت کنین اگر حضور داشتین احتمالا برای آینده خودتون دردسر ساز میشدین.

    چهارده سکه، یا صرف نظر از هزینه های زیاد اینها موارد بدی نیستن، شاید برای شما که در تب و تاب ازدواجین بچشم نیاد اما لازمه با آینده نگری پیش برید.
    سکه ای که زمانی مثلا دویست هزار تومن بود ، الان چقدره؟
    هزینه های برپایی عروسی که زمانی مثلا پنج میلیون بود ، الان چقدره؟

    آیا شما تونستین اون آرزوهای اقتصادی زمان مجردی خودتون رو با توجه به تورم برآورده کنین؟ جمله ی پایین رو بخونین↓



    اگر همسرتون در آینده درخواست مهریه کنن آیا میتونین مثلا پنجاه سکه رو پرداخت کنین؟ جای صحبت های اساسی همین جلسات هست که صریح و روشن طرفین به توافق برسن نه وقتی که درگیر احساسات شدین و نمیتونین برگردین گردن شما زیر بار هزینه های هنگفت و قرارهای قانونی بره.
    .................................



    خب اینجا ما میبینیم طرف مقابل هم عکس العمل درستی نداشتن و بنظر باید بالغانه تر با موضوع برخورد میکردن. اگر جواب قاطعانه منفی بود پس چرا باز تماس گرفتن؟


    این بشما نشان میده که نوک پیکان رو همیشه سمت خودتون و خانوادتون نگیرین و یک ماجرا رو بصورت کامل از الف یا ی بررسی کنین. متاسفانه وقتی احساسی عمل میکنیم به موازات احساسات آسیب های مختلفی رو تجربه میکنیم یا وارد میکنیم.
    .................................


    بله قطعا تحقیق اینچنینی سخت تر خواهر بود، شما در مدت آشنایی راه دور مجبورتون میکنه که تلفنی یا اینترنتی بخشی از آشنایی رو سپری کنین و سهولت این دسترسی باعث میشه دیدار های کمتری رو طلب کنین، بیشتر پنهان کنین و بیشتر خیال پردازی کنین. کمتر تحقیق کنین، بیشتر دچار خطا بشین و ...
    .................................



    اشتباه شما همینجاست، قطعیت در نظری که دارین. ما هرگز نمیتونیم بگیم دانه ای که میکاریم جوانه میزنه، ماشینی که سوار میشیم وسط راه خراب نمیشه، ناهار با شاممون خوب در میاد و خراب نمیشه، ماهی قرمز داخل تنگ نمیمیره و ...

    شما اون خانم رو خوب نشناختین، چطور میدونین انتخابتون درست بوده؟

    تا اینجای ماجرا رو داشته باشین و روش فکر کنین تا در پست بعدی سراغ مسئله مالی بریم. ( جهت جلوگیری از طولانی شدن مطلب برای خوانندگان )

    سلام ممنون از پاسختون

    ببینین من نمیگم مهریه خیلی بالا باشه و نه خیلی پایین در واقع مهریه یه موضوع توافقی است. اینکه مادرم خیلی پافشاری میکرد که 14 تا سکه بشه به خاطر این بود که کلا بهم بزنه نه اینکه نگران من باشه(البته اون موقع سکه حدودا 3-4تومن بود). من این چیزا رو کامل درک میکنم. و در مورد شناخت هم میتونم بگم تقریبا یک سال با این دختر بودم و رفت و آمد داشتم هم با پدرش هم با خودش و هم با داداشش. کلا شناخت خوبی نسبت بهشون پیدا کردم چند بار تنهایی رفتم با خانوادش صحبت کردم.

    به نظر من مهمتر از تعداد مهریه، شناخت دو طرفه است چون بخواهیم یا نخواهیم هر چقدر هم سعی و تلاش کنیم پدر خانواده دوست داره مهریه دخترش بالا باشه تا حدی و این صحبت های دو طرفه است که باعث کاهش این تعداد تا حد ممکن میشه و باز هم برمیگردیم به این که شناخت مهمتره که کار به موضوعات و بحث درخواست مهریه یا طلاق کشیده نکشه.

    تماس اون دختر هم به نظر من یه امر احساسی بوده چون ما انسانیم که من این موضوع رو کنترل کردم و مطمئنم خودشم الان فهمیده کاری که کردم بهترین کار ممکن بوده.....

    در مورد دور بودن راه برای ازدواج، فقط میتونم بگم چه میشه کرد! گاهی پیش میاد اینطوری ، خیلیا اینطوری هستن اونم استان های مختلف...ما که توی یک استان بودیم و با کمتر از 2 ساعت فاصله! خیلی روی این موضوع گارد ندارم ....موضوع تحقیقات مگه چند روزه که بخوایم این قدر سخت بگیریم.....نمیدونم...

    قطعیت در حرفم به این دلیل بود که شناخت پیدا کردم باهاشون زمان گذاشتم و حرف زدیم و در مورد همه ابعاد زندگی صحبت کردیم، شما فکر میکنید من همینطوری روی هوا دارم اینا رو میگم؟ بالاخره تفاوت سلیقه همیشه است و تفاهم روی مسایل اصلی زندگی مهمه....نمیدونم چرا فکر میکنین من اون خانم رو نشناختم!

    کامنتتون جالب بود برام، 95 درصدش بیشتر در مقابل من بودید و رفتار خانوادمو اصلا چیز خاصی نگفتین. انگار که رفتار خانوادم براتون کاملا قابل توجیه و بدون مشکل بود!

    بازم ممنون

  7. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    به نظر من مهمتر از تعداد مهریه، شناخت دو طرفه است چون بخواهیم یا نخواهیم هر چقدر هم سعی و تلاش کنیم پدر خانواده دوست داره مهریه دخترش بالا باشه تا حدی و این صحبت های دو طرفه است که باعث کاهش این تعداد تا حد ممکن میشه و باز هم برمیگردیم به این که شناخت مهمتره که کار به موضوعات و بحث درخواست مهریه یا طلاق کشیده نکشه..
    بله موافق هستم با توجه به اون زمانی که برای آشنایی داشتین و در رفت و آمد بودین و اون میزان شناختی که در دو طرف بوجود آمده بود بنظر ۱۴ سکه هم میشد به پنج سکه تنزل پیدا کنه. در هر صورت شما هر طور قضیه رو نگاه کنین نباید بهشون بر میخورد و نباید بچشم مادی بهش نگاه میکردن. غیر از این نیست. ↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    کلا اونا هم بهشون برخورد .
    از طرفی مهریه هدیه ای هست که باید پرداخت بشه و این به مرد مهربان یا نامهربان بستگی نداره، ممکن هست همسرتون از آنچه که میخوان کوتاه نیان و در حین زندگی مهریه رو مطالبه کنن در حالی که هیچ نارضایتی وجود نداره و طلاقی در کار نیست. این دقیقا عین قانون هست خدمتتون عرض میکنم . پس بهتر هست حتما اطلاعاتتون رو گسترش بدین.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    قطعیت در حرفم به این دلیل بود که شناخت پیدا کردم باهاشون زمان گذاشتم و حرف زدیم و در مورد همه ابعاد زندگی صحبت کردیم.شما فکر میکنید من همینطوری روی هوا دارم اینا رو میگم؟ بالاخره تفاوت سلیقه همیشه است و تفاهم روی مسایل اصلی زندگی مهمه....نمیدونم چرا فکر میکنین من اون خانم رو نشناختم!.
    به این دلیل که دلایل شما هم منطقی نیست و اون شناختی که خودتون فکر میکنین با شناختی که ما مد نظر داریم فاصله داره و لازمش آگاهی هست.
    .................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    کامنتتون جالب بود برام، 95 درصدش بیشتر در مقابل من بودید و رفتار خانوادمو اصلا چیز خاصی نگفتین. انگار که رفتار خانوادم براتون کاملا قابل توجیه و بدون مشکل بود!.
    شما برای حل مشکلتون اومدین، اینجا نه محکمه هست و نه دادگاه عدل الهی که ذره ذره خوبی و بدی ها جدا بشن. ما هر چه برای شما مینویسیم با توجه به متنی هست که نوشتین و در ضمن بررسی آنچه بصلاح شماست رو پاسخ میدیم. اگر نوشته ای که مینوسیم باب میل آغاز کننده تاپیک باشه و بخواد هم مسیر احساسات او پیش بره در واقع اون رو وارد مسیر غلطی میکنیم که این سایت در چنین فعالیتی نداره. صبور باشین و روی جملات فکر کنین.

    انشالله اگر تو این موضع به جمع بندی رسیدیم وارد مسئله ی مالی میشیم.
    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 17 اردیبهشت 00 در ساعت 22:39

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 اردیبهشت 00 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1400-2-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    خواهش میکنم



    بله موافق هستم با توجه به اون زمانی که برای آشنایی داشتین و در رفت و آمد بودین و اون میزان شناختی که در دو طرف بوجود آمده بود بنظر ۱۴ سکه هم میشد به پنج سکه تنزل پیدا کنه. در هر صورت شما هر طور قضیه رو نگاه کنین نباید بهشون بر میخورد و نباید بچشم مادی بهش نگاه میکردن. غیر از این نیست. ↓

    از طرفی مهریه هدیه ای هست که باید پرداخت بشه و این به مرد مهربان یا نامهربان بستگی نداره، ممکن هست همسرتون از آنچه که میخوان کوتاه نیان و در حین زندگی مهریه رو مطالبه کنن در حالی که هیچ نارضایتی وجود نداره و طلاقی در کار نیست. این دقیقا عین قانون هست خدمتتون عرض میکنم . پس بهتر هست حتما اطلاعاتتون رو گسترش بدین.
    .................................


    به این دلیل که دلایل شما هم منطقی نیست و اون شناختی که خودتون فکر میکنین با شناختی که ما مد نظر داریم فاصله داره و لازمش آگاهی هست.
    .................................



    شما برای حل مشکلتون اومدین، اینجا نه محکمه هست و نه دادگاه عدل الهی که ذره ذره خوبی و بدی ها جدا بشن. ما هر چه برای شما مینویسیم با توجه به متنی هست که نوشتین و در ضمن بررسی آنچه بصلاح شماست رو پاسخ میدیم. اگر نوشته ای که مینوسیم باب میل آغاز کننده تاپیک باشه و بخواد هم مسیر احساسات او پیش بره در واقع اون رو وارد مسیر غلطی میکنیم که این سایت در چنین فعالیتی نداره. صبور باشین و روی جملات فکر کنین.

    انشالله اگر تو این موضع به جمع بندی رسیدیم وارد مسئله ی مالی میشیم.
    سلام مجدد ..بازم ممنون

    اول از همه من موضع خودمو مشخص کنم من هیچ مشکلی با اینکه شما با من نظر مخالفی داشته باشید ندارم اتفاقا خوشم میاد که این اتفاق بیفته و من به اشتباه خودم پی ببرم ولی قطعا و یقینا با توجیه های قابل قبول و قانع کننده نه صرفا چند تا جمله از کتاب کپی کردن(منظورم به شما نیست کلی گفتم). بنابراین شما ادامه بدید ولی خواهشا با دلیل.

    در مورد اینکه بهشون برخورد منظورم این بود که ما صحبت داریم تا صحبت! یکی با لحن بد میگه و یکی با آرامش و لحن خوب. مادر من متاسفانه آداب صحبت کردن رو به عنوان خانواده پسر اصلا رعایت نکرد چون میشناسمش. نمیدونم چطوری این موضوع رو باز کنم. اینکه آدم با آرامش یه موضوعی رو مطرح کنه با اینکه یه موضوعی رو باعصبانیت و از روی کینه و خراب کردن کار باشه کاملا متفاوته. طرز صحبت کردن خیلی مهمه و مادر من این رو اصلا رعایت نمیکنه و دقیقا خانواده دختر خانم به خاطر همین موضوع ناراحت شدند نه صرفا خود موضوع. بخوام واضح تر بگم، مادر من توی همون دقیقه اول سریع رفتن روی بحث مهریه و بدون هیچ مقدمه ای با لحن بد صحبت کردند و طوری که انگار دختر مردم میخواهد برده خانواده ما بشه! شما بودی ازین خانواده نمیترسیدی که دخترتو بدی به چنین خانواده ای؟ امیدوارم خوب بیان کرده باشم....این از نظر شما مشکل نداره؟ چون اگه عادی صحبت میشد من مطمئن بودم اون خانواده هم با آرامش صحبت میکردند.

    در مورد کامنت دوم میتونم بگم دلایلم برای شناخت کاملا منطقیه، چون زمان گذاشتم و با اون دختر به توافقات خوبی در زمینه های مختلف رسیدیم. شما الان باید بگید چرا منطقی نیست. با دلیل و منطق به من بگید تا من قبول کنم. چون هر کی میتونه بگه این اشتباهه مهم اینه توضیح بدین و اون طرف را قانع کنین نه این که همینطوری یه حرفی بزنین.

    در مورد کامنت آخر، بله من هم همینو میخوام که دوست ندارم هر کی هر چی من میگم بگه درسته ولی با دلیل بهم بگین چرا درست نیست. این خیلی مهمه.

    انشالله وارد اون مساله هم میشیم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    خواهش میکنم



    بله موافق هستم با توجه به اون زمانی که برای آشنایی داشتین و در رفت و آمد بودین و اون میزان شناختی که در دو طرف بوجود آمده بود بنظر ۱۴ سکه هم میشد به پنج سکه تنزل پیدا کنه. در هر صورت شما هر طور قضیه رو نگاه کنین نباید بهشون بر میخورد و نباید بچشم مادی بهش نگاه میکردن. غیر از این نیست. ↓

    از طرفی مهریه هدیه ای هست که باید پرداخت بشه و این به مرد مهربان یا نامهربان بستگی نداره، ممکن هست همسرتون از آنچه که میخوان کوتاه نیان و در حین زندگی مهریه رو مطالبه کنن در حالی که هیچ نارضایتی وجود نداره و طلاقی در کار نیست. این دقیقا عین قانون هست خدمتتون عرض میکنم . پس بهتر هست حتما اطلاعاتتون رو گسترش بدین.
    .................................


    به این دلیل که دلایل شما هم منطقی نیست و اون شناختی که خودتون فکر میکنین با شناختی که ما مد نظر داریم فاصله داره و لازمش آگاهی هست.
    .................................



    شما برای حل مشکلتون اومدین، اینجا نه محکمه هست و نه دادگاه عدل الهی که ذره ذره خوبی و بدی ها جدا بشن. ما هر چه برای شما مینویسیم با توجه به متنی هست که نوشتین و در ضمن بررسی آنچه بصلاح شماست رو پاسخ میدیم. اگر نوشته ای که مینوسیم باب میل آغاز کننده تاپیک باشه و بخواد هم مسیر احساسات او پیش بره در واقع اون رو وارد مسیر غلطی میکنیم که این سایت در چنین فعالیتی نداره. صبور باشین و روی جملات فکر کنین.

    انشالله اگر تو این موضع به جمع بندی رسیدیم وارد مسئله ی مالی میشیم.
    بحثمون جالب شد به خاطر همین میخوام یه موضوعی رو مطرح کنم....ببینین من با دوستام که صحبت میکنم همه دارن میگن یه دختری که تحصیلات عالیه داشته باشه اصلا مهریه پایین معمولا قبول نمیکنه و یه حدی باید باشه که راضی کننده باشه. واقعا یه دختری که پزشک باشه یا فوق لیسانس میتونه 14 تا سکه مهریه رو قبول کنه؟؟؟!!!! واقعا حرفاتون برام خیلی عجیب بود. نمیدونم چند سالتونه و تحصیلاتتون در چه حدیه....ولی به هر حال حرفاتون به عنوان یه دختر برام عجیب بود و برخلاف افکار عموم جامعه است.

  9. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    بله متشکرم، خب شما نوشتین؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    دختر خانم خیلی با احترام موضوع فوت مادرشون رو مطرح کردند که الان زوده جواب بدم و تا سال مادرشون که حدودا 6-7 ماه بعد بود صبر کنن.
    مطلب بعدی اشاره کردین؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    توی این مسیر من بالاخره مادرم رو مجبور کردم که بریم دوباره چون سال مادرش تموم شده و بریم مشخص بشه قضیه. مادرم کلا ناراضی بود و از طرفی هم مادرم نزاشت من توی اون جلسه بیام در حالی که توی این طور جلسات باید پسر بیاد ولی نزاشت..
    و تو همین جلسه بود که ؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    خودش و خواهر و داداشم رفتن و هر طور که میخواستن حرف زدن و به پدر دختره گفتن که ما حتما ازدواج دانشجویی میخوایم با کمترین مهره و 14 تا سکه!!!.
    __________________
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    مادر من توی همون دقیقه اول سریع رفتن روی بحث مهریه و بدون هیچ مقدمه ای با لحن بد صحبت کردند و طوری که انگار دختر مردم میخواهد برده خانواده ما بشه! شما بودی ازین خانواده نمیترسیدی؟.
    این درسته که بیان انسان بسیار مهمه و حرف شما قابل قبول هست. اما دقت داشته باشین در هر صورت دیدار اولتون نبوده و برای هم ناآشنا نبودین.
    بهر حال باید شما مسئله ای رو مطرح کردین و اونها هم باید شرایط خودشونو مطرح میکردن و مسالمت آمیز با توافق پیش می‌رفت.

    از طرفی شما در جلسه حضور نداشتین اما تأکید دارین همون ابتدا با لحن بد و ... پیش رفته این یقین از کجا میاد؟!

    ( اگرچه تأکید میکنم دلایل رد یک خواستگار با بهم خوردن خواستگاری منحصر به اینموارد نیست و دلایل متنوعی رو در بر میگیره که شاید مربوط به شخص مقابل باشه)

    در خصوص مادر و خواهر گرامیتون میشه چند توصیه کرد؛

    ۱. شناسایی دلایل مخالفت و ناراحتی و انتقال احساس

    این در حالی ممکن هست که دلایل رو مثل الان بررسی کنین و در پی آگاهی باشین. ببینین نظراتشون چند درصد قابل قبول بوده و چقدر غیر منطقیه. آنچه که قابل قبوله رو به مادرتون، خواهرتون انتقال بدین و آنچه درست نیست رو با گفت گوی صحیح حل کنین.
    این گفتگو لازمش اینه شنونده خوبی هم باشین. اینکه چطور حرف بزنیم و چطور بشنویم هم آداب خودش رو داره که میشه ازش نتیجه گرفت و براتون اینجا قرار میدم.

    به خانوادتون انتقال بدین دوستشون دارین، انتقال بدین با ازدواجتون فراموش نمیشن، انتقال بدین همواره برای اونها پسر ، برادر خواهید ماند. در واقع نگرانی های اونها رو برطرف کنین.

    ۲. بحث نکنین، انتقاد نکنین.

    ببینین پدر و مادرهامون همیشه اون طوری که ما انتظار داریم رفتار نمیکنن و نمیتونن دنیای درونمون رو کاملا درک کنن.
    این موضوع باعث میشه همیشه از اونها توقعاتی داشته باشیم و دیر به فکر سالم سازی ارتباطمون باهاشون بیفتیم.
    پدر و مادر یا حتی خواهر و برادر بزرگتر پایبند به یکسری رسوم ها و نظرات و ... هستن. با دنیای اونها همراه بشین و سعی کنین پلی از دنیای خودتون به دنیای اونها بزنین بصورتی که با آرامش از این پل رد بشن و نیاز به تغییر رو احساس کنن.

    ۳. طرف مقابلتون رو درست معرفی کنین.

    اجازه بدین اون خانم طرف مقابلتون بیشتر برای خانوادتون شناخته بشه، ارتباط فقط یکسری قرار دو نفره نباشه و بستر شناخت برای خانواده با فرد هم فراهم بشه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    شما الان باید بگید چرا منطقی نیست. با دلیل و منطق به من بگید تا من قبول کنم.
    یک دلیل فکر میکنم فعلا کافی باشه، مکرر در بالا مواردی رو اشاره کردم، یکی از اونها رو در نظر بگیرین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    ببینین من با دوستام که صحبت میکنم همه دارن میگن یه دختری که تحصیلات عالیه داشته باشه اصلا مهریه پایین معمولا قبول نمیکنه و یه حدی باید باشه که راضی کننده باشه. واقعا یه دختری که پزشک باشه یا فوق لیسانس میتونه 14 تا سکه مهریه رو قبول کنه؟؟؟!!!!.
    جمله ی خوبی رو اشاره کردین، پاسخش این هست که شما هر چقدر تلاش کنین به آگاهی برسین و خودتون رو آماده قدم برداشتن در مسیر ازدواج کنین، بهمون میزان هم افراد مناسبی برای ازدواج تو مسیرتون میان یا جذب میکنین یا جذبشون میشین. آدم مناسب هم سنجشش برای پیدا کردن شریک زندگیش مطمئنا مسائلی ورای معیارهای فرعی یا قابل اندازه گیری هست.

    آگاهی در زمینه ازدواج موفق در سایه ی مطالعه، کمک از مشاور و تحقیق فراهم میشه. که اگر میخواین بدونین در ازدواج به چه چیزهایی نیاز داریم که موفق بشیم براتون شرح میدم.
    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 18 اردیبهشت 00 در ساعت 13:30 دلیل: رنگ بندی

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 اردیبهشت 00 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1400-2-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    بله متشکرم، خب شما نوشتین؛



    مطلب بعدی اشاره کردین؛



    و تو همین جلسه بود که ؛



    __________________


    این درسته که بیان انسان بسیار مهمه و حرف شما قابل قبول هست. اما دقت داشته باشین در هر صورت دیدار اولتون نبوده و برای هم ناآشنا نبودین.
    بهر حال باید شما مسئله ای رو مطرح کردین و اونها هم باید شرایط خودشونو مطرح میکردن و مسالمت آمیز با توافق پیش می‌رفت.

    از طرفی شما در جلسه حضور نداشتین اما تأکید دارین همون ابتدا با لحن بد و ... پیش رفته این یقین از کجا میاد؟!

    ( اگرچه تأکید میکنم دلایل رد یک خواستگار با بهم خوردن خواستگاری منحصر به اینموارد نیست و دلایل متنوعی رو در بر میگیره که شاید مربوط به شخص مقابل باشه)

    در خصوص مادر و خواهر گرامیتون میشه چند توصیه کرد؛

    ۱. شناسایی دلایل مخالفت و ناراحتی و انتقال احساس

    این در حالی ممکن هست که دلایل رو مثل الان بررسی کنین و در پی آگاهی باشین. ببینین نظراتشون چند درصد قابل قبول بوده و چقدر غیر منطقیه. آنچه که قابل قبوله رو به مادرتون، خواهرتون انتقال بدین و آنچه درست نیست رو با گفت گوی صحیح حل کنین.
    این گفتگو لازمش اینه شنونده خوبی هم باشین. اینکه چطور حرف بزنیم و چطور بشنویم هم آداب خودش رو داره که میشه ازش نتیجه گرفت و براتون اینجا قرار میدم.

    به خانوادتون انتقال بدین دوستشون دارین، انتقال بدین با ازدواجتون فراموش نمیشن، انتقال بدین همواره برای اونها پسر ، برادر خواهید ماند. در واقع نگرانی های اونها رو برطرف کنین.

    ۲. بحث نکنین، انتقاد نکنین.

    ببینین پدر و مادرهامون همیشه اون طوری که ما انتظار داریم رفتار نمیکنن و نمیتونن دنیای درونمون رو کاملا درک کنن.
    این موضوع باعث میشه همیشه از اونها توقعاتی داشته باشیم و دیر به فکر سالم سازی ارتباطمون باهاشون بیفتیم.
    پدر و مادر یا حتی خواهر و برادر بزرگتر پایبند به یکسری رسوم ها و نظرات و ... هستن. با دنیای اونها همراه بشین و سعی کنین پلی از دنیای خودتون به دنیای اونها بزنین بصورتی که با آرامش از این پل رد بشن و نیاز به تغییر رو احساس کنن.

    ۳. طرف مقابلتون رو درست معرفی کنین.

    اجازه بدین اون خانم طرف مقابلتون بیشتر برای خانوادتون شناخته بشه، ارتباط فقط یکسری قرار دو نفره نباشه و بستر شناخت برای خانواده با فرد هم فراهم بشه.




    یک دلیل فکر میکنم فعلا کافی باشه، مکرر در بالا مواردی رو اشاره کردم، یکی از اونها رو در نظر بگیرین.



    جمله ی خوبی رو اشاره کردین، پاسخش این هست که شما هر چقدر تلاش کنین به آگاهی برسین و خودتون رو آماده قدم برداشتن در مسیر ازدواج کنین، بهمون میزان هم افراد مناسبی برای ازدواج تو مسیرتون میان یا جذب میکنین یا جذبشون میشین. آدم مناسب هم سنجشش برای پیدا کردن شریک زندگیش مطمئنا مسائلی ورای معیارهای فرعی یا قابل اندازه گیری هست.

    آگاهی در زمینه ازدواج موفق در سایه ی مطالعه، کمک از مشاور و تحقیق فراهم میشه. که اگر میخواین بدونین در ازدواج به چه چیزهایی نیاز داریم که موفق بشیم براتون شرح میدم.
    سلام

    جلسه اول مادرم با خانواده اون دختر خانم بود چون این دختر خانم رو فقط خواهرم میشناختند و اون بهم معرفی کرد(البته مادرم در جریان بودند). در مورد صحت اتفاقات اون جلسه هم میتونم بگم چون مادرم رو میشناسم، چون اون دختر رو شناختم(شرح اتفاقات از طریق این دختر خانم به من گفته شد)، چون من رو به اون جلسه به ناحق نبردن. همه اینها دلیل میشه که میخواستن هر طور که دلشون خواست رفتار کنن..من نمیدونم چطوریه که شما با این حرفام قانع نمیشید..اینطوری باید جواب داد تا آدم قانع بشه.

    در مورد تعداد مهریه برای یک دختر خانم تحصیل کرده هم اصلا جوابمو نگرفتم.

    به نظرم اگه میشه بریم سر بحث مالی....بازم ممنون
    ویرایش توسط ali-sd : شنبه 18 اردیبهشت 00 در ساعت 13:47

  11. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    در مورد صحت اتفاقات اون جلسه هم میتونم بگم چون مادرم رو میشناسم، چون اون دختر رو شناختم(شرح اتفاقات از طریق این دختر خانم به من گفته شد)
    ______________________

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    من نمیدونم چطوریه که شما با این حرفام قانع نمیشید.
    چون اطلاعات شما فعلا در حد همین جملات بالا ناقص هست و صحت اون مشخص نیست. چیدن کلمات کنار هم برپایه و حدس و گمان و شنیده ها... بدون تحقیق کافی و آگاهی راضی شدن و بسنده کردن به حداقل ها و افتادن در مسیر های اشتباست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    در مورد تعداد مهریه برای یک دختر خانم تحصیل کرده هم اصلا جوابمو نگرفتم.
    خب عجله نداریم که حتما به این سرعت قانع بشین، شما اول باید برداشتتون رو از جملات پایانی من بنویسین و سپس قدم به قدم پیش بریم.

    در مورد مسئله ی مالی فعلا تا از این نتیجه نگیریم بنظر درست نمیاد که به اون بپردازیم ، چون تاکید کردین ↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-sd نمایش پست ها
    اتفاقا خوشم میاد که این اتفاق بیفته و من به اشتباه خودم پی ببرم .
    صبور باشین و در این مسیر کنار ما قدم بردارین.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.