به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array

    راهنمایی در مورد برقراری ارتباط با خانواده همسر

    سلام دوستان همدردی، چندین تاپیک حول مشکلات و اختلافات با خانواده همسر داشتم که سعی میکنم خیلی خلاصه نکات اصلی رو اشاره کنم. ممنون که وقت میذارید و راهنمایی میکنید. خانومی ۳۲ ساله هستم که حدودا ۶ ساله ازدواج کردم، آدم آرومی هستم و همیشه احترام به دیگران برام اهمیت زیادی داشته، از قبل از عروسی درگیر بیماری پدر همسرم بودیم و کاملا زندگی ما تا زمان فوت پدر همسر، تحت تاثیر بیماری ایشون بود و همسرم برای درمان پدرش خیلی تلاش کرد. مادر همسرم بدلیل فشارهای روحی و روانی مختلفی که توی این مدت داشتن، مخصوصا دو سال آخر قبل از فوت همسرشون، خیلی من رو اذیت میکردن و در واقع دیواری کوتاهتر از من پیدا نمیکردن و خیلی من رو تحت تحت فشار میذاشتن با موضوعات مختلف، من سعی میکردم هیچوقت باهاشون بحث یا مقابله به مثل نکنم و فقط رفتارهاشون رو نادیده بگیرم و کاملا از محور توجه م حذف کنم(البته در ظاهر)، و فقط بخاطر همسرم و پدرشون همراهی کنم که بعد از فوت پدرهمسر بی احترامی مادر همسر از همون روز فوت همسرشون علنی تر شد و جلوی جمع به خانواده م بی احترامی کردن که که آخرین بار با حرفهای غیر منطقی و پرخاشگرانه ای که با من و مادرم داشتن از خونشون اومدم بیرون و دیگه منزلشون نرفتم و فقط مراسم چهلم رو شرکت کردیم و کلا نرفتم خونشون. با این حال چون ایشون خیلی تنها هستن و بحز همسرم کسی رو ندارن تو شهرشون و ارتباط کمی با خواهر هاشون دارن، با همسرم صحبت کردم که بعد از مراسم چهلم برم سر بزنم که مادرشون مخالفت کرد و خواسته بود که هیچوقت نرم. و من با کمال میل پذیرفتم. اون مدت بخاطر فشارهای روحی زیاد خیلی اذیت شدم ولی سعی در بازسازی روحیه م داشتم و تلاش کردم و خداروشکر الان آرامشم کمی بیشتر شده و تقریبا فراموش کردم. همسرم در طول این یک سال مرتب به مادرشون سر میزدن و رسیدگی میکردن و من هم هیچوقت مانع نشدم و حتی گاهی یادآوری میکردم که به مادرش سر بزنه. الان که به روزهای سالگرد فوت پدرهمسر نزدیک میشیم، با وجود کرونا مراسمی ندارن ولی مادرهمسر از همسرم خواستن که بعد از سرخاک شام بریم خونشون، و من خیلی دو دل هستم، واقعیت اصلا دلم راضی نمیشه حتی برای سرخاک هم ایشون رو ببینم و ترجیح میدم صبحش با همسر و خانواده م بریم که مادر همسر رو نبینیم. خواستم اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید. وقتی که هیچ نشانه ای از پشیمانی در رفتارشون نمیبینم. ببخشید طولانی شد، ممنون

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آبان 00 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1399-5-06
    نوشته ها
    219
    امتیاز
    5,439
    سطح
    47
    Points: 5,439, Level: 47
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 423 در 177 پست

    Rep Power
    46
    Array
    مادرشوهرتون بعد فوت همسرشون برای چی به شما بی احترامی می کردند؟ برای چی از دستتون ناراحت هستند ؟ مگه رفتار شما چطوری بوده ؟ مادرشوهرتون شخصیت کینه ای دارنند ؟
    طبیعی هستش که هر کی خودش را مقصر نشون نده - مادرشوهر میگه تقصیر شماست و شما میگید تقصیر اون . تجربه زندگی به من میگه هر دو گروه مقصر کم مهارت .منم زیاد داشتم از این چیزها.
    به نظرم فوقش یه روزه دیگه - برید یه جور مدارا کنید و قضیه تمام شه این سالگرد - اگه نرید باید هزار تا حرف بشنوید در آینده
    شوهرها هم که امکان داره سمت مادر و حرفهای مادرشون باشند و تاثیر می گیرند و اگه نرید حرف های شوهر هم باید تحمل کنید .
    برید ولی زیاد سمت مادرشوهر آفتابی نشید و قضیه تمام شه و هم احترامه باشه.
    ویرایش توسط Niagara : جمعه 14 شهریور 99 در ساعت 07:19

  3. کاربر روبرو از پست مفید Niagara تشکرکرده است .

    زن ایرانی (جمعه 14 شهریور 99)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Niagara نمایش پست ها
    مادرشوهرتون بعد فوت همسرشون برای چی به شما بی احترامی می کردند؟ برای چی از دستتون ناراحت هستند ؟ مگه رفتار شما چطوری بوده ؟ مادرشوهرتون شخصیت کینه ای دارنند ؟
    طبیعی هستش که هر کی خودش را مقصر نشون نده - مادرشوهر میگه تقصیر شماست و شما میگید تقصیر اون . تجربه زندگی به من میگه هر دو گروه مقصر کم مهارت .منم زیاد داشتم از این چیزها.
    به نظرم فوقش یه روزه دیگه - برید یه جور مدارا کنید و قضیه تمام شه این سالگرد - اگه نرید باید هزار تا حرف بشنوید در آینده
    شوهرها هم که امکان داره سمت مادر و حرفهای مادرشون باشند و تاثیر می گیرند و اگه نرید حرف های شوهر هم باید تحمل کنید .
    برید ولی زیاد سمت مادرشوهر آفتابی نشید و قضیه تمام شه و هم احترامه باشه.
    مادرهمسر توقعات زیادی داشتند مثلا اینکه تمام وقت و بیست و‌چهار ساعته خونشون باشیم و من تمام کارهای منزلش رو انجام بدم. حاضر نبودن کارگر بگیرن. کلا فشار روحی زیادی که بخاطر مشکلاتشون داشتن باعث شده بود رفتارش با اطرافیان بخصوص من خیلی بد باشه. خودش هم الان قبول داره رفتارش بد بوده و به همسرم میگه که من عزادار بودم ولی من دلیل قابل قبولی نمیبینم که به پدر و مادرم بی احترامی کنن حتی با وجود فشار روحی زیاد. اگه فقط بی احترامی به من بود میتونستم فراموش کنم ولی به پدر و مادرم رو هرگز. مگه اینکه رسما عذرخواهی کنن که ایشون همچین شخصیتی ندارن. بهرحال من مراسم سر خاک رو قطعا میرم ولی شام منزلشون رو که بخاطر کرونا کسی نیست و فقط خودشون هستن رو با توجه به اینکه قبلا گفتن نیاد خونه م نمیدونم که بپذیرم یا نه؟ بخاطر همین راهنمایی گرفتم از دوستان.

  5. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    Niagara (جمعه 14 شهریور 99)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من تاپیک های قبلی شما رو یادمه.
    من جای شما باشم قطعا نمیرم خونشون.
    به نظر من دلیلتون خیلی درسته چون به خانوادتون بی احترامی شده نمیبخشین.
    اگه همسرتون مشکلی ندارن برای نرفتن به خونشون حتی یک ثانیه هم تردید نکنین.


    اگه اشتباه نکنم شما با مشاور هم در ارتباط بودین که میگفتن مشکل از مادرشوهرتون هست، اگه درست یادمه، بهتره با همون مشاور هم مشورت کنید.

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آبان 00 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1399-5-06
    نوشته ها
    219
    امتیاز
    5,439
    سطح
    47
    Points: 5,439, Level: 47
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 423 در 177 پست

    Rep Power
    46
    Array
    برای من هم پیش آمده - سخته آدم تو این شرایط بی خیال بشه و بره . احتمالا خیلی سختی کشیدی و اذیت شدی .می فهمت . منم برای مادر شوهر و اتفاق های زندگیم میتونم یه کتاب بنویسم و چاپ کنم اینقدر مصیبت داشتیم . کارخوبی می کنی مراسم خاکسپاری میری .مادرشوهر یه چیزی میگه نیا ولی از ته دلش نمیگه و شاید از غرورش میگه .
    مادرشوهرتون عزاداره و تنها . با همسرتون یه مشورت بگیرید بگید خاکسپاری رفتیم بسته دیگه ولی اگه دیدید راه نداره و یه جورایی باید برید منزلشون به نظرم برید منزلشون ولی سر سنگین باشید .همین کاری که ماها کردیم بر خلاف میل مون و در آینده جواب داد .اینجوری و با این سیاست پیش آقای شوهر عزیز تر میشی و یه پیامی هم غیر مستقیم به مادر شوهر می رسونی که در روابط خانوادگی آینده تون کمک میکنه به خصوص فرزندانتون . چون مادرشوهر هم مادربزرگه بچه هاتونه.
    قبول دارم مادر شوهرها بعضی موقع ها کارهایی می کنند که آدم دوست داره اون مادر شوهر نصیب گرگ بیابون هم نشه .ولی خودم باز دلم نمییاد یه خار تو دستشون بره .
    ویرایش توسط Niagara : جمعه 14 شهریور 99 در ساعت 16:14

  8. کاربر روبرو از پست مفید Niagara تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 15 شهریور 99)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    زن ایرانی‌ جان
    هر تاپیکی باز میکنی، انگار داری گذشته من رو مینویسی. من دقیقا وضعیتم مثل تو بود، برای سالگرد که رفتم، اولش اکی بود ولی بعدش دوباره مادرهمسرم شروع کرد به رفتارهای توهین آمیز و ...
    الان با خیال راحت یکسال هست که حتی تلفنی هم باهاش صحبت نکردم و خیلی خیلی از تصمیمم راضی هستم.
    افرادی مثل مادرشوهرهای ما شخصیت های خودشیفته هستن. در مورد این شخصیت ها مطالعه کن. خیلی بهتر میتونی متوجه رفتارهاش بشی...
    این که گفتی بخاطر فشار روحی این رفتارها رو میکرده برای من اصلا قابل قبول نیست... هیچوقت در مقابل توهینی که بهت شده، این توجیه های توخالی رو قبول نکن. برای خودت و شخصیتت احترام قائل باش. اگه حالش بد بود، فشار روانی رو به دختر و پسرش وارد می‌کرد نه به عروسش... مشکل این آدم ها اینه که فکر می‌کنن عروسشون زیردستشونه و هرچی عقده دارن باید سر زیردستشون خالی کنن...
    هرچی بیشتر جلوشون خم بشی، بیشتر سوارت میشن... وقتی به گذشته خودم نگاه می‌کنم، تنها جایی که نمیتونم خودم رو ببخشم همین جاها هست، جاهایی که خودم رو نادیده گرفتم و برای مصلحت زندگیم به این آدم ها سواری دادم...
    من اگه جای تو بودم، تو همون مراسم اصلی میرفتم سر خاک و بعد برمیگشتم خونه ... هرکدوم از فامیل هم که ازم می پرسید، توهین های مادرشوهرم رو براش تعریف میکردم.
    البته باز بستگی به خودت داره، ببین تو چه حالتی حس و حالت بهتره، همون کار رو بکن... ببین نه مادرشوهرت، نه حتی شوهرت حاضر نیستن مطابق با میل تو رفتار کنن. اونا هرکاری خودشون راحتن انجام میدن. تو هم ببین چه کاری برات راحت تره، همون رو انجام بده...

  10. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 15 شهریور 99)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shivaaaa نمایش پست ها
    من تاپیک های قبلی شما رو یادمه.
    من جای شما باشم قطعا نمیرم خونشون.
    به نظر من دلیلتون خیلی درسته چون به خانوادتون بی احترامی شده نمیبخشین.
    اگه همسرتون مشکلی ندارن برای نرفتن به خونشون حتی یک ثانیه هم تردید نکنین.


    اگه اشتباه نکنم شما با مشاور هم در ارتباط بودین که میگفتن مشکل از مادرشوهرتون هست، اگه درست یادمه، بهتره با همون مشاور هم مشورت کنید.
    ممنون دوست عزیز از راهنماییت. همسرم خوشبختانه کاملا به نیت مادرشون در طی این مدت و خصوصا این یکسال آگاه شدن که چقدر مادرشون تلاش کرد که زندگی مارو بهم بریزه و با دخترشون مدتها در تلاش برای تحریک همسرم برای طلاق بودن، در شرایطی که حتی زمانی که ایشون با من و مادرم پرخاشگرانه صحبت میکردن من کاملا سکوت کردم و حتی حاضر به دفاع از خودم نشدم ‌چون بازی ایشون رو کاملا میشناختم. بهرحال همسرم هم اصراری برای رفتن من به خونه مادرشون ندارن چون میدونن مادرشون تغییر نکرده و الان از فرصت مراسم سالگرد استفاده کرده که بدون هیچ هزینه ای اوضاع مثل قبل بشه که امکان پذیر نیست.
    در مورد مشاوری که پارسال باهاشون صحبت کردم. ایشون گفتن دو سالی هست که دیگه مشاوره نمیدن و من چون اون تایم حالم خوب نبود ازشون خواهش کردم که راهنماییم کنن چون قبلا مادرهمسر چند باری پیششون رفته بودن و ایشون به من گفتن که مادرهمسرتون خیلی تحت فشار هستن و این فشار رو روی شما خالی میکنن.

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    زن ایرانی‌ جان
    هر تاپیکی باز میکنی، انگار داری گذشته من رو مینویسی. من دقیقا وضعیتم مثل تو بود، برای سالگرد که رفتم، اولش اکی بود ولی بعدش دوباره مادرهمسرم شروع کرد به رفتارهای توهین آمیز و ...
    الان با خیال راحت یکسال هست که حتی تلفنی هم باهاش صحبت نکردم و خیلی خیلی از تصمیمم راضی هستم.
    افرادی مثل مادرشوهرهای ما شخصیت های خودشیفته هستن. در مورد این شخصیت ها مطالعه کن. خیلی بهتر میتونی متوجه رفتارهاش بشی...
    این که گفتی بخاطر فشار روحی این رفتارها رو میکرده برای من اصلا قابل قبول نیست... هیچوقت در مقابل توهینی که بهت شده، این توجیه های توخالی رو قبول نکن. برای خودت و شخصیتت احترام قائل باش. اگه حالش بد بود، فشار روانی رو به دختر و پسرش وارد می‌کرد نه به عروسش... مشکل این آدم ها اینه که فکر می‌کنن عروسشون زیردستشونه و هرچی عقده دارن باید سر زیردستشون خالی کنن...
    هرچی بیشتر جلوشون خم بشی، بیشتر سوارت میشن... وقتی به گذشته خودم نگاه می‌کنم، تنها جایی که نمیتونم خودم رو ببخشم همین جاها هست، جاهایی که خودم رو نادیده گرفتم و برای مصلحت زندگیم به این آدم ها سواری دادم...
    من اگه جای تو بودم، تو همون مراسم اصلی میرفتم سر خاک و بعد برمیگشتم خونه ... هرکدوم از فامیل هم که ازم می پرسید، توهین های مادرشوهرم رو براش تعریف میکردم.
    البته باز بستگی به خودت داره، ببین تو چه حالتی حس و حالت بهتره، همون کار رو بکن... ببین نه مادرشوهرت، نه حتی شوهرت حاضر نیستن مطابق با میل تو رفتار کنن. اونا هرکاری خودشون راحتن انجام میدن. تو هم ببین چه کاری برات راحت تره، همون رو انجام بده...
    ممنون بهاره عزیز از حضور و راهنماییت. یکی از اصلی ترین دلایلم برای تاپیک مجدد راهنمایی شما دوست عزیز بود که شرایطم رو بخوبی درک میکنی و تجربیاتت رو در اختیارم میذاری. منم در طول این یه سال بیشترین فکری که آزارم میداد بدی های اونها نبود بلکه خوبی هایی بود که برای خانواده همسر انجام دادم و خیلی ناعادلانه با من و خانواده م برخورد کردن. بهرحال گذشته و سال خیلی خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم، خیلی تلاش کردم کاملا از هر خبری از سمت خانواده همسر فاصله بگیرم. تمام عکسهای قدیمی رو به هارد منتقل کردم که با عکسهاشون روبرو نشم. فشار خیلی زیادی روی من بود هروقت میرفتم خونه مادرم و میدیدم مامانم با استرس و ناراحتی نگران آینده زندگی من و همسرمه. خیلی روزهای سختی بود ولی تمام تلاشم رو کردم با یوگا، مدیتیشن تمرکزم رو از افکار منفی بردارم و الان خداروشکر خیلی بهترم و برای آرامش خودم فراموش کردم و مدتی هست به فکر مادرشدن افتادم و در حال آماده سازی شرایط هستم.
    ولی در مورد مراسم سالگرد خیلی دو دل بودم که تصمیم درست چی هست که الان با مشورت با شما دوستان تقریبا مطمئنم تصمیم درستی گرفتم. ممنون

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 99 [ 21:15]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    5,751
    سطح
    49
    Points: 5,751, Level: 49
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 199
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام دوستان همدردی، چندین تاپیک حول مشکلات و اختلافات با خانواده همسر داشتم که سعی میکنم خیلی خلاصه نکات اصلی رو اشاره کنم. ممنون که وقت میذارید و راهنمایی میکنید. خانومی ۳۲ ساله هستم که حدودا ۶ ساله ازدواج کردم، آدم آرومی هستم و همیشه احترام به دیگران برام اهمیت زیادی داشته، از قبل از عروسی درگیر بیماری پدر همسرم بودیم و کاملا زندگی ما تا زمان فوت پدر همسر، تحت تاثیر بیماری ایشون بود و همسرم برای درمان پدرش خیلی تلاش کرد. مادر همسرم بدلیل فشارهای روحی و روانی مختلفی که توی این مدت داشتن، مخصوصا دو سال آخر قبل از فوت همسرشون، خیلی من رو اذیت میکردن و در واقع دیواری کوتاهتر از من پیدا نمیکردن و خیلی من رو تحت تحت فشار میذاشتن با موضوعات مختلف، من سعی میکردم هیچوقت باهاشون بحث یا مقابله به مثل نکنم و فقط رفتارهاشون رو نادیده بگیرم و کاملا از محور توجه م حذف کنم(البته در ظاهر)، و فقط بخاطر همسرم و پدرشون همراهی کنم که بعد از فوت پدرهمسر بی احترامی مادر همسر از همون روز فوت همسرشون علنی تر شد و جلوی جمع به خانواده م بی احترامی کردن که که آخرین بار با حرفهای غیر منطقی و پرخاشگرانه ای که با من و مادرم داشتن از خونشون اومدم بیرون و دیگه منزلشون نرفتم و فقط مراسم چهلم رو شرکت کردیم و کلا نرفتم خونشون. با این حال چون ایشون خیلی تنها هستن و بحز همسرم کسی رو ندارن تو شهرشون و ارتباط کمی با خواهر هاشون دارن، با همسرم صحبت کردم که بعد از مراسم چهلم برم سر بزنم که مادرشون مخالفت کرد و خواسته بود که هیچوقت نرم. و من با کمال میل پذیرفتم. اون مدت بخاطر فشارهای روحی زیاد خیلی اذیت شدم ولی سعی در بازسازی روحیه م داشتم و تلاش کردم و خداروشکر الان آرامشم کمی بیشتر شده و تقریبا فراموش کردم. همسرم در طول این یک سال مرتب به مادرشون سر میزدن و رسیدگی میکردن و من هم هیچوقت مانع نشدم و حتی گاهی یادآوری میکردم که به مادرش سر بزنه. الان که به روزهای سالگرد فوت پدرهمسر نزدیک میشیم، با وجود کرونا مراسمی ندارن ولی مادرهمسر از همسرم خواستن که بعد از سرخاک شام بریم خونشون، و من خیلی دو دل هستم، واقعیت اصلا دلم راضی نمیشه حتی برای سرخاک هم ایشون رو ببینم و ترجیح میدم صبحش با همسر و خانواده م بریم که مادر همسر رو نبینیم. خواستم اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید. وقتی که هیچ نشانه ای از پشیمانی در رفتارشون نمیبینم. ببخشید طولانی شد، ممنون

    عزیزم
    سری ک درد نمیکنه رو دستمال نمیبندن
    اگر همسرت پذیرفته شرایط فعلی رو، بهیچ وجه سمت برقراری ارتباط نرو ک موجبات ناراحتی خودتو فراهم کنی

  14. کاربر روبرو از پست مفید Salma*h تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 17 شهریور 99)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.