به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مساله حل نشده زندگی من

    سلام دوستان یا سلامبچه ها یا سلام همدردی های محترم
    موضوع من موضوع خیلی از خانماست
    من ٣٠ سالگی رو رد کردم
    یک پسردارم که باخودمه مجدا شدم
    خدا رو شکر همه چی خوبه بجز یه مورد
    من وقتی به پدر و مادرم نگاه میکنم و خطای رو پیشونیشون میبینم میترسم
    میترسم از دستشون بدم
    و دنیای بعد از پدر و مادرم رو نمیتونم حتی تصور کنم
    تا اینجوری فکر میکنم سریع تو ذهنم دنبال همسر میگردم تا تکیه گاهم باشه
    که نیست و نبایدم باشه چون هر وقت که به یاد ازدواج میفتم ناراحت میشم فلج میشه زندگیم و از کار زندگی میفتم شخص مورد پسند منم تا حالا نیومده و فکر نکنم بیاد و باشه اصلا حداقل برای من
    شرایطمم سخت نیست فقط تعهد بوده
    بارهابه خودم گفتم نکنه من ازدواج نکنم بچم بزرگ بشه من رو بزاره خانه سالمندان و صد تافکر دیگه ی اینجوری
    چه کنم
    چجوری فکرم تغییر بدم چجوری فکر کنم ک بعد از پدر و مادرم من تنها نمیشم هر کی نمیره سر خونه زندگیش و منرو تنها نمیزاره من میتونم رو پاهای خودم بایستم من مستقل مستقل میتونم باشم به یک خودباوری نیاز دارم ولی نمیدونم چه شکلی باید کسبش کنم
    با تشکر از پاسختان

  2. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    Mvaz (سه شنبه 31 تیر 99)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام



    *به نظرم این افکار تا حدودی طبیعی ست ،
    همه ما نگران عزیزانمون میشیم و دوست داریم دایره ی حوزه ی آرامش خودمون را داشته باشیم .
    ولی یه مطلبی وجود داره که باعث پیچیدیگی در ما میشه ، و اون اینکه ما این فکرها را گسترس بدیم و اونها را تبدیل به مهاجمی کنیم که داره به ما حمله می کنه .
    تکنیک های توقف فکر و جایگزینی یه فکر ! ،،،بهتون کمک میکنه .



    *عمر دست خداست و هر فردی به موقع اش از قطار زندگی پیاده میشه ،،
    سوره الحدید بهتون آرامش میده در این حوزه .



    *یه مسئله ی مهم دیگه ای هست به نظرم ، اینکه ، از دیگران توقع نداشته باشید
    شاید دیگران از حوزه آرامش ما خارج بشند و یا شاید اتفاق های زندگی سبب این علت شد .




    * اونجایی که اطلاع دارم شما خانم توانایی هستید ( مهارت های فردی - شغلی و ...)
    در مسیر خودسازی و پیشرفت مهارت های خودتون باشید ،،،
    در زمان حال باشید و آینده را به خدا بسپارید و راضی باشید به اتفاق های زندگی ،،
    دنبال یه باوری باشید که همیشه در زندگی در حرکت باشید ( مثل آب روان ) ،، باوری که اتفاق های زندگی به شما آسیب نزنه ، بلکه ایمانتون هم زیاد کنه .
    اون باور می تونه مانند یه عصا در کنار شما و یا در وجود شما باشه ،،،
    اون عصا می تونه : روحیه شما- ماجراجویی شما - امید و تلاش شما - خانواده - خدا و ...باشه .
    یه عصایی که جاودان باشه !
    انرژی مثبت خودتون را داشته باشید و این مهر را ، نثار خودتون و خانواده تون و کائنات کنید
    توکلتون یه خدا باشه و از خدا بخواید خودش حامی شما باشه .



    **کاربر محمد 93 ، یه امضای قشنگی داشت :
    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
    ( زمر / 36 )










    در پناه خدا
    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 01 مرداد 99 در ساعت 00:10

  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Mvaz (چهارشنبه 01 مرداد 99), خادم رضا (چهارشنبه 01 مرداد 99), سحر بهاری (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  5. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسختون
    راستش یک خواستگار دارم که همه چیش خوبه از هم مهمتر حداقل برای من میتونم تو رشته ای که دوست دارم تحصیل کنم و مهریم رو این بزارم
    دوباره بچه دار بشم و بچهام ادمهای موفقی میشن اما یک مشکل است
    ایشون گفتن من رو در تعدد زوجین ازاد بگزارید
    نظر شما چیه در این زمینه

  6. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    ابتدا در مورد ترس از دست دادن والدین مینویسم.

    ترس منطقی و غیر منطقی

    * ترس منطقی زمانی هست که مثلا یه روز ابری برای تفریح به طبیعت رفتین، اما نگران طغیان روخانه هستین پس به اون مناطق نزدیک نمیشین. در اینصورت احتیاط کردین و از نظر اکثر افراد بهترین تصمیم رو گرفتین.

    * اما ترس غیر منطقی زمانی هست مثلا شما حیاطی در منزل دارین ولی شبا واردش نمیشین! چون میترسین و تنها دلیلتون برای ترس تاریکی هست.( در حالی که میدونین توی حیاط کسی نیست ) و این کم کم باعث واکنش دیگران میشه.

    ترس های غیر منطقی بدلیل ناآگاهی، کم آگاهی، یادگیری غلط و نیافتن پاسخ درست در مورد برخی از ناشناخته ها مثل ( مرگ ) بوجود میان. هر چقدر سعی در شناخت برخی مسائل داشته باشیم نگرانی ها و ترس های ما فروکش میکنن و این دغدغه ها از بین میرن.

    مثلا وقتی شما شناخت خودتون رو از مسائل دینی و مرگ بالا ببرین این ترس به شکل دیگری تغییر پیدا خواهد کرد .

    یعنی اینکه دیگر بجای ترس از مرگ بدلیل رشد معنوی، افکار شما متحول میشن و این بار ترس شما از این هست که نکند اون آدمی نباشم که خدا از من انتظار داره... نکند مورد تایید و خشنودی خدای خود نباشم، نکند بلغزم و ... اینجا دیگه ترس تبدیل به لذت میشه چون مدام سعی میکنین عمل و افکار پسندیده داشته باشین و رشد میکنین.


    راههای غلبه بر این نوع ترس چند مورد هست؛

    * پاسخ مثبت و در عین حال مخالف به ترس ها ( مثلا فردی نگران از دست دادن والدین هست ، باید بخودش بگه خب عمر دست خداست و والدینم الان زندن، پس از خدا عمر با برکت و طولانی براشون میخوام. خداوند شنونده دعای من هست )

    * بی توجهی و بی اعتنایی به نداهای درون که باعث میشن مکرر به اون موضوع فکر کنین و ترس های شما تشدید بشن.

    * اصلاح نگرش با بالا بردن سطح آگاهی درباره ی مسائلی که از اون ها میترسیم و دادن پاسخ های منطقی به سؤالاتمون. ( اینجا اعتقاد به معنا بسیار مهم هست، یعنی آفرینش و سپس زندگی و مرگ هر کدام عللی دارن و انسان بیهوده و بی هدف بر صحنه ی زندگی نمیاد )

    * تقویت تمرکز روی مسائلی که در کنترل شما هستند، مثل عشق ورزیدن، کمک کردن به اونهایی که دوستشون دارین، گذران وقت باهاشون و...

    * قرار گرفتن در زمان حال! ببینین در حال حاظر چکاری میتونین برای عزیزانتون انجام بدین و چه روزهای خوبی رو میتونین رقم بزنین.

    * مثبت اندیشی... یعنی این مورد رو در درونتون تقویت کنین. ( رجوع به مقالات سایت )

    * رضایت به مقدرات الهی... زندگی و اتفاقات اون رو بپذیرین و ارتباط معنوی رو با خداوند تقویت کنین. لازمش هم گوش دادن به سخنرانی ها و خواندن کتب دینی و مهم تر قرآن کریم هست.

    * چند هدف رو در زندگی داشته باشین ، تا در صورت وقوع برخی اتفاقات شما همچنان بتونین دلایل متعددی برای حضور در اجتماع و تمرکز بر مسائل دیگر داشته باشین.

    * افراد مود اطمینان و آگاه رو شناسایی کنین و گاهی با اونها صحبت کنین.

    * فعالیت های خیر خواهانه داشته باشین و این خودش باعث فروکش اضطراب و ترس هست.


    اما لازم هست ترس های خوتون رو روی یک برگه بنویسین و اونها رو ریز کنین تا به سرنخ اصلی برسین.

    اگر او یا اونها رو از دست بدهم چی میشه؟ تنها میشم

    وقتی تنها شدم قراره چه اتفاقی بیافته؟ احساس اندوه شدید و بی تکیه گاهی و ترس میکنم.

    اگر بی تکیه گاه و غمگین و ترسان بشم چه اتفاقی میافته؟ حس میکنم از پس کارا بر نمیام و بی حوصله و بی انگیزه میشم، تنهایی بهم فشار میاره.

    چرا از پس کارا بر نمیام؟ یعنی هیچی برای خوشحالی و تحریک انگیزم و عدم احساس تنهایی وجود نداره؟
    نمیدونم چون من به اندازه ی کافی مستقل نیستم و عزت نفس پایینی دارم و یاد نگرفتم تنها هم میشه زندگی کرد و لذت برد. چون هدف های متعددی ندارم. چون ذهنم رو محدود به چند عامل برای خوشحالی کردم، چون ترس هام رو نابود نکردم.

    و به این ترتیب.

    دومین قدم برای شما این هست که پرونده رو ببندین. یعنی اینکه کسانی رو که به واسطه مرگ یا جدایی از دست دادین رو روی یک برگه بنویسین. اگر دوستانتون بودن سعی کنین پیداشون کنین و احوالشون رو بپرسین، اگر فوت شدن برای اونا فاتحه بخونین و در فرصتی سر مزارشون برید و باهاشون درد و دل کنین. اگر از همسرتون جدا شدین روی همون برگه تمام احساساتتون رو در موردش بنویسین که هیچ وقت نتونستین بیان کنین. تمامی ناراحتی ها، دلخوری ها، خداحافظی های ناتمام و ... و سپس برگه رو پاره کنین و دور بریزین. این مار سبب تخلیه شما خواهد شد.

    اما یک مطلب مهم در موردتون!

    وابستگی به والدین باید کنترل شده باشه تا جایی که شما بتونین بدون حضور اونها به زندگی عادی خودتون ادامه بدین. این عدم حضور تنها فقدان نیست بلکه ممکن هست جور شدن شرایط ادامه تحصیل در خارج کشور، ازدواج راه دور، انتقالی بدلیل شرایط شغلی و ... باشه‌.

    پس باید عزت نفس و استقلال رو در خودتون تقویت کنین. عزت نفس بالا و انعطاف پذیری یک عامل محافظت کننده در برابر مشکلات هست. ( مثل مرگ و یا ترس از دست دادن )

    توصیه میکنم؛

    الف) خودتون رو دوست داشته باشین و برای یادگیری مهارت‌های زندگی اقدام کنین. یعنی ( تصمیم گیری و حل مسئله، خودآگاهی، مدیریت احساسات، مهارت مدیریت روابط و ... )

    ب) جهت وابستگی هاتون خدا باشه و به اون توکل کنین و در مسیر رضایت و خشنودیش قدم بردارین.

    ج) در موقعیت هایی حضور پیدا کنین که در اون شکوفایی استعداد‌ها و توانمندی‌هاتون امکان‌پذیر باشن.

    د) اشتباهاتتون رو بپذیرین، خودتون رو سرزنش نکنین و برای رضایت دیگران تلاش نکنین اما تمام سعیتون رو داشته باشین که کاری رو بتنهایی درست انجام بدین.

    و) از افراد موفق الگو برداری کنین و با اونها در تماس باشین. در نقطه ی مقابل با شناسایی الگوهای مخرب در خانواده یا دوستان از اونها دوری کنین.

    ه ) از خودتون و دنیای پیرامون انتظارات معقول داشته باشین.

    مورد جدیدی رو وقت کنم و به ذهنم برسه براتون قرار میدم.


    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 01 مرداد 99 در ساعت 10:02

  8. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (چهارشنبه 01 مرداد 99), باغبان (چهارشنبه 01 مرداد 99), خادم رضا (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خادم رضا نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون
    راستش یک خواستگار دارم که همه چیش خوبه از هم مهمتر حداقل برای من میتونم تو رشته ای که دوست دارم تحصیل کنم و مهریم رو این بزارم
    دوباره بچه دار بشم و بچهام ادمهای موفقی میشن اما یک مشکل است
    ایشون گفتن من رو در تعدد زوجین ازاد بگزارید
    نظر شما چیه در این زمینه

    ..............

    خواهش می کنم
    وقتی ایشون گفتن " من رو در تعداد زوجین آزاد بگذارید " ،،شما چه پاسخی دادید ؟
    این تعداد زوجین منظورشون چند تاست ؟
    به نظرتون ایشون می تونه عدالت را بین زوجین رعایت کنه ؟
    یکی از هدف های ازدواج حس آرامش هست ،،،شما به نظرتون این حس را پیدا می کنید با ایشون و این شرایط ؟
    خط قرمزهای شما چطوری هست ؟
    نظر خودتون چی هست ؟



    شما می تونید زوایا و هزینه ها و آسیب های احتمالی و نقاط مثبت یه تصمیم را برا خودتون روشن و شفاف کنید ( با کمک کارشناسان این حوزه )
    به نظرم یه برگه بردارید و بنویسید .





    یه تصمیم اولش مثل یه سنگ بزرگ می مونه
    مولفه های یه تصمیم را خورد کنید ...اون موقع راحت تر می تونیم آنالیز کنیم و به مدل ذهنی بهتری می رسیم .
    وقتی مدل ذهنی را پیدا کردیم ، قواعد تصمیم گیری بهتر میشه و در نتیجه در تصمیم گیری ، بهتر عمل می کنیم .





    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 01 مرداد 99 در ساعت 15:00

  10. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    خادم رضا (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  11. #6
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    ..............

    خواهش می کنم
    وقتی ایشون گفتن " من رو در تعداد زوجین آزاد بگذارید " ،،شما چه پاسخی دادید ؟
    این تعداد زوجین منظورشون چند تاست ؟
    به نظرتون ایشون می تونه عدالت را بین زوجین رعایت کنه ؟
    یکی از هدف های ازدواج حس آرامش هست ،،،شما به نظرتون این حس را پیدا می کنید با ایشون و این شرایط ؟
    خط قرمزهای شما چطوری هست ؟
    نظر خودتون چی هست ؟



    شما می تونید زوایا و هزینه ها و آسیب های احتمالی و نقاط مثبت یه تصمیم را برا خودتون روشن و شفاف کنید ( با کمک کارشناسان این حوزه )
    به نظرم یه برگه بردارید و بنویسید .





    یه تصمیم اولش مثل یه سنگ بزرگ می مونه
    مولفه های یه تصمیم را خورد کنید ...اون موقع راحت تر می تونیم آنالیز کنیم و به مدل ذهنی بهتری می رسیم .
    وقتی مدل ذهنی را پیدا کردیم ، قواعد تصمیم گیری بهتر میشه و در نتیجه در تصمیم گیری ، بهتر عمل می کنیم .



    ممنون
    منظورشون فکر کنم ٤ به بالا باشه کلا ایشون اعتقاد دارن این حقشون و خدا این اجازه رو بهشون داده
    اول مقاومت کردم که نه ولی بعدش گفتم باید فکر کنم
    راستش من فکر میکنم ایشون یه کمبودی دارن که اینجوری میخوان جبران کنند
    منم دیدم نسبت به ایشون شوهر نیست دیدم یه والیه یه سرپست من و پسرم که حالا یه وقتایی یه سری هم به ما بزنه و یه هزینه ما رو تقبل کنه ولی به دید شوهر بهش نگاه نمیکنم
    اگر دارم به این ازدواج فکر میکنم یه سری خوبیها برای من داره یه سری بدیها هم برای من داره
    سوالی که پیش میاد اینکه من عادت میکنم به این رنج و قوی تر میشم یا با وجودی که خودم مشکل اعصاب دارم حالم از اینی که هست بدتر میشه
    من نمیدونم ایا توانایی اینجور زندگی ها رو دارم و نبودن هاشو میتونم ببخشم یا توان خانه سالمندان رو دارم یا توان زندگی تنها رو دارم
    فقط میدونم زندگی اینجوری هم میشه ولی صبر میخواد و من نمیدونم که صبر دارم یا نه
    نمیدونم ایا میشه مثل خیلی از خانمها با معیارهای دیگه همسرم زندگی کنم و دلم خوش بشه
    یا کلا بزارم کنار و منتظر یکی باشم که تعهد داره
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام

    ابتدا در مورد ترس از دست دادن والدین مینویسم.

    ترس منطقی و غیر منطقی

    * ترس منطقی زمانی هست که مثلا یه روز ابری برای تفریح به طبیعت رفتین، اما نگران طغیان روخانه هستین پس به اون مناطق نزدیک نمیشین. در اینصورت احتیاط کردین و از نظر اکثر افراد بهترین تصمیم رو گرفتین.

    * اما ترس غیر منطقی زمانی هست مثلا شما حیاطی در منزل دارین ولی شبا واردش نمیشین! چون میترسین و تنها دلیلتون برای ترس تاریکی هست.( در حالی که میدونین توی حیاط کسی نیست ) و این کم کم باعث واکنش دیگران میشه.

    ترس های غیر منطقی بدلیل ناآگاهی، کم آگاهی، یادگیری غلط و نیافتن پاسخ درست در مورد برخی از ناشناخته ها مثل ( مرگ ) بوجود میان. هر چقدر سعی در شناخت برخی مسائل داشته باشیم نگرانی ها و ترس های ما فروکش میکنن و این دغدغه ها از بین میرن.

    مثلا وقتی شما شناخت خودتون رو از مسائل دینی و مرگ بالا ببرین این ترس به شکل دیگری تغییر پیدا خواهد کرد .

    یعنی اینکه دیگر بجای ترس از مرگ بدلیل رشد معنوی، افکار شما متحول میشن و این بار ترس شما از این هست که نکند اون آدمی نباشم که خدا از من انتظار داره... نکند مورد تایید و خشنودی خدای خود نباشم، نکند بلغزم و ... اینجا دیگه ترس تبدیل به لذت میشه چون مدام سعی میکنین عمل و افکار پسندیده داشته باشین و رشد میکنین.


    راههای غلبه بر این نوع ترس چند مورد هست؛

    * پاسخ مثبت و در عین حال مخالف به ترس ها ( مثلا فردی نگران از دست دادن والدین هست ، باید بخودش بگه خب عمر دست خداست و والدینم الان زندن، پس از خدا عمر با برکت و طولانی براشون میخوام. خداوند شنونده دعای من هست )

    * بی توجهی و بی اعتنایی به نداهای درون که باعث میشن مکرر به اون موضوع فکر کنین و ترس های شما تشدید بشن.

    * اصلاح نگرش با بالا بردن سطح آگاهی درباره ی مسائلی که از اون ها میترسیم و دادن پاسخ های منطقی به سؤالاتمون. ( اینجا اعتقاد به معنا بسیار مهم هست، یعنی آفرینش و سپس زندگی و مرگ هر کدام عللی دارن و انسان بیهوده و بی هدف بر صحنه ی زندگی نمیاد )

    * تقویت تمرکز روی مسائلی که در کنترل شما هستند، مثل عشق ورزیدن، کمک کردن به اونهایی که دوستشون دارین، گذران وقت باهاشون و...

    * قرار گرفتن در زمان حال! ببینین در حال حاظر چکاری میتونین برای عزیزانتون انجام بدین و چه روزهای خوبی رو میتونین رقم بزنین.

    * مثبت اندیشی... یعنی این مورد رو در درونتون تقویت کنین. ( رجوع به مقالات سایت )

    * رضایت به مقدرات الهی... زندگی و اتفاقات اون رو بپذیرین و ارتباط معنوی رو با خداوند تقویت کنین. لازمش هم گوش دادن به سخنرانی ها و خواندن کتب دینی و مهم تر قرآن کریم هست.

    * چند هدف رو در زندگی داشته باشین ، تا در صورت وقوع برخی اتفاقات شما همچنان بتونین دلایل متعددی برای حضور در اجتماع و تمرکز بر مسائل دیگر داشته باشین.

    * افراد مود اطمینان و آگاه رو شناسایی کنین و گاهی با اونها صحبت کنین.

    * فعالیت های خیر خواهانه داشته باشین و این خودش باعث فروکش اضطراب و ترس هست.


    اما لازم هست ترس های خوتون رو روی یک برگه بنویسین و اونها رو ریز کنین تا به سرنخ اصلی برسین.

    اگر او یا اونها رو از دست بدهم چی میشه؟ تنها میشم

    وقتی تنها شدم قراره چه اتفاقی بیافته؟ احساس اندوه شدید و بی تکیه گاهی و ترس میکنم.

    اگر بی تکیه گاه و غمگین و ترسان بشم چه اتفاقی میافته؟ حس میکنم از پس کارا بر نمیام و بی حوصله و بی انگیزه میشم، تنهایی بهم فشار میاره.

    چرا از پس کارا بر نمیام؟ یعنی هیچی برای خوشحالی و تحریک انگیزم و عدم احساس تنهایی وجود نداره؟
    نمیدونم چون من به اندازه ی کافی مستقل نیستم و عزت نفس پایینی دارم و یاد نگرفتم تنها هم میشه زندگی کرد و لذت برد. چون هدف های متعددی ندارم. چون ذهنم رو محدود به چند عامل برای خوشحالی کردم، چون ترس هام رو نابود نکردم.

    و به این ترتیب.

    دومین قدم برای شما این هست که پرونده رو ببندین. یعنی اینکه کسانی رو که به واسطه مرگ یا جدایی از دست دادین رو روی یک برگه بنویسین. اگر دوستانتون بودن سعی کنین پیداشون کنین و احوالشون رو بپرسین، اگر فوت شدن برای اونا فاتحه بخونین و در فرصتی سر مزارشون برید و باهاشون درد و دل کنین. اگر از همسرتون جدا شدین روی همون برگه تمام احساساتتون رو در موردش بنویسین که هیچ وقت نتونستین بیان کنین. تمامی ناراحتی ها، دلخوری ها، خداحافظی های ناتمام و ... و سپس برگه رو پاره کنین و دور بریزین. این مار سبب تخلیه شما خواهد شد.

    اما یک مطلب مهم در موردتون!

    وابستگی به والدین باید کنترل شده باشه تا جایی که شما بتونین بدون حضور اونها به زندگی عادی خودتون ادامه بدین. این عدم حضور تنها فقدان نیست بلکه ممکن هست جور شدن شرایط ادامه تحصیل در خارج کشور، ازدواج راه دور، انتقالی بدلیل شرایط شغلی و ... باشه‌.

    پس باید عزت نفس و استقلال رو در خودتون تقویت کنین. عزت نفس بالا و انعطاف پذیری یک عامل محافظت کننده در برابر مشکلات هست. ( مثل مرگ و یا ترس از دست دادن )

    توصیه میکنم؛

    الف) خودتون رو دوست داشته باشین و برای یادگیری مهارت‌های زندگی اقدام کنین. یعنی ( تصمیم گیری و حل مسئله، خودآگاهی، مدیریت احساسات، مهارت مدیریت روابط و ... )

    ب) جهت وابستگی هاتون خدا باشه و به اون توکل کنین و در مسیر رضایت و خشنودیش قدم بردارین.

    ج) در موقعیت هایی حضور پیدا کنین که در اون شکوفایی استعداد‌ها و توانمندی‌هاتون امکان‌پذیر باشن.

    د) اشتباهاتتون رو بپذیرین، خودتون رو سرزنش نکنین و برای رضایت دیگران تلاش نکنین اما تمام سعیتون رو داشته باشین که کاری رو بتنهایی درست انجام بدین.

    و) از افراد موفق الگو برداری کنین و با اونها در تماس باشین. در نقطه ی مقابل با شناسایی الگوهای مخرب در خانواده یا دوستان از اونها دوری کنین.

    ه ) از خودتون و دنیای پیرامون انتظارات معقول داشته باشین.

    مورد جدیدی رو وقت کنم و به ذهنم برسه براتون قرار میدم.


    ممنون از پاسختان
    اگر با خدا بخوایم زندگی کنیم خدا فرموده لقد خلقن الانسان فی کبد
    پس ما همیشه در رنجیم
    یا خداوند فرموده شما رو امتحان میکنیم با رنج
    این حرفم برای همه بوده است هست و خواهد بود
    من میگم حالا یه کاری کنیم این رنج کمتر بشه حداقل

  12. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    باغبان (چهارشنبه 01 مرداد 99), سحر بهاری (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    متشکرم از پاسختون



    مرسی که درد و دل هاتون را در همدردی بیان می کنید .
    در مورد سئوالی که فرمودید از ما ،، واقعیتش اینجور سئوال ها ، پاسخ دادنش احتیاط می خواد ، ( احتیاط ما کاربرها در پاسخ دادن به این جور مسائل )
    هر انسانی هم شرایط و درد ودل های خودش را داره ،،
    ولی مهم اینکه با هر شرایطی ،، آدم راه درست را بره و یه تصمیم را خوب آنالیز کنه ( د رجهات مختلف )


    در پست قبلی سعی کردم در مورد تصمیم گیری یه مطالبی را خدمتتون بگم ،،،در واقع سعی کردم کمکتون کنم خودتون یه آنالیز داشته باشید .
    یادتون باشه بزرگترین حامی را فقط خدا بدونید و به او فقط امید داشته باشید ( در همه چیز )
    قدر خودتون را هم بدونید خانم خادم رضا .


    این آقا که شرط کرده و میگه منو آزاد بذارید در تعداد زوجین ، باید یه ایست به خودتون بدید و مسئله را باز کنید .
    این مسائل قوانین و شرایط خودش را دارد مثل ( رضایت همسر اول و ....)
    اگه قانون بگه 4 بار ،،این آقا باید از همسر قبلش اجازه بگیره + شرایط های دیگه ...
    خب این جور ازدواج ها اگه طبق قانون هم باشه ، باز مسائل و مشکلاتش خودش را دارد ،،
    مثلا شده طرف فهمیده ، همسرش زن سوم گرفته ،،رفته کار دست خودش و طرف داده .
    آقای مدیر یه مطلبی دارنند براتون می ذارم :



    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها


    با سلام

    متاسفانه خانمهایی به ما مراجعه می کنند که در جلسات مشاوره عنوان می کنند ما صیغه شده ایم ، یا زن دوم شده ام یا در ارتباط دوستی با جنس مخالف قرار گرفته ایم و مستاصل و درمانده گشته ایم.
    به همین منظور ؛ شاید افرادی که چنین مشکلی دارند گذرشان به این تاپیک می افتد. مناسب دیدم چند نکته را بیان کنم:

    1 - هر کسی هر انتخابی می کند باید مسئولیت انتخابش را بپذیرد.


    2- گاهی مسئولیت یک انتخاب هزینه های سنگینی دارد. اما فواید و مزایایش محدود به زمان حال یا کوتاه مدت یا یک جانبه و گذراست.
    در واقع چنین شخصی هزینه یک سرویس طلا می دهد و یک سرویس بدلی زیبا می گیرد و البته لذت چند روزه هم می برد اما تا آخر عمر این سرویس ماندگار و ارزشمند نیست.




    3 - گاهی انتخابی می کنیم و تنها از یک زاویه می بینیم. کسانی هم که معتاد می شوند قطعا لذت و آرامش های زودگذر و توهمی را تجربه می کنند. اما دهها مشکل و هزینه همراه اعتیاد لذت بخش خود را نمی بینند. و بعد از چند سال دیگر هویت و ارزشمندی و جایگاه و سلامتی جسم و روان خود را از دست می دهند.


    من بعضی مشکلاتی که مراجعان این چنینی (ارتباط با جنس مخالف به صورت دوستی، صیغه، همسر دوم و ...)در جلسات مشاوره بیان کردند را فقط از باب نمونه عرض می کنم. تا هزینه چنین انتخابی کمی بیشتر مشخص شده و به صورت مصداقی تجارب انتقال یابد.
    الف) من از این آقا بار دار شدم نمیدونم سقط کنم یا نکنم؟

    ب) من بار دار شدم اما نمی خواهم سقط کنم. بچه ام و این آقا را دوست دارم اما این آقا تهدید کرده است اگر سقط نکنی ، صیغه را تمدید نمی کنم.

    ج) همسر اول این خانم متوجه رابطه ما شده است، من را تعقیب کرده است و یک روز وقتی در خانه مهمان داشتیم ، آمده و درب خانه آبرو ریزی کرده که دخترتان را از توی زندگی ما بکشید بیرون.

    د)
    یکی از اقوام خانم اول، من و این آقا را دیده و به برادر خانم ایشون اطلاع داده. او هم با خانواده اش آمدند من و این آقا را مورد ضرب و شتم قرار دادند. و این آقا هم مرا مسبب می داند.


    هـ) این آقا فکر می کنم بعد از چندسال رابطه پنهانی از من سیر شده است ، چون بهانه جو شده ، قهر می کنه و گاهی تا یکماه یا دوماه حتی جواب تلفنم را نمی دهد. و میگه اگر جدا شویم به نفع هر دو ماست.

    و) مدت طولانی رابطه ما ادامه پیدا کرد و من همه مشکلات و تنهایی و رنجهای رابطه را تحمل کردم. حالا فرزندان این آقا بزرگ شدند و با من و خانواده ام درگیر شده اند.

    ز)
    بعد از چند وقت از چنین رابطه ای ، افسرده، ناامید، بی هویت شده ام. نه جایگاه مادر دارم، نه جایگاه همسر دارم، نه اصلا جایگاه انسانی خودم را دارم. همیشه سانسورم در همه جا. نه کسی از من خبر دارد. نه در ارتباطات و میهمانی هستم. نه می توانم مسافرت بروم. نه با هم آزادانه می توانیم بیرون باشیم. نه می توانند دوستان و اقوام از من با خبر باشند. یکجوری تنهاتر از گذشته هستم. و باید چشم انتظار باشم که چه وقت این آقا در میان همه زندگی رسمی خودش ، یک وقتی هوس ارضاء با من را داشته باشد و ساعتی بهره بگیرد و برود. در حالیکه اول رابطه امان او وقت و انرژی بیشتری برای من می گذاشت.

    ح) خانواده ام نمیدونم از کجا متوجه شدند. همه ابزارهای ارتباطی را از من گرفته اند. مانع رفتن به کار و دانشگاهم شده اند، در خانه حصر شده ام. به من به شکل مجرم نگاه می کنند. از خجالت و ترس نمی توانم در میهمانی ها حضور پیدا کنم. اعتبار و ارزش خود را از دست داده ام.

    ط) دوستان و همکارانم متوجه شده اند. به من مثل ویروس ایدز نگاه می کنند که ممکن است زندگی آنها را هم آلوده کنم. مرا کنار گذاشته اند و حتی جواب تلفن من را هم نمی دهند.

    ی) جوانی ام را یواشکی دلخوش به هیجانات کردم ، اکنون سنم رفته بالا، و رها شده و بی انرژی و خسته ام. نه خانواده ای، نه همسری و نه هویتی دارم. احساس می کنم احساساتم به بازی گرفته شده بود و یک زن وابسته و خسته و تنهایم.

    ک) بکارتم را از دست داده ام. دیگر نه امیدی به ازدواج دارم. نه می توانم ادامه دهم. نه احساس گناه راحتم می گذارد.


    البته اینها فقط مصداقی مواردی از بعضی پرونده مراجعانی از این دست هستند.
    اصلا دوست ندارم که شما هم مورد جدیدی به این بندها جهت تجربه دیگران اضافه کنید.


    حضرت علی (ع) می فرمایند: دانا از تجربه دیگران استفاده می کند و نادان خود تجربه می کند. وای به حال کسی که از تجربه خودش هم استفاده نکند.






    اگه نظر منو بخواید ،، بذاریدش کنار و به خدا توکل داشته باشید و به مسیر زندگیتون ادامه بدید تا مورد بهتر و صد البته در شایسته شما ، در قسمت مسیر زندگیتون باشه .
    ان شالله .




    ........

    پی نوشت :
    http://www.hamdardi.net/thread-46398.html
    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 02 مرداد 99 در ساعت 23:06 دلیل: اضافه کردن تاپیک مرجع در پی نوشت

  14. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    خادم رضا (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  15. #8
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی
    چیزی که توش احتیاط باشه من نیستم
    من ٩٩ درصد از ادواج قبلیم مطمان بودم اخرش این شد
    اینی که با احتیاط باشه چی میشه پس
    مشکل من اینه خیلی به اینده فکر میکنم ایا پسرم فرد خوبی میشه و از مادرش مواظبت میکنه
    ایا من میتونم تنهایی زندگی کنم
    یا اصلا چی کار کنم که تنهایی رو حس نکنم در هر مقطع زمانی
    و پسرم خودش بیاد به سمت من و با کمال میل دوست داشته باشه در کنارم باشه چه رفتاری میتونم داشته باشم تا اینجوری بشه

  16. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    شما در پست قبلیم درباره تنهایی و ترس راهنمایی شدین، لازم هست در وقت فراغت باز هم مطالعه دوباره داشته باشین.

    در مورد احتیاط که اشاره کردین، باید در هر امری باشه و اگر نباشه انسان دچار مشکلات مختلف میشه. اگر این آقا از نظر شما بسیار خوب بود و این مطلب ( چند همسری ) رو بیان نمیکرد باز هم باید با احتیاط قدم بر میداشتین.

    اطمینان نباید حاصل توافقات ذهنی خود ما باشه، بلکه باید برآیندی از مشورت با کارشناسان، تحقیق و آنالیز صحیح، مشورت با بزرگ ترها و ... باشه.

    اما من در مورد وابستگی مطلبی رو بهتون عرض کردم که ممکن هست روی فرزندتون هم اثر گذار باشه. باید ابتدا روی خودتون کار کنین و سپس از فرزندتون. تربیت باید متناسب با سرشت فرزند شما باشه ( البته من نمیدونم چند ساله هستن )

    درباره ی پسرتون در مسئله ی تفکیک وابستگی و دلبستگی مراقب باشین. در فرایند دلبستگی کودک میخواد ارتباط صمیمی با اطرافیان به منظور ایجاد امنیت برقرار کنه. اگر اینجا این دلبستگی درست هدایت نشه میل به وابستگی پیدا میکنه و در آینده فرزند شما قادر به برقراری رابطه ی سالم عاطفی نخواهد بود . این کودک در آینده از عدم استقلال، مسئولیت ناپذیری، فقدان اعتماد بنفس رنج خواهد برد و در نهایت دچار اختلال میشه ، چون وابستگی یک اعتیاد عاطفی هست.

    پیشنهاد میدم در مورد خودتون و نوع هدایت صحیح فرزندتون و تربیتش از حضور مشاوره متخصص بهره ببرید، تا بتونین در باره ی آینده از نگرانی های خودتون کم کنین.



  18. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    خادم رضا (چهارشنبه 01 مرداد 99)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خادم رضا نمایش پست ها
    مرسی
    چیزی که توش احتیاط باشه من نیستم
    من ٩٩ درصد از ادواج قبلیم مطمان بودم اخرش این شد
    اینی که با احتیاط باشه چی میشه پس
    ** خواهش می کنم
    احتیاط در این جور مسائل ، هم به پاسخ های ما کاربرها بر می گرده ،،، و هم به خود شما ! ( که بتونید احساسات خودتون را مدیریت کنید )
    خیلی خوبه خودتون آگاه هستید .
    مرسی.




    .................................................


    نقل قول نوشته اصلی توسط خادم رضا نمایش پست ها
    مشکل من اینه خیلی به اینده فکر میکنم ایا پسرم فرد خوبی میشه و از مادرش مواظبت میکنه
    ایا من میتونم تنهایی زندگی کنم
    یا اصلا چی کار کنم که تنهایی رو حس نکنم در هر مقطع زمانی
    و پسرم خودش بیاد به سمت من و با کمال میل دوست داشته باشه در کنارم باشه چه رفتاری میتونم داشته باشم تا اینجوری بشه

    ** به نظرم باید تسلیم زمان حال باشید !
    یه کتاب هست بهتون معرفی می کنم »
    نیروی حال از Eckhart Tolle
    حتما بخوندیش .



    ** از طرفی روی تکنیک های توقف فکر و جایگزینی فکر مثبت هم کار کنید :
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?t=39681




    ** مهارت های شخصی - شغلی - مطالعه - ورزش و هر چیزی دیگری که به شما در مسیر زندگی کمک میکنه ،هم ، مد نظر داشته باشید





    ** روی بُعد معنوی هم کار کنید





    **به نظرم با یه روانشناس بالینی ، حضوری صحبت داشته باشید
    یا حق.


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 01 مرداد 99 در ساعت 21:05

  20. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Mvaz (چهارشنبه 01 مرداد 99), خادم رضا (پنجشنبه 02 مرداد 99)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.