سلام دوستان،
من امشب یه تجربه تلخ داشتم.
داشتم فکر می کردم حالا که گذشته و رفته، چطور می تونم جبران کنم؟ چیکار کنم که بتونم خودم رو ببخشم؟
یکی از فکرهایی که به ذهنم رسید ایجاد این تاپیک بود.
داستانم کوتاهه...
امشب پدرم بخاطر کمر دردش وقت دکتر داشت. خواهرم همراهیش می کرد، اما من هم رفتم که مجبور نشن تو سالن انتظار بمونن.
منشی یکی دوبار محاسبه کرد و گفت نیم ساعت یا 20 دقیقه دیگه نوبت پدر شما می شه. منم هربار رفتم پایین که تو سالن انتظار نباشم. و بالاخره موفق شدم پدرم رو بدون اینکه یک دقیقه هم در سالن انتظار باشه، بفرستم تو اتاق دکتر.
و تازه اون موقع پیرمردی رو دیدم که داشت از درد به خودش می پیچید....
خدا منو مرگ بده... هر بار که اومدم تو سالن و رفتم، این پیرمرد تقریبا 80 ساله و نحیف جلوی چشمم بود. نگاهش کردم، اما ندیدمش....
هربار که چند دقیقه ای توی سالن بودم، یه صدایی مثل ناله توجهم رو جلب کرد، اما چون ماسک داشت، منبع صدا رو پیدا نکردم. و البته زیاد هم دقت نکردم.
رفتم ازش پرسیدم پاتون درد می کنه؟ (دستش رو به زانوش فشار می داد) تازه اون موقع بود که به چشم هاش دقت کردم و دیدم از شدت درد قرمز و اشکی هستن... قلبم تیر کشید...
آقایی که کنارش بود (در سن نوه ش بود) گفت کمرش درد می کنه. گفتم خب بگید نوبتشون رو جلو بندازن. سکوت کرد. به منشی گفتم این آقا درد دارن، من تا الان حواسم نبود بهتون بگم.
اونم انگار تازه دیدش، با اینکه تمام مدت جلوی چشمش نشسته بود. اسمش رو پرسید که نفر بعد بفرسته.
من و این منشی تنها آدم هایی نبودیم که یه انسان جلومون از درد به خودش می پیچید و ما طوری نگاهش کردیم که انگار یه ماهی داره توی آکواریوم شنا می کنه.....
اونجا خیلی های دیگه هم بودن. هیچکس به فکرش نرسید نوبتش رو بهش بده. هیچکس فکر نکرد این پیرمرد توی این وضعیت کرونا نباید این مدت اینجا بشینه...
فکر هرکس مشغولِ خودش و همراه خودش بود.
بچه ها بیاید یه کاری بکنیم. بیاید هربار به یه آدم مسن کمک کردیم، یا حواسمون نبود و کمک نکردیم، اما بعد فهمیدیم که چطور می تونستیم بهش کمک کنیم،
بیایم اینجا ماجرا رو بنویسیم. این باعث می شه کم کم ذهن تعداد بیشتری از ما، نسبت به سالمندان حساس بشه. و ببینیمشون.
باعث می شه حواسمون جمع بشه که کارهای ساده ای مثل طی کردن چند متر راه، یا درک کردن منظور کارمندی که سریع یه روال کاری رو توضیح می ده، یا شنیدن صدای کسی که از پشت ماسک حرف می زنه، یا تحمل کردن بداخلاقی و تندی یه نفر، یا حرف زدن با صدای بلند که به گوش راننده اتوبوس برسه، یا شنیدن صدای منشی، یا نوشتن چند خط، یا بالا رفتن از چند تا پله، و خیلی کارهای دیگه که الان برای ما ساده هستند،
برای انسان های دیگه ای هم سخت هستن. و شاید توام با درد...
خواهش می کنم هربار مشکل یا درد یه سالمند توجهتون رو جلب کرد، اگر کمک کردید یا کمک نکردید، اینجا بنویسید چون حداقل سودش اینه که توجه بقیه رو جلب می کنید. و جایی دور از شما، کار خوبی که انجام دادید یا انجام ندادید، توسط یک فرد دیگه برای یه سالمند دیگه انجام می شه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)