به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array

    ببینیمشون.... بهشون کمک کنیم... باهاشون مهربان باشیم....

    سلام دوستان،

    من امشب یه تجربه تلخ داشتم.

    داشتم فکر می کردم حالا که گذشته و رفته، چطور می تونم جبران کنم؟ چیکار کنم که بتونم خودم رو ببخشم؟

    یکی از فکرهایی که به ذهنم رسید ایجاد این تاپیک بود.

    داستانم کوتاهه...

    امشب پدرم بخاطر کمر دردش وقت دکتر داشت. خواهرم همراهیش می کرد، اما من هم رفتم که مجبور نشن تو سالن انتظار بمونن.

    منشی یکی دوبار محاسبه کرد و گفت نیم ساعت یا 20 دقیقه دیگه نوبت پدر شما می شه. منم هربار رفتم پایین که تو سالن انتظار نباشم. و بالاخره موفق شدم پدرم رو بدون اینکه یک دقیقه هم در سالن انتظار باشه، بفرستم تو اتاق دکتر.

    و تازه اون موقع پیرمردی رو دیدم که داشت از درد به خودش می پیچید....

    خدا منو مرگ بده... هر بار که اومدم تو سالن و رفتم، این پیرمرد تقریبا 80 ساله و نحیف جلوی چشمم بود. نگاهش کردم، اما ندیدمش....

    هربار که چند دقیقه ای توی سالن بودم، یه صدایی مثل ناله توجهم رو جلب کرد، اما چون ماسک داشت، منبع صدا رو پیدا نکردم. و البته زیاد هم دقت نکردم.

    رفتم ازش پرسیدم پاتون درد می کنه؟ (دستش رو به زانوش فشار می داد) تازه اون موقع بود که به چشم هاش دقت کردم و دیدم از شدت درد قرمز و اشکی هستن... قلبم تیر کشید...

    آقایی که کنارش بود (در سن نوه ش بود) گفت کمرش درد می کنه. گفتم خب بگید نوبتشون رو جلو بندازن. سکوت کرد. به منشی گفتم این آقا درد دارن، من تا الان حواسم نبود بهتون بگم.

    اونم انگار تازه دیدش، با اینکه تمام مدت جلوی چشمش نشسته بود. اسمش رو پرسید که نفر بعد بفرسته.

    من و این منشی تنها آدم هایی نبودیم که یه انسان جلومون از درد به خودش می پیچید و ما طوری نگاهش کردیم که انگار یه ماهی داره توی آکواریوم شنا می کنه.....

    اونجا خیلی های دیگه هم بودن. هیچکس به فکرش نرسید نوبتش رو بهش بده. هیچکس فکر نکرد این پیرمرد توی این وضعیت کرونا نباید این مدت اینجا بشینه...

    فکر هرکس مشغولِ خودش و همراه خودش بود.



    بچه ها بیاید یه کاری بکنیم. بیاید هربار به یه آدم مسن کمک کردیم، یا حواسمون نبود و کمک نکردیم، اما بعد فهمیدیم که چطور می تونستیم بهش کمک کنیم،

    بیایم اینجا ماجرا رو بنویسیم. این باعث می شه کم کم ذهن تعداد بیشتری از ما، نسبت به سالمندان حساس بشه. و ببینیمشون.

    باعث می شه حواسمون جمع بشه که کارهای ساده ای مثل طی کردن چند متر راه، یا درک کردن منظور کارمندی که سریع یه روال کاری رو توضیح می ده، یا شنیدن صدای کسی که از پشت ماسک حرف می زنه، یا تحمل کردن بداخلاقی و تندی یه نفر، یا حرف زدن با صدای بلند که به گوش راننده اتوبوس برسه، یا شنیدن صدای منشی، یا نوشتن چند خط، یا بالا رفتن از چند تا پله، و خیلی کارهای دیگه که الان برای ما ساده هستند،

    برای انسان های دیگه ای هم سخت هستن. و شاید توام با درد...

    خواهش می کنم هربار مشکل یا درد یه سالمند توجهتون رو جلب کرد، اگر کمک کردید یا کمک نکردید، اینجا بنویسید چون حداقل سودش اینه که توجه بقیه رو جلب می کنید. و جایی دور از شما، کار خوبی که انجام دادید یا انجام ندادید، توسط یک فرد دیگه برای یه سالمند دیگه انجام می شه.


    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. 11 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (سه شنبه 24 تیر 99), gholam1234 (سه شنبه 24 تیر 99), miss seven (سه شنبه 24 تیر 99), Mvaz (سه شنبه 24 تیر 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 تیر 99), بی نهایت (سه شنبه 31 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), زن ایرانی (سه شنبه 24 تیر 99), سحر بهاری (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (سه شنبه 24 تیر 99)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 خرداد 03 [ 12:55]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,065
    امتیاز
    23,546
    سطح
    94
    Points: 23,546, Level: 94
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 804
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,687

    تشکرشده 2,225 در 906 پست

    Rep Power
    222
    Array
    بابا شما چقدر باحالین انصافی. خب آدم یه کم خوشحال میشه میبینه نه!!! انسانیت هنوز خاموش نشده!

  4. 5 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    میشل (سه شنبه 24 تیر 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (سه شنبه 24 تیر 99)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    از اول تا اخر خوندن متنت یاد مادربزرگم بودم... دیگه کلا اجازه ملاقات نمیدن به خاطر کرونا... دلم کباب میشه برای تتهاییشون نمیدونم چجوری بقبه راحت دارن روزگار میگذرونن و مادرشون اونجا تنهاست...
    خدا عاقبتمون بخیر کنه
    تاپیک خوبیه میشل ولی الان خیلی قابل استفاده نیست چون خیلی جایی نمیریم که چیزی ببینیم... باز کلیتر بود بهتر بود یعنی هر سنی که کمک بخوان باز احتمالش بیشتره ببینیم
    الان که کرونااومده خیلی از کمکا رو اخه نمیشه کرد که نیاز به تماس بدنی داره یا حتی سوار ماشین کردن... من شخصا چون همیشه پسرم همرامه و بچه ها رعایت نمیکنن و دستشونو به دهن میزنن نمیتونم این سبک کمکابکنم

  6. 6 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 24 تیر 99), میشل (سه شنبه 24 تیر 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), سحر بهاری (چهارشنبه 25 تیر 99)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    الان که کرونااومده خیلی از کمکا رو اخه نمیشه کرد که نیاز به تماس بدنی داره یا حتی سوار ماشین کردن... من شخصا چون همیشه پسرم همرامه و بچه ها رعایت نمیکنن و دستشونو به دهن میزنن نمیتونم این سبک کمکابکنم
    ممنون شمیم جان،

    همین پستت هم منظور من از تاپیک رو برآورده می کنه. اینکه با توجه به شرایط فعلی، کمک هایی که نیاز به تماس فیزیکی یا حتی نزدیک شدن به افراد سالمند داره رو دلت می خواد انجام بدی و قبلا انجام می دادی، اما با توجه به شرایط پسرت دیگه نمی تونی انجام بدی. و از این بابت متاسفی.

    خب همین هم خیلی خوبه. چون متوجه می شیم شرایط سالمندان از قبل هم سخت تر شده. الان خیلی کمتر از قبل ممکنه کسی تکیه گاهشون بشه تا از پله های بلند یه سوپرمارکت بیان پایین.

    یا خیلی کمتر از قبل ممکنه کسی ازشون سوال کنه، پدر جان اجازه می دید من وسایلتون رو بیارم؟

    حتی اونهائیکه ضعیف تر هستند و اگه بخوان در موردی راهنمایی بگیرن، مجبورن صورتشون رو نزدیک کنن، الان دیگه موجب وحشت و فرار خیلی ها می شن.....

    باید فکری کرد که همچنان بتونیم یه جاهایی دستشون رو بگیریم. این انسان های محبوبِ خدا روی زمین، از قبل تنها تر شدن. کرونا روی اینها بیشتر اثر کرده.

    شمیم من واقعا به نکته ای که توی این پستت بود، توجه نکرده بودم. اصلا توجه نکرده بودم که باید بیشتر از قبل حواسم بهشون باشه. چون خیلی های دیگه بخاطر بچه یا بخاطر ترسی که بر جامعه حاکم شده، ازشون فرار می کنن.

    اینها قبلا هم گلوشون رو بیشتر از جوون ها صاف می کردن. اما الان اگه گلوشون رو هم صاف کنن، یا از خستگی عرق کرده باشن، مردم طوری نگاهشون می کنن که انگار دارن به شخصِ کرونا نگاه می کنن!

    پس امثال من بیشتر از قبل مسئولیم که حواسمون باشه. که مغزمون رو به کار بندازیم و ببینیم چطور با حفظ فاصه فیزیکی، و حفظ احترام، می تونیم بهشون کمک کنیم.

    مرسی شمیم جان

    غلام عزیز، ممنون از لطفت. البته که انسانیت هیچوقت خاموش نمی شه. چون از جنس خداست و تا خدا هست، انسانیت هم هست.

    باید به خودمون و به همدیگه کمک کنیم که گسترشش بدیم. مثل دیشبِ من نباشیم، به موقع وارد عمل بشیم. و اثربخش باشیم.

    اثربخش باشیم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (سه شنبه 24 تیر 99), gholam1234 (سه شنبه 24 تیر 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (چهارشنبه 25 تیر 99)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها



    . این باعث می شه کم کم ذهن تعداد بیشتری از ما، نسبت به سالمندان حساس بشه. و ببینیمشون.


    خواهش می کنم هربار مشکل یا درد یه سالمند توجهتون رو جلب کرد، اگر کمک کردید یا کمک نکردید، اینجا بنویسید چون حداقل سودش اینه که توجه بقیه رو جلب می کنید. و جایی دور از شما، کار خوبی که انجام دادید یا انجام ندادید، توسط یک فرد دیگه برای یه سالمند دیگه انجام می شه.

    سلام میشل خوش فکر دوست داشتنی
    بازم ی تاپیک خوبه دیگه

    منم موافقم.....تکرار ذهن و عادت میده تا متوجه این دسته از آدم های پیرمظلوم و بی پناه بشیم که میون آدم های جوون خسته و یاغی شده از دست زمونه درد میکشن.

    منم میگم که اول به خودم یاداوری کنم.

    دوتا خاطره دارم یکی مربوط به حدودا دوسال قبل
    یکی هم همین چندروز پیش

    قبلش اینو بهت بگم میشل که دوسال پیش ی روزی که درمونده و مستاصل اومده بودم همدردی رو ورق میزدم تا شاید راهی پیدا کنم برای اتفاق زندگیم...برخوردم به یکی از پستهات ....تونست کمکم کنه به فکرم جهت بدم.....نه میدیدمت که تشکر کنم نه عوضی داشتم که بدم....گفتم اولین کار مثبتی که انحام دادم به نیت میشل همدردی انجام میدم.

    مترو اون موقع ها خیلی شلوغ بود مثل الان نبود....بعضی ها هم ی کوچولو بخوری بهشون انگار برق میگیرتشون! .....ی خانم خیلی پیر با چهره معصومی تو ازدحام جمعیت نتونست جای دست برای خودش پیدا کنه .....معذب هم بود که ی وقت به کسی نخوره........جام و باهاش عوض کردم تا بتونه تکیه بده....تا برسیم ایستگاههای آخر خلوتتر شد و ی حای خالی پیدا شد و نشست......حتی کتابهای منم گرفت نگه داشت.....از همون اول دستهای خشکش توجهم و جلب کرد....چون دستهای مامانم هم تو زمستون خشک میشه حساسم....نمیدونستم چطوری سر حرف و باهاش باز کنم تا از مرطوب کننده ای که دارم بهش بدم بزنه......یادم نیست اخر چه جوری تونستم ......ولی چشمهاش که حاکی از رضایت و شادی و تشکر شد هیچ وقت یادم نمیره. این اتفاق خوب و زدم به نام تو

    چند روز پیش بدای مامانم تو صف نوبت ی کلینیکی بودیم....ی خانم و آقای جوونی رفتن پذیرش.....ی پیرمرد تنهایی با کمی قد خمیده با فاصله نیم متری اینها ایستاد....یهو نمیدونم چی شد که جوون بی تربیت داد زد سر پیرمرد که
    عقب وایستا نمیبینی باید عقب وایستی برو عقب!!! پیرمرد مظلوم و بی زبون هم ی قدم رفت عقبتر!
    چنان عصبانی شدم که اگه پیرمرد پدرم بود حتما به وحشی گری اون آقا اعتراض میکردم . میدونم ی رفتار غلط دیگه ای تکرار میشد ولی
    نمیدونم از طرف من یا کسانیکه این صحنه رو دیدن چی کار میشد کرد برای مظلومیت اون پیرمرد یا برای مهار یاغی گری اون جوون.
    .................................
    اگه زندگی ها سخت شده
    اگه تو شهر گرد بی حوصلگی و تشویش و اضطراب پاشیدن
    ولی بازم دلیل نمیشه زبون و رفتارمون و تربیت نکنیم.

    شاید بشه گفت جوونها ی جوری گلیمشونو از آب میکشن ولی
    پیرمرد پیرزنها دیگه دستشون به جایی بند نیست.....تو دنیایی که کلی عوض شده......اصطلاحات جدید و تکنولوژی و کاغذ بازی ادارات و بانکها برای ما آشناست که تند تند میگیم و رد میشیم ، برای اونها عذاب آوره شاید.

    میدونم برای ماهم سخته ولی اکه کمکشون هم نمیتونیم بکنیم
    لااقل میتونیم اهانت نکنیم و نگاه با محبتی بهشون داشته باشیم.
    پس دریغ نکنیم.

    سلام شمیم الزهرای عزیز

    نمیدونم سیستم خانه سالمندان چطوریه ولی نمیشه تماس تصویری بگیرین؟
    شاید اینجوری و با دلجویی ازشون بگیم هنوزم دوسشون داریم و به یادشونیم.

  10. 5 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 25 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), سحر بهاری (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (چهارشنبه 25 تیر 99)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    یادم رفت میخواستم بیام ی هدیه هم برای تاپیکت بیارم
    شعری از استاد شهریار که عاشقشم

    [SIZE=5]هرکس نظر به اشک کند شَر نمی کند‬

    گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز‬

    انسان هوس به بستن خنجر نمی کند‬

    ‫انسان اوْلان خنجر بئلینه تاخماز‬

    ‫بس کوردل که حرف تو باور نمی کند‬

    ‫آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز‬

    ‫فردا یقین بهشت ، جهنّم شود به ما‬

    ‫بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !‬

    ‫ذیحجّه ناگزیر ، محرّم شود به ما‬

    ‫ذی حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر[/SIZE
    ]

  12. 4 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 25 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (چهارشنبه 25 تیر 99)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    الهه من برای آدم های مثل تو، که وسیع و مهربان هستن، با تمام وجودم احترام قائلم. و حتی اگه هیچوقت ندیده باشمشون، دوستشون دارم.

    اینکارت اونقدر خوشحالم کرد که انگار اون خانم مادرم بوده باشه.

    در مورد کارهای اداری کاملا حرفتو درک می کنم. گاهی پیش اومده که در چنین موقعیتی باشم، به اون فرد گفتم که بشینه روی صندلی، مدارکش رو گرفتم و کارهاشو انجام دادم و براش توضیح دادم. هرجا هم به امضائی چیزی نیاز بوده، اومدم ازش گرفتم.

    درست می گی، نگاه و لبخند چهره آسمونیشون، مثل یه خورشید می شه و میره توی قلب آدم و تا سالها بعدش قلبمونو گرم نگه می داره...

    قلبت همیشه گرم باشه الهه.

  14. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 25 تیر 99), الهه زیبایی ها (دوشنبه 30 تیر 99), باغبان (چهارشنبه 25 تیر 99), شمیم الزهرا (پنجشنبه 26 تیر 99)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.