به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترک منزل توسط همسرم بعد از 2 سال زندگی، دخالت خانواده،پاسخ گو نبودن تلفن، درخواست مهریه و ارسال اظهارنامه و شکایت های متعدد،آیا پایان راب

    سلام دوستان. من قبل از دوران متاهلی اینجا عضو بودم. بیش از دو هفته هست که خانومم منزل رو ترک کرده.
    در کل زندگی خوبی داشتیم. الان اصلا باورم نمیشه که چنین کاری رو ناگهانی کرده !!!
    همه چی این طوری شروع شد:
    همسرم و خونواده ش عادات معاشرتی خاصی دارن./ به خاطر همین رفتارهای خاص با کل فامیل خودشون قطع رابطه هستن و متاسفانه این رو بعد از ازدواج متوجه شدم. قبل از اون با رفتارها یا صحبت هاشون از این مساله گذشتیم در حالی که شک کرده بودیم این ها با همه قهر هستن.
    دو سه ماه از اغاز زندگی نگذشته بود که با یه بگو مگوی ساده همسرم خونه رو ترک کرد. بعد از چند روز پدرش با خواهرش و مادرش اومدن که با من دعوا کنن. من اون روز نرفتم خونه چون میدونستم روی ما تو روی هم باز میشه و بد میشه. به پدر مادرم من زنگ زدن چون نزدیک به ما هستن ازشون خواستن من برم خونه. من گفتم به صلاح نیست. خلاصه کلی دعواو غر زدن ورفتن. چندین بار این اتفاق افتاد دیگه اون ها نیومدن من با خانومم صحبت کردم که درست نیست با هر اتفاقی بری خونه پدر مادرت. این کارت به زندگی ضربه میزنه. حل نشد که نشد.
    مجدد این اتفاق افتاد این بار پدر مادرش اومدن و یه دعوای اساسی شد. همهشون بعد از این که چند روز همسرم خونه نبود اومدن که طلاها رو ببرن. من نگران شدم. گفتم اجازه نمیدم. گفتن داریم میریم مهمونی ! منم گفتم بترسونمشون که این کارو نکنن. چون تو ذهنم گذشت طلاها رو می خوان بعد هم برن دنبال کارهای مهریه و طلاق و ... گفتم زنگ میزنم 110. تا اینو گفتم خودشون زنگ زدن گفتن شوهرم ممانعت از حق می کنه ! پلیس اومد حق رو به من داد. برام صورت جلسه نوشت که ایشون تمکین نکرده و پدرش هم شدیدا تو زندگی دخالت میکنه برای ایشونم نوشت فحاشی می کنه...


    گذشت. همیشه سر ارتباط با خونواده ش مشکل داشتیم. مشاوره رفتیم. تصمیم گرفتم با توجه به اخلاق خاص این ها من چشمام رو ببندم و برم و بیام وتحمل کنم. همینم شد. من حدودا 1.5 سال رفتم اومدم. متاسفانه من خونه پدر ایشون حق ندارم خمیازه بکشم. نباید موقع صحبت کردن با پدرش سرم رو بچرخونم نباید جای دیگری رو نگاه کنم و هزار تا مقررات دیگه مثل این. بعد از هر بار سرزدن بهشون همسرم تا دو سه روز با من دعوا می کرد و اخلاقش بد میشد. هفته ای یه بار میرفتیم کم کم به دو هفته ای یه بار رسوندمش. اما مشکلات پابرجا بود
    آخرین بار قبل از عید بود تولدمو گرفتن مثلا خواستن سورپرایزم کنن. انواع توهین و تیکه رو به من انداختن. دیگه خسته شده بودم گفتم دیگه نمیرم !
    حتی با این وجود دو هفته بعد که دیگه ازشون خبری نبود زنگ زدم عید رو هم بهشون تبریک گفتم ولی خیلی سرد برخورد کردن. دیگه تو تصمیمم مصمم تر شدم.
    همسرم کل عید رو با من قهر بود. اوضاع همش بدتر میشد. به خاطر کرونا هم هر دو خیلی تحت تنش بودیم. من سال کاری سنگینی داشتم و رو مسافرت عید خیلی حساب کرده بودیم و بهش نیاز داشتیم. همسرم هم خیلی وقت بود منتظر سفر بود. به خاطر کرونا همه چی منتفی شد./ خب تقصیر من بنود...
    اوایل برج دو پدرم یک عمل سنگین داشت. دو هفته ای در رفت و آمد به بیمارستان بودم و کارهای پدرم رو انجام میدادم. این عمل اورژانسی پیش اومد.

    تا این که همین اواخر به من گفت منو برسون ترمینال می خوام برم شمال. در حالی که کوله پشتیش رو جمع کرده بود. من فکر کردم لابد می خواد بره پیش پدر مادرش امشب بخوابه چیزی که زیاد اتفاق میفتاد و منم مشکلی باهاش نداشتم. ولی گفت می خوام برم شمال ! تنهایی تو وضعیت کرونا با اتوبوس !
    من قبول نکردم گفتم بذار فردا بریم. گفت نه باید همین امرزو برم فردا ظهر هم برمیگردم. مامان بابام شمالن منم میخوام برم پیششون.
    حتی راضی شدم همین موقع راه بیفتیم ببرمش شمال. گفتم می دونم خونواده ت از من خوششون نمیاد ولی میبرمت خودم میرم هتل. زنگ زد به باباش و اشک تو چشماش جمع شد و آخر گفت اصلا نمیرم منو برسون خونه عمه هام. (با عمه هاش هم قهره) نهایتا شب رفتم از جلو خونه باباش اوردمش. فرداش شروع کرد به فیلم برداری از من از همه کارهام فیلم گرفت. بعد یه پیامک اشتباهی که باید برای باباش میزد برای من زد که راجع به من توش حرف زده بود. همسر من خیلی گوشی ش رو مخفی می کنه. حتی نزدیکش که میشم گوشی رو میچرخونه. قبلا گفته بودم کاش این قدر مخفی کاری نکنی. ولی با این پیامک متوجه شدم کلا در حال گزارش کردن کارهای من به خونواده ش هست. من همیشه شک داشتم این باشه ولی با خودم همیشه کلنجار میرفتم که بدبینی می کنم و این جوری نیست ولی گویا درست بوده !
    درهر حال شب شد من خواستم برم به پدرم که تازه عمل هست سر بزنم که باز با دوربین سر راهم حاضر شد من دیگه کلافه شدم گوشی رو هل دادم به عقب و شروع کرد با جیغ زدن های اغراق آمیز که آی داری منو می کشی چرا منو کتک میزنی چرا ...
    چند دقیقه ای ادامه داشت این قدر بلند جیغ میزد که به جرات میتونم بگم دو طبقه بالا . پایین ما متوجه شدن. من چند ثانیه دستم رو جلو دهنش گرفتم و ازش خواستم اروم باشه من که کاری باهات ندارم فایده نداشت. آخر رفتم براش آب بیارم دیدم زنگ زده به 110 که شوهرم داره منو کتک میزنه به دادم برسین !!!
    ازش خواهش و تمنا کردم اون سری 110 رو اوردین ابرومون رفت این کارو نکن. فایده نداشت. گفت می خوام ازت شکایت کنم.
    110 اومد خودم درو باز کردم قدری صحبت کرد و یه صورت جلسه دادو رفت گفت نوشتم سازش کردین. ولی همسرم از پلیس خواست بنویسه ضرب و شتمش کردم !! من گفتم چنین کاری نکردم و الاان هم سالم جلوی شما نشسته. نمی دونم آخر چی نوشت من ندیدم. تا دم درب همراهیش کردم برگشتم دیگه صورت جلسه نبود. و همسرم برداشت هبود. اما پلیس گفت اروم باشین با هم صحبت کنین نباید به 110 زنگ بزنین نباید اجازه بدین خونواده ها دخالت کنن و از این حرفا...
    شب خوابیدیم صبح بیدار شدم دیدم همسرم نیست !!
    هرچقدر بهش زنگ زدم جواب نداد. پیامم دادم و گفتم تنها شمال نرو. جواب نداد. حتی یک بار به منزل پدرش زنگ زدم ورداشتن بعد قطع کردن... مشخص شد شمال نرفته.
    هفته اول رو همش زنگ زدم پیام دادم هیچ فایده ای نداشت تا اینکه آخر هفته ابلاغیه اومد که درخواست مهریه کردن. فردای روزی که منزل رو ترک کرده بودن.
    باور کردنی نبود. بعد هم چندین اظهارنامه که گفته بودن به خاطر ضرب و شتم دچار عسر و حرج شدن و شکایت می کنن.
    این که من توهین کردم و شکایت می کنن.
    اینکه از تاریخ فلان به من نفقه نداده و شکایت می کنم
    اینکه طبق شروط ضمن عقد هم انتخاب محل سکونت به عهده من هست باید به فلان محل منتقلش کنی وگرنه شکایت می کنم (ادرس نزدیک به خونه پدرش داده) در حالی که تا حالا اینجا خونه فعلی با رضایت خودش ساکن بودیم. خونه پدرم هست و کلی به خواست خودش و خونواده ش بازسازی کردیم که کلی خونه شیک شده بود. نوشته که خونه در شان من نیست. خونه ما نزدیک یکی از مناطق معروف تهران هست...
    من شرایط رو این طوری دیدم رفتم سرکارش پیداش کنم چون تلفن رو جواب نمیداد. متاسفانه خبر بدی شنیدم. گفتن 7 ماهه از اینجا تعدیل شده !!! در حالی که من تمام این مدت میرسوندمش ! تازه فهمیدم چه دروغ هایی به من گفته.
    احتمال خیلی زیاد این مدت رو خونه پدرش میرفته. از اونجا که اخلاقیات خاص دارن و خودش هم عادت داشته ریز جزییات زندگی ما رو بهشون بگه حسابی تحت تاثیر قرار گرفته و احتمالا آخرم تو مسیری داره قدم برمیداره که زندگیمون رو داره خراب می کنه. نمی دونم باید چیکار کنم. ـآخر خونواده ش کار خودشونو کردن و زندگی ما رو با دخالت های زیاد خراب کردن...
    همه این ها رو گفتم که برسم به اینجا.
    نمی دونم الان این رفتارهاش یه قهر بزرگ هست و میخواد منو اصطلاحا گوشمالی بده( حالا خودش یا باباش سر این که بعد از آخرین دیدار دیگه من نرفتم خونشون) که فرضا خونه رو منتقل کنیم سمت خونه پدرش و اینا یا نه دنبال مهریه و اذیت کردن من و جدایی هست؟
    دو هفته هست با خودم درگیرم. نمی دونم باید چیکار کنم هیچ راه ارتباطی هم برای خودمون باقی نذاشته که بتونم باهاش حرف بزنم ببنم چی می خواد. کسی میتونه منو راهنمایی کنه؟ آیا این رابطه به آخرش رسیده؟ کسی تجربه ای داره؟ برای رابطه بجنگم یا برای مهریه و دادگاه رفتن باید آماده بشم؟ آخه یه زن چطور می تونه این قدر بی احساس باشه که زندگی خوبمون یه دفعه خراب کنه؟
    ویرایش توسط e-lampard : شنبه 03 خرداد 99 در ساعت 15:01

  2. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    gholam1234 (شنبه 03 خرداد 99)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اردیبهشت 03 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,216 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    بزرگوار سلام خسته نباشی. من فقط یه سوالی داشتم. شما با همونی که براشون تاپیک گذاشته بودین قبلا، ازدواج کردین؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (شنبه 03 خرداد 99)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز

    خیر اون ماجرای ۶،۷ سال قبل و اولین خواستگاری من بوده بعد از اون طی ۳ سال چندین خواستگاری رفتم در نهایت حدودا ۳ سال پیش با خانومم آشنا شدم که ۵،۶ ماه بعد نامزد کردیم و ۳ ماه بعد هم عقد کردیم و در حال حاضر گرفتار این موضوع هستم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    gholam1234 (شنبه 03 خرداد 99)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    عزیزان راهنمایی نمیکنین؟

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    ( مجبورم مطالب رو در یک پست بگذارم چون ارسال ها با محدودیت مواجه هست، از طولانی شدن اون عذر خواهم )
    نقل قول نوشته اصلی توسط e-lampard نمایش پست ها
    در کل زندگی خوبی داشتیم. الان اصلا باورم نمیشه که چنین کاری رو ناگهانی کرده.
    باید ببینیم ویژگی های یک زندگی خوب چه هست و چه زندگی مشترکی رو موفق و خوب میدانیم؟

    پاسخ این سؤال رو هر کسی ممکنه بده اما باید با واقعیت ها و استانداردها مطابقت بدیم تا به جواب درست برسیم. لازمه داشتن یک زندگی خوب هم این هست با واقعیت ها مواجه بشین، بررسی کنین، عیوب رو شناسایی کرده و در راه برطرف کردن اون قدم بردارین.
    _________________

    علل قهر کردن های طولانی و مکرر به مسائل زیر برمیگرده؛

    ۱.
    فقدان فضای گفتگوی صمیمی و بیان صحیح نیاز و خواسته_ نگرانی از واکنش طرف مقابل و در نتیجه عدم حل مسئله و جایگزین شدن قهر

    ۲.
    الگوهای غلط و باج گیری عاطفی
    الگو گیری اشتباه در گذشته از رفتارهای والدین یا افرادی که سرکوب گر و زورگو بودن یا تربیت غلط در زمان شکل گیری شخصیت باعث توسل آگاهانه به قهر در این افراد میشه، بصورتی که باج گیری عاطفی میکنن تا با این ترفند کار رو پیش ببرن و رضایت مخاطبشون رو برای اهدافشون بدست بیارن.

    ۳.
    نفی وظایف
    گاهی قهر کر ن به این دلیل هست که فرد با سلب مسئولیت وظایف خودش رو رها میکنه و در اینصورت به همسرش انتقال میده که از اون هیچ انتظاری نداشته باشه. این نوع قهر باعث میشه کمتر سرزنش بشن و پاسخگوی بی مسئولیتی های اخیر خودشون نباشن.

    ۴.
    عزت نفس آسیب دیده یا پایین
    در شرایطی که در معرض اختلاف عقیده یا رفتارهای نچندان مهم دیگران قرار میگیره دچار زودرنجی میشه و یا با حساسیت بالا در رفتارهای اونها بدنبال بی ارزش سازی میگرده که فلانی مثلا با چنین رفتاری قصدش توهین بمن بود، که حتی در صورت آشتی مجدد این مشکل پابرجا هست.

    اما چاره چه هست؟

    * گفتگوی صحیح
    فقدان گفتگو یا گفتگوی ناموفق یکی از عللی هست که باعث قهر میشه.
    برای گفتگو نیاز هست وقتی مشکلی پیش میاد شما با صبر و آرامش سعی کنین درباره ی مشکل پیش آمده صحبت کنین. این هم نیاز داره به اینکه اولا شنونده خوبی باشین و ثانیا فرد مقابل نگران عکس العمل شما نباشه و ثالثا در فضایی به دور از تنش صورت بگیره.

    در گفتگو به نیازها، نگرانی ها و ... طرف مقابلتون هم فکر کنین و حق به جانب صحبت نکنین.
    نیاز هست همسرتون از خودش دفاع کنه و دغدغه های ذهنیش رو بیان کنه تا احساس ظلم پذیر بودن و شکست نداشته باشه و در نتیجه فرصت بروز واکنش هایی مثل تلافی و قهر رو از دست بده.

    * دوری از پرخاش و هیجانات منفی

    برای این امر باید هنگام درگیری لفظی و خشم روی اعصاب و رفتار خودتون کنترل داشته باشین و طرف مقابل رو آماده ی واکنش های اشتباه نکنین و این فرصت رو ازش سلب کنین.

    نکات مهمی که باید متوجهش باشین؛

    ← حذف پاداش یا اجابت سریع درخواست ها در زمان قهر
    با کم توجهی و اجابت نکردن خواسته ها در زمان تنش و قهر میتونین مانع تقویت رفتار غلطی مثل قهر و جلوگیری از تکرار مجدد اون بشین و در نتیجه فرد رو ترغیب به تبادل نظر کنین.

    ← تفکیک مسائل و طبقه بندیشان با توجه به ارزشمندی اونها

    مسائل رو تفکیک و ارزش اونها رو بررسی کنین.‌ برخی مواقع این شما هستین که روی یک مسئله نچندان مهم مانور میدین و همین باعث تقویت رفتارهای غلطی مثل قهر خواهد شد .

    ← وقتی میدونید مقصر شما هستین
    در اینصورت پا پیش گذاشتن، قبول اشتباه و ابراز پشیمانی میتونه باعث رفع کدورت بین شما و همسرتون و مانع قهر های طولانی یا مکرر باشه.
    ______________________

    دلایل دروغگویی

    * اعتیاد به دروغ ( تربیت ناصحیح )
    * ترس و اضطراب از واکنش
    * بی ثباتی شخصیتی
    * اعتماد بنفس پایین، عقده حقارت، کمبود، خود کم بینی
    * رسیدن سریع تر به خواسته ها
    * خودشیفتگی
    * حسادت
    * طمع
    * دشمنی و خشم
    * جلب توجه
    و ...
    شما باید متوجه بشین که کدام دلیل یا دلایل برای همسرتون صدق میکنه و
    اجازه ندین دروغ و قهر بعنوان یک استراتژی بصورت دائمی در زندگی شما جریان پیدا کنه مثل قضیه سرکار نرفتن ایشان و خانه گریزی.

    در پایان سؤالاتی دارم ؛

    ۱. همسرتون و شما چند ساله هستین؟
    ۲. اشاره به مشاوره کردین... مشاوره درباره وابستگی ، بلوغ عاطفی و... همسرتون مطلبی بیان نکردن؟
    ۳. هزینه های منزل بر عهده کدومتون هست ؟
    ۴. همسرتون در رسیدگی به وظائفش مثل خانه داری، همسر داری چگونه هست ؟

    با توجه به مطالبی که عرض کردم چه چیزهایی به ذهنتون میرسه که فکر میکنین باید بنویسین رو لطفا بنویسین.

    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 04 خرداد 99 در ساعت 11:50

  9. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    e-lampard (یکشنبه 04 خرداد 99), gholam1234 (یکشنبه 04 خرداد 99)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها




    باید ببینیم ویژگی های یک زندگی خوب چه هست و چه زندگی مشترکی رو موفق و خوب میدانیم؟

    ممنونم از توضیحات کامل شما. من عذرخواهی می کنم جواب های من هم ممکنه طولانی باشه برای رسوندن منظور میگم خدمتتون:
    من عرض کردم در کل زندگی خوبی داشتیم. درسته که این ها استاندارد داره و باید بررسی بشه ولی کلی عرض کردم. ما کنار هم تو خونه بودیم فیلم تماشا می کردیم. من کتاب دست میگرفتم و با هم کتاب می خوندیم. هفتگی (قبل از کرونا) یا پارک میرفتیم یا به خونه پدر مادر ها سر میزدیم. گاهی هم سینما رفتیم، کافه رفتیم رستوران رفتیم. مواقعی که حس میکردم همسرم ناخوش احوال هست چه از نطر روحی چه جسمی کنارش بئدم و کمک حالش بودم البته برعکسش کم اتفاق افتاده. با این که شغل سنگینی دارم ولی همیشه تو کار خونه کمکش کردم. نه اینکه مرتب و کامل ولی نسبت به اطارفیانم نمره خوبی به خودم میدم. روز های شادمون بیشتر از روزهای غممون بوده و ... ولی نمیگم عالی بوده. مسلما جای کار زیادی داشته اما چند مشکل اساسی داشتم که در ادامه میگم.


    علل قهر کردن های طولانی و مکرر به مسائل زیر برمیگرده؛
    در مورد قهر های طولانی مدت می تونم بگم احتمال زیاد منشا اون الگوهای غلط گذشته و عزت نفس پایین هست.
    اوایل ازدواجم متوجه شدم همسرم خیلی دروغ میگه. حتی چیز های خیلی ساده که اصلا نیازی به دروغ گفتن نبود. تو رفت آمد با خونواده ش متوجه شدت بالای این موضوع شدم. مدتی درگیر بودم چرا باید تو یه خونواده همه دروغ بگن؟ بعد از کلی تحقیق و جستجو متوجه شدم که پدرشون علایمی نزدیک به اختلال خودشیفتگی دارن.

    نکته مهم در ادامه همین صحبت ها.
    تو هر جلسه متوجه دروغ گویی های فراوان این ها میشدم. با هیچ کس ارتباط نداشتن و دیدگاهشون این هست که خود ما مهم هستیم و نباید خودمون رو به خاطر اطارفیان که ما رو اذیت می کنن ناراحت کنیم بهترین کار اینه که باهاشون رفت و امد نداشته باشیم حتی به این قیمت که با هیچ کس رابطه نداشته باشیم.. یه جورایی شخصیت جامعه ستیز دارن...
    وقتی به منزلشون میرفتم همه توجه ها متوجه پدر میشد. تعریف های اغراق آمیز و این که دو تا دخترش می نشستن کنار پدر و اغراق آمیز تعریف می کردن و قربون صدقه پدر میرفتن. در حالی که مادر تو آشپزخونه مشغول کار بود حتی اگر کار دیگه هم نداشت نمی تونست بیاد کنار ما بشینه.هیچ کدوم از دخترها هم نمیرفت کمکش کنه... هر مناسبتی بود برای پدر سنگ تموم میذاشتن ولی مادر ساده ترین مراسم رو هم نباید به چشمش میدید. چند بار موقع شام خوردن و ... متوجه شدم که اگر مادرشون حرفی میزنه پدر چشم غره میره بهش. تو خونه خواهر کوچک تر خیلی وقتا سرزنش میشد در حالی که خواهر بزرگتر که خانومم هست همیشه ازش تعریف میشد که فرضا خیلیی باهوشه خیلیی درسخونه ولی خواهر کوچک تر نهه، پدر و مادر طوری سر تکون میدادن که گویی خواهر کوچک تر یه عقب افتاده ذهنی هست. البته گاهی طوری با هر دو خواهر در اثر کوچک ترین اشتباه مثلا لیوان شکستن موقع طرف شستن و ... برخورد میشد که من خجالت می کشیدم. مثلا با یه لیوان شکستن همه بهش حمله می کردن که دستو پا چلفتی هستی...( این که رفتن ظرف بشورن رو من تو خونهشون جا انداختم دیدم مادرش تنهایی همه کار می کنه دو سه بار رفتم پشت سینک و گفتم من میشورم کمک مامان کنم بعد از اون دیگه موقع ظرف شستن دو تا خواهر تو آشپزخونه میرفتن)

    خانومم هم ویژگی رفتاری خاصی داره.
    از جمله این که:
    • تو زندگی مشترک با من مستبد و خودخواه هست. تو اکثر بگو مگو ها به هیچ وجه کوتاه نمیاد حتی اگر حق با من باشه. به شدت غیر قابل انعطاف هست و این موضوع خیلی منو آزرده کرده بود.
    • شدیدا از اداره و رییسش ترس و وحشت داشت. این که اگر نتونه کارو تموم کنه اگر بخواد بگه برم سفر و ... که من بهش می گفتم تو یک سال کار می کنی یکسری حق و حقوق داری یا اینکه کارتو 1 ساعت دیرتر تحویل بدی طوری نمیشه مهم اینه که کامل و بدون اشتباه کارو تحویل بدی...
    • به ندرت پیش میومد ابزار احساسات کنه. گاهی حس می کردم از جنس سنگه. برام عجیب بود گفتم ایراد از منه باید بهش نزدیک بشم. خیلی کارها کردم بهش نزدیک بشم اما فایده نداشت آخر هم به من نزدیک نبود. گویا غریبه س با من و اگر هم ابزار احساسات می کنه بیشتر طاهری هست و سطحی. این موضوع رو اطرافیان هم به خوبی درک میکنن که ابراز احساساتش خیلی سطحی هست و از ته دل محبت نمی کنه.
    • بارها احساس کردم که ایشون اعتماد به نفس خیلی پایینی داره. همیشه هم سعی کردم اعتماد به نفسش رو بالا ببرم. نسبت به روزهای اول زندگی خیلی بهتر شده بود ولی خب این ضعف شدید دیده میشه.
    • کاملا بی هدف. اگر ازش بپرسین چه هدفی داری نمی تونه جواب بده. کل روزهایی که باهاش بودم سردرگمی رو توش احساس می کردم. یک هفته دنبال کلاس زبان هست و شدیدا وقت میذاره. هفته بعد کلا رها می کنه و میره سراغ کلاس نقاشی. مجدد سراغ کار دیگه ای میره. و اصلا افقی راجع به آینده خودش نداره آینده مشترک که بماند... گاهی من حس می کردم کل بار مسیولیت گردن من هست و یه تنه باید زندگی رو به هدف نزدیک کنم. این که خونه بخرم بچه دار شیم چه زمانی این ها اتفاق بیفته برنامه بریزم در حالی که تصورم این بود آدم که ازدواج می کنه این برنامه ها رو با همسرش پیش میبره.

    برخی از این ها به فرزندان والیدن خودشیفته ارتباط پیدا می کنه بعضی ها هم شاید علایم خودشیفتگی خودش باشه. من تستی ازش نگرفتم و متخصص روان شناسی هم نیستم این ها برداشت من از حدودا 2/5 سال زندگی مشترک با خانومم هست.


    نکات مهمی که باید متوجهش باشین؛


    ← حذف پاداش یا اجابت سریع درخواست ها در زمان قهر

    ← تفکیک مسائل و طبقه بندیشان با توجه به ارزشمندی اونها

    ← وقتی میدونید مقصر شما هستین
    موقع قهر دقیقا به همین صورت هست همیشه من باید سراغش میرفتم. اواخر تصمیم گرفتم من نرم اون بیاد ولی باورتون میشه به 10 روز هم کشید واصلا براش مهم نبود که من هستم ولی به محض اینکه در آغوش گرفتمش باهام آشتی کرد.
    در مورد تفکیک مسایل و طبقه بندی و این که پیش قدم شدن من حق با شما هست این اواخر تقریبا به هیمن رویه عمل کردم ولی ...


    اما پاسخ به سوالات شما:

    1. همسرتون و شما چند ساله هستین؟من 31 و همسرم 28 ساله هستن.
    2. ۲. اشاره به مشاوره کردین... مشاوره درباره وابستگی ، بلوغ عاطفی و... همسرتون مطلبی بیان نکردن؟ خیر. متاسفانه مشکلی که داشتم تو اون مقطع این بود که همسرم به مشاور هم خیلی راحت دروغ می گفت و مشاوره خیلی مفید نبود چون حقایق رو کتمان می کرد و طور دیگه ای وانمود می کرد... در واقع مشاروه رفتیم و مشاور یکسری موارد رو به من آموزش داد البته اون موقع هنوز متوجه دروغ گویی ها و اختلال احتمالی خودشیفتگی نشده بودم.
      ۳. هزینه های منزل بر عهده کدومتون هست ؟ کل هزینه های منزل با من هست. ایشون حقوقشون رو تو حساب مشترک خودش و پدرش میریزه.هزینه هایی مثل دندون پزشکی یا خرید لباس بیش از حد نیاز رو خودش گاهی انجام میداد که البته غر زدن های زیاد رو هنم در پی داشت ولی من با توجه به اینکه همه کاره خونه بودم و همه هزینه ها با من بوده توجهی نکردم.
      ۴. همسرتون در رسیدگی به وظائفش مثل خانه داری، همسر داری چگونه هست ؟ ایشون آشپزی می کنن و ظرف ها رو یا ماشین مشوره یا خودشون. سایر کارها نظافت خونه دستشویی ها طبقه بندی وسایل و خردی ها و ... همگی با من بوده یا بهتره بگم اکثرا با من بوده.




    با توجه به مطالبی که عرض کردم چه چیزهایی به ذهنتون میرسه که فکر میکنین باید بنویسین رو لطفا بنویسین.
    خواهش میکنم.
    خودم برداشتم اینه که پدر ایشون خودشیفتگی داره و ایشونم یا قربانی خودشیفتگی هست یا خودشیفته هست. فقط این کارهایی که الان کردن درخواست مهریه ارسال انواع شکایت و ... آیا در راستای این جمله راجع به خودشیفته ها هست که میگه:
    " ز راهش نبردی ، به راهش برو".
    یا خیر واقعا دنبال جدایی و مهریه و اذیت کردن هست؟! آیا اگر همه چی به روال عادی برگشت میشه در کنار چنین کسی زندگی کرد؟
    خلاء های زیادی رو حس کردم. این که اعتماد کامل به همسرم ندارم هیچ رازی رو نگه نمیداره ساده ترین حرف ها رو به پدرش منتقل می کنه. این که محبت ها و مهربانی ها رو زود فراموش می کنه و محبتش و عشقش به من سطحی هست. این که مشکلات رو نمیشه با صحبت کردن باهاش حل کرد یا به خاطر انعطاف کمی که داره به نتیجه نمیرسه یا اینکه به پدر مادرش منتقل می کنه و اصلا دیگه مشکل لاینحل میشه. این که دروغ میگه ! تا حدی که 7-8 ماه سر کار نرفتنش رو از من مخفی می کرده حتی حاضر شده من رو هر روز تو دردسر بندازه و رفت و برگشت برسونمش جایی که اصلا سرکار نمیرفته ! و خیلی موارد دیگه که گاهی مرورش باعث میشه فکر کنم چه قدر آدم احمقی بودم ...
    من جواب این پرسش رو باید بدونم که بدونم ادامه مسیر زندگی رو چطوری پیش ببرم. آیا راهی هست؟
    خیلی خیلی ممنونم از راهنمایی های شما.
    ویرایش توسط e-lampard : یکشنبه 04 خرداد 99 در ساعت 17:30

  11. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 04 خرداد 99)

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    برادر گرامی

    من لینک تاپیک شما رو برای کارشناسان محترم تالار قرار دادم، اندکی صبر کنین تا انشالله بصورت دقیق راهنمایی های اصولی بشین . از توضیحات شما هم متشکرم .



  13. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    e-lampard (دوشنبه 05 خرداد 99)

  14. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    من چند سؤال دارم، لطفا پاسخ بدید؛

    اشاره کردین ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط e-lampard نمایش پست ها
    متاسفانه خبر بدی شنیدم. گفتن 7 ماهه از اینجا تعدیل شده !!! در حالی که من تمام این مدت میرسوندمش !.
    نقل قول نوشته اصلی توسط e-lampard نمایش پست ها
    تا حدی که 7-8 ماه سر کار نرفتنش رو از من مخفی می کرده حتی حاضر شده من رو هر روز تو دردسر بندازه و رفت و برگشت برسونمش جایی که اصلا سرکار نمیرفته .
    ۱. شما از کجا متوجه شدین ایشون منزل پدرشون میرفتن؟ آیا خود پدر و مادرشون این مطلب رو تأیید کردن؟

    ۲. محل کارشون ، نزدیک به خانه پدریشون بود؟

    ۳. خودش تماس میگرفت بیا دنبالم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط e-lampard نمایش پست ها
    به ندرت پیش میومد ابزار احساسات کنه. گاهی حس می کردم از جنس سنگه. برام عجیب بود گفتم ایراد از منه باید بهش نزدیک بشم. خیلی کارها کردم بهش نزدیک بشم اما فایده نداشت آخر هم به من نزدیک نبود. گویا غریبه س با من و اگر هم ابزار احساسات می کنه بیشتر طاهری هست و سطحی. این موضوع رو اطرافیان هم به خوبی درک میکنن که ابراز احساساتش خیلی سطحی هست و از ته دل محبت نمی کنه.
    ۴. از چه زمانی دقیقا متوجه این مدل ابراز احساسات یا بی احساسی شدین؟

    ۵. اگر از اوایل ازدواج بوده، ایشون به خواست خودش با شما ازدواج کرد یا نه اجباری بر این امر بود؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط e-lampard نمایش پست ها
    تو زندگی مشترک با من مستبد و خودخواه هست. تو اکثر بگو مگو ها به هیچ وجه کوتاه نمیاد .
    ۶. مثال بزنین.


  15. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    e-lampard (شنبه 10 خرداد 99), gholam1234 (چهارشنبه 07 خرداد 99)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    لطفا کمی مستدل تر بفرمایید دلیل دلبستگی شما به این زندگی چیه؟
    اگر کسی به شما بگه «این زندگی که شما داشتی ارزش نگهداری و حفظ نداره و بهتره قبل از اینکه عمرت رو بیشتر به هدر بدی خیلی زود خودت رو خلاص کنی»، چه جوابی بهش خواهید داد.
    قطعا جوابی مثل اینکه ما با هم کتاب میخوندیم و یا ما به خانواده های هم سر می‌زدیم جواب مناسبی برای سوال بالا نیست.
    حدس خودم و برداشتم از صحبتتون(که ممکنه اشتباه باشه) اینه که شما رو ترس از پرداخت مهریه و دادگاهی شدن و آبرو ریزی در همسایه ها و بستگان و ... بیشتر پابند استحکام این زندگی کرده تا دلبستگی به خاطرات خوش زندگی مشترکتون.

  17. کاربر روبرو از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده است .

    e-lampard (شنبه 10 خرداد 99)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها


    ۱. شما از کجا متوجه شدین ایشون منزل پدرشون میرفتن؟ آیا خود پدر و مادرشون این مطلب رو تأیید کردن؟
    ۲. محل کارشون ، نزدیک به خانه پدریشون بود؟
    ۳. خودش تماس میگرفت بیا دنبالم؟

    سلام ممنونم از شما.

    1 - من اون موقع نمی دونستم ولی با این جریانات و روز بعدی که متوجه شدم تعدیل شده گذشته رو مرور کردم. فرضا یه موردش این که ایشون هر موقع پدر مادرش رو میدید کلی خوشحالی می کرد و بغلشون می کرد. این اواخر که با هم میرفتیم خونه پدر مادرش خیلی عادی یه سلام ساده بدون هیچ خوشحالی کردنی. این یه نمونه ش بود.
    اما دلیل محکمی که دارم اینه که به مدارک کار و بیمه شون دسترسی پیدا کردم و همونها ثابت کننده این حرف من هست که متاسفانه نمیتونم اینجا بازش کنم چون احتمال این که ایشون اینجا رو ببینه هست و نمی خوام مدارک مهمم رو تو دادگاه از دست بدم.
    3- بله طبق رویه از اول زندگیمون من همیشه میرفتم دنبالشون البته یه مسیری رو خودش میرفت و میومد منتهاش ما بقی رو من میرسونمدش...



    ۴. از چه زمانی دقیقا متوجه این مدل ابراز احساسات یا بی احساسی شدین؟
    ۵. اگر از اوایل ازدواج بوده، ایشون به خواست خودش با شما ازدواج کرد یا نه اجباری بر این امر بود؟
    تقریبا از همون اوایل زندگی یا می تونم بگم 3-4 ماه اولش فقط خوب بود اما بعد به این صورت شد. من میگفتم خودم ضعف دارم بهش خوب محبت نیم کنم با من صمیمی نیست در نتیجه ابراز احساسات نمی کنه و ... ولی موضوع اینه که احتمال قوی ایشون اختلال خودشیفتگی داره و این رفتارها هم جزیی از این شخصیت هست. مطمین نیستم ولی فعلا چیزی هست که به ذهنم رسیده...
    ایشون با خواسته خودش ازدواج کرد و به قول خودش پدرش از اول با این ازدواج مخالف بوده ولی چون خودش منو دوست داشته ازدواج کرده. البته تو یکی از دخالت ها و دعواهای روز های اول زندگی خواهرش گفت که یکی از عمه ها اصرار داشته با فلانی ازدواج کنه ولی حرفش رو گوش نکردن و از این که با من ازدواج کرده چقدر حیف شد و از این حرفا... در حالی که تو این 2.5 سال هیچ موقع ما عمه ای ندیدیم و هیچ موقع تماس تلفنی و چیزی هم برقرار نبوده...


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.