به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 50
  1. #41
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    والا من نمیدونم چقدر شباهت دارم به همسر شما.

    خب من هم زمینه اضطراب دارم، تا حدودی نوسان خلق دارم، درگیر افسردگی بوده ام و‌ امثالهم.

    اما به جز یکی از خواستگارها که تا مرحله تعیین مهریه رفت، از هیچ کدوم حتی نپرسیدم درامدت چقدره.

    هیچ وقت هم از نظر مالی رقابتی با کسی نداشته ام و کلا از نظر مالی خیلی آی کیوم پایینه.‌ سالی یکبار هم خرید نمیکنم و همیشه برام دخترایی که هر روز توی بازار میچرخن عجیب بودن.


    توی بحث ازدواج هم چیزی که برام خیلی مهمه بحث عاطفی قضیه است.

    البته چون هنوز در جریان زندگی مشترک قرار نگرفته ام،شاید حرفهام فقط توهم خودم باشه و شاید توی عمل اینجور نباشم.

    من نمیدونم برای توافق با همسرتون سر بحث مهریه چه پیشنهاد و راهکاری بدم. ولی از اونجایی که میگید شبیه ایشون هستم، میگم دلم میخواست تو این شرایط طرف مقابلم چی کار کنه.

    اگر جای همسر شما بودم، دلم میخواست بیاید بهم بگید من دوستت دارم. (البته اگر حرف دلتون باشه نه فقط یه واژه) و بیا یه مدت بی خیال این اتفاقایی که افتاده بشیم، بریم یه مدت دور از همه با هم باشیم، به هم محبت کنیم، ببینیم چی میشه... من دلم برات تنگ شده، جات تو خونه خالیه، دلم میخواد وقتی میام خونه بوی تو تو خونه باشه چهره تو رو ببینم، با هم لحظه های قشنگ بسازیم، دلم میخواد تو هم دوستم داشته باشی، .. و از این حرفا.

    اگر من باشم، این حرفا روم تاثیر می‌ذاره. حالا این کار چقدر اصولی ‌و درسته ازنظر روانشناسی، نمیدونم. صرفا ایده ال حسی خودمو گفتم.

    .................................................. ...

    خب از جنبه ی دیگری وقتی بخوام خودم رو در وضعیت خانمتون قرار بدم و از دید حس او به دنیا نگاه کنم، اینجوری به نظرم میرسه:

    ۱-احساس شدید نیاز به مورد پذیرش و قبول پدر گرفتن.... که ممکنه ازسختگیری های تربیتی پدر و سخت راضی شدن پدر از من ناشی شده باشه. و ساختار برنامه ریزی شده ی مغز و طرز فکرم که فقط وقتی احساس دوست داشتنی بودن و ارزشمند بودن کنم که در این تقلای تلاش برای کسب رضایت پدر، بتونم موفقیتی کسب کنم.

    ۲-خلأ درونی که خودم هم ازش اگاه نیستم: نیاز به مردی که منو همونجوری که هستم دوست داشته باشه و نیاز به تقلا نداشته باشم و بلایی که سختگیری های پدرم سرم اورده، او نیاره. من نیاز به ارامش و خودم بودن دارم.




    ۳- او مرا مقابل پدرم قرارنده . سرکوفت پدرم را به من نزنه. درسته پدرم به من سختگیر بوده، ولی دوست ندارم به پدرم توهینی بشه.

    ۴-پدرم به من همه امکانات در حد توانش را داده. از نظر مالی مرا ساپورت میکرده. من در زندگی عاطفی ام صرفا فقط ساپورت مالی نمیخوام. من عشق و محبت و ارامش میخوام. اینکه همسرم فقط کارهایی کند که پدرم هم برایم میکرد،مثلا خرید و مرا جایی بردن، مرا با باز یک انگار پدر مواجه کرده. من دلم بیشتر احترام و عشق صاقانه و همسرانه میخواد.

    ؟................................................ ............

    حالا چند سوال....
    آیا در کار منزل کمک نمیکرده اید؟
    فرض کنید یک مستخدم میگرفتید که خانه رو تمیز میکرد، غذا میپخت، دستپختش خوب بود، کارهاتون رو وقتی سرتون شلوغ بود پیگیری میکرد.
    رضایت شما از زندگی تامین میشد؟ زنی در خانه داشتن منظورتون اینهاست؟

    ۳- ایا رابطه جنسی شما خوب بود؟ ایشون رضایت داشتند ؟ اهمیتی به رضایت ایشون میدادید؟

    ۴- اگر مدرک ایشون رو حذف کنیم، زمانی که میگید عاشقش شده بودید، عاشق چیاش شده بودید؟

    ۵-از وظایف همسری در جایی کم کاری کردند؟

    ۶-دلیل برتر دانستن خودتون نسبت به اونها چیه؟ چون گفتید هیچوقت خودتونو برای خانوادش نگرفتید میپرسم... ایا چیزی بوده که فکر کنید میشده خودتون رو بگیرید ولی نگرفتید؟

    ۸- زن ایده ال به نظرتون چه زنیه؟

    ...............................‌...........

    شخصا فکر میکنم اگر روحیه خانم شما مشابه روحیه من باشه، اینکه تنوع ارتباط عاطفی وحود داشته باشه، برام خیلیییی مهمتر از تنوع انواع خوراکی هاست.

    مثلا به شخصه بهم یه سرویس جواهر بده ولی ازش تو چیزای دیگه محبت ندیده باشم، اصلا خوشخال نمیشم. ولی رفتارها و حرفهای عاطفی داشته باشه و هدیه ای هم بهم نده، بیشتر دوست دارم.

    البته اگه هدیه بده و احساسات هم باشه که دیگه عااالی.
    .......................................

    به نظرم با نیت خوب( نه به نیت عیب یابی و مچ گیری از ایشون.... چون با این کارتون ایشون حس امنیت نمیکنند و برای حفاظت از خودشون دوری میکنند و احتمالا باز به اغوش همان پدر که سختگیر هست ولی دورش نمیندازه پناه میبره) اگر هم خودتون و هم ایشون انواع شخصیت های مردانه و زنانه را بر اساس دیدگاه روانشناسی یونگ مطالعه کنید و به هم فرصت بدید و به هم کمک کنید و بتونید خودتون رو با هم سینک کنید، میتونه بهبود در روابط عاطفیتون ایجاد بشه.


    اما واقعا در مورد مسایل مالی و حقوقی هیچ ایده ای ندارم. و اگر واقعا همسر شما روخیش مثل منه، پیشنهاد میکنم اگر دوستش ندارید ( منظورم دوست داشتن کارکرد او نیست،دوست داشتن خود او ) اذیتش نکنید و بذارید به نصف مهریه و طلاق قضیه ختم بشه. (البته به شخصه اگر من بودم حاضر نبودم حتی یه قرون از جیب اون کسی که برام ارزش قلبی قایل نیست وارد زندگیم بشه و ترجیح میدادم بشه حتی کل غذایی که از پول او وارد بدنم شده رو هم بتونم بالا بیارم...)



    من توی امتحانای پایان ترممه. زیاد وقت نمیکنم بنویسم. سعی کردم هر چی به ذهنم میرسه رو در این پست بگم.

    تضمینی بر اصولی و درست بودن پیشنهاداتم ندارم و امیدوارم اگر پیشنهاداتم اسیبش بیشتر از سودش برای شما و ایشون و زندگیتون هست، مشاوران محترم سایت این پست منو ویرایش و در صورت نیاز حذف کنند.


    موفق باشید.

  2. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    Behrang (چهارشنبه 14 خرداد 99), زن ایرانی (چهارشنبه 14 خرداد 99)

  3. #42
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    جناب بهرنگ، من خودم نسبت به پست قبل اصلا مطمین نیستم. من خودم احساسات برام مهمه و از جنبه ی احساسی به قضیه پرداخته ام. گرچه شاید وضعیت شما در مرحله ایه که باید یک دیدگاه منطقی رو به کار بگیرید.

    من خودمم برادر دارم. میفهمم بحث مهریه حتی کمش هم چه فشار روانی میاره و اقایون از نظر مالی تحت فشارن.

    از طرفی تجربه زندگی مشترک ندارم و دیدگاه واقعی از تعامل زن و شوهر و نحوه تعاملات با خانواده های دو طرف ندارم. به قولی بیرون گود هستم.

    به همین خاطر امیدوارم خودتون هم از یک وکیل و اگر مایل هستید از یک مشاوره خانواده به صورت حضوری راهنمایی بگیرید تا بتونید تصمیم درستتری بگیرید.


    امیدوارم هر چه هست، انچه خیر و صلاح شماست اتفاق بیفته.

  4. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من حرف های خانوم پوه در چند بخش تقسیم میکنم.

    ****
    1- با نگاهی که به گذشته رفتار همسرم با پدرش داشتم و دوباره اونها مورد بررسی قرار دادم متوجه شدم که همسر من توانایی نه گفتن به پدرشو نداره و کاملا در برابر پدرش تسلیم هست و شما هم به این مورد اساسی به خوبی اشاره کردید. البته در این مدت جدید فکر میکنم متوجه اشتباهات اساسی پدرش شده اما اینکه بتونه نه بگه بعید میدونم.

    2- همسرم فکر میکنه من به ایشون علاقه ندارم.
    همسرم هنگام بحث به دلیل اضطراب زیاد از حالت تعادل خارج میشد و مثلا در مورد اینکه من پنج شنبه صبح نون نگرفتم و ایشون نون دو روز پیش خورده بود از 8 صبح شروع به غرغر میکرد و ساعت 11-12 موقع اشپزی درب کابینت محکم میبست و قصد داشت کاری کنه که من وارد درگیری بشم و اگر کاری نمیکردم به کثیفی خونه گیر میداد و میگفت مادرت حتما خونتون تمیز نمیکرده که تو اینجوری تو کثیفی خونه نشستی و کاری نمیکنی (خونه هفته پیش جارو شده بود). بعد از گیر دادن به خانواده من و توهین مستقیم ایشون به مادرم، منم هرچی از دهنم راجب قیافش و پدرش و هر موضوعی که راجبش جواب میداد در می اومد میگفتم البته ایشون هم میگفت و درگیری ایجاد میکرد تا این حرفها بگه و متقابل بود.
    ایشون در روزهای بعدی دقیقا بر روی حرفهایی که در هنگام درگیری راجب قیافه خودش شنیده بود تمرکز می کرد و حالت نیمه قهر داشت و دقیقا این حرفها با پدرش مطرح میکرد اما نقش خودشو نمیگفت. میگفت گفتم خونه کثیفه و ایشون به من فحش داده و از قیافم بد گفته!!!

    یه مشاور به من گفته بود این رفتارهای همسرت به دلیل اضطراب هست و این احتمالا ارثی هست و زنت کمال طلب هست و نمیخواد قبول کنه اضطراب داره و برای همین حتما باید خودشو درمان کنه اما ایشون هیچ وقت نخواست و تاوانش با زندگیش شد.

    3- من پدرشو دیگه نمیبینم و دیگه کاریش ندارم (در صورت برگشت ایشون به زندگی) و اگر پدرش بمیره حتی سر خاکش هم نمیرم. به همین دلیل هست که میگن در دعواهای خانوادگی پدر مادرها وارد نشن چون اخرش اینجوری میشه. خانواده من به هیچ عنوان وارد درگیری نشدند.

    4- این مورد درست هست.

    ****

    1- در کارهای منزل تا جایی که امکان داشت کمک نمیکردم اما اگر می اومد بالای سرم و جارو میداد دستم کمک میکرد. اما اگر وسیله ای خراب میشد بدون اینکه به ایشون بگم خودم میرفتم تعمیرش میکردم و می اوردم میذاشتم سر جای اولش. حواسم به کلیت کارهای منزلم بود.
    2- این بخش نقطه قوت ما بود. البته در چند ماه اخر که ایشون بچه میخواست این رابطه به خوبی قبل نبود و طبق نظر دکتر ایشون بود این بخش.
    3- از این که مثل خیلی از دخترها سبک بازی از خودش در نمیاره یا لباسهای خاص نمیپوشه و همچنین رفتار منطقی و مودبانه داشت و برای خودش ارزش قائل بود و مثل خیلی از دخترها خودشو جلو پسرها کوچیک نمیکرد. نگاه من برای انتخاب همسر باید کسی می بود که بتونه یه بچه درست تربیت کنه نه یه دختری که خودش تربیت نشده و یه بچه بی ادب و تربیت نشدنی برام می اورد.

    4- وظایف همسری کم کاری نکرد. فقط اینکه در مسائل مالی صداقت نداشت.
    من هیچ وقت نفهمیدم چقدر پول در حسابش هست. البته این میتونه به دلیل باشه که پدرش کل حقوق مادرشو هر ماه میگرفت باشه. پدرش کاملا مادرشو تحث سلطه خودش برده بود و حتی اعتماد به نفس زن بیچاره گرفته بود و ترسونده بودش تا نره رانندگی یاد بگیره.

    یکی از بزرگترین روانشناسای تهران به من گفت زنت میترسه تو کارهای پدرش با مادرشو با ایشون تکرار کنی.

    5- ما از نظر سطح مالی و شغلی و اخلاقی از اونها برتر بودیم و من خودم عمدا دنبال زنی با شرایط پایین تر بودم ولی هیچوقت به اونها فخر نفروختم .

    6- انسان باشه و انسانیت داشته باشه و به تعهدات زبانی که داده پایبند باشه. قیافش بدون ارایش برام دلنشین باشه. خوش خانواده باشه و خانوادش عاقل باشن. سطح مالی متوسط داشته باشه و تازه به دوران رسیده نباشن. حسود، لج باز، اهل قهر، پنهانکار، دروغگو نباشه. طلاق در خانواده اونها زیاد نباشه. مدرک کارشناسی داشته باشه. خیلی تحصیل کرده نباشه (فوق دکترا یا ...). مهربون باشه و ادم صلح جویی باشه. مهریه براش مهم نباشه و دنبال پول نباشه.

    ***

    مسائلی که شما گفتید میتونه تا حدود زیادی دید همسر منو مشخص کنه. ایشون شب عید به من پیام داد و عید تبریک گفت و از برگشتنش به زندگی حرف زد و بعدا که من کمی رفتم جلو کشید عقب (فکر میکنم پدرش ترسوندش یا قصد داشت ببینه هنوز میخوامش تا بتونه بازی خودشو بیشتر ادامه بده). این رفتار بارها از ایشون دیدم و این سبب میشه نتونم به صورت مستقیم با ایشون وارد این حرفهایی که شما گفتید نشم.

    من از حرفهایی که راجب نیاز احساسی خودتون گفتید در صورت رفع شدن مرحله مهریه و کوتاه شدن دست پدر زنم از مهریه سنگین، حتما استفاده میکنم اما در این مرحله این برخورد میتونه پدر زنمو در لج بازی خودش قوی تر کنه. اگر پدر زن عاقلی داشتم این کار میکردم اما اون بشدت کم خرد هست.

    من تحت هیچ حالتی نمیخوام به این خانواده از نظر مالی باج بدم. مهریه هرچی اول زندگی توافق داشتیم و اونها قبول کردند همونه و افزایشی که با فریب ایجاد کردند نمیدم هرگز به اونها. هر ادمی در درون خودش یه احساسی نسبت به خودش داره و من با باج دادن به اونها این احساس خراب میکنم. نمیذارم حس مردانه خودمو سرکوب کنم. افرادی میشناسم تمام زندگیشون دست همسرشون هست و زنشون در مهمونی به اونها میگه بسه دیگه حرف نزن! من از این نوع از مردها هرگز نخواهم شد.

    پدرم یه روز یه سوالی از من پرسد که هنوز نتونستم در درون خودم به این سوال جوب بدم. پرسید اگر چشمتو میبستی و از پایین ترین محله های این شهر بدون شناختو به صورت تصادفی زن میگرفتی و براش این امکانات فراهم میکردی ایا امروز پله های دادگاه بالا و پایین میرفتی!

    خدا سرنوشت کسی عوض نمیکنه مگر اینکه خودش سرنوشتشو عوض کنه. من بر روی خواسته قانونی و منطقی خودم پافشاری میکنم اما تنش در روابط کم میکنم و اگر ایشون طلاق گرفت دیگه برام مهم نیست. من باید برای اصلاح این جنگ چیکار میکردم که نکردم؟! من از خودم راضی هستم و تلاشمو کردم.

    با جمع بندی حرفهای شما و بقیه پیامها تا امروز من این قصد دارم که یه مدت هیچ کاری نکنم و جلسه مشاوره طلاق توافقی شرکت نکنم تا اونها یه راه حل در مورد مهریه با توجه به مبلغی که من پیشنهاد دادم پیشنهاد بدن.

  5. #44
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    برداشت من از حرفهاتون اینه که شما از خداتونه خانمتون مهریشو ببخشه و طلاق بگیره.

    باز هم میگم. شما به نظر من مردی کم عاطفه و حتی بی عاطفه هستید.

    ای کاش همسرتون واقعا اونقدر عاقل بود که هر چه سریعتر خودش رو از دست شما خلاص کنه.

    متاسفم برای زن های احتمالی بعدی که بخوان با شما زندگی کنند!


    ضمنا ما زنها از اسلام خیلی چیزاشو نفهمیده ایم‌. نفهمیده ایم زن هیچ وظیفه ای در قبال کار خونه نداره و میتونه بابت کاری که در خانه میکنه حقوق ازشوهر بگیره، نفعمیده ایم جهیزیه جزو نفقه و در واقع به عهده مرد باید باشه، نفهمیده ایم بابت شیر دادن به فرزند هم حق داریم حقوق از شوهر بخوایم و خیلی چیزای دیگه....
    ویرایش توسط Pooh : چهارشنبه 14 خرداد 99 در ساعت 15:35

  6. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوم پوه اگر یکی گرسنه باشه وبیاد در خیابون کیف شما بدزده ولی در دلش شما را دوست داشته باشه شما راجب ایشونچه فکری میکنید؟ هر فکری که بکنید اول دوست دارید کیفتون پس بده بعد بقیه مواردبرای شما مطرح میشه.

    این خانواده از وضعیت مالی و شغلی من سو استفاده کردند و به پولامروز برای شش سال زندگی مشترک از اداره اجرائیات ثبت در خواست روزی یک میلیون وچهارصد هزار تومان کردند (برای تک تک روزهای زندگی مشترک). این درسته؟ منطق شمااینو میگه؟ اینکه من اومدم در این سایت معنی اینو میده من دنبال حل این مشکل هستماما اجازه سو استفاده از خودمو به اونها نمیدم.

    شما اطلاع دارید اونها چه مبلغ سنگینی از من توقیف کردند؟! تمامدوستانم میگن تو خیلی با اونها صبوری کردی و ما بودیم تحمل نمیکردیم و کار بهروشهای غیر منطقی میکشیدیم. تعیین تکلیف مهریه برای من اولویت داره.


    من به این خانواده محترم پیشنهاد خرید اپارتمان کوچیک بابت مهریهدرشهر و محله محل تولد دخترشون دادم و گفتم ایشون به زندگی مشترک برگدد. پدرش قبولنکرد و گفت همزمان با طلاق باید واحد تحویل بدی تا بعدا نتونی واحد از دخترم پسبگیری. واقعا پیشنهاد خوب و سخاوتمندانه ای به اونها دادم. متاسفانه تمام تصمیماتاونها مالی هست.
    در دیزی باز بوده اونها پریدن داخل دیزی و اگر دست به مواد داخلدیزی بزنن درب دیزی میذارم روی دیزی که تا اخر عمرشون با اون پولها در زمین منبازی کنند.

    شاید اگر مهریه این خانوم کم بود ایشون امروز نگران شیر خوردنبچه خودش بود نه اینکه نگران این باشه مهریه گرفتنش براش خیلی گرون تموم بشه.

    ایشون کاری کرد که در صورت اتمام این زندگی، زندگی اینده من باحداکثر 5 سکه بابت مهریه شروع بشه.

  7. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانواده زنم به هیچ عنوان فرهنگ خوبی نداشتن. یکی از نزدیکان خانومم با یه بچه نزدیک سن بلوغ چند سال پیش بعد از یکی دو سال کشمکش طلاق گرفت و داماد از فامیل های خودشون بود. یادمه خانومم با افتخار برام تعریف میکرد که فلانی موقع طلاق گریه میکرده جلو زنش و تا جایی که من شنیدم اون خانوم فشار زیادی به همسر خودش اورده بوده. این نشون میده فرهنگ گفتگو در اون خانواده وجود نداره و در درگیری تلاش اونها برای حل ماجرا نیست برای گرفتن امتیاز هست.

    اونها در ابتدای ترک منزل درخواست چند سال نفقه داده بودن و قصدشون این بود که به دادگاه اثبات کنند من نفقه نمیدادم و طلاق مع المهر بگیرن و مهریه پابرجا باشه.
    قصد داشتند خودرو از ما بگیرند و اسم و برچسب دزدی به من و پدرم بچسبونن. یکی از اقوام همسرم که از ماجرای ماشین مطلع شده بود گفت اونها کار خیلی زشتی انجام دادن.
    چکی که پدر زنم از من گرفت کلا انکار کرد!
    بعد از بردن جهیزیه به دادگاه نامه داده بودن که من جهیزیه ندارم و اونها به این دلیل برنمیگردن و باید به اونها نفقه بدم.

    اونها با کمک وکیلشون و کینه پدرزنم و خیانت زنم یک برنامه کامل برای طلاق سریع داشتند و به همه چیز فکر کرده بودند اما منو دست کم گرفته بودند! خیلی هم دست کم گرفته بودند و این برام از همه کارهایی که کرده بودند بدتر بود.

    با مرور کارهایی که کردند میشه متوجه شد همسرم چرا امروز که دیگه گردوخاک ماجرا خوابیده قصد برگشت نداره و اگر داره سریع منصرف میشه. شاید اگر من هم این حجم از دروغ و خیانت انجام میدادم برنمیگشتم. از کارهایی که کرده ناراحته و میدونه اگر برگرده یک عمر این حرفها خواهد شنید. البته این مسئله زوایای پنهانی میتونه داشته باشه که من بر روی اونها تمرکز ندارم اما احتمال اونها با شواهدی که میبینم در ذهنم میسنجم. یکی از دلایل رفتم به منزل همسرم بررسی همین شرایط بود و امروز با بررسی شواهد و زوایای مختلف موضوع ذهنم از این موضوع ارامش پیدا کرده.

    در این مرحله کار از دست اونها خارج شده و زمین که درحال چرخش هست، کمی به نفع من چرخیده. تمام شکایتهای اونها با دریافت مبلغ خیلی کمی از من اون هم برای ماشین بسته شده و اونها هیچ راه فراری ندارند. در مورد مهریه قطعا کسی که طلاق میخواد میدونه نمیتونه تمام مهریه بگیره و باید دندون طمع بکشه چون اگر بگیره از طلاق خبری نیست و زن دوم میشه. اونها نیاز به توافق با من دارند اما ترس زیادبر اونها غالب شده. بدترین نوع مذاکره این حالت هست که باید به یک ادم ترسو که ترسش فعال شده گفتگو کرد.

    ****

    زندگی با ادمها مثل بازی کردن شطرنج هست. باید با تفکر جلو رفت و از حرکات حریف اینده پیش بینی کرد. سعی میکنم تا جایی که میتونم با درست چیدن مهرهای خودم به اونها جهت منطقی نشون بدم و در صورت براورده شدن خواسته های معقول خودم، مانع از فروپاشی زندگی مشترک بشم. نظراتی که دوستان در مورد اصلاح زندگی در لابلای حرفهای خودشون به من گفتند به زبون خودم باز نویسی میکنم. اگر برای من مفید نبود شاید در اینده بتونه برای یک نفر درشرایط مشابه من اما طرف مقابل عاقلتر به درد بخوره:

    1- به جای جلو رفتن و منت کشی کردن، بصورت عملی محبت کنم و پیشنهاد مهریه معقول برای اونها داشته باشم (یکم برم عقب بعد بیام جلو).
    2- از مشکلات پیش اوده فعلا حرفی نزنم و قاعدتا از افکار مشترکی که داشتیم صحبت کنم (سرکوفت نشنیدن راجب کارهایی که پدرش انجام داده).
    3- به جای تهدید اونها به دادگاه و شکایت، اعتماد سازی انجام بدم (البته این مورد بستگی به حرکت اونها برای فروش منزلم در تهران داره).
    4- تمام افرادی که بدون تفکر زود به سیم اخر میزنن به نظر من ممکنه زود هم تغییر جهت به هر سمتی بدن (قصد پدر زنم برای طلاق یک ساعته که قبلا گفتم تایید حرفم هست).
    5- من نباید هیچ نوع عجله ای از خودم نشون بدم و واقعا هم دیگه عجله ندارم (وقتی بیش از اندازه اصرار به توافق داشته باشیم تا زودتر تکلیف زندگی مشخص بشه طرف مقابل متوجه این موضوع شده و به هیچ وجه همکاری نمیکنه).

  8. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1395-6-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,974
    سطح
    50
    Points: 5,974, Level: 50
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 176
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 130 در 63 پست

    Rep Power
    24
    Array
    آقای بهرنگ میشه بپرسم مهریه معقولی که شما برای همسرتان در نظر گرفتید همون مهریه ای که قبل از عقد توافق کردید هست؟

    من فکر میکنم همسر شما به شدت میترسه که به زندگیش برگرده یعنی از رفتارهایی که شما در آینده باهاش خواهید داشت نگران هست چون خودتون هم ی جا اشاره کردید که وقتی بحث بالا میگرفت شما هر چی از دهنتون در میومده راجب به قیافه ش و پدرش میگفتید . خب ایشون نگرانه که اگر برگرده شاید حمایت پدرش رو از دست بده .
    کاش اگر قصد برگشت به زندگی دارید اعتماد همسرتون رو جلب کنید و خیالش رو راحت کنید که تلافی مهریه و کارهاشو سرش در نمیارید . اگر هم قصد اتمام زندگی رو دارید سعی کنید مهریه مناسب تری براشون در نظر بگیرید تا خودتون هم زودتر از این تنش رها بشید

  9. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه!

    مهریه پیشنهادی من مورد تایید ایشون هم هست. من گفتم یک آپارتمان نقلی در محله تولد همسرم برای ایشون به عنوان کل مهریه میخرم و پولشو بصورت چک همزمان با نوشتن توافق نامه کتبی مهریه پرداخت میکنم. خانواده همسرم میگن اگر ما چک بگیریم و بقیه مهریه ببخشیم، تو میری و خونتو ازاد میکنی و برای ادامه روند طلاق توافقی اون چک را از ما پس میگیری. من فکر میکنم اونها قصد به تاخیر انداختن و موکول کردن رد و بدل کردن چک به جلسه طلاق قاضی و گذشت چند ماه و سپس تعیین مبلغ منزل را دارن تا خونه گرونتر بشه و بتونن بیشتر پول بگیرند! میترسن مثل خودشون که تقلب کردند من هم تقلب کنم.

    اره ایشون از من میترسه و خودم هم متوجه شدم. فکر میکنه برای تلافی میگم برگرد سر زندگیت. همچنین یقین داره که من با پدرش برخورد سختی خواهم داشت و شکی در این موضوع نداره. ایشون در شهرش اعتراض میکرد که من منزل ترک کردم تو چرا برای من شرط میذاری! حتما فکر میکرده ایشون که ترک کرده دست برتر داره و میتونه برای من شرط بذاره و با افتخار برگرده.

    من سالها قبل ردپای پدرشو در درگیری های خونم دیده بودم اما پدرش خودشو به بی خبری میزد. اما موقعی که درگیری بالا گرفت اومد وسط و دقیقا مشخص شد چیکاره هست و نقشش چی بوده. ریز زندگی منو تا ریز تصادفات منو در جاده کرج- شمال میدونست این موجود فضول. در حال حاضر مثل روباه دوباره عقب نشینی کرده و دخترشو جلو انداخته اما دستش برای من کاملا رو شده و الان میفهمم قصد داشت اون بلای اقتصادی که سر زنش اورد از طریق دخترش سر من دربیاره و نتونست. من با پدرش هیچوقت خوب نمیشم.

    به صورت بدون مبالغه میگم که این زندگی اگر 6 سال ادامه پیدا کرد به دلیل کوتاه اومدن من در درگیری ها و فشار وارد نکردن من به ایشون بود و اگر من نبودم ایشون زیر 6 ماه طلاق گرفته بود.

    در تمام درگیری های ما پدرش دخالت میکرد. کاش پدرش یک معتاد بود اما هرگز نمیدیدمش. پدرش باعث ننگ من در خانواده خودم شد. من با این موقعیت شغلی و خانوادگی و سن 36 سال باید به جای پله های زایشگاه و به اغوش کشیدن فرزند خودم باید پله های دادگاه بالا پایین برم.

    من چقدر از خانوادم خجالت میکشم با رفتار حیوانی پدر این دختر سر یک ماشین بی ارزش؟؟ من به خانوادم راجب ماشین چی بگم؟ راجب درخواست کل مهریه بر خلاف توافقات زبونی اولیه عمل کردن اونها چی بگم؟! به افراد ناموفقی که در اطرافم هستند و به خودشون جسارت صحبت کردن و نصیحت کردن منو میدن چی بگم؟ به چند نفرشون بگم بشما مربوط نیست ؟؟؟! بهترین حالت برای من این هست که دیگه پدرشو نبینم و نیاد جلو چشمم. زن من این موضوع کاملا فهمیده.


    برای من نوشتید <<
    اگر قصد برگشت به زندگی دارید اعتماد همسرتون رو جلب کنید>>.
    برای اعتماد سازی با همسرم میتونم چیکار کنم؟ نقاط مثبت ببینید من با خواهر ایشون -مادرش و بقیه فامیلش درگیری ندارم. غیر از بهبود رابطه با پدرش اگر موردی برای اعتماد سازی هست بفرمایید.
    ویرایش توسط Behrang : پنجشنبه 15 خرداد 99 در ساعت 22:23

  10. #49
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    آقای بهرنگ
    اگه واقعا از ظاهر خانمتون راضی نیستین، اگه تحمل وابستگی فکری ایشون به پدرش رو ندارین، اگه پرخاشگر هستن و این شما رو آزار میده، دنبال یه راه حل برای طلاق باشین و دیگه موضوع ادامه زندگی رو منتفی کنین. هر دو شما از زندگی با هم لذتی نمی بردین، ولی حالا به هر دلیلی این خانمتون بوده که خواسته این روند رو متوقف کنه.
    برداشتم اینه که طلاق موضوع خیلی بزرگی در ذهن شما هست و شما احساس شکست می کنین. شاید در فرهنگ خانوادتون، طلاق تابو باشه. چند بار تو نوشته ها، راهرو دادگاه رو با راهرو زایشگاه مقایسه کردین. نه طلاق اونقدر بد و خجالت آوره و نه بچه دار شدن اونقدر مایه افتخار،‌ که شما مدام در ذهنتون و در نوشته هاتون تکرارش می کنین.
    سهم خودتون رو در مشکلاتی که براتون پیش اومده بپذیرین. خودتون رو بابت این اشتباهات ببخشین و به سمت اصلاح خودتون برین. با این رویکردتون نسبت به زندگی،‌ در انتخاب های آینده هم با مشکل برمیخورین. اون ویژگی هایی که اول تاپیک در مورد خودتون گفتین مثل مهربانی و صبوری، از نظر من مهرطلبی و عدم جراتمندی هست.

  11. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهاره خانوم از اینکه با من جلو اومدی و در مورد تاپیک من نظرتو گفتی تشکر می کنم.

    1- من از قیاقه خانومم راضی هستم و اگر مشکلی میداشت نمیگرفتمش. حرفهایی که موقع دعوا گفتم واکنشی به حرفهایی بود که در مورد خانواده خودم شنیدم و این بخش نتیجه مستقیم توهین این خانم بود. پدر ایشون فکر کرده یک دختر به دنیا بیاره و بفرسته دانشگاه و این میشه ادب و تربیت و اخلاق.

    2- درست گفتید تحمل وابستگی فکری ایشون به پدرشو ندارم و ابزار این کار در کم شدن ارتباط این دو نفر و قطع کامل ارتباط خودم با پدرش میدونم. من با باز کردن مسیر، ابزار قدرت در برابر پدر ایشون گذاشتم و بخشی از مشکل مربوط به مدیریت بد من بوده. اگر این وابستگی کم نشه این رابطه برای همیشه تموم شده بدونید.

    3- پدر خانومم در افکار خودش خواست روند زندگی مشترک منو متوقف کنه. با خودش فکر میکرد یه مهریه سنگین از من میگیره و دخترشو در عرض دو سه ماه میفرسته خارج پیش اون دختر دیگه خودش! احتمالا در نقشه های زیبا و شیرین پدرش مهریه خانوم من می شد یه خونه زیبا در خارج از کشور!

    برام در مورد فرزند نوشتید. به عنوان یک دوست به شما میگم در 50 سالگی خودتون قطعا نظرتون در مورد فرزند تغییر خواهد کرد و به درستی حرف من پی خواهید برد. فرزند اگر درست تربیت بشه میتونه بهترین نعمت برای یک انسان باشه.

    در مورد جرات مندی که گفتید. باید بگم من از طلاق هیچ ترسی ندارم اما از زیر پا گذاشتن خواسته های درست خودم چرا! اگر این خانوم شروط منو قبول نکنه یک روز حتما خودم برای طلاق دادنش بدون اعلام قبلی اقدام میکنم. این خانوم روزی که جهیزیه خودشو جمع میکرد ببره شهرش، گریه میکرد چرا در این مدت کسی برای صلح نفرستادی سمت من. نفرستادم چون قبلا به ایشون گفته بودم اگر روزی جهیزیتو بردی وارد برزخ خواهی شد و شد. در مورد قطع رابطه من با پدرش ایشون یقین داره عمل میکنم و این سبب ترس اونها شده. در این تاپیک افراد دلسوز زیادی راههایی نشون دادند که قطعا میتونست زندگی منو یا حتی بدتر از منو دوباره برگردونه اما دقیق تر توجه کنید من بر روی خواسته های خودم ایستادگی کردم و ترسی از طلاق یا ضرر مالی ندارم.

    من مشکلات خودمو متوجه شدم و برای اصلاح اونها اینجا هستم. بزرگترین مشکل من امضای اشتباهی بود که اول ازدواج دادم و امروز تاوان اون امضا پس میدم و تجربه گرانقدری کسب کردم.

    قطعا من تا امروز در برابر مشکلات خوب مقاومت کردم و این تجربه برای من و نسل بعد از من هم قطعا سبب جلو گیری از تکرار ضررهای سنگین احتمالی خواهد شد. من برای هر پیش آمدی آماده هستم. من ارزشهایی در درونم دارم که برای من از همه چیز مهمتر هستند.

    - - - Updated - - -

    بهاره خانوم از اینکه با من جلو اومدی و در مورد تاپیک من نظرتو گفتی تشکر می کنم.

    1- من از قیاقه خانومم راضی هستم و اگر مشکلی میداشت نمیگرفتمش. حرفهایی که موقع دعوا گفتم واکنشی به حرفهایی بود که در مورد خانواده خودم شنیدم و این بخش نتیجه مستقیم توهین این خانم بود. پدر ایشون فکر کرده یک دختر به دنیا بیاره و بفرسته دانشگاه و این میشه ادب و تربیت و اخلاق.

    2- درست گفتید تحمل وابستگی فکری ایشون به پدرشو ندارم و ابزار این کار در کم شدن ارتباط این دو نفر و قطع کامل ارتباط خودم با پدرش میدونم. من با باز کردن مسیر، ابزار قدرت در برابر پدر ایشون گذاشتم و بخشی از مشکل مربوط به مدیریت بد من بوده. اگر این وابستگی کم نشه این رابطه برای همیشه تموم شده بدونید.

    3- پدر خانومم در افکار خودش خواست روند زندگی مشترک منو متوقف کنه. با خودش فکر میکرد یه مهریه سنگین از من میگیره و دخترشو در عرض دو سه ماه میفرسته خارج پیش اون دختر دیگه خودش! احتمالا در نقشه های زیبا و شیرین پدرش مهریه خانوم من می شد یه خونه زیبا در خارج از کشور!

    برام در مورد فرزند نوشتید. به عنوان یک دوست به شما میگم در 50 سالگی خودتون قطعا نظرتون در مورد فرزند تغییر خواهد کرد و به درستی حرف من پی خواهید برد. فرزند اگر درست تربیت بشه میتونه بهترین نعمت برای یک انسان باشه.

    در مورد جرات مندی که گفتید. باید بگم من از طلاق هیچ ترسی ندارم اما از زیر پا گذاشتن خواسته های درست خودم چرا! اگر این خانوم شروط منو قبول نکنه یک روز حتما خودم برای طلاق دادنش بدون اعلام قبلی اقدام میکنم. این خانوم روزی که جهیزیه خودشو جمع میکرد ببره شهرش، گریه میکرد چرا در این مدت کسی برای صلح نفرستادی سمت من. نفرستادم چون قبلا به ایشون گفته بودم اگر روزی جهیزیتو بردی وارد برزخ خواهی شد و شد. در مورد قطع رابطه من با پدرش ایشون یقین داره عمل میکنم و این سبب ترس اونها شده. در این تاپیک افراد دلسوز زیادی راههایی نشون دادند که قطعا میتونست زندگی منو یا حتی بدتر از منو دوباره برگردونه اما دقیق تر توجه کنید من بر روی خواسته های خودم ایستادگی کردم و ترسی از طلاق یا ضرر مالی ندارم.

    من مشکلات خودمو متوجه شدم و برای اصلاح اونها اینجا هستم. بزرگترین مشکل من امضای اشتباهی بود که اول ازدواج دادم و امروز تاوان اون امضا پس میدم و تجربه گرانقدری کسب کردم.

    قطعا من تا امروز در برابر مشکلات خوب مقاومت کردم و این تجربه برای من و نسل بعد از من هم قطعا سبب جلو گیری از تکرار ضررهای سنگین احتمالی خواهد شد. من برای هر پیش آمدی آماده هستم. من ارزشهایی در درونم دارم که برای من از همه چیز مهمتر هستند.


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.