به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 50
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    آقای بهرنگ این ما هستیم که تعیین میکنیم دیگران چقدر بر زندگیمون تسلط پیدا کرده و عنان اون رو بدست بگیرند.

    شما اگر با هر شخصیتی مواجه بشین بدلیل یکسری اشتباهاتی و ... که دارین اونها میتونن آسیب های متفاوتی به شما بزنن. پدر خانم شما و یا خانمتون هر کدام معایبی دارند که قابل بررسی هست. اما چون ما دسترسی به اونها نداریم باید شما رو روشن کنیم. از همان ابتدای آشنایی و خواستگاری با انفعال و یکسری معایب مطرح که توضیح دادم به ماجرا ورود پیدا کرده و مثل یک بدن ضعیف عمل کردین.

    بهترین مثال همین کروناست که بر روی میزبان ضعیف اثرات مخرب تری داره، در واقع در بدن ضعیف فرصت جولان پیدا میکنن!
    در چنین شرایطی نتها مسیر رو برای ورود دیگران به زندگیتون باز کردید بلکه به مشکلات فردی که در مورد همسرتون و پدرش وجود داشت دامن زدید.
    نباید برای اون توجیهاتی مثل ( من عاشق بودم و ... ) بیارید. این عشق نبوده بلکه یکسری احساست ناقص بوده که به اون پر و بال دادین، چون عشق آهسته و پیوسته بوجود میاد و زمانی شکل میگیره که شما در بطن زندگی مشترک با تمامی مسائل و مسئولیت هاش قرار میگیرین.

    بهترین تصمیم براتون در حال حاضر این هست
    تغییرات رو از خودتان شروع کنید. اینکه بپذیرید نیاز دارید آگاهی های خودتون رو بیش از پیش بالا ببرید و معایب رو شناسایی کرده و رفع کنید.

    شما در شرایطی قرار دارید که در صورت ازدواج یا ارتباط مجدد با خانم دیگری آسیب هایی رو متوجه اون شخص و خودتون میکنید و همچنین بلاتکلیفی هم شایسته نیست، پس گرفتن تصمیمات درست برای شما امری ضروری هست.

    نیاز دارید با بهره گیری از مهارت
    جرأتمندی با همسرتون گفتگو کنید، گفتگو چت کردن، پیامک دادن و زنگ زدن و ... نیست. شما با دامن زدن به عدم حضور همسرتون در منزل اجازه میدین دیگران بر شما تسلط پیدا کنن! در واقع به اونها فشنگ های بیشتری برای شلیک به قلب زندگیتون میدین.
    گفتگو ایجاد یک فضای
    واقعی و آرام دو نفره برای بیان مسائل هست. این کار نیاز به شنونده های خوب داره کسانی که سکوت میکنن و میشنون و اجازه میدن طرف مقابل بدون ترس و نگرانی از واکنش صحبت کنه، کسانی که امنیت و آرامش رو ایجاد میکنن و باعث اعتماد سازی میشن.

    سعی کنین با گفتگوهای مؤثر همسرتون به
    خود باوری برسه واعتماد بنفسش رو افزایش بدین. این کار با برجسته کردن رفتارهای های مثبتش و کم رنگ کردن و چشم پوشی از اشتباهاتش میسر میشه.
    شما میتونین برای اینکه حریم شخصی ایجاد کنین و حرف ها و مسائل زندگیتون به بیرون از فضای دونفرتون نره به همسرتون تاکید کنین که تو یک انسان بالغ و باهوش هستی و میتونیم بتنهایی مسائل خانواده کوچکمون رو مدیریت کنیم و من میدونم میتونیم با هم و در کنار هم مشکلات و نقص ها رو برطرف کنیم یا برای بهتر شدن زندگیمون پیشنهادهای خوب بدیم.

    پس با همسرتون بصورت حضوری قرار بگذارین ( شاخه گلی ، هدیه ای هم تهیه کردین چه بهتر ) و ایشون رو به بازگشت به منزل و ارتباط مؤثر با مشاوره تشویق کرده و خوتون هم همگام با همسرتون از حضور مشاوره بهره ببرین.



    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 19 اردیبهشت 99 در ساعت 09:38

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 99 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1397-12-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,014
    سطح
    33
    Points: 3,014, Level: 33
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما از جایی دارید تعریف می کنید که همسرتون مهریه اجرا گذاشته و جهیزیه برده و ...
    بعیده که خانمی با شرایط معمولی و داشتن خانواده معمولی یه روز صبح بلند بشه بره دنبال مهریه و نفقه و ...
    کاش یه کم واضحتر بگید چی شد که یه دختر خانم باهوش و درسخوان از یک خانواده مورد پسند و تایید به فکر جدایی و گرفتن مهریه افتاد

  3. کاربر روبرو از پست مفید roodabeh_persian تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 05 خرداد 99)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از سحر بهاری
    من در مورد رفتار جرات مندی و این جور روشهای علمی تا حدودی قبلا مطالعه کرده بودم. رفتار من با خانومم مشکلی نداشت، مشکل در ماهیت پر استرس و وابسته ایشون بود. خانوم من در مقابل سختی ها مقاومت میکرد اما هر موقع صبرش سر می اومد میرفت همه چیز از زمان عقد تا اون اتفاق به پدرش با حالت سوزناک میگفت و جالب این بود که فقط بدی های منو میگفت و خودش اشتباهی نداشت در اون اتفاقات.
    در این مقطع با تقویت خودباوری ایشون بما کمکی نمیشه. ایشون صبح میگه بیا برگرد منو برگردون و شب پیام میده وکیلم کارهای مناقصه خونتو برای فروش انجام داده (یعنی در زمانی که من با ایشون حرفهای محبت امیز از برگشت میزدم ایشون به وکیلشون پنهانی دستور میدادن تا کارهای فروش منزل منو انجام بده!). شما بودید میرفتید یک شهر دیگه پای صحبت این ادم حضوری بشینید؟ به نظر میاد تعادل روانی نداره و کارهای ایشون نشونه ترس، بی اخلاقی، حسادت و ناپایداری هست. ایشون مبلغ خیلی زیادی از من در این مدت بازداشت کرده و گفتن عددش شاید باور پذیر نباشه و ریسک کردن و جدی نگرفتن حرف ایشون در این مورد برای من منطقی نیست.
    من تمام تلاشمو کردم و هر قدمی که جلو رفتم 10 قدم عقب رفتند (در اثر عقل کم و غرور کاذب و خودشیفتگی) و دیگه با پاک شدن اسمش از شناسنامم هیچ مشکلی ندارم. ازش خسته شدم چون راه برگشت باز کردم اما استفاده نکرد. باهاش قرار گذاشتم در چند روز اینده برم شهرش و یک چک بابت مهریه با رعایت اصول قانونی بدم و همزمان توافق نامه امضا کنیم و بریم برای طلاق توافقی (البته توافقی ندارم و این پول با زور و اکراه دارم میدم اما برای رهایی منزلم مجبورم).
    این زن به هیچ عنوان احساس نداره و بیشتر احساس میکنم یک مرد هست در شکل بدن یک زن. هیچگونه ترسی از طلاق نداره. هیچگونه ترسی از فروش منزل من نداره. دقیقا مثل یک قصاب که از کشتن ترسی نداره ایشون هم از پاشیدن زندگی ترسی نداره. فقط خودش و پدرش مهم هستن و حالم از این ادم بد شده.
    احساس میکنم ادامه دادن با این موجود بی احساس و مادی اتلاف وقت و هدر دادن موقعیت هست. در عمرم با دخترهای زیادی صحبت کردم و همه جور ادم دیدم اما تا حالا هیچ زنی اینقدر بی احساس ندیدم . ایشون فقط از گرفتن پول حرف میزنه و 90% پیامکهاش مربوط به پول هست و 10 درصد دیگه میگه تو در زندگی برام دلخوشی ایجاد نکردی و به چیزهای کوچک اشاره میکنه (مثلا روز فلان تو خونه بمن حرف بدی گفتی، حرف های بی معنی میگه که مشخصه خودشم نمیدونه چرا این کار کرده و کار من با عکس العمل ایشون در یک سطح نیستند) و برای همین الان فقط پول میخوام. برام این حجم از بی وجودی و مادی بودن به هیچ عنوان قابل درک نیست و نمیدونم چرا اینقدر پول میخواد. در بهترین حالت میتونم بگم شاید درهای دیگه براش بسته شده و فقط میخواد با کمترین ضرر بره بیرون.

    در این مدتی که این خانم از منزل من رفته ایشون یه تغییر واضح در برخوردش نسبت به پدرش اتفاق افتاده، قبلا با کوچکترین حرفی نسبت به پدرش (نه لزوما حرف بد هر گونه نقد کوچیک حتی) بشدت ناراحت میشد و عکس العمل نشون میداد اما این روزها با سرزنش های پیامکی من نسبت به کارهای زشت پدرش سکوت میکنه.

    عیب های زندگی ادمها متفاوته، یکی معتاده، یکی خیانت جنسی میکنه، یکی دزده، یکی دخالت خانواده، یکی جانی هست، یکی بی نظم هست، یکی درامدش کمه، یکی خوشگل نیست و.... این عیبها به اندازه فاصله بهشت تا جهنم با هم فاصله دارن و نمیشه گفت چون همه ی زندگی ها عیب دارن پس باید عیب طرف مقابل تحمل کرد! عیب همسر من بی وجدانی از نوع شدید هست عیب دیگش دخالت پدر نادانش در زندگی من هست و این عیبها قطعا میتونن یک زندگی کاملا نابود کنند. همچنین از تمرکز شدیدش روی پول حالم بد شده و شخصیتشو خیلی پایین میبینم.



    با تشکر از رودابه
    خانوم من از روز اول عقد با کوچکترین مشکل اسم جدایی می اورد و باباش چند بار گفته بود بیاید جدا بشید و من جدی نگرفته بودم. در خانواده ایشون چند نفر از فامیلشون طلاق گرفته بودند و دیگه طلاق برای اونها امری معمول مثل غذا خوردن روزانه شده بود.
    در مورد بد نبودن اسم طلاق در این خاندان یادم هست موقع خرید لباس عروسی ایشون یک لباس خواست و من اون زمان اون مقدار پول نداشتم و قصد گرفتن پول از پدرمو نداشتم و موقع برگشت به منزل و تعریف داستان همراه با گریه برای مادرش، ایشون به دخترشون توصیه کردند "برید جدابشید و خلاص" و من هم که فاصله دوری نشسته بودم خودمو به نشنیدن زدم البته شاید قصد ترسوندن منو داشت مادرش و اینقدر بی عقل نبود!
    من چند بار فکر جداشدن را همون موقع کرده بودم اما دلم براش میسوخت (واقعا دلم میسوخت چون هیچ چیزمثبتی نداشت جز یک مدرک که امروز همه دارن) و هر بار که قهر میکرد من برای اشتی پیش قدم میشدم. البته هیچوقت از منزل من با قهر نرفت چون گفته بودم اگر بری من هرگز دنبالت نمیام و واقعا هم نرفتم دنبالش هیچوقت.
    من مشکلات اصلی در سطح درامد بالای خودم و تحریک حسادت ایشون (البته خانومم یکبار سعی کرد تا پدرش بیاد با من کار کنه ولی خداروشکر پدرش ترسید از من و نیومد جلو)، رقابت شدید پدر ایشون با من، تکبر ایشون و تربیت نداشتن ایشون و بسنده کردن تنها به تحصیلات (به نظر من تحصیلات برای یک زن اصلا معیار برتری نیست اما برای یک اقا میتونه باشه) میدونم.
    ویرایش توسط Behrang : جمعه 26 اردیبهشت 99 در ساعت 11:01

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. رفتم شهرشون و اومد سر قرار، حلقه دستش کرده بود اومد تو ماشین من نشست، شروع به نوشتن توافق نامه برای طلاق توافقی و پرداخت چک مهریه کردم که شروع کرد به ابراز ناراحتی و کمی گریه. احساس کردم شاید میخواد برگرده بهش گفتم من یه سری شرط دارم که قبول کنی میتونی برگردی (شرایط در مورد دخالت پدرش و مشخص شدن مهریه بود و قبلا با پیامک گفته بودم)، قبول نکرد و کاغذ امضا نکرد پیاده شد رفت پدر مادرشو برای طلاق توافقی بیاره بریم اقدام کنیم.

    رفتیم دفتر خدمات قضایی برای اقدام، پدرش مثل همیشه ادعاهای عجیب داشت، گفت من کسی میشناسم میتونه در یک روز با اشنا در دادگستری بدون مراجعه به مراکز مشاوره برای شما طلاق بگیره (البته مادرش اومد تو ماشین من و گفت). پدرش ما رو برد تو یک خرابه که یک کارگاه داشت و بعد از نیم ساعت یک اقای مسن اومد قبلا کارمند دادگستری بود و من و همسرمو برد تو اتاق کارش و شروع به نصیحت کرد (مالک کارگاه بود، ادم خوبی بود و منطقی به نظر می اومد) و گفت نیم ساعت با هم صحبت کنید اگر به توافق رسیدید برگردید سر خونتون اما اگر توافق نرسیدید فردا صبح ساعت 9 میگم اشنای ما طلاقتون انجام بده (فکر کنم میواست طلاق خلع انجام بده البته من دقیق متوجه حرفش در این مورد نشدم)! در این نیم ساعت صحبت زیاد کردیم و من یکم عقب نشستم ببینم قصد برگشت داره یا نه که دیدم نه حرف ایشون طلاق هست!
    بعد از این جلسه مادرش اصرار کرد من تا فردا برم خونه ای که دخترش وسایلشو گذاشته بمونم و منم رفتم تا شاید بشه کمی شرایط بهتر مدیریت کرد. در خونه زنم ناهار درست کرد اب کتری گذاشت و گفت تو برو چایی دم کن و رفتار نسبتا معمولی داشت و کنارم نشسته بود منم از فرصت استفاده کردم پرسیدم مشکل تو با من چی بود و ایشون گفت اذیت میکردی (راست میگفت باباش خیلی از من بدش میومد و دوست نداشت دخترش زن مردی باشه)! من چند مورد از کارهای خودشو گفتم و سکوت میکرد اما در مورد من هیچ بهانه نتونست بیاره و کلی گویی میکرد. به نظرم بخاطر شکسته شدن حرمت ها و شکایتهایی که از من کرده بود میدونست براش راه برگشتی وجود نداره و برگرده این حرفها دائم خواهد شنید و خودش هم به این موضوع اشاره کرد.

    شب از منزل خارج شدم و صبح برای طلاق فوق سریع که پدرش وعده داده بود رفتم دادگاه. قبل از دادگاه دیدمش و ازش خواسم بیاد دوباره حرف بزنیم (فکر میکردم نیم ساعت دیگه طلاق انجام میشه البته وکیلم گفته بود این کار پدرش عجیبه و شاید نشدنی باشه). اومد و 10 دقیقه باهاش حرف زدم و میگفت رابطه ما خیلی خراب شده و نمیتونم بیام جلو فامیلت و تو شرط گذاشتی پدرم دست و پاشو (دخالتشو) از زندگی من جمع کنه و مهریمو میخوای نقد بدی تا تو خونت ابزاری دستم نباشه. هرچی گفتم بیا درست میشه گوش نکرد و گفتم بریم برای طلاق. در دادگاه رفتیم پیش اون نفر معرفی شده نشستیم و منتظر اجرای طلاق بودم که ایشون گفت از سایت مشاوره وقت بگیرید و بعد از چند جلسه مشاوره و تفاهم بر سر تمام جزئیات به صورت کتبی برید پیش قاضی و ما رو به بیرون هدایت کرد. بعد از اون رفیم مرکز اورژانس خانواده ثبت نام مشاوره کردیم و یک تاریخ برای مشاوره مشخص کردن و خانمم که قرار بود کاغذ مهریه امضا کنه و دو روز منو الاف کرده بود کاغذ امضا نکرد.

    قصد دارم دیگه برای تفاهم نرم شهرشون و به دلیل علاقه شدیدی که به طلاق داشتند یکم نسبت به اقدامات مالی اونها علیه خودم شک کردم و احتمال میدم نخوان اوضاع پیچیده تر بکنن! ایشون یکم نیاز به قاطعیت داره و در جلسه مشاوره اینده تنها بر روی صندلی بشینه متوجه این موضوع میشه. من صبرم زیاده.

    چند نکته مثبت و رفع ابهام برای من این سفر داشت:
    1- مشخص شد خانم من قصد برگشت نداره چون تا پای طلاق رفتیم و رو حرفش بود.
    2- ایشون به شدت دروغ میگفت (بیا کاغذ امضا کنم) البته گفت کاغذ امضا کنم شاید طلاق ندی و بگی چک پس بده تا طلاق بدم.
    3- مادرش مایل به طلاق نبود و تو ماشین من گریه کرد که راضیش کن برگرده.
    4- این مهریه برام درسی شد که وقتی دو نفر خودشون همو پیدا میکنن (مثل ما) اگر پسر پیشنهاد مهریه کم داد و دختر قبول نکرد، میتونه در اینده مشکل ایجاد کنه (من پیشنهاد مهریه کم دادم و اونها قبول کردند اما بعد با تعریف از خودشون و خانوادشون گفتند تا مهریه برای حفظ ابرو زیاد بنویسیم و ما قصد گرفتن نداریم هرگز) چون این حالت برخلاف حالتی هست که فرد ناشناس میره خواستگاری و دختر به دلیل عدم شناخت طرف مقابل، مهریه بالا مینویسه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Behrang تشکرکرده است .

    سحر بهاری (جمعه 02 خرداد 99)

  7. #15
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    من خیلی وارد مشکلات این روزای شما و خانمتون نمیشم، چون یک سر قضیه ایشان هستن و مسئله بنظرم ریشه دار تر از اینهاست و تا جایی که میشد ما نوشتیم و خیلی مفید واقع نشد.

    اما برای شما مطلب مهمی دارم.

    آنچه که از پرسش و پاسخ ها و نوشته های شما در تاپیکتون بدستم آمد تأثیر پدیری شماست. اینکه از گفتار و رفتار دیگران بصورت لحظه ای بشدت تأثیر میگیرین و این برانگیختگی احساسی باعث آسیب پذیری شما در برابر اونها میشه. مثل؛

    _
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    مادرش مایل به طلاق نبود و تو ماشین من گریه کرد که راضیش کن برگرده. (
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    منم این احساسات رو‌ قبول کردم ) .

    چطور ایشان میتونه در برابر شما گریه کنه و بگه در این زمان کوتاه راضیش کن برگرده اما همزمان بمدت دو سال در حال پشتیبانی دخترشون بودن؟ و قدم به قدم تا امروز آمدند؟

    _
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    پدرش مثل همیشه ادعاهای عجیب داشت، گفت من کسی میشناسم میتونه در یک روز با اشنا در دادگستری بدون مراجعه به مراکز مشاوره برای شما طلاق بگیره و پدر ما رو برد. (
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    منم پذیرفتم و راه افتادیم ) .

    چطور شما از پدری هنوز مشورت ناقص یا دستور میگیرین که به زعمتون بانی و مسبب چنین روزهای تلخی هستن و شما از ایشان متوجه ضررهایی شدین؟
    _و ...

    که اینها نشان دهنده ی این هست شما تحت کنترل هستین ، مثل یک ماشین اسباب بازی که کنترلش دست دیگران هست.
    و همچنین اینکه افکار اشتباهی در ذهنتون میچرخه و به بدترین شکل ممکن برای اون جواب پیدا میکنین ( قضیه بارداری همسرتون که نکند این مسائل بخاطر بارداریست که گذاشت و رفت ! )
    شما باید بتونین بصورت یک فرد مستقل با مدیریت احساسات و مشورت با کارشناسان تصمیمات قاطع بگیرین. شما باید این اثر پذیری ها رو نه در رابطه با همسر بلکه با دنیای پیرامون کاهش بدین.




    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 02 خرداد 99 در ساعت 20:06

  8. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (جمعه 02 خرداد 99), نازنین2010 (دوشنبه 05 خرداد 99)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    از خانم سحر بهاری تشکر میکنم.

    در مورد مادر ایشون باید بگم مادرشون حتی روز بردن جهیزیه مخالفت میکرد اما در برابر پدرش قدرتی نداره. در مورد راضی کردن دخترشون مادرش گفت تو شرط گذاشتی باباش نیاد تو زندگیتون و همین سبب شده نیاد (همچنین گفت خدا بهت دختر بده تا حال پدرشو درک کنی). گفت باباش گفته میخوای مهریه بدی و هر وقت اراده کردی دخترمو بیرون کنی. من اگر تحت تاثیر بودم حرف مادرشو قبول میکردم (که نکردم) اما حرفشو با احترام گوش دادم.
    در مورد پدرش باید بگم رفتیم دفتر خدمات قضایی، اونجا گفتند اول باید برید مرکز مشاوره. زنم اومد تو ماشین من و پدر مادرش تو ماشین خودشون و قرار بود بریم مرکز مشاوره و من شهر نمیشناختم و دنبالشون رفتم و بعد از مدتی دیدم ورودی یک پارکینگ هستم و وقتی رفتیم داخلش دیدم ماشین زیادی داخلش نیست و یک کارگاه انتهای اون هست. اونجا بود که مادرش اومد تو ماشین من و گفت باباش شخصی میشناسه که میتونه یک روزه طلاق انجام بده و بزودی میاد انجا. من هیچ اعتمادی به پدرش ندارم و میدونم مادرش بی ارده هست و خودش یک عمر تسلیم حرفهای پدرش شده و زن من هم احتمالا نمیخواست مثل مادرش بشه و از روز اول موضع علیه من گرفته بود.

    در مورد پیامهای شما باید بگم شما مسائل خوب تشخیص میدید اما قبول کنید اینها چون یک زمانی با من خانواده بودن من نمیتونم رفتار تند نشون بدم. مادرش گریه کرد از ماشین میگفتم برو بیرون؟ صبر کردم حرفشو بزنه و خودش بره. در مورد کارشناس باید بگم زیاد با مشاورهای مختلف حرف زدم و گفتن زنت تحت تاثیر پدرش هست و گفتند اگر بتو علاقه نداشت خونش راهت نمیداد (چند بار رفتم خونش در این اواخر). گفتند زمان میخواد بتونه اعتماد کنه و احتمالا به سختی فراموشت کرده و میترسه دوباره دل ببنده و این بار تو تلافی کنی و بذاری بری. در مورد دادگاه باید بگم من به این نتیجه رسیدم در صورت امکان مشکلات باید با توافق حل بشن (البته چند وقت پیش من این قصد داشتم اما به دلیل توافق نسبی اونها برای توافق راه سادتر انتخاب کردم) و در صورت عدم وجود راه و بسته شدن از قانون استفاده کرد. افرادی که دادگاه رفته باشن حرف منو متوجه میشن چرا.

    در مورد تصمیم قاطعانه باید بگم:
    تصمیم قاطع بگیرم طلاقش بدم؟ باید برم کل مهریشو با نصف اموالمو بدم! باید صبر کنم طلاق توافقی بشه یا اونها درخواست بدن برای جدایی.
    تصمیم بگیرم برم جلو برای صلح که باید تا ابد برم زیر سلطه پدرش و این کار هرگز نمیکنم.

    بهترین کار همین توافق بود (در صورت منقطی بودن اونها) اما اونها به دلیل تمایل من برای توافق دور برداشتن و برای همین یکم عقب نشینی میکنم تا اونها دنبال توافق بیان جلو. استدلال اونها اینه اگر کتبی امضا بدن و چک بگیرن من میتونم منزلمو ازاد کنم و بعد از اون بگم طلاق نمیدم و باید برای طلاق چک پس بدید (من قصد این کار ندارم و چک بدم هرگز از ایشون پس نمیگیرم (حتی اگر زورم برسه پس بگیرم) اما اونها به دلیل متقلب بودن پدرشون این جور افکار میاد به ذهنشون من باید تاوان افکارشونو بدم ☹)
    سحر خانم حرفهای شما به من کمک میکنه و نقاط منفی منو نشون میده. شما (البته بقیه نظرات که روزهای قبل گفته شد برای من خیلی مفید بودند و هستند) در بین حرفهاتون چیزهایی گفتید که هیچ مشاوری نگفته بود. نوشته های شما مفید بود برای من و این حرف نزنید. شاید تعدادی از اونها دقیقا در مورد من صادق نباشند اما سعی میکنم از اونها برای شناخت خودم و برخورد با مشکلاتم استفاده کنم. خوشحال میشم اگر در مورد مسیر اینده برخورد با این خانواده اگر نکته خاصی به ذهنتون میرسه کمک کنید تا در اینده مطمئن بشم بهترین و منطقی ترین راه پیش گرفتم.

  10. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    در مورد راضی کردن دخترشون مادرش گفت تو شرط گذاشتی باباش نیاد تو زندگیتون و همین سبب شده نیاد (همچنین گفت خدا بهت دختر بده تا حال پدرشو درک کنی). گفت باباش گفته میخوای مهریه بدی و هر وقت اراده کردی دخترمو بیرون کنی.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    شروع به نوشتن توافق نامه برای طلاق توافقی و پرداخت چک مهریه کردم که همسرم شروع کرد به ابراز ناراحتی و کمی گریه. احساس کردم شاید میخواد برگرده بهش گفتم من یه سری شرط دارم که قبول کنی میتونی برگردی (شرایط در مورد دخالت پدرش و مشخص شدن مهریه بود و قبلا با پیامک گفته بودم)، قبول نکرد و کاغذ امضا نکرد پیاده شد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    همسرم گفت تو شرط گذاشتی پدرم دست و پاشو (دخالتشو) از زندگی من جمع کنه و مهریمو میخوای نقد بدی تا تو خونت ابزاری دستم نباشه.
    ↓↓↓

    این شروط از کجا آمدند؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    حدود 2 سال هست که همسرم منزل تهران ترک کرده و به شهر خودش رفته و زندگی مستقلی شروع کرده .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    این خانواده محترم تا امروز 17 شکایت بابت دریافت نفقه 6 سال زندگی، بردن جهیزیه، نفقه دوران زندگی پس از فرار از منزل من، توقیف منزلی که سندش دست من امانت بود، پس گرفتن ماشینی که به نام همسرم خریدیم و بعدا به پدرم فروختیم اما برای احترام سند از اسم همسرم به اسم پدرم منتقل نکردیم و... انجام دادن. سرویس طلا مطابق شان ایشون در مجلس عروسی به ایشون دادیم اما علاوه بر سکه ها رفتند سرویس را هم اجرا گذاشتند.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    پس گرفتن ماشینی که به نام همسرم خریدیم و بعدا به پدرم فروختیم اما برای احترام سند از اسم همسرم به اسم پدرم منتقل نکردیم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    (شکایت کرده بود ماشینشو 5 ساله دزدیدیم و جلو قاضی گریه میکرد حق منو خوردن اینها) و رسید پرداخت پول به فروشنده اولیه به خانومم به دادگاه تجدید نظر ارائه دادم و خانواده خانومم که جا خورده بودن (پدرش عامل این جنگها بود) گفتن ماشین یه درصدیش برای اونها بوده و یه درصدیش برای ما و دادگاه حکم داد بهشون پول بدم و ماشین برای پدرم سند بخوره (قصد داشتن به ما وصله دزدی بچسبونن و بعد داگاه گریه میکرد که تو پدرتو میندازم زندان اما الان من میتونم ازشون به عنوان کلاه برداری شکایت کنم).
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    همچنین پدر معلم ایشون یک چک به مبلغ 50 میلیون تومان که در وجهه حامل بود رو 4 ماه قبل رفتن دخترشون از من گرفتند تا بعد چند ماه بعد پس بدهند (بی دلیل چک دید دستم گفت بده من بذارم حسابم ماهی 23% سود میده و زنم هم چند بار ازم خواست چک بدم باباش و فکر میکردم انسان هستن) و بعدا انکار کردند چکی در بین بوده .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    وزن سرویس در شان عروس را چقدر بنویسم و مادر عروس عددی گفت که فکر کردم قصد خریدن مس دارن. سرویس طلا مطابق شان ایشون در مجلس عروسی به ایشون دادیم اما علاوه بر سکه ها رفتند سرویس را هم اجرا گذاشتند.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    اما همسرم منو به زیر زمین منزلشون برد و قسم خورد که ابروشون میره با این تعداد و 110 سکه قرار بذاریم تا جلو بقیه بد نباشه. درهنگام مطرح کردن 110 سکه پدر ایشون که معلم بود گفت "ما خانواده ابرو مندی هستیم و اگر قرار بر جدا شدن باشه ما فقط یک امضا میخواییم و هیچ سکه ای از شما نمیگیریم" و ایشون گفتند برای زشت نبودن جلو در و همسایه بنویسیم 220 سکه! .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    ایشون فقط از گرفتن پول حرف میزنه و 90% پیامکهاش مربوط به پول هست و 10 درصد دیگه میگه تو در زندگی برام دلخوشی ایجاد نکردی .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    موقع خرید لباس عروسی ایشون یک لباس خواست و من اون زمان اون مقدار پول نداشتم و قصد گرفتن پول از پدرمو نداشتم و موقع برگشت به منزل و تعریف داستان همراه با گریه برای مادرش، ایشون به دخترشون توصیه کردند "برید جدابشید و خلاص" و من هم که فاصله دوری نشسته بودم خودمو به نشنیدن .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    بشدت پدرشو قبول داشت و هرچی باباش میگفت نه نمیگفت و اگر پدرش میگفت خودتو بکش قبول میکرد
    به جهت فلش ها و نوشته هاتون توجه کنین.

    هشدار میدم مراقب باشین ( با توجه به رفتارهای متناقضی که بصورت خانوادگی انجام میدن ) دچار اشتباه مالی و ... جدیدی برای ماندن همسرتون و جلب اعتمادش نشین، یعنی تضمین جدیدی ندین.

    اگر تمایل به طلاق نداشت و خواست برگرده سر زندگیش، بیاد و مشکلاتش رو با کمک مشاور حل کنه و اگر نخواست همون طلاق توافقی طبق قانون و خروج شما از بلاتکلیفی.


    همانطور که مادرش گفت؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    در مورد راضی کردن دخترشون مادرش گفت تو شرط گذاشتی باباش نیاد تو زندگیتون و همین سبب شده نیاد .گفت باباش گفته میخوای مهریه بدی و هر وقت اراده کردی دخترمو بیرون کنی.
    و خودش گفت ؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    تو شرط گذاشتی پدرم دست و پاشو (دخالتشو) از زندگی من جمع کنه و مهریمو میخوای نقد بدی تا تو خونت ابزاری دستم نباشه.
    یعنی آسیب های بیشتر و بیشتر برای شما.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    مشاوره گفتند زمان میخواد بتونه اعتماد کنه.

    بنظر من این مشورت
    نقص داره و نباید بسمت انفعال یا اشتباه بیشتر سوقتون بده که دچار آسیب های دیگر بشین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    قبول کنید اینها چون یک زمانی با من خانواده بودن من نمیتونم رفتار تند نشون بدم. مادرش گریه کرد از ماشین میگفتم برو بیرون؟ صبر کردم حرفشو بزنه و خودش بره.
    ببینید من هم چنین چیزی نگفتم ، اما با توجه به مشورت هایی که میگیرید باید اطلاعاتتون هم بیشتر بشه و دست از انفعال بردارین. شما طبق بندهایی که پس از مسافرتتون نوشتین عرض کردین فرضا مادر همسرم چنین و چنان. این یعنی تحت تأثیر قرار گرفتین و باید روی خودتون کار کنین.

    در پایان عرض کنم که برای مسائل قانونی
    بدون مشورت وکیل عمل نکنین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Behrang نمایش پست ها
    سحر خانم حرفهای شما به من کمک میکنه و نقاط منفی منو نشون میده. شما (البته بقیه نظرات که روزهای قبل گفته شد برای من خیلی مفید بودند و هستند) در بین حرفهاتون چیزهایی گفتید که هیچ مشاوری نگفته بود. .
    خواهش میکنم منظورم خانواده خانومتون و خانومتون بودن که متأسفانه قدم در مسیر باطلی گذاشتن و کار رو دشوار کردن.
    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 03 خرداد 99 در ساعت 10:20

  11. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    نازنین2010 (دوشنبه 05 خرداد 99)

  12. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    سلام وقت به خیر
    شما مرد توانمدی هستی و خیلی برای زندگی تون تلاش کرده اید

    یه مقدار نیاز دارید که شنیده بشوید ،این تاپیک می تونه در این جهت بهتون کمک کنه ....

    راهنمایی های خوبی می گیرید ، اگر چه الان گذرا صرفا گزارش حال و شرح ماوقع می دهید بعد ها که برگردید مسلما واکنش تون به مشاوره ها و راهنمایی های که بهتون شده ، پخته تر خواهد بود
    .
    .
    .
    .

    یه نکنه عرض می کنم صرفا جهت اینکه خواسته بود بهتون راهکار بدهیم بابت قوی تر شدن شما برای زندگی آینده و ازدواج مجددتون

    خیلی صادقانه عرض کنم ، اگر همین بهرنگ که اینجا داره صحبت می کنه ، بدون ایجاد تغییرات در خودش بره ازدواج کنه ، باز هم زندگی اش همین میشه که قبلا بوده

    یا حق

  13. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    سحر بهاری (دوشنبه 05 خرداد 99)

  14. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    من امشب تازه تاپیک شما رو خوندم.

    به نظر من، شما هم دید به شدت مادی دارید! میگید عاشق بوده اید، ولی من هیچ جمله ای که از احساسات باشه ندیدم حتی در تعریف گذشتتون!


    یک جملتون برای من جالب بود! گفته بودید آیا من حق ندارم یه زن توی خونم داشته باشم؟.... یه جوری ابزار گونه.... انگار مثلا من حق ندارم یخچال تو خونم داشته باشم؟؟


    شما برای هر کاری که برای او کردید، منت دارید.

    حتی انتخابتون به نظر من بر اساس افزایش داشته هاتون بوده.‌ داشتن یه زن نخبه.

    شما طبق حرف خودتون در فکر انتقام و سوزاندن زندگی او و زن دوم گرفتن هستید... اونوقت با کدام احساس بهش میگید برگرده؟ واقعا چرا باید به زندگی با شما برگرده؟ چه مهربانی با او داشته اید؟!؟!


    فکر نمیکنم شمایی که ادعا دارید عاشق بوده اید، اگر گفته بودند مهریه دخترمون ۲۲۰ تا و عندالمطالبه، و نگفته بودند قصد گرفتن نداریم، حاضر به قبول میشدید.

    به نظر میاد احتمالا از سمت شما فشاری در مورد بچه بوده که شما خودتون دارید کار ایشون رو به ترسش از بچه دار نشدن ربط میدید,؟


    همسر شما آمپول زد و دکتر گفت تا چهل روز عصبی میشه.... شما چقدر سعی کردید کنارش باشید و در این شرایط بهش ارامش چ امنیت بدید؟


    پیام میده بیا دنبالم.... حدس میزنم خیلی از خودراضی و بی احساس براش شرط میچینید.... و واقعا در چنین شرایطی چرا فکر میکنید او دلخوشی پیدا کنه برای برگشت و چرا توقعی جز این دارید که شب باز حرف طلاق نزنه؟


    من فکر میکنم ایشون به شدت از سمت شما از نظر عاطفی کم توجهی دیده اند.

    به نظرم جدایی ایشون از شما واقعا به نفع خود ایشون هم هست.

    ولی چندان مطمین نیستم کسی دیگه هم با شما خوشبخت بشه!

  15. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    gholam1234 (دوشنبه 05 خرداد 99)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از خانم سحر بهاری که همیشه کمک میکنند.

    حرفتون بابت اینکه تضمین مالی جدید ندم کاملا قبول دارم . اگر تمایل به طلاق نداشت در مورد این خانوم بعید میدونم حتی خدا هم بدونه. کاملا نوسانی هستند و شرایطشون تابع غیر خطی از رفتار من شده و با کوچکترین حرف من نظرشون بشدت تغییر میکنه. البته در این مقطع درگیر توافق بر سر طلاق توافقی هستیم و کار کمی از فرسایش به سمت تعیین هدف پدرایشون پیش رفته.
    من بر روی شروط دخالت نکردن پدرش و تعیین مهریه هستم و میدونم دخالت پدرش در صورت برگشت میتونه دوباره همین شرایط بشکل بدتر تکرار کنه. اینم میدونم که غیر از محدود کردن معاشرت خودم به خونه پدرش و جلوگیری از ورود پدرش به منزلم (یا خروج من از منزل هنگام ورود پدرش) این شرطم (در مورد پدرش) فقط در جهت معرفی پدرش به عنوان مقصر اصلی جنگ های دادگاهی هست و عملا کاربرد دیگه نداره!
    در مورد وکلا باید با احترام بگم در این مدت قانون مطالعه کردم و قبل از هر اقدام خودم فکر میکنم و همزمان نظر وکیلمو میپرسم و مدتی هست احساس میکنم نظراتم پختگی لازم پیدا کرده.

    در مورد مسیر باطل خانواده ایشون توصیف خیلی خوبی کردید. از شما بابت وقتی که گذاشتید تشکر میکنم و دوست دارم دراینده هم وقت بذارید و نکات لازم رو بگید.


    با تشکر از بالهای صداقت عزیز.

    بله من هم متوجه شدم که بخش زیادی از این مشکلات را خودم ایجاد کردم. در زمان خواستگاری فکر میکردم جنگ مهریه برای افراد دیگه هست و هیچوقت سمت من نمیاد. اگر اون روز اون ابزار شورش نمدادم دستشون، پدرش با کوچکترین ناراحتی فکر اذیت کردن نمی افتاد و سمت اجرای مهریه نمیرفت تا کار از دست دو طرف خارج بشه.

    چند نکته در این رابطه وجود داره:
    1- خانواده خانوم من بدون کوچکترین صحبتی رفتند مهریه اجرا گذاشتند. این نشون میده توانایی حل مسئله نداشتند و با ادمهای منطقی و عاقلی رودررو نیستم. قبلا در مواجه با سایر مشکلات در خانواده خانومم دیده بودم که بین دخترخاله ها و خاله های ایشون "به راحتی" جنگ ایجاد شده بود و این یک نشونه بود که اونها مسائل عقلانی حل نمیکنن.
    2- خانوم من در محضر با صحبت محضر دار منصرف شده بود اما با اصرار پدرش این کار کرده بود. این نشون میده این خانم شخصیت مستقلی نداره و نخواهد داشت.
    3- اینکه زندگی به این مرحله رسیده و پدرش دنبال تعیین شرایط مالی در پشت پرده هست نشون میده ایشون اینده نگری نداره و با ادم های سختی روبرو هستم. من اگر دختری میداشتم و در این شرایط گیر میکرد راضی بودم یک مهریه من به داماد بدم و دخترمو حتی یک روز در برزخ نگه ندارم (البته در مورد من برزخ اونها ایجاد کردند و من راضی هستم پول بدم تا برزخ برای اونها تموم بشه)!

    به نظر من اگر مهریه این خانم 10 سکه بود ایشون هیچوقت سمت این جورکارهات نمیرفت البته من هم باید کمی بیشتر هوای ایشون میداشتم در زندگی.


    با تشکر از Pooh عزیز

    شما درمورد من لطف دارید. اره درست گفتید من دوست داشتم زنم از نظر درسی و تحصیلی نسبت به بقیه سر باشه.
    خانوم من قرار بود توافقنامه برای طلاق توافقی بین من و خودش امضا کنه. خونش که بودم نزدیک من نشست و ابراز محبت کرد. من از این رفتارش جا خوردم و برای همین بعد از چند ساعت به ایشون گفتم وقتی تو فردا قرار هست یک ساعته از من طلاق بگیری (طبق محاسبات پدرشون البته) چرا این برخورد با هم داریم و من برای همین شب ازمنزل رفتم بیرون و ایشون بی تفاوت بود نسبت به رفتنم و من کاملا گیج بودم این زن مشکلش چیه، چرا این کارهای متناقضو میکنه! چرا محبت میکنم بازم میگه طلاق، محبت نمیکنم میاد جلو البته بازم ناقص میاد جلو.
    بعد از دو روز چرخوندن من در شهرش از ماشین با عصبانیت پیاد شد که اگر من توافق نامه سر مهریه بنویسم و چک بگیرم خونتو ازاد میکنی و به من میگی برای طلاق بیا چک پس بده (بهانه اورد البته من فکر میکنم پدرش میخواد مبلغ تعیین نکنیم تا بتونه در اخرین لحظات کاردشو بیشتر به استخون برسونه و مبلغ ببره بالا). البته فراموش کره بود که من برای نوشتن همین توافقنامه رفته بودم شهرش. از اون روز تا الان هچ ارتباطی نداشتیم و من فکر میکنم چند روز قبل از جلسه مشاوره پیامی تهدید امیز مبنی بر فروش خونم از ایشون دریافت کنم تا مجبور بشم برم جلسه مشاوره اما پیش بینی میکنم اگر جلسه حاضر نشم ایشون شرایط واقعی بهتر درک میکنه.

    گاهی روزهای تعطیل توخونه غذای جدید از اینترنت پیدا میکنم و درست میکنم. همه در دستور آشپزی میگن "نمک به میزان لازم". حالا این میزان لازم نمک برای من که مرد هستم واشپزی زیاد نمیدونم چقدر هست؟؟؟!! برای همین گاهی غذاهای جدید یا شور مشن یا بی نمک.

    شما خیلی شبیه خانوم من حرف میزنید و اون هم شبیه شما!!! خوشحال میشم اگر به من کمک کنید و بگید در این مرحله خانوم من واقعا چی میخواد ؟ من چجوری باید برخورد کنم با جزئیات بگید. مرسی.
    ویرایش توسط Behrang : دوشنبه 05 خرداد 99 در ساعت 16:28


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.