به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 60
  1. #21
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 23:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,155
    امتیاز
    90,025
    سطح
    100
    Points: 90,025, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,805

    تشکرشده 6,770 در 2,367 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    منظورم این بود که ازدواج نباید تبدیل به هدف یا دغدغه بشه
    گاهی زندگی واقعی با تفکرات ما خیلی فاصله داره

    مرسی خانم مهشا

    ازدواج هم یکی از هدف های زندگی ست ،، نه تمام زندگی ،
    خوشبختی اول یه عامل درونی ست تا بیرونی ،
    به نظرم خوشبختی ما نباید وابسته به هدف خاصی باشه...باید از درون شروع بشه
    انسانها چه مجرد باشند چه نباشند ..باز درد و دل های خودشون را دارنند و این طبیعت زندگی ست و طبیعت دنیا .
    هر فرد هم موقعیت و شرایط خودش را داره و باید سعی کنه این شرایط را خوب مدیریت کنه ،
    من خودم فهمیدم یکی از رمزهای خوشبختی اینکه سیستم مقایسه را کنار بذاریم و ظاهر زندگی مردم را با زندگی خودمون مقایسه نکنیم .


    شیوه حل مساله مهمه ،،
    فردی که مجرده ( چه پسر و چه دختر ) تلاش کنه راهکار درست را پیدا کنه و اقدام به مدیریت و حل شرایطش کنه ،، ( در تالار مقالات هست )
    فردی که متاهل هست هم باید سعی داشته باشه دنبال راهکارهای شرایطش باشه
    زن و شوهر ها حتما با یه نقاط مشترکی زندگی را شروع کردند ...
    تو زندگی متاهلی ،بعضی موقع ها روند زندگی و مشکلاتش و مدیریت طرفین، باعث میشه اونها از آرمانهاشون کمی دور بشند ،،
    واقعیتش این طبیعی ست ایده ها و آرمانها و تفکرات ما بعضی موقع ها با زندگی واقعیمون فاصله داشته باشه ،، ولی این به معنی این نیست که شکست را قبول کنیم
    به نظرم قرار نبوده آسون باشه و هرچی تو فکرمون باشه ظاهر بشه ،،،حتی برا پرندگان هم آسون نیست .



    درسته شما از همسرتون دغدغه هایی دارید ...ولی همسرتون خوبیهای خودش هم احتمالا دارد ...
    تمرکز به داشته ها و تلاش برا حل مساله و مشکلات ، چیزی که باید روش کار کنیم .
    سعی کردم در این تاپیک بنویسم برا شما ، شاید بعضی چیزهاش مشترک تاپیک خانم پوه هم باشه
    تاپیک خودتون را ادامه بدید خانم مهشا ،،ان شالله با همت و تلاشی که می کنید ، این زندگی را بهتر توسعه اش می دید و این شدنی هست .



    ببخشید خانم پوه اگه به مسائل دیگه پرداختیم..گفتم شاید بعضی جاهاش شاید مفید باشه در این تاپیک .





    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 15 اردیبهشت 99 در ساعت 02:34

  2. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 15 اردیبهشت 99)

  3. #22
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 23:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,155
    امتیاز
    90,025
    سطح
    100
    Points: 90,025, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,805

    تشکرشده 6,770 در 2,367 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها

    جناب کرای، این جناب خواستگار اواخر پاییز سال ۹۶ پیداشون شد، تا حدودای اواخر خرداد ۹۷ فکر کردم و رفت و امد خانوادگی داشتیم و تا تعیین مهریه هم رفت. ولی مشکل من این بود که نه بهم زنگ میزد نه توجه خاصی نشون میداد و بیشتر پدرش بود که مایل بود پسرش رو زن بده.

    حالا بعد یکسال باز پیداشون شده‌. اونم با پیغام و پسغام. حتی این شهامت رو به خودش نمیده قدم بذاره. میخواد اول ببینه من تمایل دارم یا نه و از طریق معرف بره زیر زبون من، بعد در امنیت خاطر بلند شه بیاد..!!! یعنی هیچگونه مایه ای ازهیچ لخاظ حاضر نیست بذاره.


    .

    ...............................


    با سلام

    چیزی که فهمیدم شما احترام زیادی به خانواده آقای خواستگار قائل هستید و این نشون از ادب و اخلاق خوب شما داره،،

    در واقع خانواده ایشون از نظر شما اخلاق خوبی دارنند ، و این خب ، امتیاز خوبی هست ،، ولی شما قراره با اون پسر ازدواج کنید ،،یادتون باشه رودروایسی نکنید .



    خانم pooh دراین رابطه یه مطلبی خدمتتون میگم :

    د ر چارچوب احترام به خانواده آقای خواستگار + معرف + خود آقای خواستگار ( چه خودتون چه خانواده محترم ) بگید این رد و بدل های پیام دیگه نباشه و اگه قصد عمل خیری هست اقدام خواستگاری بشه.

    تو خواستگاری ، مسائلی که براتون مهمه به ایشون بگید .... اگه می بینید میشه مراحل را ادامه داد و از ایشون انعطاف و تغییر دیدید و میانگین حد نصاب نمره را داره ...برید برا مراحل بعد .

    می دونید کرونا هم که هست و آقایون میگن فاصله گذاری رعایت بشه.... یعنی شما تو آشپزخانه باشید ،آقای خواستگار تو پذیرایی ،،،بالاخره فاصله گذاری باید رعایت بشه :)

    تو مترو این فاصله گذاری ها بامزه ست ،،خدا بخیر کنه .

    اگه در ایشون تغییری ندیدید و معیارهای پایه قبولی شما را نداره ،،که هیچی .. ان شالله خیره و مورد بهتر صد البته در آینده و این قضیه تمام میشه .



    دیگه اینکه ، باز هر چی خودتون صلاح می دونید و قطعا تصمیم درستی می گیرید ،،

    رمضان خوبی داشته باشید ،،

    در پناه حق


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 15 اردیبهشت 99 در ساعت 04:54

  4. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 15 اردیبهشت 99)

  5. #23
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط C-R-Y نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون خانم پوه


    ببخشید ایشون از نظر شغلی و کاری و استقلال مالی ، مشکل خاصی ندارنند؟
    سلام.
    الان اطلاعی از وضعیتشون ندارم. ولی تا پارسال که هنوز شغل مشخص نداشتند.
    بحث منت نیست، ولی وقتی من با حتی این شرایط شغلیش داشتم ادامه میدادم و پیوند کلیه اش رو هم پذیرفته بودم، و هیچ توقع مالی هم ازش نداشتم و این همه زمان دادم ولی حتی به من زنگ نمیزد و حتی یک بار ابراز علاقه ای از هیچ نوعی حتی نگاه مهربان محبت امیز نکرد، به چی دلم خوش باید میشد؟
    بله، خانواده خوبی بودن، خیلی با شخصیت و مودب و موجه. شرایط مالی هم معمولی. پدر و مادرش معلم بوده اند البته الان بازنشسته. اهل چیز بدی هم نبودن‌. من فقط به خاطر همین موارد ادامه دادم و زمان گذاشتم. و خیلی هم در حد خودم تلاش کردم تا حدی صمیمیت ایجاد کنم ولی نشد. منم واقعا دیگه دلسرد شدم.
    نمی‌دونم. هر چی فکر میکنم کمترین ذوق و انگیزه ای برای اینکه باز بیان ندارم و امیدی به اینکه چیزی تغییر کرده باشه ندارم. البته خودمم دیکه اون ادم دو سه سال پیش نیستم و حال و حوصلم کمتر شده.

    .

    .

    .

    .

    الهه جان ، سلام.
    اره میگن ازدواج بعد سی سالگی با معیارهای صحیحتریه و ازدواج های بالای سی دوام بیشتری دارن.
    خب به نظر من یه دلیلش اینه که طرف دیگه انرژی اینکه بخواد اعصاب بذاره و بحث کنه نداره، ریسکی هم در اینکه اگه نسازم باهاش و جدا بشم و بعدش فرصت دیگه ای داشته باشم نمیتونه بکنه، به خاطر همین ازدواج بالای سی برای خانما دیگه هر چی باشه، خودشو باهاش وفق میده و صداش در نمیاد. ولی به نظر من صرفا اینکه دوام بیشتری داره این ازدواج ها، دلیلی بر حتما زندگی شادتر و رضایتبخش تری نیست.

    البته شاید برای کسی که به طرفش علاقمند شده باشه و دلش در این ازدواج همراهش باشه، نشاط هم باشه.

    نمیدونم.
    واقعا دیگه، حداقل فعلا توی شرایط الان روحیم، حال و اعصاب و انرژی فکر کرددن به ازدواج ندارم. نمیدونم، شاید چون این شش هفت ماه اخیر با سه چهار مورد عحیب و غریب سر و کله زده ام و بریدم‌.


    کار، چرا دنبالش هستم. گیر نیومده! خود درسا یه جور پوست ادمو میکند، کار پیدا کردن براش صد جور پوست میکنه.

    با این حال ترجیح خودم اینه که یه شغل که روتین باشه و درگیری ذهنی برام ایجاد نکنه داشته باشم که خب دنبالشم و دارم سرچ میکنم و چند جایی رفتم ولی جور نشده‌.


    کلاس، فعلا توی این وضعیت قرنطینه و تعطیلی نه.
    در کل زیاد به چیزی حس علاقه نمیکنم. با این حال پارسال مهر رفتم دنبال یه سری فعالیت هنری، پیشرفت خوبی هم داشتم. ولی یه چیزایی شد که کلا ترجیح دادم بی خیالش بشم.

    تفریح هم متاسفانه اعضای خانوادم اصلا اهل تفریح نیستن.
    دوست هم، دوست باحال ندارم واقعا.


    خودم تو فکرم اگه بتونم یه دوچرخه یا یه کفش کوهنوردی خوب بگیرم. حداقل تنهایی برم . البته مشکل بزرگ من اینه که کوله بار دغدغه و غم و نگرانیهام همه جا همرامه و هیچ وقت ذهنم راحت نیست.


    تنها چیزای که ارامش نسبی بهم میده نوه های خانواده هستن. مثلا وقتی خواهرزادم رو میبینم و بغلش میکنم یا شیربن زبونیاشو کاراشو نگاه میکنم یا مواظبشم، اروم میشم. و یکی هم رسیدگی به گل و گیاه.

    اصلا احساس خستگی فکری و ذهنی عمیقی میکنم. دلم یکم ذهن بی دغدغه میخواد.

    - - - Updated - - -

    آقا غلام، سلام.
    بله، درست میفرمایید. ادم نباید هی نمک بپاشه به زخم خودش.

    ممنون از دعای شما و سایر دوستان

  6. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 اردیبهشت 99)

  7. #24
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    یادم رفت جواب سوالاتون رو بدم.
    بله، قبول شدم دکتری و الان اواخر ترم دو هستم.


    دو تا از سمینارها رو دادم. بد نبود‌.

    دو تا دیگه مونده.

    پارسال جو دکتری خوندن گرفته بودم. رتبه تک رقمی زیر ۵ هم بهم چسبید.‌اینکه جزو در کل ۱۲ نفر ظرفیت قبولی نهایی این رشته تو کشور شدم هم چسبید. ولی دوست داشتم اولویت اولم رو بیارم که نشد.

    در کل خوشحال بودم که قبول شدم‌.

    اوایلش هم خیلی خوب بودم و کلی از برنامه های فرهنگی و تفریحی دانشگاه رو هم شرکت میکردم‌‌. نمیدونم چم شده باز چند ماهه که اینقدر بی انرژی و مایوسم. شاید واقعا خیلی ناشکرم. نمیدونم. کلا میدونم که خیلی کم قدر داشته هامو میدونم و همیشه ذهنم متمرکز روی ضعف هام.

    یعنی یک صدم اینقدری که به ضعف هام اهمیت میدم و خودمو سرزنش میکنم، اگر صرف توجه به داشته ها و قدردانی از تواناییها و دستاوردهام میکردم، خیلی وضعم بهتر میشد.

    نمیدونم چرا اینجوری ام. نه اینکه ارزوهای دست نیافتنی و بررگی داشته باشم. ولی همیشه هر کاری هم که میکنم حس میکنم بی ارزشه و چیز مهمی نبوده و شانسی بوده و به درد نمیخوره و ...

    شاید یه دلیلش خود همکلاسی هام و جو دانشگاه هم باشه. همکلاسیهام همه متاهل و از من خیلی بزرگتر هستن و شاغلن و فقط برای ترفیع درجه و افزایش حقوق اومدن و هی هم میگن درس که تو این مملکت به درد نمیخوره و بعدشم با فول تقلب نمره اوردن و پروژه هاشونو هم که پول داده بودن بیرون براشون انجام بدن و ....، و خود استادها هم جدی نیستن و کلا جو یه جوری بود که سرخورده شدم و انگیزم کم شد. خداییش دانشگاه محل ارشدم جدیت جو علمیش خیلی بالاتر بود با اینکه دانشگاه الانم اسما مطرح تره. نمیدونم.

    خیلی دلم دغدغه نداشتن، ارامش و یه لحظه شادی از ته دل میخواد.
    ویرایش توسط Pooh : سه شنبه 16 اردیبهشت 99 در ساعت 00:52

  8. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 اردیبهشت 99)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,213 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    انتظار ابراز علاقه از طرف خاستگاری که هیچ نسبتی باهاش ندارین نداشته باشین. فقط خودتون میتونین خودتونو خوشحال کنین. ایشالا که شرایطتون بهتر بشه. همینحوریه کلا، سن میره یه مقدار بالاتر، این حسا یکم طبیعیه ، مرد و زن هم نداره ....

  10. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Pooh (چهارشنبه 17 اردیبهشت 99)

  11. #26
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    دوستان، برای یکی از دوستان من یه مشکلی پیش اومده در ارتباطش، که من نمیدونم چه راهنمایی بهش کنم. یعنی با توجه به روحیات خودک،خودم رو شایسته راهنمایی در این زمینه نمیبینم و میترسم طبق زخم های خودم بخوام بهش راهنمایی بدم و بدتر بزنم خرابکاری کنم. اینقدر هم ماشالله از همه چیم توی همدردی حرف زده ام که نشد اینجا رو بهش معرفی کنم و ترسبدم بیاد در مورد من بخونه به شخصیت پلید درونیم پی ببره :)

    تاپیک جدا هم نخواستم در موردش بزنم. میدونم غیر قانونیه که از طرف یکی دیگه حرف بزنم اونم تو تاپیک خودم


    ولی میگم، اگر میشه لطفا راهنماییم کنید که من به او انتقال بدم.
    دوست من شش ماهی هست با اقایی اشنا شدن. یکماهی هست نامزد کردن. روحیات دوستم تا حدودی شبیه خودمه و یکم حساسه و چون خودس خیلی مهربونه و مراعات دیگران رو میکنه و خیلی احترام براش مهمه، روی این چیزای دیگران هم حساسه.

    حالا این جناب نامزدش، گاهی شوخی هایی میکنه که به نظر دوستم بی احترامی و تو ذوق زدنه و این اذیتش میکنه و وقتی هم با نامزدش مطرحس کرده، نامزدش گفته تو حق نداری از من ناراحت بشی و خودت باید بفهمی شوخیه و ناراحتیت چیز بچگانه ایه و من دلم میخواد اینجوری و باهات راحت باشم و باید همینجوری منو قبول داشته باشی و ایراد از خودته که منفی و بی احترامی برداشتش میکنی.


    مورد هم این بوده که اینها با هم میرن بیرون. جایی که دوستم خیلی تعریفش رو‌کرده بوده. القضا اونجا بر خلاف همیشه، اصلا شرایط خوبی نداشته و نامزدش چندین بار به روش میاره که اینی که تعریفش میکردی این بود؟؟ و دوستم خیلی معذب میشه.

    بعدش میفهمه نامزدش اون روز روزه نیست و نامزدش میگه چرا از خونه اوندی یه خوراکی برام نیاوردی و اونم میگه نمیدونستم امروز روزه نیستی. و نامزدش چندین بار هی به روش میاره که هیچی نیاوردی. و دوست منم خیلی معذب میشه.

    بعد از اینکه هر کدوم میرن خونه هم، نامزدش عکسهایی که با هم گرفته بودن رو براش میفرسته. دوستم میگه نگاه اولش چه مرتب بوده ام و اخراش چه ریخته به هم تیپم. نامزدش میگه نه، از اولش هم نامرتب بودی و غیرآنکارد.
    دوستم میگه دلتم بخواد. خیلی هم خوشگل بودم. و باز نامزدش وویس میفرسته که عی، رنگ رنگی های به هم بی ربط و ..... دوستم میگه باشه، اینم از تو ذوق زدنای تو..... نامزدش میگه تو ذوق نزدم بحث قیافت بود.

    اینجا دیگه دوستم ظرفیتش پر میشه و میگه باشه، دیگه مجبور نیستی ببینی منو و واقعا رفتارت زشته.

    نامزدش میگه واااای دوباره شروع شد. اصلا اشتباه کردم اومدم.


    دوستم چند روز تماسی نمیگیره، نامزدش هم نمیگیره.
    امروز دوستم پبام میده که سلام خوبی؟ اونم فقط جواب سلام میده و میگه خوبم. و دیگه هیچی نمیگه.

    دوستم شب بهش زنگ میزنه و ناراحتیش رو میگه. ولی نامزدش اصلا قبول نداره و میگه مشکل از توه که بدبینی و برو خودت رو درست کن و من دوست پسرت نیستم که بخوام باهات تعارف کنم و خودم نباشم!


    والا الان اگه به من باشه، جوش میارم و به دوستم میگم همین فردا نامزدیت رو با این اقا به هم بزن. چون اقا گویا خیلی از خود متشکر و بی ادب و بی شعور تشریف دارن. ولی از اونجایی که کلا هوش هیجانی من در مقابل چنین افرادی صفره و نمیتونم خشمم رو‌کنترل کنم، ترسبدم اینو بهش بگم .

    دوستم زنگ زده درددل و گریه. و راهنمایی خواسته. من گفتم حالا هر وقت گریه هات تموم شد و اروم تر شدی بیشتر حرف میزنیم.

    میشه کمکم کنید چه راهنمایی بهش بکنم؟

    یعنی چرا اینقدر تعداد اقایون به نظر من بی شعور، زیاد شده؟ به جان خودم اخیرا با هر اقایی برخورد داشتم، با ارفاق دو سومشون بی شعور بوده اند از نظر من.

  12. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 27 اردیبهشت 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 28 اردیبهشت 99)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,213 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    دوستان، برای یکی از دوستان من یه مشکلی پیش اومده در ارتباطش، که من نمیدونم چه راهنمایی بهش کنم. یعنی با توجه به روحیات خودک،خودم رو شایسته راهنمایی در این زمینه نمیبینم و میترسم طبق زخم های خودم بخوام بهش راهنمایی بدم و بدتر بزنم خرابکاری کنم. اینقدر هم ماشالله از همه چیم توی همدردی حرف زده ام که نشد اینجا رو بهش معرفی کنم و ترسبدم بیاد در مورد من بخونه به شخصیت پلید درونیم پی ببره :)

    تاپیک جدا هم نخواستم در موردش بزنم. میدونم غیر قانونیه که از طرف یکی دیگه حرف بزنم اونم تو تاپیک خودم


    ولی میگم، اگر میشه لطفا راهنماییم کنید که من به او انتقال بدم.
    دوست من شش ماهی هست با اقایی اشنا شدن. یکماهی هست نامزد کردن. روحیات دوستم تا حدودی شبیه خودمه و یکم حساسه و چون خودس خیلی مهربونه و مراعات دیگران رو میکنه و خیلی احترام براش مهمه، روی این چیزای دیگران هم حساسه.

    حالا این جناب نامزدش، گاهی شوخی هایی میکنه که به نظر دوستم بی احترامی و تو ذوق زدنه و این اذیتش میکنه و وقتی هم با نامزدش مطرحس کرده، نامزدش گفته تو حق نداری از من ناراحت بشی و خودت باید بفهمی شوخیه و ناراحتیت چیز بچگانه ایه و من دلم میخواد اینجوری و باهات راحت باشم و باید همینجوری منو قبول داشته باشی و ایراد از خودته که منفی و بی احترامی برداشتش میکنی.


    مورد هم این بوده که اینها با هم میرن بیرون. جایی که دوستم خیلی تعریفش رو‌کرده بوده. القضا اونجا بر خلاف همیشه، اصلا شرایط خوبی نداشته و نامزدش چندین بار به روش میاره که اینی که تعریفش میکردی این بود؟؟ و دوستم خیلی معذب میشه.

    بعدش میفهمه نامزدش اون روز روزه نیست و نامزدش میگه چرا از خونه اوندی یه خوراکی برام نیاوردی و اونم میگه نمیدونستم امروز روزه نیستی. و نامزدش چندین بار هی به روش میاره که هیچی نیاوردی. و دوست منم خیلی معذب میشه.

    بعد از اینکه هر کدوم میرن خونه هم، نامزدش عکسهایی که با هم گرفته بودن رو براش میفرسته. دوستم میگه نگاه اولش چه مرتب بوده ام و اخراش چه ریخته به هم تیپم. نامزدش میگه نه، از اولش هم نامرتب بودی و غیرآنکارد.
    دوستم میگه دلتم بخواد. خیلی هم خوشگل بودم. و باز نامزدش وویس میفرسته که عی، رنگ رنگی های به هم بی ربط و ..... دوستم میگه باشه، اینم از تو ذوق زدنای تو..... نامزدش میگه تو ذوق نزدم بحث قیافت بود.

    اینجا دیگه دوستم ظرفیتش پر میشه و میگه باشه، دیگه مجبور نیستی ببینی منو و واقعا رفتارت زشته.

    نامزدش میگه واااای دوباره شروع شد. اصلا اشتباه کردم اومدم.


    دوستم چند روز تماسی نمیگیره، نامزدش هم نمیگیره.
    امروز دوستم پبام میده که سلام خوبی؟ اونم فقط جواب سلام میده و میگه خوبم. و دیگه هیچی نمیگه.

    دوستم شب بهش زنگ میزنه و ناراحتیش رو میگه. ولی نامزدش اصلا قبول نداره و میگه مشکل از توه که بدبینی و برو خودت رو درست کن و من دوست پسرت نیستم که بخوام باهات تعارف کنم و خودم نباشم!


    والا الان اگه به من باشه، جوش میارم و به دوستم میگم همین فردا نامزدیت رو با این اقا به هم بزن. چون اقا گویا خیلی از خود متشکر و بی ادب و بی شعور تشریف دارن. ولی از اونجایی که کلا هوش هیجانی من در مقابل چنین افرادی صفره و نمیتونم خشمم رو‌کنترل کنم، ترسبدم اینو بهش بگم .

    دوستم زنگ زده درددل و گریه. و راهنمایی خواسته. من گفتم حالا هر وقت گریه هات تموم شد و اروم تر شدی بیشتر حرف میزنیم.

    میشه کمکم کنید چه راهنمایی بهش بکنم؟

    یعنی چرا اینقدر تعداد اقایون به نظر من بی شعور، زیاد شده؟ به جان خودم اخیرا با هر اقایی برخورد داشتم، با ارفاق دو سومشون بی شعور بوده اند از نظر من.
    سلام، خیلی ممنون که باز کلا جمع نبستین آقایون رو و گفتین دو سوم .
    خب مشاوره کار ظریفی هست. اولین گام بنظرم بهشون بگین برن مشاوره حضوری.
    شما متاسفانه دو طرف قضیه رو نمیتونی ببینی، ولی بنظرم حساستیهایی هست که میشه با صحبت کردن حل کرد.
    نامزدی، یعنی عقد هستن؟ اگه عقد نیستن، بنظرم یه مقدار دقیقتر نگاه کنن به این مورد، ببینن اصلا گزینه مناسبی هستن یا نه

  14. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Pooh (شنبه 27 اردیبهشت 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 28 اردیبهشت 99)

  15. #28
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    خطبه محرمیت خوندن. عقد دایم نه هنوز..
    .
    .
    باشه. بهش میگم برن مشاور.
    .
    .
    یعنی خیلی باحالم‌ . اینقدر جوش اورده بودم که اصلا اینکه بگم برید مشاور به ذهنم نرسید.

    فقط امیدوارم اقا اونقدر از خود متشکر نباشه که حاضر نشه بره مشاور..
    .
    ‌.
    وااای، شانس اوردم تو ایران اسلحه ممنوعه. و گرنه من تا حالا حداقل جهانیان رو از دو سه تا از این مذکرها نجات داده بودم. یعنی در این حد جوش میارم. خدا به خیر کنه این جنبه ی منو.
    ویرایش توسط Pooh : یکشنبه 28 اردیبهشت 99 در ساعت 00:01

  16. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 28 اردیبهشت 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 28 اردیبهشت 99)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,213 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    شما دو طرف قضیه و صحبتهای دو طرف رو نمیبینین. لذا جوش میارین. لطفا مسلط باشین پووه گرامی، و دست به اسلحه نشین این سری بخاطر ما

  18. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Pooh (یکشنبه 28 اردیبهشت 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 28 اردیبهشت 99)

  19. #30
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    دوستم زنگ زده برای مشاوره و برای تقریبا ده روز دیگه بهش نوبت دادن.

    نامزدش هنوز زنگی بهش نزده. دوستمم نمیدونه تماسی بگیره یا نگیره.

    من بهش گفتم تماسی نگیر و بذار ببین خودش چی کار میکنه.

    دوستم میگه شایدم نامزدش هم همینو داره با خودش میگه که بذاره ببینه من چی کار میکنم.

    منم گفتم تو کارری که باید میکردی و کرده ای و دیروز زنگ زده ای . الان دیگه نوبت اونه اگه بخواد کاری کنه.


    ولی میترسم راهنمایی هام اشتباه باشه. شخصا به دوستم حق میدم که ناراحت شده باشه از حرفای نامزدش. تازه به نظرم خیلی هم بزرگواری کرده که دیروز بهش زنگ هم زده و اشتباه از آقاست که یه عذرخواهی هم نکرده و تازه حق به جانب هم رفتار کرده.

    کلا من خودم در ارتباط با آقایون مشکل دارم و تا یه ذره حس کنم رفتارشون به غرورم و احترامم لطمه میزنه فاتحه ی رابطه رو میخونم. به خاظر همین میترسم اشتباه کنم در راهنمایی به دوستم.

    به نظرتون راهنماییم درست بوده؟

    توی این چند ده روز رفتار دوستم باید چجوری باشه؟ اگه نامردش تماسی نگرفت تماسی نگیره؟

  20. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 28 اردیبهشت 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 28 اردیبهشت 99)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.