به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    درخواست همكارى براى يك تاپيك جامع در رابطه با همسر بچه ننه

    سلام دوستان،
    من ٢٧ سال و همسرم ٢٩ سالشه ، دقيقا ٩ ساله كه عضو همدرديم.
    شوهرم به شدت وابستگى داره ب مادرش، پدرش ٣ ساله فوت شده، مادرشوهرم ب شدت زن سياست مداريه، و اون چيزيى ك مزيد بر علت شدع اينه ك مغازه شوهرم زير خونه ايشونه و تايم خيلى زيادى با مادرش ميگذره،و مسايل مالى شون هم قاطى هم هستش.
    فك ميكنم مشكل نصف خانوماى ايرانى همين بچه ننه بودن باشه، حالا يكى كمتر يكى مثل من بيشتر.
    حقيقتش نميخواسنم تاپيك بزنم، چون خودم مدتهاست اينحا تاپيك ميزنم و نتيجه نميگيرم و اصلا كسى فك ميكنم مثل سابق تبادل نطر نميكنه. اما انقققدر توى مقاله ها و مشاور ها دنبال راه خل بودم، گفتم بد نيست يه جمع بندى اينحا داشته باشم، شايد اصلا خود من توى بكار گيريش موفق نباشم اما خيليا بيان بخونن پياده كنن و نتيجه بگيرن

    سوال كلى و اولين سوال من اينه؟ ايا واااقعا اين مساله درمانى داره؟ يا مثل مثلا كسى ك اعتياد ب مواد مخدر داره، تا خودش نخواد و با پاى خودش نره مشاور و ترك فايده نداره ؟ واقعا كسى هست ك نتيجه گرفته باشه؟

    من اولين بازى ك اينحا تاپيك زدم جناب مدير گفتن شما ميتونى ازين وابستگى به نفع خودت استفاده كنى و شوهرت ك توى ذاتش وابستگى داره رو وابسته خودت كنى، الان بايد بگم رايطه ما خيلى خيلى خوبه، ب جز دعواهايى كه هزازگاهى سر مادر ايشون و سر زدناى مداومش داريم، ك شايد هر ٦ ماه ي بار من منفجر شم و چيزى بگم، اما واقها باهم خوبيم، اما در كمال ناباورى ميبينم شوهرم ك در كنار منه، تا چيز حالبى ميشه ز ميزنه براى مادرش تعريف ميكنه!!! همچناان تمام خرفاى زندگيمون كف دست ايشونه، و حديدا هم براى اينكه بحث پيش نياد به مادرش سپرده جلوى من جورى رفتار كنه انگار چيزى نميدونه. واقعا دلم ميشكنخ ازين كه هيچوقت براش كافى نيستم، با اينهمه تلاش باز هم درد دلش پيش مادرشه، بازم اولين كسى ك دوس داره ز بزنه خبرى رو بده مادرشه، بازم اخرين كسى كه درست ميگه مادرشه، بازم كسى كه بيشترين نقشو داره تو همه حرفاش و كاراش ايشونه، و حتى حاييم ك نيست ايشون شوهرم يحورى بهش ربط ميده قضيه رو و ميگه هااا ببين مادرم خودش نيس ولى اك حمايتش نبود ما اينحا نبوديم

    من نميدونم راه درست چيه، انقد كنكاش كردم گيج شدم، خيليا ميگن اسم ايشونو نيارم، بى تفاوت باش، پس چطور ب شوهرك نشون بدم دارم خفه ميشم؟ هزار بار ب هزار زيون بهش گفتم حرفامون بين خودمون باشه، ميگه باشه و قسم و دروغ و ايه ك من نگفنم، دوباره ميبنيم تكرار مسكنه.
    امان از وقتى كه مادرش اينارو با افتحار تعريف ميكنه جلوى دوست و اشنا، ، ديگ واقعا حالم بد ميشه


    ٥ سالع خونمونيم همه روزها، اعم از روز كارى و تعطيل ببببااايد ب مادرش سر بزنه، اسمشم ميذاره احترام، با دعرا، در سكوت، در رختخواب ازش خواستم اين كارو كمترش كن حالا ك ميبينى حساسم، دوباره شروع ميكنه مغلطه و اينكه من اصن بعضى روزا بالا نميرم و.... تازه من هم اگه روزى فرصت نكنم ب مادرم سر بزنم بعدا حتما به من گوشزد ميكنه ك چيه ميخواى مث تو باشم؟ ك فلان روز درستات خونه مون بودن تو مادرتو يادت رفت؟ همين چند هفته پيش كارى داشته و نشده بره بشينه، ساعت ١٢ شب ديد خوابش نميبره گفت امروز نرفتم خونه مامانم واقعا حالم خوب نيس، ميشه بريم ي سر بزنيم؟ مثلا خواستم همراهى كنم و رفتم ، اما ازون ووز واااقعا حالم خوب نيس. اگه از سفر بيايم و ساعت ٢ نصف شب باشه، ميره خونه ايشون و مياد خونه، واقعا رفتاز درست چيه؟ اصلا اين رفتاراى درست واسه كسيم نتيجه داده؟ يا اميد واهيه؟
    خيلى ممنون ميشم راهنمايى كنيد

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 01:36

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    در نظر داشته باشین آقایون نمیتونن بین دو احساس تعادل رو ایجاد کنن.

    اما از آنجایی که مادر ایشان در نقش مادری هست نقطه ضعف بزرگی بچشم میاد و شما یک قدم در این مسئله جلو هستین و اون نقش و ارتباط کامل عاطفی، جنسی و محرمانه با شما که در جایگاه همسر قرار دارین هست و همین میتونه همسرتون رو نفوذ پذیر کنه.
    پس در اینجا شما این فرصت بیشتر رو دارید که فضای منزل بصورتی در بیاد که همسرتون در منزل همان احساسی رو داشته باشن که در خانه ی مادری دارن با فرق تجربه ی احوالی خوشایندتر و دل انگیزتر.

    اما این احساس راحتی و عدم مراجعه مکرر زمانی محقق خواهد شد که بغیر از فرصت بالا شما به موارد مهم دیگر توجه کنین.
    یعنی مثلا مادرشوهرم در زمان صحبت با همسرم جر و بحث نمیکند، سرزنش نمیکند، قهر نمیکند، پرخاش و توهین نمیکند، حرفش را قطع نمیکند، عمیقا به اون متوجه هست و ...
    پس باید چنین مواردی رو بررسی کنین و مثل یک کاراگاه این مسائل رو در ذهنتون سیو کنین که برخوردهای خوب مادر همسرتون شامل چه چیزهایی هست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    الان بايد بگم رابطه ما خيلى خيلى خوبه، ب جز دعواهايى كه هزازگاهى سر مادر ايشون و سر زدناى مداومش داريم، ك شايد هر ٦ ماه ي بار من منفجر شم و چيزى بگم، اما واقها باهم خوبيم.
    این تکه از نوشته ی شما نشان دهنده ی این هست که تا حد زیادی موفق بودین و این
    یک دستاورد بزرگ هست که باید حتما بهش توجه کنین.

    از طرفی باید شما بخودتون هم متوجه باشید و یکسری دستور العمل رو بکار بگیرید؛

    ۱.
    اعتماد سازی کنین. ( بدین صورت که شنونده ی خوبی برای سخنان همسرتون باشین تا حدی که این جرأت رو داشته باشن که بتونن بدون نگرانی از سرزنش، تمسخر، توهین و در کل تنش تمامی آنچه که در ذهنشون هست رو برای شما بیان کنن و نگرانی از عکس العمل شما نداشته باشن.)
    این هم بر میگرده به اینکه شما تحمل خودتون رو بیش از پیش بالا ببرین و
    آرامش و صبر رو اولویت خودتون قرار بدین.

    ۲.‌‌ بجای صرف انرژی و
    شکایت های مدوام به همسر یا بروز ناراحتی تمرکزتون رو از مسئله بردارید و حساسیت ها رو در ارتباط با رفت و آمدها، تماس ها و توجه های همسرتون به مادرش کم کنین و روی زندگی مشترک خودتون بگذارین و همچنین به مسائلی که مانع خوشبختی و حال خوب شما هست, بی اعتنا باشین.

    ۳.
    سعی کنین همسرتون به خود باوری برسه و اعتماد بنفسش رو افزایش بدین. این کار با برجسته کردن رفتارهای های مثبتش و کم رنگ کردن و چشم پوشی از اشتباهاتش میسر میشه.

    شما میتونین برای اینکه حریم شخصی ایجاد کنین و حرف ها و مسائل زندگیتون به بیرون از خونه نره به همسرتون تاکید کنید که
    تو یک انسان بالغ و باهوش هستی و میتونیم بتنهایی مسائل خانواده کوچکمون رو مدیریت کنیم و من میدونم میتونیم با هم و در کنار هم مشکلات و نقص ها رو برطرف کنیم.. از طرفی من میتونم روی کمک تو حساب کنم و نظراتت برام ارزشمند هست.

    ۴. مسائلی رو که باعث ناراحتی شما شده, هر کدومش رو
    با یک جریان مثبت, اتفاق خوب یا داشته های ارزشمندتون کمرنگ کنین.

    ۵. خواسته ها و نیازهای همسرتون رو
    بررسی کنین.

    ۶. صبر و خویشتن داری برای شما بسیار مهم و ضروریست.

    ۷. مادر رو در نقش مادرانش رو در نظر داشته باشین و احساسات بین مادر و فرزند رو بیش از پیش بپذیرید و این رو نه بعنوان یک مسئله ی آزار دهنده بلکه بعنوان یک اتفاق جاری با شدت یا ضعف بنگرین، تا بتونید دربرخورد با اون راحت تر عمل کنید.






    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 08:18

  3. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 17 فروردین 99), Somebody20 (یکشنبه 17 فروردین 99)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,061
    امتیاز
    23,357
    سطح
    94
    Points: 23,357, Level: 94
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 993
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,683

    تشکرشده 2,205 در 902 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام

    در نظر داشته باشین آقایون نمیتونن بین دو احساس تعادل رو ایجاد کنن.

    اما از آنجایی که مادر ایشان در نقش مادری هست نقطه ضعف بزرگی بچشم میاد و شما یک قدم در این مسئله جلو هستین و اون نقش و ارتباط کامل عاطفی، جنسی و محرمانه با شما که در جایگاه همسر قرار دارین هست و همین میتونه همسرتون رو نفوذ پذیر کنه.
    پس در اینجا شما این فرصت بیشتر رو دارید که فضای منزل بصورتی در بیاد که همسرتون در منزل همان احساسی رو داشته باشن که در خانه ی مادری دارن با فرق تجربه ی احوالی خوشایندتر و دل انگیزتر.

    اما این احساس راحتی و عدم مراجعه مکرر زمانی محقق خواهد شد که بغیر از فرصت بالا شما به موارد مهم دیگر توجه کنین.
    یعنی مثلا مادرشوهرم در زمان صحبت با همسرم جر و بحث نمیکند، سرزنش نمیکند، قهر نمیکند، پرخاش و توهین نمیکند، حرفش را قطع نمیکند، عمیقا به اون متوجه هست و ...
    پس باید چنین مواردی رو بررسی کنین و مثل یک کاراگاه این مسائل رو در ذهنتون سیو کنین که برخوردهای خوب مادر همسرتون شامل چه چیزهایی هست.



    این تکه از نوشته ی شما نشان دهنده ی این هست که تا حد زیادی موفق بودین و این
    یک دستاورد بزرگ هست که باید حتما بهش توجه کنین.

    از طرفی باید شما بخودتون هم متوجه باشید و یکسری دستور العمل رو بکار بگیرید؛

    ۱.
    اعتماد سازی کنین. ( بدین صورت که شنونده ی خوبی برای سخنان همسرتون باشین تا حدی که این جرأت رو داشته باشن که بتونن بدون نگرانی از سرزنش، تمسخر، توهین و در کل تنش تمامی آنچه که در ذهنشون هست رو برای شما بیان کنن و نگرانی از عکس العمل شما نداشته باشن.)
    این هم بر میگرده به اینکه شما تحمل خودتون رو بیش از پیش بالا ببرین و
    آرامش و صبر رو اولویت خودتون قرار بدین.

    ۲.‌‌ بجای صرف انرژی و
    شکایت های مدوام به همسر یا بروز ناراحتی تمرکزتون رو از مسئله بردارید و حساسیت ها رو در ارتباط با رفت و آمدها، تماس ها و توجه های همسرتون به مادرش کم کنین و روی زندگی مشترک خودتون بگذارین و همچنین به مسائلی که مانع خوشبختی و حال خوب شما هست, بی اعتنا باشین.

    ۳.
    سعی کنین همسرتون به خود باوری برسه و اعتماد بنفسش رو افزایش بدین. این کار با برجسته کردن رفتارهای های مثبتش و کم رنگ کردن و چشم پوشی از اشتباهاتش میسر میشه.

    شما میتونین برای اینکه حریم شخصی ایجاد کنین و حرف ها و مسائل زندگیتون به بیرون از خونه نره به همسرتون تاکید کنید که
    تو یک انسان بالغ و باهوش هستی و میتونیم بتنهایی مسائل خانواده کوچکمون رو مدیریت کنیم و من میدونم میتونیم با هم و در کنار هم مشکلات و نقص ها رو برطرف کنیم.. از طرفی من میتونم روی کمک تو حساب کنم و نظراتت برام ارزشمند هست.

    ۴. مسائلی رو که باعث ناراحتی شما شده, هر کدومش رو
    با یک جریان مثبت, اتفاق خوب یا داشته های ارزشمندتون کمرنگ کنین.

    ۵. خواسته ها و نیازهای همسرتون رو
    بررسی کنین.

    ۶. صبر و خویشتن داری برای شما بسیار مهم و ضروریست.

    ۷. مادر رو در نقش مادرانش رو در نظر داشته باشین و احساسات بین مادر و فرزند رو بیش از پیش بپذیرید و این رو نه بعنوان یک مسئله ی آزار دهنده بلکه بعنوان یک اتفاق جاری با شدت یا ضعف بنگرین، تا بتونید دربرخورد با اون راحت تر عمل کنید.







    من مورد 7 خانم سحر بهاری رو مورد تاکید قرار میدم. شوهر شما به نظرم بچه ننه نیست، مادرشو دوست داره و این خیلی خیلی ارزشمنده! اینجوری نگاه کنین به قضیه فکر میکنم کمتر اذیت بشین. البته واقعا هم همینجوریه! سعی کنین حساسیتون رو کمتر کنین روی این قضیه. بذارین خوش باشه همسرتون! دید منفی هم نداشته باشین به مادر شوهرتون.

  5. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 17 فروردین 99)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    من مورد 7 خانم سحر بهاری رو مورد تاکید قرار میدم. شوهر شما به نظرم بچه ننه نیست، مادرشو دوست داره و این خیلی خیلی ارزشمنده! اینجوری نگاه کنین به قضیه فکر میکنم کمتر اذیت بشین. البته واقعا هم همینجوریه! سعی کنین حساسیتون رو کمتر کنین روی این قضیه. بذارین خوش باشه همسرتون! دید منفی هم نداشته باشین به مادر شوهرتون.
    سلام ممنون از نظرتون، اما من اصلا خرفتونو قبول ندارم، من شخصا عاشق مادرم هستم اما ميتونم هر روز بهش سر نزنم با اينكه به يادشم، ميتونم در جريان همه جيز نذارمش، ميتونم بزون عذاب وجدان اينكه مادرم با ما نيست به سفر برم.
    تصلا قبول ندارم اسم اين رفتارها علاقه هست، همه مرد ر زن هاى روى زمين مادرشونو دوست دارن، اما قرار نيست همه روابط قبل و بعد ازدىاج مثل هم باشن، در اير اين صورت يه جاى كار ميلنگه،.

    ممنون سحر بهارى عزيز از پست حامع و كاملت، بيشتر اين موازد رو توى همين تالار خوندم و در نظر داشتم و رعايت ميكردم، و ميگم رابطه خوبى داريم با اينهمه چيزى تغيير نكرده، رابطه تا وقتى خوبه كه پا روى دمش نذارم و نگم چرا خبر ميبرى، چرا زيادميرى، و .... كلا بپذيرم ايشون دو تا زن داره ك دست بر قضا زن اول رو بيشتر دوس داره، جالبه ك عادى ترين حرفهاى مادرشو ب من نميگه.
    كثلا چن بارى سوال كردم، سوال معمولى، ك مامان فلان چيزو از كجا خريده؟ با اينكه ميدونم با مامانش رفتن خريدن ميگه نميدونم.
    فك ميكنم روى مورد ٢ زياد موفق نبودم، زياد چك ميكنم امروز چند بار سر زد، خيلى حواسم هست كدوم حرفارو مادرش خبر دارن، و خيلى با دقت ميشينم گوش ميدم به داستان سرايى هاى مادرشوهرم( با اينكه ميدونم يه مقدار غلو ميكنه)

    خيلى روزا راهمو از سر ميگيرم و ميرم، ولى خيلى روزام فك ميكنم سر كارى هست موضوع، ميگم قبول كن تو نفر دومى، اينطوزى هميشه راحتى!!!! قبول كن خنوز اول پسر اونه بعد شوهر تو

    در هر صورت بازم ممنون ميشم درستان جداى از اينكه من نتيجه ميگيرم يا نه، نظراتون و تحربه هاشونو بذارم، شايد به درد كساى ديگه بخوره

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 10:49

  7. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 17 فروردین 99)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    كلا بپذيرم ايشون دو تا زن داره ك دست بر قضا زن اول رو بيشتر دوس داره.
    خواهش میکنم

    ببینید این دوست داشتن ها کاملا
    مسیرشون، مقدارشون و نوعشون با هم فرق داره. من نمیتونم همونقدر که مادرم رو دوست دارم، همسرم رو دوست بدارم و همونقدر که همسرم رو دوست دارم فرزندم رو و...

    این علاقه ها و دوست داشتن ها با هم فرق میکنن و هر کدام در جایگاه خودشون قرار دارن. تنها زمانی میشه این دوست داشتن بیشتر رو پذیرفت که اون زن دیگر که ازش نوشتین در جایگاهی شما در اون قرار دارید ، قرار بگیرد.
    یعنی دو همسر، یعنی دو ارتباط مشابه.

    این مسئله شما قابل درک هست که زیاده روی صورت میگیره و باید تعادل ایجاد کرد اما باز هم با این وجود مسئله فجیع و بزرگی نیست که بخواد باعث آزار شما بشه و در روند زندگی شما و ارتباط با همسرتون تأثیر بدی بگذاره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    كثلا چن بارى سوال كردم، سوال معمولى، ك مامان فلان چيزو از كجا خريده؟ با اينكه ميدونم با مامانش رفتن خريدن ميگه نميدونم.
    چرا باید مهم باشه که مادر همسرتون فلان چیز رو از کجا خریدن؟ چکار کردن و چه نظری دارن و ... ؟

    آیا در روند علاقه ی همسرتون بشما در حال حاضر تأثیر گذاشته؟
    خیر
    شما در برخورد با این مسئله در نظر داشته باشین که شاید مادر همسر من اگر بفهمد که من از طریق شوهرم میدانم او فرضا فلان پارچه را از فلان مغازه خرید کرده ... ناراحت شود و دوست نداشته باشد فرزندش چنین مسئله ای را انتفال دهد و در اینصورت او نتواند مثل من مدیریت کند و تنش بالا بگیرد.

    همسرتون رو در شرایطی قرار ندید که بین نقش مادر و نقش همسر گرفتار بشن و در مسیر اشتباه قدم بگذارن، چون در اینصورت آسیب هایی متوجه شما خواهد بود.
    گاهی پس از یک تنش بزرگ و یک تصمیم هیجانی آسیب هایی بوجود خواهد آمد که بعضاً جبران ناپذیر هست و بازگشت مجدد به ارتباط رو امکان پذیر نخواهد کرد. من خیلی تمایل ندارم این جمله رو توضیح بدم اما مطمئن هستم با هوش و ذکاوتی که دارید متوجه مطلب هستید.

    از این رو شما باید این مسئله رو مدیریت کنین و اجازه ندین حساسیت و تمرکز روی این مسئله براتون درگیری ذهنی بوجود بیاره روی رابطه ی شما و همسرتون و کل زندگی شخصیتون اثر منفی بگذاره .




  9. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 17 فروردین 99), Somebody20 (یکشنبه 17 فروردین 99)

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    كاملا درست ميگى سحر جان، منظورم اين بود ذاتا دهن لق نيست، راز دارى بلده انا مناسفانه در رابطه با من رعايت نميكنه، شايد منو محرم نميدونه. همونطور ك گفتم همسرم به خاطر شغلش تايم بيشترى با مادرش هست تا من، شايد همين باعث شده رابطه اونها قوى تر باشه تا رابطه خودمون.

    البته سحر جان اينم بگم، از ديد همسرم من اينم: فوق العاده به خونواده من حساسى، كافيه اسم مادرم بياد ، من از چهره ت ميفهمم تغييرى در تو ايجاد ميشه!
    احتمالا منم در بوجود اومدن اين ديدگاه بى تاثير نبودم.

    و اينكه:
    من مشاور ك ميرفتيم تشخيص داد همسرم افسردگى داره، امكانش هست اين افسردگى هم دليلى باشه براى اين وابستگيها؟
    مثلا شوهر من دايما تو گذشته سير ميكنه و راج ب دوران بچگيش خرف ميزنه و دوس داره ياداورى كنه، روابط اجتماعيش ب شدت پايينه و به جز تعدادى دوست قديمى و ثابت با هيييچكس نميتونه ارتباط برقرار كنه، تموم زندگيش همين شغلش و خونوادشن و هيچ تفريحى نداريم( البته من خودم هرازگاهى با دوستام وقت ميگذرونم )
    شايد بهتر باشه بخشى از انرژيمو بذارم زوى اين بخش ماجرا

    و اين كه:
    الان همسرم به شدت منو لاى منگنه گذاشته براى بچه دار شدن، بودن يه بچه ميتونه بكم شرايطو بهتر كنه؟ و بهش حس مرد بودن و مسبول بودن بيشترى توى زندگيمون بده؟
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 12:01

  11. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 17 فروردین 99), سحر بهاری (یکشنبه 17 فروردین 99)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام
    شرایط آسونی نیست شاید زمان و انرژی و دانش بالایی بطلبه تا بتونی شرایط رو به نحو احسن مدیریت کنی.
    فقط چنتا حرف:
    اول اینکه همسرت به واسطه شخصیتی که داره وابستگی اش به مادرش زیاده ،موقتا اینو بپذیر و کاریش نداشته باش. اصلا فکر کن این تغییر ناپذیره. چون هرچی بخوای تغییرش بدی بدتر میشه. ما بزرگترها هم مثل بچه ها میمونیم هر چیزیو به زور بخوان ازمون بگیرن مقاومت میکنیم . پس حتی شده به صورت ظاهری خودت رو بی تفاوت نشون بده.
    در این مدت بیشتر سعی کن برای خودت هدف گذاری انجام بدی ،استراحت،تفریح ،مطالعه ،ورزش ،آشپزی و... هرچیزی که دنبال فرصتی بودی که انجام بدی.
    یه مدت یک ماهه موقتا بی خیال شو( البته در درونم حرص نخوری که انبار باروت بشی) فکر ها و روش های بهتری میاد سراغت، اعتماد به نفست بیشتر میشه .
    برای خودت روزشمار بذار که تغییراتت رو در پایان هر هفته بنویسی یا بررسی کتی.

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    در مورد بچه:
    بچه شیرینه و جذاب،زندگی رو واقعا شیرین میکنه و امید و انگیزه میده اما حضورش قطعا نمیتونه مشکلات حل نشده ی پدر و مادر رو حل کنه. مشکلات باید توسط خودمون حل بشن و حضور بچه به خصوص به خاطر مسئولیتی که روی دوش پدرومادر قرار میگیره گاهی آستانه تحمل و پذیرش دوطرف رو خیلی پایین میاره و شرایط سخت تر میشه.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    gholam1234 (یکشنبه 17 فروردین 99)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,061
    امتیاز
    23,357
    سطح
    94
    Points: 23,357, Level: 94
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 993
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,683

    تشکرشده 2,205 در 902 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    سلام ممنون از نظرتون، اما من اصلا خرفتونو قبول ندارم، من شخصا عاشق مادرم هستم اما ميتونم هر روز بهش سر نزنم با اينكه به يادشم، ميتونم در جريان همه جيز نذارمش، ميتونم بزون عذاب وجدان اينكه مادرم با ما نيست به سفر برم.
    تصلا قبول ندارم اسم اين رفتارها علاقه هست، همه مرد ر زن هاى روى زمين مادرشونو دوست دارن، اما قرار نيست همه روابط قبل و بعد ازدىاج مثل هم باشن، در اير اين صورت يه جاى كار ميلنگه،.

    ممنون سحر بهارى عزيز از پست حامع و كاملت، بيشتر اين موازد رو توى همين تالار خوندم و در نظر داشتم و رعايت ميكردم، و ميگم رابطه خوبى داريم با اينهمه چيزى تغيير نكرده، رابطه تا وقتى خوبه كه پا روى دمش نذارم و نگم چرا خبر ميبرى، چرا زيادميرى، و .... كلا بپذيرم ايشون دو تا زن داره ك دست بر قضا زن اول رو بيشتر دوس داره، جالبه ك عادى ترين حرفهاى مادرشو ب من نميگه.
    كثلا چن بارى سوال كردم، سوال معمولى، ك مامان فلان چيزو از كجا خريده؟ با اينكه ميدونم با مامانش رفتن خريدن ميگه نميدونم.
    فك ميكنم روى مورد ٢ زياد موفق نبودم، زياد چك ميكنم امروز چند بار سر زد، خيلى حواسم هست كدوم حرفارو مادرش خبر دارن، و خيلى با دقت ميشينم گوش ميدم به داستان سرايى هاى مادرشوهرم( با اينكه ميدونم يه مقدار غلو ميكنه)

    خيلى روزا راهمو از سر ميگيرم و ميرم، ولى خيلى روزام فك ميكنم سر كارى هست موضوع، ميگم قبول كن تو نفر دومى، اينطوزى هميشه راحتى!!!! قبول كن خنوز اول پسر اونه بعد شوهر تو

    در هر صورت بازم ممنون ميشم درستان جداى از اينكه من نتيجه ميگيرم يا نه، نظراتون و تحربه هاشونو بذارم، شايد به درد كساى ديگه بخوره

    ممنونم، کاملا مختارین که حرف من رو قبول کنین یا نه. ولی بذارین دوباره توضیح بدم براتون، هر چند که Eram و سحر بهاری هم همینو گفتن. ببینین باید حساسیتتون رو کاهش بدین تا بتونین قضیه رو مدیریت کنین. من نگفتم کارشون درسته! من میگم اینجوری به این قضیه نگاه کنین که کمتر اذیت بشین و چه خوب گفت Eram، بزرگا و مخصوصا آقایون اکثرا یه خصوصیتی دارن که اگه یه چیزی رو مستقیم بگی، لجبازی میکنن و اون کار رو انجام نمیدن. شما بنظرم یه ذره حساسیتت رو کمتر کن روی این قضیه، حالا با آرامش کامل با همسرتون صحبت کنین در این مورد، جوری که ایشون جبهه نگیره (اینکه چجوری بهشون بگین رو فقط و فقط خودتون میتونین تشخیص بدین! چون اولا روحیات همسرتون رو بهتر میدونین و ثانیا اینکه یه خانم هستین و سیاست در گفتار جهت بهبود رفتار همسر رو خداوند بزرگ در وجودتون گذاشته!)

  15. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 17 فروردین 99)

  16. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    و اينكه:
    من مشاور ك ميرفتيم تشخيص داد همسرم افسردگى داره، امكانش هست اين افسردگى هم دليلى باشه براى اين وابستگيها؟
    مثلا شوهر من دايما تو گذشته سير ميكنه و راج ب دوران بچگيش خرف ميزنه و دوس داره ياداورى كنه، روابط اجتماعيش ب شدت پايينه و به جز تعدادى دوست قديمى و ثابت با هيييچكس نميتونه ارتباط برقرار كنه، تموم زندگيش همين شغلش و خونوادشن و هيچ تفريحى نداريم( البته من خودم هرازگاهى با دوستام وقت ميگذرونم )
    شايد بهتر باشه بخشى از انرژيمو بذارم زوى اين بخش ماجرا .

    خواهش میکنم

    ۱. چه خاطراتی رو یادآوری میکنن، تلخ یا شیرین؟

    ۲. از چه زمانی متوجه علایم افسردگی ایشون شدین ؟

    البته اینچزایی که نوشتین رو نمیشه قاطعانه به روابط اجتماعی پایین نسبت داد. چون مثلا داشتن دوستان کم دلیل بر فقدان مهارت اجتماعی نیست.
    همچنین گرایش بیش از حد معمول به خانواده و ... طبق پست ابتدایی بنده برمیگرده به همون اعتماد سازی و ...

    اما در کل براتون خیلی مختصر برخی دلایل ارتباط اجتماعی پایین رو شرح میدم، ببینید این روابط اجتماعی پایین برمیگرده به یکسری ویژگی های اکتسابی و مادرزادی که منجر به ضعف در مهارت اجتماعی افراد میشه و به دو دسته میتونم اشاره کنم.


    * فاکتور شخصیتی

    که برخی از این خصوصیات مادرزادی هستن ؛

    ۱. اضطراب ( که باعث ایجاد احساس ترس،‌ ناامنی و خجالت میشه و میتونه باعث بشه این افراد از قرار گرفتن در موقعیت های مختلف اجتناب کنن ) و این امر به این دلیل هست که اونها بصورت مادرزادی و عصبی نسبت به محرک ها حساس تر هستن و ممکن هست بهمین علت از حضور در فعالیت هایی که برای دیگران لذت بخش هست خودداری کنن .
    پس اضطراب اجتماعی این قدرت را دارد که مانع ارتباط اجتماعی این افراد شود و میتواند در موفقیت های اجتماعیشان اخلال ایجاد کند.

    ۲. تنهایی (نیاز درونی اونها به با هم بودن کم هست و مثل دیگران احساس تنهایی نمیکنن و ترجیح میدن در منزل بمونن و به کارهایی که میشود در خانه انجام داد متمرکز بشن.) البته این افراد بنظر باهوش هستن و این امر هم میتونه بنوبه ی خود موجب شکاف بین اونها با دیگران بشه مثل همکاران

    ۳. علاقه مندی های متفاوت ( علاقه مندی های این افراد ممکن هست فرصت حضور اونها رو در اجتماع پایین بیاره، بصورتی که اونها نمیتونن از این علایق جدا بشن و دیگران هم چنین چیزی رو درک نکنن و فاصله بوجود خواهد آمد.
    این علایق با علاقه مندی های دیگران متفاوت هست. مثلا دختری که در کودکی فعالیت های دخترانه مثل سایرین نداشته در بزرگسالی هم در روابط اجتماعیش مشکل خواهد داشت.)

    ۴. الگوها و باورهای غلط (برخی مواقع این افراد الگوهای غلطی داشتن یا شیوه های اشتباهی رو منزل برای اونها در کودکی و نوجوانی اجرا کردن و باعث شکاف بین اونها و جامعه شده یا حتی درگیر بیماری های مختلفی مثل معلولیت بودن و اجتماع فاصله گرفتن.)
    * بیاد داشته باشین اگر کسی از دوران نوجوانی و زمان شکل گیری شخصیتش دچار افسردگی بشه بر روابط اجتماعیش در آینده تأثیر منفی خواهد گذاشت .



    * فاکتور اجتماعی ( تشدید کننده )

    ۱. فناوری و عدم حضور قوی در اجتماع

    که این افراد از طریق اینترنت بدون قرار گرفتن در برابر ترس ها و رویارویی با مشکلشون میتونن خیلی راحت گوشی بدست بگیرن و مدت بیشتری در تنهایی و یک گوشه امن بمونن و از دور همه چیز رو ببین ( بین یک جمع اما نامرئی ). این باعث خواهد شد عدم تبحر در مهارت های اجتماعی بصورت پیوسته در این فرد باقی بمونه.

    ۲. امکانات بالا، شهر نشینی و مشاغل سخت

    که باز هم تشدید کننده هست و باعث میشه افراد باز هم از هم فاصله داشته باشن و کسی دیگری رو نشناسد. از طریق تماس یا اینترنت کالایی رو خریداری کنن و یا ساعات طولانی در محل کار باشن و اینها با هم فرصت حضور در اجتماع رو خواهد گرفت.

    بهتر هست با آرامش مشوق همسرتون باشین و ایشان تحت نظر باشن.


    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    و اين كه:
    الان همسرم به شدت منو لاى منگنه گذاشته براى بچه دار شدن، بودن يه بچه ميتونه بكم شرايطو بهتر كنه؟ و بهش حس مرد بودن و مسبول بودن بيشترى توى زندگيمون بده؟ .
    بنظرم هر دوی شما نیاز دارین مدتی روی خودتون کار کنین و همراه همدیگر باشین، در صورتی که در آینده شرایط مطلوبی پیش بیاد بچه دار شدن مانعی ندارد.


    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 19:29

  17. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 17 فروردین 99), Somebody20 (دوشنبه 18 فروردین 99)

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ممنون از همه دوستان.

    ببينيد همسرم فك ميكنم در بچه گيش كمبودهاى ديادى داره، ضمن اينكه ما مشاور ك ميرفتيم چند بار ب من گقتن مادر ايشون نرمال نيست بايد حتما جلسات شركت كنه ولى خب قبول نكردن.
    مادرشوهرم كه كلا در بين فاميل و درست و اشنا شناخته شده است ، سختى هاو زيادى كشيده ايشون، و فك ميكنم همين روى سلامت روانش تاثير گذاشته . نه تنها من، تمام فاميل از ايشون نالانن، و موقع ازدواجم همه به من هشدار ميدادن اين ادم مشكل داره، اما شوهرم دايما تضمين ميكرد من نميذارم دخالت كنه. البته خودش هم ترسى نداره و باافتخار از بديهايى كه كرده در حق همه تعريف ميكنه و ميخنده.
    فوق العاده زرنگ و سياست مداره اما، همه م اينو ميدونن، از هر موقعيتى نهايت استفادع رو ميكنه و واقعا من به اين همه سياست غبطه ميخورم و سعى مسكنم ازش ياد بگيرم هميشه.
    من ارايل واقعا ازش حرص ميخوردم، گريه ميكردم، و هزار تا چيز.... الان ميذارم پاى اينكه سالم نيست .
    ببيند مادر شوهرم فقط يه دختر و پسر داره، و يك برادر. پدر و مادرشو تو جونى از دست داده، و شوهرشم ك ٤ سالى ميشه. اللن زندگى خواهرشوهرم و شوهرش از منم بدتره،دايما سر ايشون و وابستگيشون و نوع روابط اختلاف دارن، دايم با اوناس، كلا با اونا زندگى ميكنه. بالاى مغازه همسرم همگى باهم.

    كلا در نظر اطرافيان، اين مادرشون هستن ك نميداره بچه هاش ازش حدا شن و بزرگ شن، مثلا با هم ميريم حايى، مثل بچه ٤ ساله با همه كار شوهرم كار داره، لباس اتو كنه، دايم ازش سوا كل ميكنه، سير شدى؟ خوردى؟ خوابيدى؟ و هميشه همه بهش ميگن ولش كن بابا اون زن گرفته بذار زنش اينكارارو كنه . و ب منم ميگن احازه نده انقد حولان بده ايشون.

    من خيلى اروم و كم حرفم. براى همين راه براى ايشون بازتره.
    با من اما اصصصصلا كار نداره، اصلا ببشتر دوس داره شوهرمو تنها ملاقات كنه، باعم تنها ميرن ملاقات فاميل، مراسم ختم و هرجايى باشه ترجيه ميده با شوهرم تنها باشه،
    دركل فك ميكنم نميخواد قبول كنه پسرش زن گرفته.

    تا ازدواج من، مادر شوهرم دايم تكرار ميكرد من فقط ي بچه دارم اونم دخترمه، من از پسرم خوشم نمياد، من ميخواستم شير ندم بهش تا بميره( يه پسر مريض هم داشته، كه ميگه شبر تدادم تا بميره حوصله مريض دارى نداشتم)، و هميشه شوهرم در زمان دوستيمون ابراز ناراحتى ميكرد ك مادرم منو نميخواد و نميخواست و...
    اما پدرشوهرم فوق العاده موجوز سازشگر و ميگفت اين بچه رو خودم تنهايى بزرگ كردم. و ب شدت همسر منو دوس داشت.
    ازدواج ك كرديم مادرش حس كرد شوهرم داره از دستش ميره، ي مقدار تغييز رويه داد، ارايل ب شدت منو ازار ميداد و زندگيمو ب هم ميريخت، دايم با شوهرم قهر بودن، و همخ رو از چشم من ميديد( قبلا هم مشكل داشتن با هم). همه ش حسادت ميكرد، ميگف نديده بودم اين كسى رو درس داشته باشه، طاقتم نمياد براى زنش اينطورى ميكنه.
    تا اينمه پدرشوهرم مريض شد و كلا ورق برگشت شوهرم خودشو بهش ثابت كرد، همه حوره از پدرش پزستارى كرد نذاشت مادرش به چيزى حتى دست بزنه، و خواهرشوهرم حتى به اينا سر نميزد، اون موقع هى ميگف فهميدم پسرم براى من يه چيز ديگه ست،فهميدم منو از همه بيشتر دوس داره و من اشتباه كردم اينهمه سال و ... خداصه شروع كرد محبت كردن، و شوهرمم مثل پروانه دورش چرخيدن

    بازاينهمه مم فك ميكنم اون كارايى ك در كودكى شوهرم كرده روش تاثير گذاشته.
    دايم دوس داره غذايى بخوره ك بچگيش ميخورده، منو ميبره حاهايى ك ميرفته، عكساى قديمى ميبينه دايما.
    از ادماى جديد و جاهاى حديد وحشت داره، اوايا سفر مسرفتيم ختى دو نفره گريه ميكرد، الان گريه نمكينه ولى خب هى تكرار ميكنه دلم تنگ شده برگرديم.
    ميگ از كارتن كلاه قرمزى بيزارم، هروق مامانم ميرفت بيرون و منو نميبرد ميگف خوصله اينو ندارم، صداى بابامو ميسنيديم باهاش حرف ميزد ميگفت اينم مادر ميخواد ببرش، براى اينكه صداشو نشنوم برام كلاه قرمزى ميذاشتن.
    براش مغازع زديم جاى ديگ ميگفت اونجا دلم ميگيره، فقط همين خيابون و نغازه قديمى خودمو ميخوام، ( مغازه ش حاى پرتيه و مغازه اى ك زديم مركز شهر بود و اگه ميموند سود زيادى داشت).
    رتبه كنكورش سه رقهى بود و بهترين داشنگاه درس ميخوندذ ، اما گفت دلم تنگ ميشه اين شهر و نصفه ول كرد برگشت به دانشگاه داغون شهر خودمون ادامه داد.

    ب نظرم اينا واااقعا طبيعى و نيست و از جايى نشات ميگيره. اما نميدونم ايا كارى من براش ميتونم بكنم؟ قطعا اين رفتارا منو هم ازار ميده.
    گاهى ازين زندگى خلوت و تكرارى خسته ميشم، من ادم ب شدت احتماعى هستم، تنوع دوست دارم، عاشق سفرم، عاشق معاشرت...

    من نم با تراپى متوجه شدم افسردگى و اضطراب زياد دارم.
    ب نظرم شوهرم اختلال شخصيت خودشيفته هم داره،

    اميدوارم كمكى كنه اين اطلاعات
    ویرایش توسط Somebody20 : سه شنبه 19 فروردین 99 در ساعت 11:49

  19. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    gholam1234 (سه شنبه 19 فروردین 99)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.