به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بازم پامون به دادگاه کشید و من از ترس می لرزم

    با سلام خدمت همدردی های عزیز
    من قبلا هم اینجا تاپیک زدم با نام کاربری نشاط زندگی و بی کران
    واقعا خجالت می کشیدم دوباره مشکلم رو بیان کنم ولی دیگه درمونده شدم خواهش می کنم کمکم کنید یکم قوی باشم . چند روزه از اضطراب دارم می میرم
    خلاصه زندگیم ( من و همسرم نزدیک ده ساله ازدواج کردیم و حدود چهارده سال اختلاف سنی داریم و یه فرزند داریم)
    بعد از خرابکاری هایی که توی زندگیم خودم کردم یعنی خودم به قهر رفتم خونه پدرم و خودم علارغم میل خانوادم مخصوصا پدرم بعد از مدتی برگشتم بدون اینکه همسرم دنبالم بیاد و پر رو ترش کردم . الان به جایی رسیده که همسرم سر مسائل خیلی کوچک دعوا راه میاندازه بدون هیچ رودرواسیتی با کوچکترین بحثمون زنگ میزنه به پدر و مادرم میگه من دختر شما رو نمی خوام خودش رو غالب کرده به من . من همچین زنی رو نمی خوام و ... واقعا هم خودمو هم خانوادم رو با رفتارم خیلی حقیر کردم

    من با توجه به مشکلاتی که نوشتم اکثریت نظرشون جدایی من از همسرم بود

    آخرین دعوای ما سر اینه که همسرم کتاب می خوند و من توی آشپزخونه کارهام رو می کردم ( وقتی کتاب می خونه یا با موبایلش مشغوله خونه رو مثل زندان میکنه نباید کوچکترین صدایی باشه حق تلوزیون دیدن هم نداریم و هر موقع اجازه داد من یا بچم فقط می تونیم ببینیم اونم با صدای خیلی کم که خودمون هم نمی شنویم چی میگه . یا بچم که داره خاله بازی میکنه همش دعواش میکنه که ساکت ) خلاصه اون روز گفت تو عمدا داری سر و صدا میکنی به کتاب خوندن من حسودی میکنی و اومد چند تا ظرف رو پرت کرد و شکست و شروع کرد به فحاشی که تو هرزه ای نمیدونی فهمیدم سر صبحونه جای بد نان رو عمدا به من دادی و جای خوبش رو خودت و بچه خوردید( از این توهمات زیاد داره ) و شروع کرد به کتک زدن من و من مثل همیشه این لحظه دیگه از ترس کنترلم رو از دست دادم و محکم داد می کشیدم و از همسایه ها کمک می خواستم و جیغ میزدم که چرا میزنی . این وضع یخچال تو هست با وجود بچه حتی توی عید هم میوه نمی خری ... با صدای خیلی بلند و گریه می گفتم ( و خیلی بابت این حرکتم ناراحتم ولی وقتی پرخاش شدید میکنه یا کتک میزنه واقعا دست خودم نیست انگار عقده ها و سکوت های چندین سال می ترکه با این حال بعدا خیلی خجالت می کشم از همسایه ها ) بعدش همسرم طبق معمول تهدید های همیشگیش رو شروع میکنه البته این بار با سوژه جدید گفت آبروی منو میبری؟ الان میرم بیمارستان های شهرمون همه جا دستهام رو میزنم و کرونا رو میارم برات و رفت از بیرون به پدر و مادرم هم گفته بود که دارم خونه کرونا می برم دختر زبون درازتون رو با کرونا بکشم . چند لحظه بعد اومد خونه با کفش رفت روی تخت خواب و ملافحه ها بعد روی تموم مبل ها فرش ها کلا خاکی کرد بعد دستهاش رو به پرده و دیوارها کشید و به کل ظرفهای کابینت با عرض معذرت ( توف ) کرد و من فقط نگاه کردم هر چند دقیقه هم میومد به روی من فوت و توف نی کرد ( واقعا از این همه حقیر بودنم حالم به هم می خوره) بابام زنگ زد که پاشو بیا خونمون ولی جرات نکردم من نقطه ضعف شدیدی از طلاق دارم و اینو همسرم میدونه و بیشتر بابتش اذیتم میکنه . خلاصه مثل همیشه گفت چرا طلاق نمیگیری منو راحت کنی و منم اینبار جلوش وایستادم و گفتم چرا میگیرم و زنگ زدیم پدرم و برای چندمین بار رفتیم دادگاه و اونا هم گفتن امروز تعطیله شنبه بیاین موقع برگشتن به پدرم التماس می کرد که دخترتون رو ببرید خونتون من میدونم تا شنبه کاری میکنه که ببخشمش و کوتاه میاد و مظلوم نمایی میکنه ( آخه من نمیدونم بخاطر چی باید منو ببخشه تنهاترین اشتباه من داد و بیداد من بود ولی در مقابل کتک زدنش ) پدرم خواست ببره ولی من نرفتم گفتم شنبه بیایم دادگاه تموم بشه بعد . ولی کل بدنم داشت میلرزید از ترس . الان اونقدر می ترسم همش به عواقب طلاق و تنهایی و ... فکر می کنم و مثل همیشه این فکر داغونم میکنه که نکنه من کوتاهی کردم ای کاش صبحونه نون برنمیداشتم ای کاش وقتی سیلی زد اونقدر جیغ نمیزدم و ... همسرم هم چون از قیافم میبینه چقدر از شنبه و دادگاه و طلاق می ترسم و همش به من میگه اینکه اومدی خونه توی تصمیم من هیچ تاثیری نداره هر چقدر هم مظلوم نمایی کنی و به من خدمت کنی من شنبه دادگاه خواهم رفت و کارهای طلاق توافقی رو خواهم کرد . به نظرتون چیکار کنم دارم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 بهمن 99 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1395-7-16
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    5,065
    سطح
    45
    Points: 5,065, Level: 45
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 47 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وقتی میدونید که جواب کاربرای اینجا به شما،اقدام به طلاق هست و شما طبق معمول توصیه ها رو عمل نمیکنید و برمیگردین با اون آدم روانی زندگی می کنید،چرا دوباره میاین تاپیک میزنید؟!
    شما در آینده به فرزندتان مدیونید.به این دلیل که اونقدر توانایی نداشتید که از زندگی این مرد بیرون برین.
    حداقل به بچتون رحم کنید

  3. کاربر روبرو از پست مفید گلنوش71 تشکرکرده است .

    دختر شاد 69 (شنبه 09 فروردین 99)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونم حق با شماست ولی حداقل کمکم کنید که چطوری قوی باشم و خودمو همش سرزنش نکنم . من میدونم تا فردا که باید بریم دادگاه یه دقیقه هم خواب ندارم چطوری می تونم خودمو قوی کنم و این ترس رو از خودم دور کنم؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید بی کران تشکرکرده است .

    rayehe (جمعه 08 فروردین 99)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به من میگه تو زن زندگی نبودی . با داد و بیداد که همسایه ها رو متوجه کردی من خونه میوه نخریدم غرور یه مرد رو شکستی هیچ جایی برای بخشش نزاشتی من میوه گرون نمی خواستم بخرم ولی خیار یا پرتقال می خواستم بخرم ( همسرم وضع مالیش خیلی خوبه )ولی من اصلا در مورد میوه یا هر چیز دیگه نخریدن درسته ناراحت بودم ولی سکوت کردم و هیچ اعتراضی نکردم من بعد از اینکه بابت کار تو آشپزخونه بی جهت سیلی خوردم بغضم ترکید و هر چی تو دلم بود گفتم . الان این رو علم کرده که تو بی آبرویی . بی حیایی . نمک نشنایی من حداقل کم هم باشه ملزومات خونه رو می خریدم فردا میریم دادگاه از همچین زن بی حیایی خلاص میشم . یه جوری حرف میزنه من کل کارهای روانیش یادم میره فقط خودمو سرزنش میکنم که آره نباید با داد و بیداد می گفتم

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    سرکار خانم بی کران، قبل از هر چی باید شما باید خودتون رو دوست داشته باشید و از هر چه که به ضرر شخص شما تموم میشه دوری کنید، در مواجه با محیط پیرامنون اتون هم باید تصمیم هایی بگیرید که خودتون آسیب نبینید،

    تا اینجا شما به عنوان یه بانو مجرد فرض شدین، ولی وقتی در قالب خانواده قرار میگیرید باید به اعضای خانواده هم نگاه کنید، تو شرایط شما اگر فکر میکنید که همسرتون باعث ضرر و زیان روحی و جسمی شما میشه و علی رقم همه تلاش هاتون ( که نمیدونم انجام دادین یا نه) باید به حداقل بسنده کنید، یعنی چی؟ یعنی خودتون و فرزند دلبندتون.

    تصمیم خوب اونه که به نفع شما و فرزند تون باشه،

    موضوع بعدی اینه که شما تو هر شرایطی ( چه طلاق و چه زندگی) باید قوی باشید و توکلتون اول به خدا باشه و سپس به خودتون و توانمند هاتون.

    خداوند اصلا دوس نداره بنده اش نادیده اش بگیره با وجود اینکه قدرت مطلق در دستان او هست. همین ویروس کرونایی که میگید، صد ها هزار برابر قوی تر از همسرتون جلوی چشمه ای از قدرت بی منتهای خداوند زانو زده اند.

    پس بهترین جا برای تکیه کردن بهش خداوند هست، چه همسر شما مرد خوبی باشه برای زندگی چه نباشه/

    تو فاز بعد از توکل شما باید قوی باشین که هستین، ولی به زندگی تحت لوای همسرتون عادت کردین و اعتماد به خودتون رو از دست دادین. به خودتون اعتماد کنید که هر شرایطی رو میتونید مدیریت کنید. از تجربه های گذشته درس بگیرید .

    مقاله های اعتماد به نفس و عزت نفس رو مطالعه کنید.


    الان بهترین گزینه که به نظرم میرسه، محکم بودن هست، محکم باشید و به خدا توکل کنید، خداوند تنهاتون نمی گذاره.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1393-7-01
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    7,023
    سطح
    55
    Points: 7,023, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    861

    تشکرشده 293 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    عزیزم متاسفانه شما شخصیت مهرطلب و به شدت خودسرزنشگری دارین....واقعا چطور یه ادم میتونه اجازه بده دیگری توی صورتش تف کنه حالا به هر دلیلی اونوقت شما بودن با همچین ادمی و به تنهایی ترجیح میدین؟ اونوقت بازم فکر کردین نکنه شما کم کاری داشتین؟ من اگه یه روزی دختر دار بشم تنها و تنها و مهمترین ارثی که از خودم میتونم براش به جا بزارم درس خود دوست داشتن و اعتماد به نفسه....شما باید خودتو دوست داشته باشی که فرزندتم ازت یاد بگیره اونوقت باید شاهد وحشی گریای پدرشم باشه...فقط یه ادم روانی و معیوب المغز میتونه با کفش بره روتخت و رو صورت همسرش تف کنه ....من نمیگم طلاق بگیر ولی اگه قراره پنج سال زندگی کنی با کیفیت زندگی کن درست زندگی کن.اجازه نده کسی بهت بی احترامی کنه مگه چند بار قراره زندگی کنی.....باید حتمن کتاب زیاد بخونی در مورد خیلی چیزها همینطور ویس های روانشناسیم زیاد گوش بده و اینجاهم دوستان کمک میکنن.

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    یه جمله ای هست گاهی به طنز به کارش میبرن، ولی مفهوم درستی داره: یا خود خدا ...!!!


    عزیزم، خیلی متاسفم بابت انفاق هایی که افتاده. ولی واقعا حتی یک لحظه دیگه زندگی با این شخص ، نهایت ظلم به خودتون و دخترتون هست.

    خدا رو شکر گویا پدرتون و به خانوادتون میتونن ازتون حمایت عاطفی کنند. اینقدر نترسید. یکم به خودتون احترام بذارید. یکم خودتونو دوست داشته باشید. یکم غرور داشته باشید.

    من جای شما بودم، وقتی رفت بیمارستان، قبل از اینکه پاشو بذاره خونه، دست بچمو میگرفتم میرفتم خونه بابام، تا اقا بیاد بره اینقدر خودشو به در و دیوار بماله که جونش بالا بیاد.

    میگما، خداوکیلی به چی چیه این مرد دلت خوشه که حاضری یک ذره براش ارزش قایل بشی؟

    به هیچ وجه، تکرار میکنم، به هیچ وجه حق نداره دست رو شما بلند کنه. به هیچ وجه حق نداره به شما توهین کنه. وااااییی، خدایا، مغزم سوت کشید. این آیکون مو کندنه کو؟؟!!!

    اگر میخواید خودتونو سرزنش کنید، به خاطر این همه سال تحمل این موحود خودتونو سرزنش کنید. و لطفا یکم به خودتون بیاید.

    والا من اگه جای شما بودم دلم میخواست یه حلالی چیزی بود،که این فرزندمو توش بشویم، که حتی کروموزوم هایی که از اون موجود توی سلولهاش هست، شسته بشه بره. والا.....
    طلاقمو میگرفتم، سور هم میدادم به خاطرش، به شکرانه اش قربونی هم میکردم. میرفتم تو هوای ازاد ریه هامو پر میکردم از هوای تازه، میگفتم آخیش، خلاص شدم و سجده شکر میکردم.


    از تنهایی میترسید؟ حالا مثلا با ایشون خیلی کس و کار دارید؟

    وای خدای من. واقعا نمیدونم چی بهتون بگم. بسه، واقعا بسه، یکم به خودت بیا. این ادم بی مزه ی لوس ضعیف ترسو که از خودت ساختی رو بازم میخوای همینجوری حفظ کنی؟ واقعا حق و لیاقتت از زندگی و دنیا همینه؟ یعنی واقعا اون خدا، اینقدر ضعیف تو رو افریده که محتاج بودن سرشار از توهین اون اقا باشی؟

    خیلی ببخشید، دست و پا نداری؟ چلاقی؟ کور و کچلی؟ کر و لالی؟ نارستیی عقلی داری؟ بی سوادی؟ بی کس و کاری؟ بی پدر و مادری؟ خدایی بالا سرت نیست؟ ... بازم بگم؟؟ هااان؟؟ کدومشی؟؟ کدومشی؟؟؟ کدومشی که فکر میکنی جدایی از این موجود ترس داره؟ که فکر میکنی نتونی قوی باشی؟؟؟ کدومشی که شایسته اون همه توهین اون اقا باشی؟؟

    تو رو خدا بس کن. این ترس و لرزهای مسخره رو بس کن.


    میرید دادگاه، محکم، با غرور، با افتخار، از خودتون دفاع میکنید. حقتون رو میگیرید. طلاقتونو میگیرید. دست بچتونو هم میگیرید میاید. یه مدت توی اغوش خانواده خودتون تسکین پیدا میکنید. حرف مردم هم به درک اسفل السافلین انشالله. خودتونو قوی میکنید. هر چی خوبی توی دنیاست رو برای خودتون و فرزندتون میخواید، و یه زندگی نرمال رو ادامه خواهید داد و حتما روزهای بهتری اگر بخواید در انتظارتون هستن.


    ببخشید من تند حرف زدم. ولی اگر عزیزترینم هم در وضعیت شما بود و تا این حد قدر خودشو نمیدونست، همینجوری باهاش حرف میزدم.

  10. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    rayehe (شنبه 09 فروردین 99), بی کران (شنبه 09 فروردین 99)

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    بی کران عزیز، چه خبر؟ چه کردی؟ بهتری؟

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    بی کران عزیز، چه خبر؟ چه کردی؟ بهتری؟
    سلام pooh عزیز ممنون که به فکرمی . شنبه صبح همسرم گفت اگه تصمیمت جدیه پاشو بریم منم گفتم هر طور تو میگی شوهرم گفت از قیافت معلومه که چقدر می ترسی و ... ولی من می خوام خودم رو آزاد کنم چون خصلت من اینجوریه که توی تنهایی بدون زن و بچم خوشبخت ترم بعدش به سایت ثبت نامی دادگاه نگاه کرد گفت تا بعد سیزده بسته بود . ولی نصف شب اومد منت کشی ... خیلی دلم شکسته خیلی خستم همش دارم به آینده فکر می کنم دلم می خواد اونقدر قوی باشم از شخصیت ضعیف خودم بدم میاد . ببخشید شما کتاب خاصی سراغ دارین که بتونم اعتماد به نفسم رو بالا ببرم ؟

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 99 [ 09:14]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    3,035
    سطح
    33
    Points: 3,035, Level: 33
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . بعید می دونم کتاب به تنهایی بتونه کمک‌ تون کنه
    نظر من اینه حتما پیش روان پزشک برید تا با مصرف دارو بتونید ترس و اضطراب تون رو‌ کنترل کنید و در کنارش هم به روان شناس بالینی مراجعه کنید (البته فعلا فقط برای سلامتی و درمان خودتون)

  14. کاربر روبرو از پست مفید summit تشکرکرده است .

    بی کران (دوشنبه 11 فروردین 99)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.