به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام خدمت کاربران محترم
    از همه شما ممنونم که راهنماییم کردید

    من بعد از آخرین تاپیکم تصمیم گرفتم مدتی برای خودم و دخترم زندگی کنم و با همسرم فقط یه هم خونه باشم البته قیافه هم نمی گرفتم فقط دیگه باهاش شوخی نمی کردم . خاطره تعریف نمی کردم . باهاش زیادی گرم نمی گرفتم در مقابل بهونه گیری هاش فقط سکوت می کردم خودم رو با کتاب و دخترم و گوشی سرگرم می کردم تقریبا اوضاع خوب بود و اینجوری من و دخترم یکم آرامش داشتیم و شوهرم خودش مشتاق بود با ما باشه ولی با شناختی که از شوهرم داشتم نمی خواستم باهاش خیلی صمیمی بشم که دوباره توهین ها و تحقیر ها بهونه ها شروع بشه .البته در این مدت بهونه ها وجود داشت مثل چرا چایی این رنگی شده یا چرا عروستون به من بی محلی کرد و ... ولی من بی تفاوت بودم و خیلی کوتاه جواب میدادم و هرچه غر میزد دیگه سکوت می کردم تا شوهرم از مرز هیولاییش رد نشه تقریبا تا دیروز خوب بود ولی این رویه برای همسر من که شکاک هم هست جواب کامل رو نداد مثل دیروز که ما همیشه سر رفتن من خونه مامان بابام ( در هفته یک بار میرم ) مشکل داریم یه روز میگه من پول مفت ندارم ماشین بنزین بزنم بدم به تو . یه روز میگه اونا بیان دنبالت ببرن . یه روز میگه با آژانس برو پولش رو بابات بده و ... دیروز مثل همیشه بهش گفتم ما بریم خونه مامانم در جا گفت من ماشین نمیدم گفتم اشکالی نداره با اتوبوس میریم بعد از هزار تا شرط گذاری بالاخره راهی خونه بابام شدیم که بابام زنگ زد که از نصف مسیر خودش میاد دنبالمون تا اونجا شوهرم هزار بار زنگ زد که راس ساعت پنج خونه ای . چند باری هم زنگ زده بود نشنیده بودم بعدش که جواب دادم گفت تا الان شما باید خونه مامانت بودی ولگرد و ... منم گفتم می خوای گوشی رو بدم با بابام صحبت کن پشت گوشی به بابام هم فحش داد و ... بعد گفت گوشی رو بده به دخترم و از اون سوال پیچ کرد اونم هل شد گفت دم در خونه مامان بزرگیم شوهرم گفت داری دروغ هم میگی اومدی یه سیلی اساسی داری بچه تا عصر نگران بود بالاخره رسیدیم شوهرم هم همش تا اونجا پیام میداد و تهدیدم میکرد . عصر که برگشتیم کارش رو عملی کرد و اول یه سیلی گوش دخترم خوابوند بعدش اومد سمت من که شما یک ساعت بود کجا بودید ببخشید گفت ( با کدوم پسر لاس میزدی) منم با آرامش گفتم ما با اتوبوس رفتیم بالاخره زمانبره در ضمن من بهت گفتم گوشی رو بدم با بابام صحبت کن خودت نخواستی . اصلا حرفم رو نمیشنید فقط داد میزد که چند تا سیلی زد بهم منم خواستم دستش رو بگیرم از شانس بد من ناخنم خورد به گردنش یکم خراش برداشت گفت عالی شد الان آبروت رو میبرم اومد فیلم گردنش رو برداشت و گفت خانمم اینکار رو کرده خواستم ثابت کنم چه هرزه ای هست و ... و فرستاد به کل فامیلشون منم داشتم بلند بلند با دخترم گریه می کردیم رفت یه بطری نفت آورد و به کل خونه ریخت فرش ها مبل ها و ... که می خواد خونه رو آتیش بزنه که من و دخترم فرار کردیم خونه همسایه بالا خونه کل آینه و شیشه و کامپیوتر رو شکسته بود همسایه ها از بوی نفت خیلی ترسیده بودن می خواستن زنگ بزنن پلیس که صابخونه اومد و نزاشت مامانم اینا اومدن همسایه ها و مامانم اینا اصرار داشتن که من وسایلام رو جمع کنم و برم خونه پدرم دوباره ترس طلاق همه وجودمو گرفته بود می خواستیم بریم که شوهرم اومد راه پله و گفت اگه پات رو از این خونه بیرون گذاشتی مثل دفعات قبل نمی تونی برگردی نمی بخشمت میشی یه زن بیوه که جامعه به دید بد بهت نگاه میکنن . بچه رو هم به تو نمیدم و فراریش میدم خارج تا هرگز نتونی ببینی و این شد که من از ترس بچم برگشتم خونه . واقعا دیگه درمونده شدم . مامان و بابام خیلی عصبانیه هر لحظه زنگ میزنن که وسایلات رو آماده کن میایم ببریمت . به نظرتون من می تونم از عهده مشکلات و سختی های بعد طلاق بر بیام ؟

    - - - Updated - - -

    با سلام خدمت کاربران محترم
    از همه شما ممنونم که راهنماییم کردید

    من بعد از آخرین تاپیکم تصمیم گرفتم مدتی برای خودم و دخترم زندگی کنم و با همسرم فقط یه هم خونه باشم البته قیافه هم نمی گرفتم فقط دیگه باهاش شوخی نمی کردم . خاطره تعریف نمی کردم . باهاش زیادی گرم نمی گرفتم در مقابل بهونه گیری هاش فقط سکوت می کردم خودم رو با کتاب و دخترم و گوشی سرگرم می کردم تقریبا اوضاع خوب بود و اینجوری من و دخترم یکم آرامش داشتیم و شوهرم خودش مشتاق بود با ما باشه ولی با شناختی که از شوهرم داشتم نمی خواستم باهاش خیلی صمیمی بشم که دوباره توهین ها و تحقیر ها بهونه ها شروع بشه .البته در این مدت بهونه ها وجود داشت مثل چرا چایی این رنگی شده یا چرا عروستون به من بی محلی کرد و ... ولی من بی تفاوت بودم و خیلی کوتاه جواب میدادم و هرچه غر میزد دیگه سکوت می کردم تا شوهرم از مرز هیولاییش رد نشه تقریبا تا دیروز خوب بود ولی این رویه برای همسر من که شکاک هم هست جواب کامل رو نداد مثل دیروز که ما همیشه سر رفتن من خونه مامان بابام ( در هفته یک بار میرم ) مشکل داریم یه روز میگه من پول مفت ندارم ماشین بنزین بزنم بدم به تو . یه روز میگه اونا بیان دنبالت ببرن . یه روز میگه با آژانس برو پولش رو بابات بده و ... دیروز مثل همیشه بهش گفتم ما بریم خونه مامانم در جا گفت من ماشین نمیدم گفتم اشکالی نداره با اتوبوس میریم بعد از هزار تا شرط گذاری بالاخره راهی خونه بابام شدیم که بابام زنگ زد که از نصف مسیر خودش میاد دنبالمون تا اونجا شوهرم هزار بار زنگ زد که راس ساعت پنج خونه ای . چند باری هم زنگ زده بود نشنیده بودم بعدش که جواب دادم گفت تا الان شما باید خونه مامانت بودی ولگرد و ... منم گفتم می خوای گوشی رو بدم با بابام صحبت کن پشت گوشی به بابام هم فحش داد و ... بعد گفت گوشی رو بده به دخترم و از اون سوال پیچ کرد اونم هل شد گفت دم در خونه مامان بزرگیم شوهرم گفت داری دروغ هم میگی اومدی یه سیلی اساسی داری بچه تا عصر نگران بود بالاخره رسیدیم شوهرم هم همش تا اونجا پیام میداد و تهدیدم میکرد . عصر که برگشتیم کارش رو عملی کرد و اول یه سیلی گوش دخترم خوابوند بعدش اومد سمت من که شما یک ساعت بود کجا بودید ببخشید گفت ( با کدوم پسر لاس میزدی) منم با آرامش گفتم ما با اتوبوس رفتیم بالاخره زمانبره در ضمن من بهت گفتم گوشی رو بدم با بابام صحبت کن خودت نخواستی . اصلا حرفم رو نمیشنید فقط داد میزد که چند تا سیلی زد بهم منم خواستم دستش رو بگیرم از شانس بد من ناخنم خورد به گردنش یکم خراش برداشت گفت عالی شد الان آبروت رو میبرم اومد فیلم گردنش رو برداشت و گفت خانمم اینکار رو کرده خواستم ثابت کنم چه هرزه ای هست و ... و فرستاد به کل فامیلشون منم داشتم بلند بلند با دخترم گریه می کردیم رفت یه بطری نفت آورد و به کل خونه ریخت فرش ها مبل ها و ... که می خواد خونه رو آتیش بزنه که من و دخترم فرار کردیم خونه همسایه بالا خونه کل آینه و شیشه و کامپیوتر رو شکسته بود همسایه ها از بوی نفت خیلی ترسیده بودن می خواستن زنگ بزنن پلیس که صابخونه اومد و نزاشت مامانم اینا اومدن همسایه ها و مامانم اینا اصرار داشتن که من وسایلام رو جمع کنم و برم خونه پدرم دوباره ترس طلاق همه وجودمو گرفته بود می خواستیم بریم که شوهرم اومد راه پله و گفت اگه پات رو از این خونه بیرون گذاشتی مثل دفعات قبل نمی تونی برگردی نمی بخشمت میشی یه زن بیوه که جامعه به دید بد بهت نگاه میکنن . بچه رو هم به تو نمیدم و فراریش میدم خارج تا هرگز نتونی ببینی و این شد که من از ترس بچم برگشتم خونه . واقعا دیگه درمونده شدم . مامان و بابام خیلی عصبانیه هر لحظه زنگ میزنن که وسایلات رو آماده کن میایم ببریمت . به نظرتون من می تونم از عهده مشکلات و سختی های بعد طلاق بر بیام ؟

  2. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    میشه بفرمایید از چی چیه طلاق میترسید؟؟؟!!!!!

    - - - Updated - - -

    سلام.
    میشه بفرمایید از چی چیه طلاق میترسید؟؟؟!!!!!

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نمیدونم یه ترس های عجیبی دارم . مثلا میگم نکنه همه تردم کنن . یا با یه دید بد بهم نگاه کنن . یا نکنه بعد از یه مدت بدی های همسرم یادم بره و مدام خودمو سرزنش کنم که چرا دخترم بچه طلاق شد . حالم خیلی بده امروز از صبح خودمو توی اتاق حبس کردم فقط با این افکار کلنجار میرم . الان با گریه رفتم به شوهرم گفتم من دیگه تحملم تموم شده آخه این چه زندگیه همه جا شیشه شکسته همه جا بوی نفت . برگشته میگه حقته با زن دروغگو و شیطان صفت همین برخورد رو میکنن . آخه کدوم دروغ؟ حتی دیگه حال پرسیدن هم ازش ندارم مغزم انگار هنگ کرده . از این طرف هم بابام هر لحظه زنگ میزنه که وسایلات رو آماده کردی ؟ میگه انگاری تو قدرت تشخیصت رو از دست دادی باید با زور باهات رفتار کرد توی خونه ای که نفت بریزن . کرونا بیارن . شاش روی فرش کنن . توف روی صورت کنن مگه دیونه باشی یه لحظه هم بشینی . به خدا نه دیگه حوصله موندن دارم نه قدرت تموم کردن . شما میدونید این اضطراب و ترس های طلاق چه مدت بعد از آدم میره؟ مثلا چند ماه ؟ یا سال ؟

  4. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    !!!!!!!!!!!!!
    عزیزم، کی طردت کنه؟ خانوادت؟ اونا که دارن میگن بیا و دیدن خودت چشمتو بستی و دارن میگن به زور باید اوردت. پس از طرد شدن توسط کی می‌ترسی؟

    والا اگه حرف مردم باشه که الان توی این شرایط موندن شما، بیشتر باعث مردم بگن این چرا عقل نداره؟؟

    بچتون بشه فرزند طلاق بده ولی روانی بشه و جونش در خطر باشه و هر لحظه تنش بلرزه تو این زندگی عیب نداره؟؟

    لا اله الا الله....‌ حتی یک لحظه دیگه موندن تو این زندگی حماقت محضه.

    اکر میخوای بمونی خودت تنها بمون. اون طفل معصوم رو بفرستید پیش یکی قیم بشه. گویا هیچ کدوم، نه پدرش نه مادرش عقل سلیم و شایستگی تربیت فرزند ندارن.

    ضمنا...‌ مشکل شما نیاز الزامی به مراجعه حضوری به مشاور داره‌ بلکه اونا بتونن حضوریی عقل شما رو بیارن سر جاش.

  5. #25
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی کران نمایش پست ها
    بعد گفت گوشی رو بده به دخترم و از اون سوال پیچ کرد اونم هل شد گفت دم در خونه مامان بزرگیم شوهرم گفت داری دروغ هم میگی اومدی یه سیلی اساسی داری بچه تا عصر نگران بود بالاخره رسیدیم شوهرم هم همش تا اونجا پیام میداد و تهدیدم میکرد . عصر که برگشتیم کارش رو عملی کرد و اول یه سیلی گوش دخترم خوابوند
    سلام

    خانم بیکران لطفا تمرکز خودتون رو از روی مسائل بین خود و همسرتون بردارید و بار دیگر همسرتون شروع به کتک کاری، فحاشی یا تهدید نسبت به فرزندتون کردند با اورژانس اجتماعی ( ۱۲۳ ) تماس بگیرید و اطلاع بدید، اونها میدونند چکاری بهتر هست.
    این کار جرم محسوب میشه و افرادی که با دیدن جرم مذکور از اطلاع اون به نهادهای مسئول خودداری میکنن( یعنی شما )، هم مجرم تلقی میشن.

  6. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:35]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,061
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,683

    تشکرشده 2,199 در 901 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اوقات ادم تلخ میشه اینا رو میشنوه. واقعا چرا اینجوری میشه آدما چرا اینجوری میشن؟ اعصابم قاطی پاطی شد.

  7. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اووووووووو خانم بی کران
    شما هنوزم تو اون زندگی هستین.
    تمام تاپیک های شما رو یادمه و واقعا متعجم چه جوری هنوز دارین ادامه میدین.

    اگه سرنوشت رومینا و امثالش ذره ای شما رو تحت تاثیر قرار میداد، همین الان از اون زندگی فرار میکردین.

    چقد دلم برای خانوادتون میسوزه که شما لیاقتشون رو ندارین، حیف از همچین خانواده ای.

    مطمئن باشین زندگی بعد از طلاق هرچی هست، خفت بار تر از زندگی الانتون نیست.
    اگه طلاق بد بود، خدا حلالش نمیکرد.

    - - - Updated - - -

    اووووووووو خانم بی کران
    شما هنوزم تو اون زندگی هستین.
    تمام تاپیک های شما رو یادمه و واقعا متعجم چه جوری هنوز دارین ادامه میدین.

    اگه سرنوشت رومینا و امثالش ذره ای شما رو تحت تاثیر قرار میداد، همین الان از اون زندگی فرار میکردین.

    چقد دلم برای خانوادتون میسوزه که شما لیاقتشون رو ندارین، حیف از همچین خانواده ای.

    مطمئن باشین زندگی بعد از طلاق هرچی هست، خفت بار تر از زندگی الانتون نیست.
    اگه طلاق بد بود، خدا حلالش نمیکرد.

  8. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همیشه تا وقتی توی تصمیم مصمم هستم شوهرم یه برخوردی میکنه که آدم احساس کنه مقصر بوده و تازه یه معذرت خواهی هم باید بکنه دیشب شوهرم اومده میگه اگه خواستی برو خونه پدرت تو یه آشغال هرزه هستی که فقط اومدی آبروی منو پیش همسایه ها ببری . دیروز زنگ زدم تلفنت رو جواب ندادی بعد به بچه یاد دادی دروغ بگه نزدیک خونه عزیزجونیم بعد با یه سیلی خیلی کوچیک که بهت زدم تو هم گردن منو خراش کردی بعد جیغ زدی و بلند بلند تو و دخترت گریه کردین و داد و بیداد کردین تا همسایه ها با خبر بشه بعدش که من از جیغ ها و گریه های تو عصبانی شدم نفت آوردم ریختم زمین که می خوام آتیش بزنم فرار کردی و همسایه بالا رو خبردار کردی که بیشتر آبروی منو ببری منم بیشتر از این کارت عصبانی شدم و کنسول آینه رو شکستم از اونجا زنگ زدید صابخونه بیاد که همکارم هم هست تا بیشتر آبروم بره و تو هم اومدی به صابخونه بدیم رو گفتی و رسوام کردی ( به صابخونه می گفت هیچ کاری از دستش برنمیاد نه آشپزی نه خیاطی کلا بی حجابه و ... ) صابخونه هم گفت ولی من هر وقت توی پارکینگ خانمت رو دیدم خیلی نجیب و مظلومه حتی از دختر و عروس خودمم سر تره . بعدش شروع کرد از مادرم بد گفتن که مادرش بد حجابه اینم از اون یاد میگیرهو از خانوادم بد گفت . گفت خانمم غذا درست نمیکنه اگرم درست کنه باید هزار بار ازش تشکر کنم واقعا شوکه شده بودم چون دست پخت و خانه داری من حداقل در زمینه آشپزی زبانزده اینو همیشه خودش هم وقتی حالش خوبه میگه ولی دیروز پیش صابخونه می خواست از هر لحاظ مقصرم کنه منم سکوت کردم فقط تنها چیزی که به صابخونه گفتم این بود که حاج آقا همسر منم ا گه یه کیلو گوشت بخره مدام بالا سرم وایمسته و میگه مدیریت کن باید تا فلان تاریخ استفاده کنی اگه تموم بشه نمی خرم بسته های گوشت رو کوچک کن و ... این در حالیکه خودتون در جریان هستین که شوهرم وضع مالیش چقدر خوبه ( این حرفم آتیشش زد و از دیدوز میگه تو پیش صابخونه آبروی منو بردی الان پیش همکارها پخش خواهد شد تو کثافتی من تو رو نمی خوام و ... ) دیدم داره به صابخونه همش بدیه منو میگه و دروغ سر هم میکنه دیگه واقعا لبریز شدم واقعیت رو گفتم ولی کاش نمی گفتم بنظرتون بد کردم؟

  9. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خانم درگیر بازی ایشون چرا می شید؟ هیچ کدوم از ایراداتی که همسر شما می گیره مجوزی برای رفتاری که داره نیست. این آقا بیماره و شما رو هم بیمار کرده. با این روند دختر شما از هر دو شما متنفر خواهد شد و در آینده هرگز شما رو برای این که از اون جهنم خارجش نکردید نخواهد بخشید.

  10. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1395-6-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,974
    سطح
    50
    Points: 5,974, Level: 50
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 176
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 130 در 63 پست

    Rep Power
    24
    Array
    دیروز توی اینستاگرام داستان دختری رو خوندم که پدر و برادرش روش اسید میریختن و بارها بدنشو خیس کرده بودند و بهش برق وصل میکردن چون پیش خودشون فکر میکردن دخترشون با مردی رابطه داره.
    ی مددجو از ماجرا خبردار میشه و دختر رو از اون خونه فراری میده و براش ی خونه ی امن تو شهرستان میگیره و ی وکیل که دیگه دست پدر و برادرش بهش نرسه و اذیتش نکنن اما فکر میکنید چی میشه ؟؟/

    اون دختر بعد از چند روز از ترسش که نکنه برادره پیداش کنه و خونش رو بریزه خودش به خونه ی پدری برمیگرده.

    متاسفانه بزرگترین دلیلی که افراد آسیب دیده در خشونت خانگی می مونن " ترس نهادینه شده " است . فکر میکنند بودن در جایی که میدونه چه ستمی رو تحمل میکنه امن تر است تا وضعیت نامعلومی که مددجوها و روانشناس ها و بقیه براش فراهم میکنند.

    دوستان خانم بی کران رو سرزنش نکنید و باهاش فقط همدردی کنید.

    بی کران عزیز دنبال راهکار در این سایت نباش . شما حتما باید مراجعه ی حضوری با مشاور داشته باشی تا بتونی به این ترست غلبه کنی.

    فقط اینو بدون وقتی خانواده ت حمایتت میکنند پس دنیای بیرون از اون خونه ای که الان هستی خیلی خیلی امن تر هست .
    تو در قبال آینده ی دخترت مسئولی پس نزار دخترت سرنوشت خودت رو داشته باشه.

    - - - Updated - - -

    دیروز توی اینستاگرام داستان دختری رو خوندم که پدر و برادرش روش اسید میریختن و بارها بدنشو خیس کرده بودند و بهش برق وصل میکردن چون پیش خودشون فکر میکردن دخترشون با مردی رابطه داره.
    ی مددجو از ماجرا خبردار میشه و دختر رو از اون خونه فراری میده و براش ی خونه ی امن تو شهرستان میگیره و ی وکیل که دیگه دست پدر و برادرش بهش نرسه و اذیتش نکنن اما فکر میکنید چی میشه ؟؟/

    اون دختر بعد از چند روز از ترسش که نکنه برادره پیداش کنه و خونش رو بریزه خودش به خونه ی پدری برمیگرده.

    متاسفانه بزرگترین دلیلی که افراد آسیب دیده در خشونت خانگی می مونن " ترس نهادینه شده " است . فکر میکنند بودن در جایی که میدونه چه ستمی رو تحمل میکنه امن تر است تا وضعیت نامعلومی که مددجوها و روانشناس ها و بقیه براش فراهم میکنند.

    دوستان خانم بی کران رو سرزنش نکنید و باهاش فقط همدردی کنید.

    بی کران عزیز دنبال راهکار در این سایت نباش . شما حتما باید مراجعه ی حضوری با مشاور داشته باشی تا بتونی به این ترست غلبه کنی.

    فقط اینو بدون وقتی خانواده ت حمایتت میکنند پس دنیای بیرون از اون خونه ای که الان هستی خیلی خیلی امن تر هست .
    تو در قبال آینده ی دخترت مسئولی پس نزار دخترت سرنوشت خودت رو داشته باشه.

    - - - Updated - - -

    دیروز توی اینستاگرام داستان دختری رو خوندم که پدر و برادرش روش اسید میریختن و بارها بدنشو خیس کرده بودند و بهش برق وصل میکردن چون پیش خودشون فکر میکردن دخترشون با مردی رابطه داره.
    ی مددجو از ماجرا خبردار میشه و دختر رو از اون خونه فراری میده و براش ی خونه ی امن تو شهرستان میگیره و ی وکیل که دیگه دست پدر و برادرش بهش نرسه و اذیتش نکنن اما فکر میکنید چی میشه ؟؟/

    اون دختر بعد از چند روز از ترسش که نکنه برادره پیداش کنه و خونش رو بریزه خودش به خونه ی پدری برمیگرده.

    متاسفانه بزرگترین دلیلی که افراد آسیب دیده در خشونت خانگی می مونن " ترس نهادینه شده " است . فکر میکنند بودن در جایی که میدونه چه ستمی رو تحمل میکنه امن تر است تا وضعیت نامعلومی که مددجوها و روانشناس ها و بقیه براش فراهم میکنند.

    دوستان خانم بی کران رو سرزنش نکنید و باهاش فقط همدردی کنید.

    بی کران عزیز دنبال راهکار در این سایت نباش . شما حتما باید مراجعه ی حضوری با مشاور داشته باشی تا بتونی به این ترست غلبه کنی.

    فقط اینو بدون وقتی خانواده ت حمایتت میکنند پس دنیای بیرون از اون خونه ای که الان هستی خیلی خیلی امن تر هست .
    تو در قبال آینده ی دخترت مسئولی پس نزار دخترت سرنوشت خودت رو داشته باشه.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.