به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array

    من و مادرشوهر

    سلام

    من و مادرشوهرم در ظاهر مشکلی با هم نداریم اما ایشون به من گاهی کنایه میزنه البته من هم گاهی اشتباهاتی داشتم و دارم. اما چیزی که منو اذیت میکنه دغدغه نسبت به رفتار ایشون هست. یعنی یه روز که میرم خونشون و تحویل نمی گیره کلی حرص میخورم و معمولا دلیلش رو میفهمم اما احساسات منفی نسبت به ایشون پیدا می کنم که انباشته میشه و گاهی ازش متنفرمیشم. این حس منفی توی نشاط من و ارتباط با همسرم اثر میذاره.
    نمیشه گفت مادرشوهر بدی دارم اما وقتی بعد چندسال فهمیدم خیلی حرف هاش ظاهرسازی هست و درموردم خیلی جاها رندی و زیرکی داشته و من اما ساده و صادق بودم حرصم میگیره. الان دیگه هر حرفی میزنه سخت باور میکنم . دیگه اعتمادی بهشون ندارم.
    من خیلی سریع تغییر رفتارهارو متوجه میشم و خیلی هم توش کنکاش میکنم تا بالاخره علت رو بفهمم.کنایه هارم دقیق میگیرم و حتی اگه 10 درصد حرفش کنایه باشه.
    دوست دارم فارغ بال باشم میشه؟ یعنی اون وقت احساس درست نسبت به چنین اشخاصی چطوره؟ مسلما علاقه مندی نیست پس چیه؟! نه علاقه نه نفرت میشه بی تفاوتی. بی تفاوتی یعنی اصلا نخوای درکش کنی چون برات مهم نیست. من الان گاهی نفرت دارم ببشتر بی تفاوتی و گاهی علاقه و دلسوزی.
    کاشکی ذهنم ازش خالی شه
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  2. 3 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 24 فروردین 99), شمیم الزهرا (پنجشنبه 29 اسفند 98)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    دوست دارم فارغ بال باشم میشه؟ یعنی اون وقت احساس درست نسبت به چنین اشخاصی چطوره؟ مسلما علاقه مندی نیست پس چیه؟! نه علاقه نه نفرت میشه بی تفاوتی. بی تفاوتی یعنی اصلا نخوای درکش کنی چون برات مهم نیست. من الان گاهی نفرت دارم ببشتر بی تفاوتی و گاهی علاقه و دلسوزی.
    کاشکی ذهنم ازش خالی شه
    سلام ارم جان، اتفاقا می تونه علاقمندی باشه. هرچه اضطراب و وابستگی روانی کمتر می شه و انسان از نظر روانی غنی تر و مستقل تر می شه، عواطف مثبتش بیشتر می شه و رفتار و اخلاق آدم ها کمتر روی احساسش نسبت به اونها اثر می ذاره، خصوصا احساسات تند و موندگار کمتری رو نسبت بهشون تجربه می کنه.

    تجربه من که اینه.

    اگه برف بیاد و موقع پیاده روی جورابات خیس بشه از برف متنفر می شی؟ یا برف باعث می شه بفهمی کفشت سوراخه؟

    رفتار مادرشوهرت (هرچی که هست) مثل برفه که داره اشکالات ذهن و روانت رو معلوم می کنه و بهت این شانس رو می ده که خودت رو کنکاش و کشف و تعمیر و ترمیم کنی و با روح و روان سالم تری این دنیا رو تجربه کنی. نگران احساسات بعدش هم نباش، مطمئنا حس بهتری به همه چی خواهی داشت

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 02 فروردین 99), rayehe (چهارشنبه 06 فروردین 99), Somebody20 (چهارشنبه 03 اردیبهشت 99), فرزانه 123 (یکشنبه 03 فروردین 99), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 24 فروردین 99)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    میشل جان
    ممنون که نظرت رو بهم گفتی. تو چطور به این تجربه خوب رسیدی؟
    در واقع من یک حساسیت هایی دارم که انگار از قضا دقیقا ایشون خواسته یا ناخواسته دست میذاره روش. به نظر عیوب من که به این مسئله مربوطه جزو عمیق ترین و ریشه ای ترین عیوب من هست که تا به حال در برابر کسی اینجوری نمود پیدا نکرده.
    من چطور میتونم اولین قدم رو بردارم؟ وقتی اصلا ازش خوشم نمیاد.

    - - - Updated - - -

    و اینکه اصلا اولین قدم چی هست؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 24 فروردین 99)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام


    یه مطلب خوب از دوستان پیدا کردم براتون می ذارم ، امیدوارم کمک کنه :

    نقل قول نوشته اصلی توسط psy hamyar نمایش پست ها
    --------------
    روابط انسانی غالبا در بستری از سوءتفاهم شکل می‌گیرد.به همین علت حتی گفتگوها نیز راه به جایی نمی‌برد. با هم حرف می‌زنیم اما یا نمی‌فهمیم یا بد می‌فهمیم.

    یکی از علل این وضعیت، ناآگاهی از سرشت انسان و فهم اوست.

    ✔️ واقعیت این است که ما نمی‌توانیم همدیگر را به‌طور کامل بفهمیم.
    اما نه‌تنها از این مطلب غافلیم، بلکه به خلاف آن معتقدیم.

    هر کسی مطمئن است که دیگری را درست و کامل می‌فهمد و لذا به‌راحتی به خودش اجازه می‌دهد که بر اساس فهم‌اش از دیگری، او را مورد داوری قرار دهد و از حرف‌ها و کارهای او نتیجه‌گیری کند و حتی در ارتباط با او دست به عمل بزند.
    نتیجه نهایی نیز مشخص است:
    سست‌شدن یا ازهم‌گسیختن روابط.
    --------------------

    ▫️ راه‌حل چیست؟

    ما اگر خوب بفهمیم که همدیگر را خوب نمی‌فهمیم، همدیگر را بهتر خواهیم فهمید. به‌رسمیت‌شناختن دیگری در دیگری‌بودنش مستلزم پذیرفتن این مطلب است که دیگری را نمی‌توانم به‌طور کامل بفهمم.

    خلأ طبیعی و ضروریِ شناخت در این زمینه را باید با عواطف نیک پر کرد.
    درک این مطلب گام بزرگی در اصلاح و بهبود روابط انسانی است.



    ..................

  8. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (جمعه 08 فروردین 99), Mvaz (چهارشنبه 06 فروردین 99)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    میشل جان
    ممنون که نظرت رو بهم گفتی. تو چطور به این تجربه خوب رسیدی؟
    در واقع من یک حساسیت هایی دارم که انگار از قضا دقیقا ایشون خواسته یا ناخواسته دست میذاره روش. به نظر عیوب من که به این مسئله مربوطه جزو عمیق ترین و ریشه ای ترین عیوب من هست که تا به حال در برابر کسی اینجوری نمود پیدا نکرده.
    من چطور میتونم اولین قدم رو بردارم؟ وقتی اصلا ازش خوشم نمیاد.

    - - - Updated - - -

    و اینکه اصلا اولین قدم چی هست؟
    من هم نسبت به مادرشوهرم همینطور بودم. یعنی رفتارهایی داشت که دقیقا حساسیت های من رو خراش می دادن. نه فقط رفتار، بلکه روحیات و شخصیت.

    تازه گذشته از اینها ( و تاکید می کنم، گذشته از روحیات و رفتارهاش که حساسیت های من رو خراش می دادن)، یه کارهای خیلی عجیب غریبی کرد. مثلا چند روز قبل از عروسیمون، دو تا فرشمون رو به جای بدهی ای که شوهرم بهش داشت، برد و فروخت....

    شرط می بندم نمی تونی تصور کنی مادر شوهرت چنین کاری بکنه.

    اون موقع ها من اونقدر نسبت بهش حساس بودم که کلا نسبت به زنگ موبایل شوهرم حساسیت پیدا کرده بودم. تا موبایلش زنگ می خورد، تپش قلب می گرفتم. خصوصا جریان فرش ها خیلی اذیتم کرد. با این حال الان که برای تو تعریف کردم، خندیدم.

    راستش درست یادم نمیاد چطور حسم رو تغییر دادم. فکر می کنم و بعدا میام برات می نویسم. ولی یادمه که تک به تک روی تارو پود حسم و ریشه یابی احساساتم وقت گذاشتم.

    الان اون همچنان شخصیت خودش و طرز تفکر خودش رو داره، اما حس جفتمون نسبت به هم مثبته. و دیگه اونقدر برای من شناخته شده ست، که نمی تونه آزارم بده.

    حالا باید دقیق تر فکر کنم و به خاطر بیارم و بیام برات بنویسم. ولی فکر می کنم قدم اول در نوع بینش ما نسبت به موضوعه. اینکه در حال اذیت شدن بدونیم که این اون فرد نیست که داره من رو اذیت می کنه، بلکه خودم و ذهنم هستم که دارم خودم رو اذیت می کنم. فکر می کنم قدم اول همینه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (جمعه 08 فروردین 99)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    Cry و میشل عزیز ممنون ازشما.پست هاتون خیلی عالیه.
    کلی چیزا نوشته بودم حیف که پرید.
    چکیده اش اینه
    1. قضاوت میکنم چون عدم صداقت دیدم . خب اعتماد ندارم.
    2ـ من هم موافقم چیزی در درون خودم هست که داره اذیتم میکنه ازجمله:
    -کمال گرایی
    ـ تأییدطلبی
    ـ خود مسئول پنداری بیش از توانم ( ولو فقط در ذهنم باشه هم باعث پریشانی،خستگی فکری و جسمی ،عصبانیت ، .. میشه).
    شخصیت والدگونه من که بین والد مهربان و حمایتگر و خیلی منطقی و خوش اخلاق و در مقابل والد خسته و تنها و بی یارویاور و ایرادگیر و سرزنش گر و غرغرو در نوسانه.
    خیلی خسته ام ، خیلییییییی. باید به خودم کمک کنم تا ازین حالت دربیام. معمولا فکر میکنم هرکاری انجام میدم یا هرسختی تحمل میکنم وظیفه ام هست.اما این فقط ذهنم رو فرسوده میکنه هرچند بهش عادت کنم.

  12. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 03 اردیبهشت 99)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام


    این تعارض رفتاری مادرشوهر و عروس یه مسئله ای است که به نظرم باید عمقی بررسی بشه،
    چون این تعارض رفتاری، در هر نسلی بوده ،، ولی در نسل ما بیشتر شده و داره بیشتر هم میشه ،
    این نسل ما ، با نسل های قبل فرق می کنه ،
    فرزندان قدیم بیشتر در محیط مرد سالار یا زن سالار رشد می کردند و نسل ما بیشتر در محیط فرزند سالاری
    البته میانگین کل را میگم- شاید در برخی از شهرها و کشورها و خانواده ها متفاوت بوده – ولی کلیاتش میگن اینجوری بوده :)
    خب دو تا شخصیت با دو نسل متفاوت با دو ایدولوژی های فکری گوناگون در کنار هم قراره ، قرار بگیرند ،،
    مگه میشه تعارضی پیش نیاد:)






    مطلب بعدی اینه که ،، باید یادمون باشه ،یکی از زیباترین پیوندهای عالم، پیوند میان مادر و فرزند هست
    مادر عشق خود را به همسر و فرزندش میرسانه ،،
    مادر یه حس هویت د ر خانه ایجاد می کنه ،مادر یه ارزش درست می کنه ، مادر در خانه قلب درست می کنه و مواظب این قلبه !! و از عشق خودش نثار همسر و فرزندش می کنه ،،
    برا همین میگن :
    مادر یه جووور دیگه برا همه عزیزه ،،
    مادر نباشه زندگی بهم میریزه،،

    مادر، خودش می دونه چقدر لطیفه ؛ لذا عشق و مهربانی فرزندان و همسر را به خودش می فهمه و به این افتخار می کنه ،،
    این سیستم لطیف مادرانه طوری هست که هم عاشقانه خدمت می کنه و هم مواظبه !
    مواظب از این که، این نقش را فرد دیگه به عهده نگیره ،،،
    در واقع هر کی بخواد این عشق را از او بگیره ، برا او تهدید حساب میشه .

    وقت مادر می فهمد که پسرش سمت زن دیگری رفته ( عروس) با خودش می اندیشد که نکنه تاثیر خودم را بر فرزندم از دست بدم ، نکنه پسرم مثل قبل به من اهمیت ندهد و ...
    از طرفی خود عروس خانم هم همین طور هست ،،او دوست دارد شوهرش صد درصد عشقش و محبتش را نثار او کند
    در واقع عروس ، امنیت احساسی ،برا ش خیلی مهمه و اون هم مثل مادر شوهر احساس خطر می کند !
    تحقیقات نشان داده حتی اگه عروس ، احترام بالایی برا مادر شوهر قائل شود و بینشون کم ترین تعارض و اختلافی هم باشه ، باز هم از نظر بالینی ، یه گسستی بین آنها هست ! و این طبیعی ست !!
    موارد بالا یکی از علت های اصلی د ر تعارض و اختلاف در مادر شوهر ها یا مادر زن ها ست در قبال عروس یا داماد ها .







    مسئله بعدی در مدیریت روابط که مهمه و باید همه تلاش کنیم ، اینکه ،،تعصبی به مسائل نگاه نکنیم !
    از باید ها و نباید های نظام فکرمون که دوست داریم دیگران رعایت کنند ، خارج بشیم و سعی کنیم دید خودمون را وسعت بدیم ،،
    خیلی از مادر زن و مادر شوهر ها د رمقابل عروس و دومادهاشون این باید و نباید ها را دارنند ،،
    برا عروس و دوماد ها هم همین طور هست ، الحمد الله اونها هم این تعصبات دارنند.
    یه جا باید این سیستم درست بچرخه و زمانی می تونه این سیستم روابط درست بچرخه که واقعا تو بعد شناختی خودمون کار کنیم
    انعطاف داشته باشیم و همیشه در حال یادگیری باشیم و بدونیم بعضی از تعارض های رفتاری طبیعی ست !
    انسان‌ها ،،،، خواسته ها ،نیازها ، ارزش ها و باورهای متفاوتی دارند ،،،و همین موضوع باعث می‌شود که هیچ دو انسانی پیدا نشود که ۱۰۰ درصد شبیه هم‌فکر کنند.
    درنتیجه هیچ زندگی بدون تعارض وجود نخواهد داشت..






    اسم مادر مقدسه ،،
    مادر شوهر و مادر زن ، مثل مادر می مونه و مثل همون و هم ردیف اون ، مقدسه .
    عروس و دوماد هم مثل بچه آدم می مونند
    همین تکنیک و نگاه به نظرم ،جلوی خیلی از اختلاف را میگیره.
    قراره همه در یه کشتی باشند و در یه تیم







    تو بحث کمال گرایی یه مطلب بگم و اینکه کلا سیستم کمال گرایی برا کمال گرایان اینجوری هست که :
    دوست داریم همه چيز در اطراف ما در وضعيت ايده آل خودش باشه( باید ها و نباید های ما )... همه چيز در كمال كامل باشه... هيچ مشكلي نباشه!
    ولي ارم خانم ، واقعيت زندگي اين نيست (به خودم هم میگم )
    یادمان باشه پیشرفت یه برنامه ریزی بلند مدت و پیوسته ست ! که همه باید در این مسیر باشیم .





    موفق باشین
    ویرایش توسط باغبان : شنبه 09 فروردین 99 در ساعت 05:02

  14. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 10 فروردین 99), Mvaz (شنبه 09 فروردین 99), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 24 فروردین 99)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    خیلی ممنونم آقای c.r.y.
    هرچی که از زندگی مشترک ما میگذره من هم بیشتر با تفاوت ها کنار میام و مدیریتش میکنم. اما بعضی کارهاشون و حرف هاشون رو نمیتونم فراموش کنم. یه جوری که انگار به رابطه ما زخم زده باشه و التیامش سخته. چاره چیه؟
    میخوام برای رهایی خودم همه رو فراموش کنم و اصلا وقت و بی وقت به یادم نیارم.
    متأسفانه این حس و حال روی رابطه من و همسرم هم گاهی تأثیر می ذاره. و عصبانیم میکنه و غرغروووو میشم. یه جوری ادامه ای این افکار تیشه به ریشه ی خود زدنه. از طرفی تغییر افکار تدریجیه و زمان بر.
    اگر نخوام کمال گرایی کنم میگم خب نمیشه یه شبه درست بشی از قسمت آسونش شروع کن از یه تغییر کوچک.
    شاید قدم اول نوشتن خاطرات منفی و واکاوی احساس و رفتارم باشه. ببینم واقعا چی منو ناراحت کرد و چه نیازی در من بود که برآورده نشد؟!
    به نظر میرسه اگر احساسات منفی گذشته ام رو واکاوی نکنم تا مدت ها اونهارو به دوش بکشم. ازین به بعد سعی میکنم تاپیک رو به این سمت ببرم که در مسیر واکاوی احساساتم اگر به سوالی برخوردم اینجا بپرسم. یعنی یکم جزئی تر بشه.
    در مورد مواظبت از نقش گفتید که هرکسی مایل هست تا نقشش رو ایفا کنه و دوست نداره اثرگذاریش رو از دست بده.
    من چند موردی که خیلی برام ناراحت کننده بود ( وقتی باهاش مواجه شدم) رو بررسی کردم. متوجه شدم تو اکثر اونها مادرشوهرم رو میبینم درحالی از ایفای نقش خودش فراتر رفته و این برای من یه حس بدی داشته. از این که مادرشوهرم نقش من رو پوشش بده خوشم نمیاد. اینجا دوتا مسأله برای من پیش میاد که دوست دارم برام روشن بشه.
    ـ آیا گاهی من خیلی حدومرز برای نزدیک شدن دیگران به سمت خودم تعیین میکنم؟ چرا و ریشه های این تمایل چیه؟
    ـ آیا مادرشوهرم گاهی بیش از حد و بدون توجه به علائم راهنمایی و رانندگی( بازخورد های اولیه من) وارد محدوده ی من میشه ؟ حالا من چیکار کنم؟
    توی پست بعدی سعی میکنم مثال بزنم.
    سپاس

  16. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .


  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها

    خیلی ممنونم آقای c.r.y.
    هرچی که از زندگی مشترک ما میگذره من هم بیشتر با تفاوت ها کنار میام و مدیریتش میکنم. اما بعضی کارهاشون و حرف هاشون رو نمیتونم فراموش کنم. یه جوری که انگار به رابطه ما زخم زده باشه و التیامش سخته. چاره چیه؟
    میخوام برای رهایی خودم همه رو فراموش کنم و اصلا وقت و بی وقت به یادم نیارم.

    با سلام
    ممنون از پاسختون
    به نظرم چاره اینکه : گذشته را شخم نزنیم و نگران آینده نباشیم

    این یک دو سه روز نوبتِ عمر گذشت
    چون آب به جویبار و چون باد به دشت
    هرگز غمِ دو روز مرا یاد نگشت
    روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت



    ......................


    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    متأسفانه این حس و حال روی رابطه من و همسرم هم گاهی تأثیر می ذاره. و عصبانیم میکنه و غرغروووو میشم. یه جوری ادامه ای این افکار تیشه به ریشه ی خود زدنه. از طرفی تغییر افکار تدریجیه و زمان بر.
    اگر نخوام کمال گرایی کنم میگم خب نمیشه یه شبه درست بشی از قسمت آسونش شروع کن از یه تغییر کوچک.


    بله خب طبیعی ست،،
    به نظرم پیشرفت برای ما باید هیجان انگیز باشه
    مثلا وقتی به کوه نرودی میریم نباید رسیدن به قله برای ما فقط شادی باشه ،،،
    بلکه مسیر کوه ، خطرات و سختی های کوه ، هم برای ما باید شادی باشه ،،این نگاه باعث میشه در برنامه ریزی های بلند مدت استقامت بهتری داشته باشیم ،،
    در واقع عشق ( هدف ما ) مرکب سفره ،،نه مفصد سفر




    ..............




    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها

    شاید قدم اول نوشتن خاطرات منفی و واکاوی احساس و رفتارم باشه. ببینم واقعا چی منو ناراحت کرد و چه نیازی در من بود که برآورده نشد؟!
    به نظر میرسه اگر احساسات منفی گذشته ام رو واکاوی نکنم تا مدت ها اونهارو به دوش بکشم. ازین به بعد سعی میکنم تاپیک رو به این سمت ببرم که در مسیر واکاوی احساساتم اگر به سوالی برخوردم اینجا بپرسم. یعنی یکم جزئی تر بشه.

    خیلی خوبه
    تو کاغد بنویسید ،،همه آدم ها باید یه پارکینگی داشته باشند ،،پارکینگی که غم و غصه های خودشون را خالی کنند
    نوشتن کمک خوبی می کنه
    کتال " بنویس تا اتفاق بیافتد " را بخونید ، کمکتون می کنه .


    .......................



    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها

    در مورد مواظبت از نقش گفتید که هرکسی مایل هست تا نقشش رو ایفا کنه و دوست نداره اثرگذاریش رو از دست بده.
    من چند موردی که خیلی برام ناراحت کننده بود ( وقتی باهاش مواجه شدم) رو بررسی کردم. متوجه شدم تو اکثر اونها مادرشوهرم رو میبینم درحالی از ایفای نقش خودش فراتر رفته و این برای من یه حس بدی داشته. از این که مادرشوهرم نقش من رو پوشش بده خوشم نمیاد. اینجا دوتا مسأله برای من پیش میاد که دوست دارم برام روشن بشه.
    ـ آیا گاهی من خیلی حدومرز برای نزدیک شدن دیگران به سمت خودم تعیین میکنم؟ چرا و ریشه های این تمایل چیه؟
    ـ آیا مادرشوهرم گاهی بیش از حد و بدون توجه به علائم راهنمایی و رانندگی( بازخورد های اولیه من) وارد محدوده ی من میشه ؟ حالا من چیکار کنم؟
    سپاس



    من نمی دونم رفت و آمد شما با خانواده همسرتون ( مادر شوهر ) چطوری هست ،،آیا جوری هست که منزلتون به ایشون نزدیکه و این دید و بازدید ها خیلی زیاده یا خیر ،،
    سیستم مادر شوهر و عروس مخصوصا در نسل ما جوری هست که اگه منزلشون از هم دورتر باشه و یا مدیریت بهتری در رفت وآمد داشته باشند بهتره ،،
    مثلا به جای اینکه هفته ای سه با برن پیش مادر شوهر ،،هفته ای یه بار برن و دوبار زنگ بزنند !
    حالا اگه اون هفته ای یه بار ، یا 10 روز یه بار که ، میرن پیش مادر شوهر ،،بذارید مادرشوهر با کامیون سواری کنه و اگه هم وارد محدوده شما شد بذارید بیاد ،،چه اشکالی داره :))
    تو پست قبلی خدمتتون گفتم یه چیز بالینی هست بیشترش ،،، و گاهی هم عدم مهارت های ارتباطی طرفین.
    بعضی موقع زودرنجی و کمال گرایی تاثیر داره ( چه مادر زن - چه مادر شوهر - چه عروس و دوماد و...) ،،که باید برطرف بشه .


    ببنید خانم ارم سه تا تکنیک هست که کمک می کنه در مسائل :
    - تکنیک حل
    - تکنیک هضم
    - تکنیک حذف


    بهترین راه حل ، حل مساله ست -
    اگه حل مسئله را نتونستیم و یا دچار محدودیت ها یی به ناچار شدیم ، هضم هست که کمک می کنه
    تکنیک حذف ، تکنیکی هست که بیشتر ماها میریم دنبال این یعنی به جای حل و هضم ،طرف را حذف می کنیم :)
    مادر شوهر - مادر زن ، عروس ، داماد جزئی از خانوده اصلی هستند ،،پس باید ، یا مساله را حل کنیم یا هضم کنیم .
    هضم یعنی بپذیریم یه شخصیتی با همچین مشخصه ای ( با الگوهای تربیتی و رفتاری که سال ها در او ایجاد شده ) وجود داره و قرار نیست طبق بایدها و نباید های ما عمل کنه .


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 13 فروردین 99 در ساعت 19:08

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ممنون آقای c.r.y از اینکه وقت میگذارید.
    من با بررسی خاطرات منفی که در گذشته داشتم به یه نتیجه ای رسیدم.
    اینکه در قدم اول هنوز اشتباهات خودم رو هضم نکردم. و هنوز بابتشون یه جورایی حس منفی دارم. گاهی حس حماقت دارم از اینکه زیادی محبت کردم یا زیادی فداکاری کردم . شاید برای بخشیدن دیگران لازم باشه اول با خودم مهربون باشم و خودم رو ببخشم. در ادامه میخوام این موقعیت ها رو بگم که بیشتر توی دوران عقدم بود.
    1ـ 4سال پیش به درخواست همسرم مبلغ 1ملیون و دویست بابت دانشگاهش پول قرض دادم که اون موقع میتونستم باهاش خیلی چیزا واسه جهیزیم بخرم. البته هیچ وقت همسرم این پول رو بهم پس نداد.اما با گذشت سالها فکر میکنم کار احمقانه ای کردم. این درحالیه که همسرم و خانوادش در طول دوران عقد خیلی مواظب پولشون بودن. این پول رو هم از وام دانشگاهم بهش دادم.درواقع کل مبلغ وامم بود.
    2ـ از اینکه از همسرم اصلا توی دوران عقد طلا نخواستم. در حالیکه الان میبینم چقدر مادرم برای زن داداشم طلا میخره و به هر مناسبتی میده. من که همش سرم تو درس و کتاب بود از رسما خبر نداشتم اگرم مادرم بهم میگفت، انقدر عاشق همسرم بودم که خیلی مراعاتش رو می کردم و اصلا به روش نمیاوردم. مادرشوهرم هم ازین نخواستن من استفاده کرد و میگفت ما رسم نداریم.چون 3تا پسر داره معیارش این بود که واسه اولی هرچی کمتر بخری خرجت واسه بعدیا کم میشه. یعنی حتی به پسرش هم نمیگفت بخر که هیچ از اینکه همسرم سر عروسی فقط یه نیم سکه به من هدیه داد اونقدرررر خوشحال شد و در پوست خود نمیگنجید که همه جا این رو تعریف می کرد، بعدش میگفت: تازه همونم یادش رفت به عروس بده، دست آخر داد..!!! من هم انقدر بلد نبودم که خودم ببرمش هدیه سر عروسی رو باهم بخریم منتظر بودم خودش منو غافلگیر کنه مثلا.
    البته باز هم اون موقع عمیقا باور داشتم که همسرم نداره و نخواستم بهش فشار بیارم. اما این تعریف کردن های مادرشوهرم و خوشحالیش خیلی منو ناراحت کرد. اینارو داشت جلوی من به عروسای دیگه فامیل هم می گفت.
    وقتی اینارو یادم میاد احساس میکنم چقدر اونا زرنگ بازی درآوردن ، حرصم میگیره. فکر کنم بیشتر از رفتار خودم و سادگی خودم حرصم میگیره.

  19. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .



 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.