به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 اسفند 98 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,130
    سطح
    18
    Points: 1,130, Level: 18
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخوام متارکه کنم با وجود یک بچه دو ساله

    سلام
    من از کاربرهای قدیمی این سایت هستم اما امروز میخوام از خودم بنویسم
    من 31ساله و همسرم 41 ساله هستن 7 ساله ازدواج کردم و صاحب ی فرزند دو ساله هستم.. تا قبل از به دنیا اومدن فرزندم شاغل بودم... خوبی ش این بود که حداقل سر پول دیگه با همسرم دعوا نداشتیم... امروز به هزار و یک دلیل با هم همیشه درگیری داریم انقدری که گاهی کار به خانواده ها هم میرسه.. البته این کاریه که همسرم میکنه و هنوز آنقدر به تکامل عقلی نرسیده که بدونه این کارش اشتباهه
    دو سال اخیر بخاطر بچه م فقط سکوت کردم که داد و بیدادی تو خونه نباشه که بچه اذیت بشه ولی به قدری از همسرم سرد شدم که فقط مثل دو تا هم خونه با هم هستیم نه زن و شوهر
    این مسئله دیگه به همسرم خیلی فشار آورده و میخواد که از هم جدا بشیم باور کنید منم راضی هستم تنها مشکلم بچه م هستش که اونم بخاطر اینکه منو اذیت کنه میخواد ازم بگیره... میخوام از خانم های با شرایط خودم سوال کنم چطور با غم دوری بچه تون کنار اومدین؟ بخدا انقدر خسته ام که حتی دارم از بچه هم میگذرم.. هیچ وقت فکر نمیکردم یک روز این کارو بکنم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,554

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    برای استحکام زندگی تون چه تلاش هایی کردین؟

    تا حالا مشاوره رفتین؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام خانم ستودنی. طبق قانون فرزند تا هفت سالگی با مادرش زندگی می کند و بعد نزد پدرش خواهد رفت. وقتی هم بزرگتر شود خودش می تواند تصمیم بگیرد که با چه کسی زندگی کند.
    من نمی دانم که چرا شوهرتان قصد دارد زودتر از موعد حضانت فرزندتان را بگیرد اما این نکته را در نظر بگیرید که او هم یکی از والدین این کودک است و پدر اوست نه یک فرد غریبه. فرزند به هر دو والد خودش پیوندی ناگسستنی دارد و مشکل داشتن با هر کدام از آنها روان انسان را آزرده می کند. درست مثل من و شما که پدر و مادر خود را دوست داریم و آثار آن را در درون خود حس می کنیم. همسرتان هم باید این نکته را در نظر داشته باشد و مختص شما نیست.
    پس به جای اینکه اجازه دهیم جو تشنج بر سر حضانت فرزند ایجاد شود باید با علاقه قلبی و منطق و به دور از احساساتی که تضاد بین والدین ایجاد می کند به این قضیه فکر کنیم. این را در نظر بگیرید که اگر فرزند شما مشکلی برایش ایجاد شود و این تصور برایش پیش بیاید که قربانی اختلافات و احساسات دیگران شده است چه خشمی در قلبش ایجاد می شود و چقدر از هر دو شما دور خواهد شد. شما و پدرش هر دو این نکته را در نظر بگیرید و خود را به جای فرزندتان بگذارید. فرزندی که تا ابد دو ساله نخواهد بود و باید مراحل سختی را که هر انسانی در زندگی طی می کند بگذراند. فرزندی که نیاز به توشه راه برای سفری دور و دراز دارد . و روزی که به سرعت از راه می رسد باید تصمیم های سرنوشت ساز برای زندگی خودش و دیگران بگیرد. او در آینده در قبال مادر و پدر خود مسئولیت هایی خواهد داشت و نمی تواند از هیچ کدام جدا باشد. این ها را به همسر خودتان یادآوری کنید. اگر تصمیم درستی درباره فرزند خودتان اتخاذ کنید تصمیمی که از سر عشق و محبت به فرزندتان و علاقه به تربیت صحیح او باشد هم شما و هم همسرتان احساس آرامش خواهید داشت.

    من دوستی دارم که شرایطی مثل شما داشت و الان دخترش بالغ شده است و دبیرستانی است. تازه دخترش هم بیماری متابولیسمی مادرزادی داشت که می توانست باعث عقب ماندگی ذهنی او شود. اما مادر با اینکه خودش مریض بود و با شوهرش اختلاف زیادی داشت درمان دخترش را پیگیری کرد و به موقع او را درمان کرد. همه حتی خواهرش که پرستار بود و حتی دکتر کودکان می گفتند بچه مشکلی ندارد. اما مادر که علائم بیماری را دیده بود ایستادگی کرد. بچه را نزد پزشک شیر داد و وقتی بچه بعد از شیر خوردن حالش بد شد دکتر قبول کرد که تشخیصش اشتباه بوده است. نمی دانید برای درمان دخترش تا چه اندازه به زحمت افتاد. وقتی بچه هفت ساله شد پدر حضانت او را به عهد گرفت و تا الان با هم زندگی می کنند. دختر تیزهوش و درسخوانی است و امور خودش و پدرش را اداره می کند. در این مدت دختر هر وقت که می خواست به خانه مادرش می رفت و پیش او می ماند. مادر مدام مراقب دخترش است و او را راهنمایی می کند. خودش هم در این مدت به تحصیل و اشتغال و اداره زندگی اش مشغول بود. و تجربه های خوبی به دست آورد.

    یک مورد دیگری هم داشتیم که آن بچه هم دختر بود. مادر و پدرش هر دو ازدواج کرده اند اما رویه شان همین است. دختر از پدرش خواست با معلمش ازدواج کند و آنها هم همدیگر را پسندیدند. نامادری رفتار خوبی با او داشت و خودش صاحب فرزند نشد. هر زمانی هم که می خواست نزد مادرش می رفت . مادرش هم الان یک دختر دو ساله از همسر دومش دارد و خواهر بزرگتر او را دوست دارد. و یک اتاق در نظر گرفته اند که هر موقع دختر به خانه آنها می رود آنجا بماند.


    با توجه به شرایطی که دارید به شما پیشنهاد می کنم از مشاوره تخصصی سایت استفاده کنید. موفق باشید.

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 اسفند 98 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,130
    سطح
    18
    Points: 1,130, Level: 18
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم از پاسخگویی تون.. به نظرم بچه من اگر یکی از ما رو داشته باشه آرامش بیشتری داره تا هر دومونو... مشاوره های زیادی گرفتم برای اصلاح همسرم البته به تنهایی چون شوهرم خودش رو ی آدم کامل و بی نقصی میدونه و همه رو آدم های کم عقل و ناقص ... ولی توی همه مشاوره ها به این نتیجه رسیدن که همسرم افسردگی و اختلال اضطراب داره و باید خودش شخصا برای درمان مراجعه کنه... وقتی به طلاق فکر میکنم علاوه بر اینکه ناراحت نیستم بلکه حس ی زندانی رو دارم که قراره ار این همه بدبختی و افسردگی آزاد بشه این نشون میده که تصمیمم درسته.. فقط در مورد بچه م شک دارم که این وسط قربانی لجبازی بزرگتر ها نشه

  5. کاربر روبرو از پست مفید ستودنی تشکرکرده است .

    Mvaz (شنبه 16 فروردین 99)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 اسفند 98 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,130
    سطح
    18
    Points: 1,130, Level: 18
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی واقعا دیگه کسی نیست جواب بده... همدردی قبلا خیلی بهتر بود

  7. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستودنی نمایش پست ها
    قبل از به دنیا اومدن فرزندم شاغل بودم... خوبی ش این بود که حداقل سر پول دیگه با همسرم دعوا نداشتیم... امروز به هزار و یک دلیل با هم همیشه درگیری داریم انقدری که گاهی کار به خانواده ها هم میرسه..

    سلام لطفا به سؤالاتم پاسخ بدید تا بتونم بهتر راهنمایی کنم؛

    ۱. آیا قبلا که شاغل بودین شما بتنهایی هزینه های منزل رو متقبل میشدین؟

    ۲. از هزار و یک دلیل لطفا چند تاش رو که مهم هستند بنویسید.

    ۳. کدام از شما خانوادش رو وارد دعوا میکنه، شما یا همسرتون؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط ستودنی نمایش پست ها
    مشاوره ها به این نتیجه رسیدن که همسرم افسردگی و اختلال اضطراب داره.
    ۴. آیا قبل از شروع زندگی مشترک هم اینچنین بودن یا متوجه چیزی شده بودین؟

    ۵. تابحال سعی کردین ایشان رو تشویق کنین به نزد روانشناس مراجعه کنن؟ یا نه در دعوا یا فشار ازشون درخواست کردین؟


  8. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Mvaz (شنبه 16 فروردین 99)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام
    جدایی پدر و مادر برای بچه ها خیلی دردناکه ، و وقتی بزرگ بشن همیشه این حس کمبود داشتن همزمان پدرومادر رو با خودشون دارند.
    شما حدود 3سال پیش فکر می کردید زندگی مناسبی برای ورود بچه و تأمین نیازهاش دارید و اینکه همسر شما میتونه پدر خوبی برای بچتون باشه اما الان نمیتونید اصلا تحملش کنید؟ چطوری طی این دوسال به این نتیجه رسیدید؟ لطفا بیشتر توضیح بدین.
    اگر فقط مشکلات مالی هست ، خدا خودش روزی این بچه رو می رسونه و روزی شما و همه ی مارو اگر مقداری قناعت کنیم.
    خود بچه دار شدن و مسئولیت هاش گاهی باعث فاصله افتادن بین همسران میشه ،آیا مشکل شما هم ازین نوعش هست.
    آیا همسرت ازینکه بیاد سمت شما امتناع میکنه یا شما ایشون رو رد میکنید ؟

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 99 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1397-12-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,014
    سطح
    33
    Points: 3,014, Level: 33
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آرزوی قبولی طاعات

    نمی دونم مشکلات بین شما و هسرتون چی هست که به این فکر افتادید

    -حضانت بچه تا هفت سال با مادره و پدر به صرف اینکه دلش خواسته نمی تونه بچه رو بگیره. چنانچه مهریه مناسبی دارید می تونید ایشون رو پای میز

    مذاکره بیارید تا تصمیم عاقلانه تر گرفته بشه.

    -شما رو آدم هیجانی می بینم.لطفا از تصمیم گیریهای عجولانه و لجوجانه بپرهیزید. از مشاوره تخصصی و مشورت با فراد آگاه بهره ببرید

    - با برداشتن تمرکز ذهنی بر همسرتان و رفتارهایشان، از مشاوره برای بهبود وضعیت خودتان و نه تغییر همسرتان استفاده کنید. به سلامت وضعیت جسم و

    روان خود بپردازید. برای بهبود شبکه خانوادگی و اجتماعی خود صرف وقت کنید. به کسب و تجدید مهارتهای کاری بپردازید.فرض را بر این بگذارید که همین

    الان یک خانم تنها هستید. بدون اصطکاک و بافرض همخانه بودن با همسرتان مدتی را مستقل زندگی کنید تا بتوانید خودتان را محک بزنید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید roodabeh_persian تشکرکرده است .

    gholam1234 (شنبه 20 اردیبهشت 99)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.