سلام دوستان. خسته نباشین.
قطعا میدونید خیلی از افرادی که به اینجور انجمنها پناه میارن خیلی آدمهای تنهایی هستن و حتی کسی را ندارن باهاش درد و دل بکنن. ازتون خواهش میکنم کمکم کنین.
سعی میکنم خیلی خلاصه بگم.
من پسری متولد سال ۷۲ و ۲۶ ساله هستم.
از سال ۹۴ تصمیم به ازدواج دارم و شرایطش را هم دارم.
خیلی مفصل هست اما من شاید برای بیش از ۱۵ مورد مختلف برای ازدواج اقدام کردم.
( هم عاشق شدم و شکست عاطفی خوردم و هم خواستگاری سنتی و فامیلی و ...)
و هر کدوم بنا به دلایلی نشد.
از تموم این موارد گذشتم تا رسیدم به سال ۹۸
فکر میکردم دیگه قوی شدم و روی احساسم کنترل دارم.
اما...
حدود ۵ ماه پیش با دختری (با نام فرضی x) در اینستاگرام که هم رشته و هم دانشگاهی خودم هست آشنا شدم.
این دختر خانم بیشتر از من کمک درسی میخواست و منم کمکش میکردم از طریق چت.
بعد مدتی بهش علاقمند شدم و فقط دوبار همو دیدیم.
حققتش با عرض عذرخواهی، این دخترخانم چند وقتیه در چت کردن با من یکم بی ادب شده و حتی داخل چت دوبار حرف رکیک عامیانه پسرانه زد.
(البته خودش میگه بخاطر ۲سال خوابگاه که بودم اینطوری شدم و دست خودم نیست. و حتی خودش میگه دخترم را نمیذارم بره خوابگاه.)
و کلا یکم حس کردم زیاد به من میلی نداره و بیشتر بخاطر درس میخواد با من دوست بمونه.
بحث ازدواج که مطرح میکنم میگه بابام پول نداره و تازه جهاز خواهرم را داده و الان نمیتونم و ...
(اما دقیقا چند وقت پیش خودش گفت بابام گفته بذار خواستگار هات بیان و با بی عقلی ردشون نکن)
شایدم هنوز نسبت به حسش به من مطمئن نشده و ترس داره.
چند وقت پیش بحث عشق شد. گفت من دل شکستم و باید تاوان بدم!!! گفتم چرا ... جواب درست حسابی بهم نمیداد و از بحث فراری بود.
فقط میگه یکی هست بهش نه گفتم و دوستش ندارم اما اون ۴ ساله میگه عاشقتم!!!
آخه مگه نه گفتم به کسی تاوان داره و باید فکر کسی را درگیر کنه؟!
-------------------
حقیقتش من یکم ازش سرد شدم و
-------------------
چند روز پیش مادرم بهم گفت یک مورد خوب برایت پیدا کردهام و به خواستگاری برویم. (با نام فرضی y).
به خواستگاری رفتیم.
دختر خوب و با شرایط مناسبی هست و با معیارهای منم همخوانی داره.
اما من حس میکنم من به اون دختر خانم x وابسته شده ام. از فکرم بیرون نمیره و فکر میکنم دوستش دارم! حتی دیشب خوابش را دیدم.
من الان اصلا نمیتونم در مورد دختر خانم y درست تصمیم بگیرم و اصلا نمیدونم به دلم نشسته یا نه.
اصلا نمیدونم چیکار کنم...!! گیج شده ام.
چرا خدا این بلا هارو سرم میاره ؟؟؟
۵ ساله میخوام ازدواج کنم هنوز نتونستم.
بخدا من آدم بدی نیستم. همیشه قصدم ازدواج بوده و با اینکه موقعیتش برایم پیش اومده هیچوقت از کسی سواستفاده نکردم و آزار و اذیتم به یک مورچه هم نمیرسه.
باید چیکار کنممممم؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)