به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 98 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1398-1-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من با عضو جدید خانواده

    سلام
    من 30 سال سن دارم و مجردم برادرم یک سار از من بزرگتر هستن و چند هفته اینده عروسیشونه
    خانوم برادرم برای من خیلی عزیز بودن من خواهر ندارم و عموما فرد تنهایی هستم حظور ایشون و خون گرمیشون انقد برای من قشنگ بود که حس میکردم ایشون خواهر من هستن
    مدتی قبل صبحش ما صحبت خیلی گرمی با زن داداشم در رابطه با اماده سازی عروسی و خریداشون داشتیم چون برادرم کارشون اینجا نیست ما به نیابت از ایشون سعی میکردیم در انجام اماده سازی ها همکاری کنییم
    برادرم معاملات مالی با پدر خانومشون داشتن که یکم توش شکو شبهه هایی به چششون خورد و از بابام خواهش کردن که به عنوان ی بزرگتر شاید با تجربه تر شاید منطقی تر و درست تر این موضوع رو با پدر خانومشون مطرح و سعی در حلش داشته باشن...
    بابام تماس گرفتن و یه صحبت خیلی خوبی بینشون پیش رفت و قرار شد که بعدا صحبت کنن (بابام در حظور ما با ایشون صحبت کردن) بعد یه تایمی زن داداشم با بابام تماس گرفتن و صحبت های خیلی بدی با بابام داشتن تن صدای بالا و بی احترامی های زیاد شامل اینه(من پسر تورو بدون خونه و ماشینش نمیخام یا اگه به کسی نگفته بودیم عروسیو بیخیال میشدیم من فلان منطقه زندگی نمیکنم اگه خونه پسرت اونجا باشه خودت موظفی فلان منطقه برا ما خونه تهیه کنی ذاتا برا مام کاری نکردی نه پولی به حسابم زدی خرج کنم نه چیزی کلش چند تکه طلاست اون ظرفی که من برای پذیرایی ازت جلوت گذاشته بودم فلان اندازه هزینه اشه و...)

    من خودم میدونم که همه اشتباه میکنن باید هم دیگه رو ببخشیم و به هم فرصت جبران بدیم پدر و مادرم خصوصا بابام خیلی سریع بخشیدن و فراموش کردن گفتن مهم ارامش پسرمه ولی تا مدتها تو خونه تشویش بود همه مون نا ارام و ناراحت بودیم داداشم به قدری ناراحت بود و من اینو حس میکردم که اندازه نداره من از اون شب تا الان شبها نمیتونم بخوابم واقعیتش نمیتونم ببخشمش داداش من وقتی بعد 3 هفته برگشتن خونه به قدری لاغر شده بود که من ساعتها براش گریه کردم حس میکنم هیچ کس اندازه من نمیشناستش و اون الان شاد نیست و این منو خیییلیییییییییییی ازار میده خیلی و باعث نفرت از زن داداشم میشه امشب قراره بیان اینجا نمیدونم چجوری باید باهاش برخورد کنم که دادشم ناراحت نشه ولی من دل خوشی ازش ندارم
    شاید من کینه ای باشم شاید خواهر شوهری که میگن بده و فلان الان من همون باشم ولی شبها ساعتها تحلیل میکنم تا ببخشمش ولی نمیشه

    اوایل تنها ارزوم این بود که طلاقش بده و نجات پیدا کنه ولی الان میفهمم طلاق انقدام مساله ساده ایی نیست و من ارزو ندارم برادرم چنین تجربه ایی تو زندگیش داشته باشه
    ارمون خواسته فراموش کنیم دیگه نه بحثش باز بشه نه برخوردی تا اونم بتونه به روال عادی زندگیش برگرده من نمیدونم باید چیکار کنم روانپزشک رفتم بهم قرص دادن خودم امروز دوبرابر مصرف کردم که شب بتونم اروم باشم

    ما خانواده خیلی ارومی هسیم ادب و احترام همیشه الویت بوده انقدر که یک چنین برخوردی ندیدیم برا من بیش از حد بزرگو وحشتناکه...

    لطفا بهم بگین چجوری باید این مساله رو حل کنم
    ایشون از بابام طی یک تماس عذر خواهی کردن ولی من اینو برای دو هفته حال بد مامانم و خودم کافی نمیبینم واقعا نیاز به کمک دارم که این مساله از این بزرگی و وحشتناکی برای من خارج بشه...

    ممنونم از اینکه متن طولانی منو خوندین...

    - - - Updated - - -

    و اینم اضافه کنم که بخشی از علتهایی که باعث میشه من نتونم ببخشمشون اینکه همه مون میدونیم ادم در عصبانیت حرفایی میزنه که قبلا بهشون فکر کرده و حرف دلشه که نتونسته بیان کنه
    من ناراحتم که چرا چنین حرفا و حسایی به برادرم داشتن چرا اینقدر افکار بدی تو ذهنشون بوده
    چرا همه اش جهزیه و خریداشو بیان کرد در حالی که داداش من واقعا خیلی خیلی ازش سر تره چه تحصیلی چه کاری و مالی چه در ادب و شخصیت حتی کمو کسری های جهزیه اشم برادرم تهیه کرد همه چیو طبق خواسته اون اماده کرد
    قبول دارم رسم زندگی همینه درستشم همینه منتیم توش نیس برادرم برا زندگی خودش تلاش و هزینه کرده بشرطی که ادم بتونه اینارو بفهمه سطح مالی خانواده شونم از برادر من حتی پایین ترم هست...

  2. کاربر روبرو از پست مفید shahr_zad تشکرکرده است .

    Mvaz (پنجشنبه 01 اسفند 98)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها


    .................................................. .

    داداش من واقعا خیلی خیلی ازش سر تره چه تحصیلی چه کاری و مالی چه در ادب و شخصیت حتی کمو کسری های جهزیه اشم برادرم تهیه کرد همه چیو طبق خواسته اون اماده کرد
    .......................................

    برادرم برا زندگی خودش تلاش و هزینه کرده بشرطی که ادم بتونه اینارو بفهمه سطح مالی خانواده شونم از برادر من حتی پایین ترم هست

    ...........................................

    من سعی کردم این بخش از صحبت های شما رو جدا کنم و فقط همین بند رو به خانواده همسر برادرتون از زبان شما نقل قول کنم.



    سلام، خانم شهرزاد دقیقا شما همین افکار زن داداشتون در ذهن شما وجود داره که با اولین ناملایمتی بروز اش دادین.

    ما انسان ها باید یاد بگیریم آدمها و روابط افراد پیرامون ما چه ارزشی دارند، اگر ارزش اونها رو بدونیم، برای نگه داشت اون تلاش می کنیم، شما و رفتار پدرتونن کاملا تحسین برانگیزه که این ارزش ها رو میدونه.

    تو این وضعیت شما سعی کنید همون خواهر بمونید، به جای اینکه خودتون رو به عنوان فرد ستم دیده بشناسید، به عنوان یک فردی بدونید که با دل بزرگش می تونی تاثیر مثبتی بر زندگی اطرافیانش داشته باشه.

    با توجه به نقش محوری شما که هم به برادرتون نزدیک هستین و هم به زن داداشتون، باید سعی کنید اونها رو برای وزیدن طوفان آماده اشون کنید، وقت کنار کشیدن نیست.


    این رفتار زن داداشتون، یک تابلو خطر و احتیاط است، هوشمندانه باید نظاره گر باشید تا در آینده ادامه و مشکل آفرین نشه، شاید یک مشاوره قبل ازدواج مفید فایده و استحکام افرین و یا تعیین کننده باشه.

  4. 3 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    shahr_zad (جمعه 02 اسفند 98), سحر بهاری (جمعه 02 اسفند 98)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها
    (* من پسر تورو بدون خونه و ماشینش نمیخام
    * یا اگه به کسی نگفته بودیم عروسیو بیخیال میشدیم
    * من فلان منطقه زندگی نمیکنم اگه خونه پسرت اونجا باشه خودت موظفی فلان منطقه برا ما خونه تهیه کنی
    * ذاتا برا مام کاری نکردی نه پولی به حسابم زدی خرج کنم نه چیزی کلش چند تکه طلاست
    * اون ظرفی که من برای پذیرایی ازت جلوت گذاشته بودم فلان اندازه هزینه اشه و...
    ).

    سلام

    موضوع مهم و قابل بررسی این هست که (
    چرا ) امروز شاهد چنین رفتاری و شنیدن چنین جملاتی هستیم.
    عذر خواهی بتنهایی کافی نیست نه اینکه ارزشی نداشته باشد بلکه تا زمانی که مسئله از ریشه درمان نشود و افراد سعی در تغییرات اساسی نداشته باشند بیفایده هست.
    لذا باید در اسرع وقت اشتباهات و عیوب شناسایی شده و از بروز مشکلات بعدی و آسیب های احتمالی در آینده جلوگیری کرد.

    حساسیت ها و نگرانی های شما هم قابل درک هست ، پس اگر از روش صحیحی با این موضوع مواجه بشید میتونید بدون دخالت برادرتون رو یاری کنید و آرامش رو خانواده برگردانید.

    تنها کمکتون به ایشان این هست که تشویقشون کنید قبل از ورودشون به زیر یک سقف حتی اگر مجبور شدند بتنهایی ( در
    فرصت باقی مانده ) نزد مشاوره برن و هر آنچه که لازم هست رو مطرح کنن.

    دو سؤال دارم؛

    ۱.
    آیا در جلسات خواستگاری یا بعد از عقد برادرتون و خانوادتون به ایشان و خانوادش تعهدی یا قولی بلحاظ مالی دادند؟
    ۲. آیا از همان ابتدا شرایط برادرتون رو بی کم و کاست یا اغراق بیان کردید؟



    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 02 اسفند 98 در ساعت 10:33

  6. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 02 اسفند 98), shahr_zad (جمعه 02 اسفند 98)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 98 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1398-1-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=Mvaz;455805]من سعی کردم این بخش از صحبت های شما رو جدا کنم و فقط همین بند رو به خانواده همسر برادرتون از زبان شما نقل قول کنم.



    سلام، خانم شهرزاد دقیقا شما همین افکار زن داداشتون در ذهن شما وجود داره که با اولین ناملایمتی بروز اش دادین.

    ما انسان ها باید یاد بگیریم آدمها و روابط افراد پیرامون ما چه ارزشی دارند، اگر ارزش اونها رو بدونیم، برای نگه داشت اون تلاش می کنیم، شما و رفتار پدرتونن کاملا تحسین برانگیزه که این ارزش ها رو میدونه.
    /QUOTE]

    سلام بر شما

    ممنون از توجه و راهنماییهاتون

    فقط من متوجه جمله اولتون نشدم...چرا باید اینا به خانواده همسر برادر من نقل بشن؟؟؟من هیچ وقت ادمارو با سطح مالیشون ارزش گذاری نکردم و نخواهم کرد و هیچ علتی باعث نخواهد شد من چنین حرفی به کسی بزنم

    این حرفایی ک در باب طرح سوال و تحلیل مشکل بودن فقط حاصل دو تا سه هفته کنکاشت من بین جملات و ررفتارها بوده که ایراد رو پیدا کنم جاییی حق بدم که بتونم ببخشم که بتونم کمک کنم فراموش کنم و غیره

    نگاهتون واقعا برام عجیب بود

    دیشب مهمان منزل ما بودن من در یک آن باید تصمیم میگرفتم و فکر کردم مشکل و نگرانی اساسی من خوشبختی و حال برادرمه نه غیره برای همین سعی کردم بخشی از حافظه مو ریمو کنم و همون جور برخورد کردم که قبل این اتفاقا برخورد میکردم
    این تنها کاری بود که تو این اتفاقا برای بردارم از دستم برمیومد...

    ولی همچنان دوسش ندارم و ازش دلخورم با همه اینا بازم کاری از دستم بربیاد بخاطر برادرم انجام میدم

  8. کاربر روبرو از پست مفید shahr_zad تشکرکرده است .

    Mvaz (جمعه 02 اسفند 98)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 98 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1398-1-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام

    موضوع مهم و قابل بررسی این هست که (
    چرا ) امروز شاهد چنین رفتاری و شنیدن چنین جملاتی هستیم.
    عذر خواهی بتنهایی کافی نیست نه اینکه ارزشی نداشته باشد بلکه تا زمانی که مسئله از ریشه درمان نشود و افراد سعی در تغییرات اساسی نداشته باشند بیفایده هست.
    لذا باید در اسرع وقت اشتباهات و عیوب شناسایی شده و از بروز مشکلات بعدی و آسیب های احتمالی در آینده جلوگیری کرد.

    حساسیت ها و نگرانی های شما هم قابل درک هست ، پس اگر از روش صحیحی با این موضوع مواجه بشید میتونید بدون دخالت برادرتون رو یاری کنید و آرامش رو خانواده برگردانید.

    تنها کمکتون به ایشان این هست که تشویقشون کنید قبل از ورودشون به زیر یک سقف حتی اگر مجبور شدند بتنهایی ( در
    فرصت باقی مانده ) نزد مشاوره برن و هر آنچه که لازم هست رو مطرح کنن.

    دو سؤال دارم؛

    ۱.
    آیا در جلسات خواستگاری یا بعد از عقد برادرتون و خانوادتون به ایشان و خانوادش تعهدی یا قولی بلحاظ مالی دادند؟
    ۲. آیا از همان ابتدا شرایط برادرتون رو بی کم و کاست یا اغراق بیان کردید؟




    خانوم سحر عزیز از اینکه منو درک کردین بی نهایت سپاسگذارم تو این مدت کلی حس ادم بده بودن و کینه بودن رو داشتم همش حس میکردم منم که دارم الکی بزرگش میکنم این جمله حق دادنتون به من خیلی ارومم کرد

    حقیقتش علت این جمله ها هنوز هم برای من بی نهایت مبهمه من دیشب هر چقدر به برخوردا و حرفاش دقت میکردم بازم اینکه اون ادم این حرفارو زده برام عجیب بود انقدر که طور دیگه ای میشناختمش خیلی مهربون خون گرم خودمونی و دور از مادیات

    من حتی یک جمله هم در باره این موضوع با برادرم صحبت نکردم نخواستم حس کنه میخوام دخالت کنم و اینکه خودم رو در جایگاهی نظر دادن هم نمیدیدم چون حسی که من داشتم این بود که "اگه من بودم آنن طلاق میگرفتم" و این حس منطقی نبود فقط از خشم من نشات میگرفت و طلاق در اینجا میشد اولین راه حل نه به قول روانشناسا که میگن طلاق یک راهه ولی آخرین راه

    در رابطه با سوالاتتون:
    1-نه هیچ صحبت مالی نشد (تا حدی که من در جریانم به این شکله برادر من برای اینکه خودشو مستقل نشون بده و بسازه خیلی اهل بیان جزئیات نیست شایدم بوده و به ما نگفته) ولی از همون روزای اول غقدشون داستان معاملات مالی شروع شد
    2-این خانم توسط خود برادرم انتخاب شدن ما به خاستگاریشون رفتیم و چیزی جز شغلش نگفتیم بعدا اجازه اشنایی گرفته شد و خودشون صحبتاشونو کردن و همه حرفا بین خودشون بوده.

    - - - Updated - - -

    در رابطه با بحث مراجعه شون به مشاور و روانشناس
    الان بشدت درگیر اماده سازی های جشن هستن اگر کرونا باعث لغوش نشه و برادر من حس میکنم فراموش کردن رو انتخاب کرده و برنامه ای برای مراجعه به روانشناس رو نداره
    این پیشنهاد رو من اون اوایل بهش دادم و موافق بود الان که به خونه برگشته دقیق نمیدونم برنامه اش چیه
    بعد از متاهل شدنش دیگه خیلی اهل بیان برنامه هاش نیستدوس داره مستقل تر باشه

  10. کاربر روبرو از پست مفید shahr_zad تشکرکرده است .

    سحر بهاری (شنبه 03 اسفند 98)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    خواهش میکنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها
    من حتی یک جمله هم در باره این موضوع با برادرم صحبت نکردم.
    بهترین کار رو کردید و درستش هم همینه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها
    حسی که من داشتم این بود که "اگه من بودم آنن طلاق میگرفتم" و این حس منطقی نبود فقط از خشم من نشات میگرفت.
    بله همینطور هست و جای خوشحالی داره که اهل تفکر هستید.
    برای همین هم باید احساسات رو مدیریت کرد چون نمیشه با ظهور هر مشکلی ذهن انسان به سمت چنین گزینه هایی کشیده بشه. هنر اصلی این هست بجای فرار یا تنش بیشتر و تصمیمات احساسی و عجولانه با صبر و حوصله مشکلات رو بررسی و معایب رو برطرف کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها
    الان بشدت درگیر اماده سازی های جشن هستن اگر کرونا باعث لغوش نشه و برادر من حس میکنم فراموش کردن رو انتخاب کرده و برنامه ای برای مراجعه به روانشناس رو نداره
    این پیشنهاد رو من اون اوایل بهش دادم و موافق بود الان که به خونه برگشته دقیق نمیدونم برنامه اش چیه.
    پس اگر قبل تر به ایشان گفتین فقط در همین حد بهشون بگین که
    اگر کمکی نیاز داشتی میتونی روی من حساب کنی و در حد توانم کمکت خواهم کرد.
    (
    که اگر زمانی در ارتباط با مشکلشون مطلبی گفتند تشویق کنید به مشاوره خانواده مراجعه کنن)

    در پایان شما بعنوان یک خواهر وظیفه ی خودتون رو انجام دادین و باقی اون میماند با برادر خودتون و تصمیماتش در زندگی. بهمین دلیل سعی کنید از این به بعد
    با کم کردن حساسیت ها نسبت به دیده ها و شنیده ها تمرکز خودتون رو بر روی مسائل دیگری در زندگیتون قرار بدید.

    با آرزوی شاد کامی برای شما

    .................................................. ......
    .................................................. ......

    سخنی با خانم ها و آقایان محترم؛

    من جمله ی زیبایی رو از یک فرد متأهل خواندم که برای شما مینویسم. ایشون در جمله ای چنین اظهار کردند؛

    « کاش بجای اون وقت و حساسیتی که برای رزرو تالار، ماشین عروس، فیلم بردار، شام و ... گذاشتم ، کمی حساسیت هم برای آیندم و شناخت بیشتر همسرم بخرج میدادم . »


    ما در این تالار و سایر ... افرادی رو میبینیم که اگر یکی از دو طرف قبل از رفتن زیر یک سقف زنگ خطرها رو جدی میگرفتند و حساسیت بیشتری به خرج میدادند و مشورت میگرفتند امروز درگیر مشکلات بمراتب بزرگتری نبودند.
    *عزیزانی که در شرف ازدواج هستن لازم هست برای کاستن از آسیب های احتمالی در آینده با مشاوره در ارتباط باشند و
    مسائل و مشکلات رو به بعد موکول نکنند یا نادیده نگیرند تا انشالله ازدواج پایدار و موفقی داشته باشن.


    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 03 اسفند 98 در ساعت 09:35

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shahr_zad نمایش پست ها

    ارمون خواسته فراموش کنیم دیگه نه بحثش باز بشه نه برخوردی تا اونم بتونه به روال عادی زندگیش برگرده من نمیدونم باید چیکار کنم روانپزشک رفتم بهم قرص دادن خودم امروز دوبرابر مصرف کردم که شب بتونم اروم باشم
    لطفا بهم بگین چجوری باید این مساله رو حل کنم
    ایشون از بابام طی یک تماس عذر خواهی کردن ولی من اینو برای دو هفته حال بد مامانم و خودم کافی نمیبینم واقعا نیاز به کمک دارم که این مساله از این بزرگی و وحشتناکی برای من خارج بشه...


    با سلام


    همیشه میگن پیشگیری ، بهتر از درمان هست ،
    در زندگی ، انسانها ،، با دو جور مدیریت مواجه میشند :
    مدیریت قبل بحران - و بعد بحران


    برادر شما ازدواج کرده ،،،اگر شما این رخداد را بحران می دانید ( مثلا ازدواج نادرست ) ،،، باید تکنیک های بعد این ماجرا را درست مدیریت کنید ( بعد بحران )
    خب ، یه مشکلی در خانواده شما پیش آمده ،، و این جور که فرمودید ایشون هم معذرت خواهی کردند
    روند کار شما خودش مشکل ساز هست !
    اگه می خواید کمکی کنید ،،سعی کنید اول کدورت های شخصی را کنار بذارید ،، سپس آش این قضیه را هم نزنید
    هر چی کشش بدید سخت تر میشه ( هم برا خودتون و هم برا طرف مقابل )
    تو این جور مسائل برادر و خواهرها ، کم تر دخالت کنند بهتره و بذارنند خود بزرگترها قضیه ها را جلو ببرنند
    و شاید بهترین کمک شما می تونه ارجاء دو طرف به مشاور باشه
    هر چی دورتر باشی ولی نزدیک ! کمک بهتری می کنی




    این سیستم را انجام بده ، نیاز به روانپزشک و قرص ندارید ،،
    موفق باشی


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 03 اسفند 98 در ساعت 13:58

  13. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    Mvaz (شنبه 03 اسفند 98)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام شهرزاد
    چنتا مطلب بگم

    1.یه چیزی همون اول متنت توجهم رو جلب کرد.
    تماسی که پدرت با پدرخانوم برادرت داشته. شاید از دید شما همه چی عالی پیش رفته اما شاید خانواده عروستون از این تماس خوششون نیومده باشه.
    در واقع بهتر بود اگر برادرت خودش باهاشون صحبت میکرد و درصورت لزوم خودش با پدرش مشورت می کرد.
    2.شما میتونی چهره ی ناراحت یا گرفته داشته باشی اگر ازین موضوع ناراحتی ،میتونی متنفر یا خشمگین باشی...با خودت راحت باش.سختش نکن. این احساسات قرار نیست دائمی باشن هرچند عمیق باشن.
    3. شما در جایگاهی نیستید که رابطه پدر و فرزندی رو درک کنید. خودت رو کمی کناربکش وخودت رو وسط ماجرا نبین. خصوصا که پدرت بخشیده. به اصطلاح دایه مهربون تر از مادر نشو. ببخشید انقدر صریح گفتم.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  15. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    Mvaz (چهارشنبه 07 اسفند 98)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.