به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 دی 98 [ 19:36]
    تاریخ عضویت
    1398-9-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ایا عدم اعتماد به نفس علت اصلی مشکلات منه؟

    سلام مدت زیادی هست که به دنبال ریشه یابی مشکلاتم و برطرف کردنشون هستم اما به نتیجه ای نرسیدم و به شدت مستاصل و درمانده شدم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم لطفا منو راهنمایی کنید

    دختری هستم در استانه ی 29سالگی که از وقتی یادم میاد همیشه از اینکه در مرکز توجه باشم بیزار بودم و وقتی توی جمعی حاضر میشدم استرس و اضطراب بود که میومد سراغم و منو به شدت ناراحت میکرد .صحبت کردن که دیگه فاجعه بود یادمه دوران مدرسه همیشه از کنفرانس فراری بودم و برام تبدیل به کابوس شده تا همین الان که ترم اخر لیسانس رو هم رها کردم و با وجود اینکه باید فوق لیسانس رو هم بخونم و دوست دارم حداقل توی فامیل از کسی پایین تر نباشم اما این احساس لعنتی نمیذاره من روال عادی زندگیمو طی کنم همیشه این حرف زدن توی جمع برام سخت بوده و منو از خیلی از موقعیت هایی که میتونستم خودمو اثبات کنم دور کرده خیلی از اوقات دلم میخواد بزنم زیر گریه و خودمو سبک کنم اما حتی گریه امم نمیاد همیشه خودمو دست کم گرفتم و اعتماد به نفسم پایین بوده
    کلاس اول راهنمایی بودم که وسواس گرفتم و زندگی منو به کلی سخت کرد پیش مشاور رفتم اما فایده نداشت تا اینکه چند سال پیش با خوندن یه کتاب از ایت الله مظاهری خیلی خیلی زیاد تونستم خودمو مدیریت کنم کاری که اون مشاور لعنتی نتوست اون موقع برام انجام بده و منو جلوی مامانم مسخره کرد

    گذشت تا اینکه من 18سالم شد خواستگاری اومد برام که وقتی برای اولین بار دیدمش اصلا ازش خوشم نیومد اما وقتی قرار شد باهاش صحبت کنم و حرفاشو شنیدم تصمیم گرفتم اشنایی بیشتر ادامه پیدا کنه اما توی اون مدت ظاهرش انگار برام حل نشده بود و گاهی اوقات خوشم میومد گاهی نه اما در اخر سر بعضی مسایل نتونستیم ادامه بدیم و تمام شد که بعد از تمام شدن من تازه انگار عاشقش شده بودم با تموم کم و کاستیهاش و میخواستم که بازم با هم باشیم اما امکان پذیر نبود

    تا اینکه یه خواستگار دیگه اومد که همه چیزش اکی بود اما اختلاف قدمون دو سه سانتی متر بود و من معذب بودم برای پوشیدن کفش و همیشه تخت ترین کفشمو میپوشیدم که قدم از ایشون بالا تر نره و خلاصه سر همین مسیله اینم تموم شد (اینو اضافه کنم که وقتی میخواستم این احساسمو ندید بگیرم و قبول کنم دنیا به شدت برام تاریک میشد و حس خیلی بدی داشتم نسبت به همه چیز و همش بقیه زوج ها رو مقایسه میکردم که در اخر گفتم یه نفر دیگه با ایشون قطعا خوشبخت تره )


    حدود دو سه سال بعد یک خواستگار دیگه اومد که در نگاه اول متوجه شدم سنشون به من نمیخوره و با خودم گفتم ااینم نمیشه تا اینکه با هم صحبت کردیم و من خیلی از ایشون خوشم اومد که اختلاف سنیمونم اصلا برام مهم نبود اما موضوع این بود که من احساس کردم ایشون هم کمی کمال گرا هستن و حس کردم منو زیاد نپسندیدن پیش خودم گفتم جواب نه میدم اگه دلیل خواستن و مشتاق بودن ادامه میدم که با یک جواب نه دیگه پیداشون نشد

    چند وقت بعد یه خواستگار دیگه اومد ایشون از اشناها بودن و من چندین سال قبل ایشون رو از خدا خواستم که به خواستگاری من بیان اما اون موقع قسمت نشد و تقدیر این بود که چند سال بعد این اتفاق بیفته من با ایشون حرف زدم اما احساس کردم عاشق ایشون نیستم و نسبت به خواستگار قبلی به ایشون کششی ندارم و جواب منفی دادم اما به محض جواب منفی همش ناراحت بودم که چرا من کسی رو که سالها قبل میخواستم الان نخواستم چرا پسری رو که این همه حسن داره و از طرفی نسبت به من علاقه داره نتونستم قبول کنم و فکر میکردم که اگه دوباره پیشنهاد داد حتما قبول کنم و همین طورم شد و من دوباره احساسات منفیم برگشت .در واقع وقتی هست حس منفی دارم نسبت به ازدواج با ایشون وقتی نیست میخوام مال من باشه با همه ی کم و زیادش حسی که دوست دارم موقعی که باهاشم باشه نه وقتی نیست اما خداروشکر بعد از یع هفته اروم شدم اما میخوام به ثبات برسم و ریشه مشکلمو پیدا کنم


    من بعد از این خواستگاری اخر به شدت نگران حال خودم شدم و نمیخوام فرصتامو به این اسونی از دست بدم چون سنم داره میره بالا و معلوم نیست اخرش چی بشه البته توکل به خدا

    خودم فکر میکنم ریشه همه ی این خواستن نخواستن های من به کمبود اعتماد به نفسم برمیگرده که وقتی یه چیزی مال من نیست برام با ارزشه و وقتی قراره مال من بشه اصلا به چشمم نمیاد و بدتر برام منفی میشه خیلی حس بدیه لطفا راهنماییم کنید چطوری رها بشم و از همه مهم تر ادم بشم؟
    ببخشید خیلی طولانی و در هم نوشتم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    به نظر میاد ریشه مشکل شما کمال گرایی باشه. موضوع کمال گرایی بسیار گسترده است و زیر شاخه های زیادی داره.

    به نظر من شما اول پرسشنامه زیر رو بزنید تا بحث کمال گرایی که شما ازش در بین صحبت هاتون نیز عنوان کردین معلوم بشه.

    در ذیل پرسشنامه چندتا مقاله هست که حتما بخونید.


    http://www.hamdardi.net/thread-36841.html



    از طرفی بعد از پرسشنامه، شما باید خود واقعی تون رو بشناسید. بعد از شناخت باید برای برای انتخاب همسر ملاک و معیار داشته باشید. ملاک ها و معیار هایی که مبتنی بر منطق، شناخت واقعی و دور از کمال گرایی باشه.

    نتیجه رو اعلام کنید

  3. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    Sogol137 (چهارشنبه 27 آذر 98)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 آبان 00 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1397-10-14
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    3,594
    سطح
    37
    Points: 3,594, Level: 37
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    88

    تشکرشده 26 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ، درکتون میکنم ، مشکل شما عزت نفستون هست ، داخل اینترنت سرچ کنید حامد متین ایشون مدرس اعتماد به نفس و خود کارامدی هستن و از مطالب سایتشون بهره ببرید ، ضمنا حل مشکل شما نیازمند صبوری بسیار زیادی هست ولی در صورت غلبه بسیار کارامد و خرسند خواهید بود ، کتاب کمال گرایی یا کامل گرایی دکتر علی شمیسا برای شناخت شخصیتتون کمک خواهد کرد ، بنظرم شما بر خلاف چیزی که فکر میکنید شناخت کمی از خودتون دارید.

    حس های گندی مثل مقایسه و پشیمونی و قضاوت کردن دیگران و افکارشون و تردید و کلافه شدن با گذشت زمان و دور کردن استرس و کمک گرفتن از یک مشاور و روان شناس بالینی خوب کم کم دور خواهند شد.

  5. 2 کاربر از پست مفید m.varna تشکرکرده اند .

    Sogol137 (چهارشنبه 27 آذر 98)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 دی 98 [ 19:36]
    تاریخ عضویت
    1398-9-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم از این که وقت گذاشتید برای من

    mvazعزیز من پرسشنامه رو خوندم و پاسخ دادم زحمت تحلیل نتیجه با شما
    حساسیت بین فردی56
    تلاش برای عالی بودن17
    نظم و سازماندهی20
    ادراک فشار از سوی والدین 16(والدین من هیچ وقت انتظار نمره ی عالی یا توقع انچنانی از من نداشتند اما فوق العاده ادم های محتاطی هستند و جرات ریسک و خطر کردن ندارند و این خصلتشون بی تاثیر نبوده در شکل گیری شخصیت من)
    هدفمندی23
    استانداردهای بالا برای دیگران23

    m.varnaعزیز ممنون بابت معرفی سایت و کتاب حتما مطالعه خواهم کرد

    دوستان اگه کسی تجربه یا پیشنهادی داره برای حل مشکلات من ،لطفا نظرتون رو اینجا بگید کسی بوده مثل من ؟که تونسته باشه حل کنه مشکلشو؟

    راستی من نمیتونم با گوشی وارد سایت همدردی بشم به محض ورود به سایت یه سایت آمارگیری باز میشه که مانع بازدید سایت میشه کسی میدونه علتشو؟

  7. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sogol137 نمایش پست ها

    خودم فکر میکنم ریشه همه ی این خواستن نخواستن های من به کمبود اعتماد به نفسم برمیگرده که وقتی یه چیزی مال من نیست برام با ارزشه و وقتی قراره مال من بشه اصلا به چشمم نمیاد و بدتر برام منفی میشه خیلی حس بدیه لطفا راهنماییم کنید چطوری رها بشم و از همه مهم تر ادم بشم؟
    ..............

    با سلام
    فکر نکنم مساله اصلی شما از اعتماد نفس شکل گرفته شده باشه ،،،
    همون طور که آقای Mvaz وm.varna فرمودند به نظرم بیشتر تو حوزه های کمال گرایی و عزت نفس باید تحقیق کنید
    علاوه بر کمال گرایی به نظرم تو خودشناسی خودتون هم کار کنید ...اینکه اصلا فلسفه زندگی چیست ؟،، اینکه فلسفه زندگی خود شما چیه ؟ ، ...هدف اصلی کجاست ؟
    ما آدم ها بعضی موقع ها گم میشیم ،، گم میشیم از خودمون و وجود متعالیمون.
    دیدگاه وسواس هم الحمد الله دیده میشه در شما :)
    ولی نگران نباشید می تونید حلش کنید


    ولی به نکته در مورد کمال گرایی بگم :
    من بشخصه به ندرت دیدم افراد بدون خودشناسی و فلسفه معنا دار ،، بتونند خودشون این قضیه را حل کنند ....
    این زمان هست که مجبور می کنه این افراد تغییر کنند ( مثلا با بالا رفتن سن و حس مقایسه ها - انتخاب اجباری و......)


    پیشنهاد من به شما اینکه ، تاپیک های زیر را بخونید و حتما حضوری مشاوره برید
    یه تکنونی به خودتون بدید تا دنیا تکانتان نداده :)


    http://www.hamdardi.net/thread-15050.html
    http://www.hamdardi.net/thread-15051.html



    موفق باشید


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 01 دی 98 در ساعت 16:04

  8. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    Sogol137 (سه شنبه 10 دی 98)

  9. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوگل عزیزم
    از توجه روی ایرادات دست بردار
    و توجه کن به نقاط مثبتت و اونا رو ارتقا بده
    آنقدر نقاط مثبتت قوی کن که ایرادات در برابرش مثل یه نقطه بشن و البته خدا رو هم مد نظر داشته باش
    اونوقت دارای عزت نفس میشی

  10. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    Sogol137 (سه شنبه 10 دی 98)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 دی 98 [ 19:36]
    تاریخ عضویت
    1398-9-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنونم از پاسخ شما
    آقایcry من تا به حال مشاوره های زیادی رفتم یکی از مثالهاش همون وسواسم بود که مشاور نتونست کاری واسم کنه و البته بعد از خدا به کمک یه کتاب تونستم تا حدی مشکلمو حل کنم

    وقتی یه نگاهی به خودم میکنم و یه نگاهی به بعضی از هم سن و سالای خودم یا حتی کوچکتر از خودم میبینم شاید خیلی از مشکلات منو مثل کم رویی یا همین وسواس رو نداشتن و انرژیشون رو صرف کارای مهم تری کردن اما به دلیل مشکلات شخصیتی خودم وقت و انرژی واسم نمیمونه که صرف کارای مهم تری بکنم به عنوان مثال من مدتی در یک اداره مشغول به کار شدم به طور ازمایشی اما اون قدر اعتماد به نفسم کم بود که نتونستم دووم بیارم و اومدم بیرون یه چیزی از درون بهم میگه تو از عهده ی این کار برنمیای

    مدتی بود خواستم بر این حسم غله کنم (البته فقط حس ترس خودم نیست پدرم هم منو دست کم میگیره) و تصمیم گرفتم کمی مستقل باشم رفتم و گواهینامه مو گرفتم و با اصرار از پدرم خواستم با ماشینش یه کم رانندگی کنم دفعه اول و دوم به خوبی تموم شد و من احساس اعتماد به نفسی که اون لحظه داشتم قابل وصف نبود اما دفعه ی سوم یه تصادف جزیی منو ترسوند و دیگه پشت ماشین ننشستم البته پدرم خسارت جزیی که پیش اومده بود رو برای داییم و این و اون تعریف میکرد منم به غرورم بر خورد و گفتم اگه ماشین خودم بود کسی دیگه به خودش اجازه نمیداد حرفی بزنه
    همیشه خلأیی که از کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس داشتم منو به شدت آزار داده اما دیگه نمیخوام به این وضعیت ادامه بدم طبق راهنمایی های دوستان در جهت خود شناسی کتابی 400صفحه ای در طول یک هفته تمام کردم و با نکته برداری هدف هایی را برای خودم مشخص کردم اما هنوزم انرژی کافی ندارم و انگیزه ی لازم رو پیدا نکردم

    من در زمینه ای مشغول پژوهش و تحقیق هستم که زمان تحویلش تقریبا در حال اتمامه و من هنوز موفق به اتمامش نشدم چون در پس ذهنم این موضوع هست که اگه تو این راه قدم بزاری باید راهی برای ترس از ارایه کردن پیدا کنی وگرنه راه به جایی نخواهی داشت


    این دغدغه های ذهنی منو به اومدن یک خواستگار جدید و بررسی اون اضافه کنید البته خانواده ی من از این دغدغه های فکری من اطلاع ندارن و شاید به نظرشون خیلی کم اهمیت باشه


    خیلی ذهنم آشفته است , به قول نویسنده ی کتاب پنجره ی اعتقادی من خیلی جای تغییر و اصلاحات داره


    خادم رضا ی عزیزم درست میگید انگار یه ذره بین برداشتم و دارم نکات منفی خودم رو فقط میبینم اما قسمت بدتر ماجرا اینه که وقتی وارد فاز اشنایی با کسی میشم اشتباهات و نکات منفی اون بنده ی خدا بیشتر برام بولد میشه

  12. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوگل خانم
    یک سوال ازتون دارم
    خوبیت چیه ؟
    فکر میکنی مهمترینش کدوم ؟
    خوبیه طرف مقابلت چیه ؟
    چهارچوب زندگیت چیه ؟
    خط قرمزات کدومن؟
    عزیزم با طرف مقابلت دو تا گزینه رو باید تفاهم داشته باشی
    اولیش خطوط قرمزات
    دومیش چهار چوب زندگیت
    چهار چوب حالت تو رو نشون میده عین یک قالب چهارچوب تشکیل شده از هدق از زندگی
    عقاید دینی
    و اینو فراموش نکن اب که انقدر زلال اگر عمق نداشته باشه اب ریخته میشه نه دریا نه رود
    پس سعی کن چهار چوب با عمق زیاد داشته باشی

  13. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    Sogol137 (شنبه 14 دی 98)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 دی 98 [ 19:36]
    تاریخ عضویت
    1398-9-23
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خادم رضا ی عزیزم ممنون که پیگیری میکنید تاپیک منو ای کاش بقیه هم نظرشون رو میگفتن یا اگه تجربه ای مشابه من داشتن بگن چطوری تونستن عوض کنن خودشونو البته من فقط یک مورد مشکل رو مطرح نکردم در پست هام و مجموعه ای از مشکلات هست که تا اینجا مثل اینکه مربوط به عدم عزت نفس هست

    راستش وقتی در مورد خوبیام فکر کردم چیز زیادی به ذهنم نرسید بیشتر خصوصیات منفیم اومد تو ذهنم

    اما صفات خوبم به نظرم ایناست:

    نمیگم ادم خیلی با ایمانی هستم اما همیشه سعی داشتم خدا رو ناظر بر اعمالم بگیرم و کاری کنم که خدا ازم راضی باشه اما نمیتونم بگم صد در صد موفق بودم ,ا(به نظرم هر کسی در زندگی باید کسیو داشته باشه که بتونه راحت حرفاشو بهش بزنه و باور داشته باشه که قادر مطلق هست و میتونه پناهگاه محکمی باشه واسش و اون کسی نیست جز خدای بزرگ و مهربان,که واقعا از این بابت خیالم راحته و خدا را شاکرم راهو تا اینجا درست شناختم)

    همیشه سعی کردم با احترام با دیگران رفتار کنم و حرفی نزنم که ناخواسته ناراحتشون کنم
    سعی میکنم تا حد امکان صداقت داشته باشمحتی اگه جایی به ضررم بوده باشه
    توی فضاهای مجازی هر چیزی رو نگاه نمیکنم هر چیزی رو shareنمیکنم چون عاقبت و نتیجه شو میسنجم

    تا حد امکان سعی میکنم غیبت نکنم و موقعی که ببینم دارن در مورد کسی حرف میزنن خودم رو نماینده فرد غایب میدونم و اگه بتونم ازش دفاع میکنم

    اینها بیشتر در مورد خصوصیات اخلاقیم بودن اگر بخوام در مورد مهارتهایی که دارم حرف بزنم الان چیزی جز اشپزی و رو به راه کردن خونه چیزی به ذهنم نمیاد البته الان که فکر میکنم با توجه به دوران تحصیلیم دختر باهوشی بودم و نمیگم خیلی عالی ولی کمی هم در نقاشی مهارت دارم

    تمایل به پیشرفت و ارتقا شخصیتم دارم و همیشه به خدا میگم میدونم از افریدن من از اینکه خواستی روی این کره ی خاکی باشم حتما هدفی داشتی لطفا راه رو به من نشون بده کمکم کن

    چهار چوب زندگیم هم اعتقاد به خدا و اهل بیت و صداقت و احترام هست که به نظرم دین اسلام به تنهایی بیان کننده ی چهارچوب های زندگی هر فرد با ایمان هست

    خط قرمز هام:نقطه مقابل چهارچوب زندگیم هستند:مثل بی ایمانی ,دروغ ,بد اخلاقی بد دهنی خیانت


    خادم رضای عزیزم من خواستگاری که زنگ زده بودن رو ندیده رد کردم بنا به دلایلی البته ترجیح میدم تکلیفم با خودم روشن بشه و بعد با خواستگار حرف بزنم میترسم از خودم از حسی که تا این حد غیر قابل پیش بینه از اینکه چرا بین این چند تا خواستگار نتونستم دلبسته ی یکیشون بشم
    ویرایش توسط Sogol137 : شنبه 14 دی 98 در ساعت 20:53


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.