به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 06:46]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,887
    سطح
    63
    Points: 8,887, Level: 63
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    46

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حالم خوب نیست

    سلام.
    احساس میکنم افسرده شدم.
    حالم با زندگی خوب نیست.
    چشمام ی چشمه اشک شده.
    و هیچ کس را ندارم که باهاش حرف بزنم.
    من توی خانواده ای بزرگ شدم که دختر براشون کاملا بی ارزشه..
    سال ها جنگیدم..سال ها با تمام تابوهای خونه..با پدرم جنگیدم..
    تمام روحم هنوز زخمیه..و دردش را از اعماق حس میکنم..
    هنوز یادمه که وقتی صدای در می اومد چطور تنم می لرزید..
    اون دختری که همیشه جنگید و در ظاهر همیشه پیروز بود و همه تحسینش می کردن بزرگ شده
    و مادر شده..
    حالا که پدرم دیگه نیست و مادرم سالی یک بار هم خونه من نمیاد چون من فقط یک دخترم...از تنهایی خسته شدم..از جنگیدن خسته شدم..شوهرم مرد خوبیه اما اونی که باید پشت دیگری بایسته منم..نه اون..من خسته ام..حالم بده..دلم کمی حمایت میخواد..و فکر می کنم دیگه قوی بودن و پشتیبان بودن برام بسه..نشستم و به پهنای صورتم اشک میریزم و نمی دونم چرا..انگار که از هم پاشیدم
    یهو چشمم را باز کردم دیدم زندگیم خیلی خالیه..واقعا چرا هیچکس هرگز فکر نکرده من هم نیازهایی دارم..دارم به خودکشی فکر میکنم..دستامو نگاه میکنم و میگم چطور ممکنه با خودم اینکارو بکنم و دختر و پسرمو یک عمر عذاب بدم..بعد فکر میکنم خب بهتره که اونا زودتر از من بمیرن..بعد فکر میکنم چقدر بی رحمم..چ حقی دارم که حق زندگی را ازشون بگیرم..از شوهرم پرسیدم شاهرگ دقیقا کجاست..گفت می خوای خودتو بکشی..خندیدم و گفتم نه..که مادرت دو روزه زن بگیره برات و بچه هامو عذاب بده؟
    بچه هام ارزش جنگیدن دارن..اما من خیلی از هم پاشیده ام.
    نمیدونم این حرفها جوابی داره یا نه..فقط می خواستم ی کم خالی بشم.

  2. 2 کاربر از پست مفید SaYe_RoshAN تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 20 آبان 98), Mvaz (سه شنبه 21 آبان 98)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    چه حمایتی میخوای؟
    مثلا در رابطه با مادرشوهرت حمایت میخوای یا چیز دیگه
    حتما اخیرا موضوعی پیش اومده که این حس منفی سراغت اومده اونو پیدا کن و بگو

  4. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 20 آبان 98), SaYe_RoshAN (سه شنبه 21 آبان 98), خانم مهندس (دوشنبه 20 آبان 98)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام خواهر عزیز
    فکر میکنم خیلی به خودتون فشار اوردید
    به نظر میاد خیلی فداکاری کردید
    یکم بیشتر از شرایطتتون بگید
    چه خلاهایی در زندگی دارید؟

  6. 5 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 20 آبان 98), Mvaz (سه شنبه 21 آبان 98), SaYe_RoshAN (سه شنبه 21 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98), خانم مهندس (دوشنبه 20 آبان 98)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام سایه روشن عزیز
    از من میشنوی، این حال بدت رو به فال نیک بگیر. وقتی حالت بده، یعنی یه جای کار داره میلنگه، یه مشکلی هست، یه خطری هست... از من میشنوی حال بدت رو نادیده نگیر. سعی نکن روش سرپوش بذاری سعی نکن سرکوبش کنی. برو به عمق عمق عمقش درکش کن کالبدشکافیش کن ببین مشکل کجاست؟
    در مورد خونوادت گفتی، خیلیا هستن که توی خونواده های نرمالی بزرگ نشدن. خب شرایطا مختلفه ، قدیما بی سوادی و فقر فرهنگی بیشتر بوده توی جامعه، خونواده های مشکل دار بیشتر بوده. اما دلیل نمیشه چون یکی خونواده خوبی نداشته هیچ وقت نتونه رنگ خوشبختی و آرامش رو بچشه. گفتی توی خونوادت دختر بی ارزشه، سوالم ازت اینه: خودت چقدر برای خودت ارزش قایل هستی؟اون ته مهای ذهنت، تو ناخوداگاهت خودتو با ارزش میبینی یا چون از بچگی به خاطر جنسیتت بهت ارزش داده نشده، الانم خودت داری مسیر بقیه رو ادامه میدی؟؟؟
    میگی دلت حمایت میخواد اما کسی حمایتت نمیکنه. خودت چقدر خودتو حمایت کردی تا حالا؟ چقدر برای خودت، برای خواسته هات تلاش کردی؟ چقدر به خودت و نیاز هات اهمیت دادی؟
    اینو بدون، بچه هات دارن عزت نفس، اهمیت دادن به خودشون، و ارزشمند بودنشون رو از تو یاد میگیرن! پس به خاطر بچه هاتم که شده همت کن یه سر و سامونی به خودت و زندگیت و افکارت و ناخوداگاهت بده!

  8. 6 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    dooo (چهارشنبه 22 آبان 98), miss seven (دوشنبه 20 آبان 98), Mvaz (سه شنبه 21 آبان 98), SaYe_RoshAN (سه شنبه 21 آبان 98), فرزانه 123 (دوشنبه 20 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 06:46]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,887
    سطح
    63
    Points: 8,887, Level: 63
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    46

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    سلام سایه روشن عزیزاز من میشنوی، این حال بدت رو به فال نیک بگیر. وقتی حالت بده، یعنی یه جای کار داره میلنگه، یه مشکلی هست، یه خطری هست... از من میشنوی حال بدت رو نادیده نگیر. سعی نکن روش سرپوش بذاری سعی نکن سرکوبش کنی. برو به عمق عمق عمقش درکش کن کالبدشکافیش کن ببین مشکل کجاست؟در مورد خونوادت گفتی، خیلیا هستن که توی خونواده های نرمالی بزرگ نشدن. خب شرایطا مختلفه ، قدیما بی سوادی و فقر فرهنگی بیشتر بوده توی جامعه، خونواده های مشکل دار بیشتر بوده. اما دلیل نمیشه چون یکی خونواده خوبی نداشته هیچ وقت نتونه رنگ خوشبختی و آرامش رو بچشه. گفتی توی خونوادت دختر بی ارزشه، سوالم ازت اینه: خودت چقدر برای خودت ارزش قایل هستی؟اون ته مهای ذهنت، تو ناخوداگاهت خودتو با ارزش میبینی یا چون از بچگی به خاطر جنسیتت بهت ارزش داده نشده، الانم خودت داری مسیر بقیه رو ادامه میدی؟؟؟میگی دلت حمایت میخواد اما کسی حمایتت نمیکنه. خودت چقدر خودتو حمایت کردی تا حالا؟ چقدر برای خودت، برای خواسته هات تلاش کردی؟ چقدر به خودت و نیاز هات اهمیت دادی؟اینو بدون، بچه هات دارن عزت نفس، اهمیت دادن به خودشون، و ارزشمند بودنشون رو از تو یاد میگیرن! پس به خاطر بچه هاتم که شده همت کن یه سر و سامونی به خودت و زندگیت و افکارت و ناخوداگاهت بده!
    سلام.چقدر حرفتون عمیق بود..بهش فکر نکرده بودم..در واقع همیشه خودم را لای پوسته ای از غرور پنهان کردم که اصلن واقعی نیست..هیچوقت خودم را حمایت نکردم و همیشه فکر کردم اولین نفری که باید از خواسته هاش بگذره منم..وقتی برای خودم خرید میکنم عذاب وجدان میگیرم..آخرین بار وقتی برای خودم ی کتاب خریدم خیلی خودمو سرزنش کردم..وقتی میبینم بقیه باید به خاطر من معطل بشن به تکاپو میفتم که زودتر کارمو انجام بدم..حق با شماست. و راستش این طرز فکر باعث شده خانواده شوهرم هم برام ارزشی قائل نباشن..میدونم که انعکاس رفتار خودمه..چطور باید به افکار ناخودآگاهم سرو سامون بدم؟ مگه ممکنه بذری که در عرض سی و چند سال در در وجودت کاشته شده و رشد کرده و شاخ و برگش تمام ذهن و وجودت را درگیر کرده بکنی و دور بندازی؟ ممکنه؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    سلام خواهر عزیزفکر میکنم خیلی به خودتون فشار اوردیدبه نظر میاد خیلی فداکاری کردیدیکم بیشتر از شرایطتتون بگیدچه خلاهایی در زندگی دارید؟
    سلام..خب تو دانشگاه تدریس می کردم اما با تولد دخترم کار را کنار گذاشتم و از اونجایی که شخصیت مستقلی دارم خیلی برام سخت شد..البته نه اینکه تدریس را دوست داشتم..اما از نظر جایگاه اجتماعی خیلی فرق داشت..حالا که بچه ها بزرگتر شدن به پیشنهاد شوهرم دوباره دارم سعی میکنم مشغول کار بشم..اما نمیدونم بتونم بچه ها را تنها بگذازم یا نه..راستش ته دلم میدونم که نمی تونم.این چیزی بود که در جواب سؤالتون به ذهنم میرسه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلامچه حمایتی میخوای؟مثلا در رابطه با مادرشوهرت حمایت میخوای یا چیز دیگهحتما اخیرا موضوعی پیش اومده که این حس منفی سراغت اومده اونو پیدا کن و بگو
    چ هوشمندانه!در رابطه با مادرشوهرم..خب همیشه مشکل داشتیم اما اونقدرا مهم نبوده. یا حداقل الان مهم نیست.میدونید تازگی ها جاریم ی جشن تولد مفصل برای پسرش (که هم سن پسر منه) گرفت و من شاهد بودم که چه خانواده حمایتگری داره..جشن توی خونه مامانش بود و تمام زحمات روی دوش خواهرش ..بهش حسودیم شد..و دیدم که حمایت خانوادش چقدر روی رفتار شوهر و خانواده شوهرش موثره. رفتارهایی که در قبال من و بچه هام هرگز انجام نمیشه در مورد ایشون مثل ی وظیفه مسلم به شمار میاد.خیلی وقته که این مسئله را حس میکنم..و راستش بعد از اون انقدر از خانواده خودم دل چرکینم که حتی به مادرم زنگ هم نزدم

  10. کاربر روبرو از پست مفید SaYe_RoshAN تشکرکرده است .

    خانم مهندس (سه شنبه 21 آبان 98)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مجدد
    یبینید، این حال بد شما، کارکردش شبیه آژیر خطره. شما وقتی صدای هشدار رو میشنوی چیکار میکنی؟ قطعا اگر صدا رو خفه کنی و موضوع رو پیگیری نکنی، دیر یا زود دوباره صداش بلند و بلند تر میشه! باید بری ببینی مشکل کجاست؟ چه خطری داره تهدیدتون میکنه؟
    ذهن آدما خیلی پیچیدست. شما ممکنه افکار و رفتارهای نادرست زیادی داشته باشید و فکر کنید نمیتونید همه اینها رو حل کنید و تغییر بدید، در صورتی که همه اون افکار و رفتار ها، ریشه در یک باور درون شما دارن. شما زمانی که اون باور رو تغییر بدی، تمام اون مشکلات یک جا حل میشن و نیاز نیست تک تک بهشون بپردازی. اما تا حدودی حق با شماست. تغییر دادن باور به این سادگیا نیست! اما ار طرفی، غیر ممکن هم نیست! این دیگه برمیگرده به اینکه شما چقدر از شرایط کنونیتون ناراحت هستید و چقدر دلتون میخواد تغییر کنید و چقدر وقت و زمان و انرژی صرف میکنید برای تغییر باورهای اشتباهتون.
    اولین گام خودآگاهی هست. یعنی شما مرتب از خودت و افکارت مراقبت کنی ببینی اون افکار ریشه در چه باوری درون شما دارن؟
    مثلا، کتابی برای خودتون میخرید. احساسات منفی و سرزنش گر سراغتون میاد، ریشه در این هشدار که نباید برای خودت هزینه کنی، شما باید از خودت بپرسی چرا نباید؟ جواب بعدی ممکنه این باشه: نیازهای بقیه مهمتره. چرا مهمتره؟ چون بقیه از تو مهمترن. چرا مهمترن؟ چون تو بی ارزشی و دیگران ارزشمند. چرا من بی ارزشم؟ چون دختر هستم و از نظر پدر و مادرم دخترها بی ارزش هستن. حالا باید به خودت بگی قرار نیست هر چیزی که پدر و مادرم و جامعه و کلا دیگران فکر میکنند درست باشه، من انسان ارزشمندی هستم فقط صرف انسان بودنم، فارغ از جنسیت، شغل، تحصیلات، خانواده، ملیت، مذهب و...
    هر بار که احساسات نادرستی در مورد خودتون دارید باید این گفتگوی درونی رو با خودتون اجرا کنید و رفتارهاتون رو از کنترل ناخوداگاهتون خارج کنید و به کنترل خوداگاهتون دربیارید. مدتی که بگذره باورتون عوض میشه و ناخوداگاهتون اصلاح میشه.
    از خوندن کتاب در مورد تقویت عزت نفس و خود ارزشمندی و شفای کودک درون هم غافل نشید. سعی کنید محیطتون رو جوری انتخاب کنید که پیام ارزشمند بودن دریافت کنید. مثلا فیلم هایی رو ببینید که در اون شخصیت اصلی یه زن قدرتمند و با اعتماد به نفس بالا باشه، مثل سریال شهرزاد.
    گفتید به خاطر بچه هاتون شغلتون رو رها کردید. در مقام یک مادر کار بسیار با ارزشی انجام دادید و باید به خاطرش بارها از خودتون تشکر کنید. اما کودک تا دو سالگیه که نیاز به حضور مداوم مادر در کنارش داره، بعد از اون میشه ساعاتی در روز رو در محیط هایی مثل مهد کودک بگذرونن و شما هم میتونید فعالیت های خودتون رو دوباره از سر بگیرید. اتفاقا فعال بودن در اجتماع به روند رشد خود ارزشمندی و عزت نفستون هم کمک میکنه.

  12. 2 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    Mvaz (سه شنبه 21 آبان 98), SaYe_RoshAN (چهارشنبه 22 آبان 98)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام سایه روشن عزیز
    تاپیک اولی که توی همدردی زدی رو ببین
    نوشتی من همیشه تاریکیها رو می بینم حتی در بهترین لحظات زندگیم
    شاید از اون زمان تا حالا خیلی عوض شده باشی ولی این خصوصیتت هنوزم وجود داره

    شما الان همسری مهربان داری که مثل بقیه مردها ممکنه اشکالات کوچک هم داشته باشه
    دو تابچه داری که خیلیها در حسرت یک دونه اش دلشون پر می کشه
    حتما مدرک دانشگاهی داری که تونسته بودی باهاش تدریس کنی
    خونه داری
    و ...

    خوب حالا این وسط خانوادت یه خرده کم لطفی داشته باشن اونقدرم مسئله بحرانی نیست
    جاری شما برای بچه اش جشن گرفته وخانوادش کمکش کردن
    خوب شاید جاری شما یه مشکلاتی داشته باشه که شما نداشته باشی
    حتی اگر زندگیش بی نقص هم باشه بازم دلیل نمیشه شما احساس کمبود کنی چون شما حداقل ها رو برای خوشبختی داری و الان دیگه این دیدگاه شماست که بخوای احساس خوشبختی داشته باشی یا خیر

    مادرشوهرت بین شما و جاریت فرق میذاره! خوب بذاره، هرچقدر ازشون محبت دیدی همونقدرم بهشون محبت کن

    راستشو بخوای من شخصا مادرم بین پسر ودختر فرق نمیذاشت ولی کلا توی جمع نسبت به بچه هاش بی تفاوت بود ودنبال کار خودش بود اگر به بچه اش زور می گفتن مقابله ای نمی کرد یعنی اصلا متوجه نمی شد چون به دنبال علاقمندیهای خودش بود
    خوب در کنار این خصوصیت منفی کلی هم خصوصیت مثبت داشت و داره
    من که نمی تونم مادرم رو تغییر بدم یا برگردم به گذشته خاطرات رو تغییر بدم فقط می تونم اون ایرادی که مادرم داشت رو نداشته باشم و اولویت اولم توی جمع بچه های خودم باشه تا اون کمبود رو بچه هام نداشته باشن

    شاید خیلی خانواده ها باشن که از جاری شما هم بیشتر ازخانوادشون محبت و حمایت دریافت کنن. جاری شما با دیدن اون خانواده ها باید توی ذهنش از خانواده خودش بیزار بشه؟مسلما نه
    هم از خانواده شما بی عاطفه تر زیاده هم از خانواده جاری شما با محبت تر
    خانوادت رو همونجوری که هستن بپذیر و ذهن خودتو رها کن فقط سعی کن خصوصیات منفی اونها رو شما نداشته باشی بیشتر از این از دستت برنمیاد

    ولی اینکه خودت رو مثلا لایق خرید یک کتاب هم نبینی اون رو باید بررسی کنی و حلش کنی
    روی دوست داشتن خودت بیشتر فکر کن
    خودت و اطرافیان خودت حتی مادرت

    اگه یه روی مادرت بیماری لاعلاجی بگیره یا خدای نکرده از این دنیا بره اون موقع خودت رو برای این روزها سرزنش می کنی
    مادرت در این حد بلد بوده که انجام داده

  14. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    dooo (چهارشنبه 22 آبان 98), SaYe_RoshAN (چهارشنبه 22 آبان 98)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:57]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,554

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    ضمن تشکر از خانم مهندس به خاطر بیان موثرشون میتونم بگم اون بخشی از گفته های خانم مهندس که مربوط به خودآگاهی هست خیلی مهمه.
    مولفه های شناختی مجهولی در شخصیت شما وجود داره که باید اونها رو بشناسید.
    مثل تعمیر کاری که تا شناخت کاملی از ماشبن نداشته باشه نمیتونه از صدای جیر جیر ماشین تشخیص بده ایرادش چیه!

    مثلا همین بحث خرید کتاب، میتونه به شخصیت مهرطلب مربوط بشه، که شما میتونید تو این زمینه در مقالات مهرطلبی تحقیق کنید و اگر نتیجه تحقیقات مفید بود، سعی در بهبود اون بکنید.

    یه چیز رو یادتوت باشه هر آدمی با خصوصیات مثبت و منفی اش به عنوان انسان شناخته میشه، ما باید هوشمندانا از این خصوصیات استفاده کنیم و درحقیقت تا خصوصیات بدمون رو نفهمیم و تاثیراتشون رو ندونیم، مثل نجاری هستیم که اره و تیشه نداره برای کارش.
    مثلا خصوصیت ترس، یک خصوصیت منفی در ما تلقی میشه، ما نمیتونیم بر ترسمون غلبه کنیم، ولی میتونیم اون رو بفهمیم و باهاش دوست بشیم، همین خصوصیت منفی ما نام ترس ما رو در خیلی جاها نجات داده از خطرات. پس اول باید بشناسیم و بعد با هاشون رفیق بشیم و بعد بهینه ازشون استفاده کنیم.

    پ ن : منظور از پذیرش خصوصیت منفی این نیست که کاری به کارشون نداشته باشیم، منظورم این در جهت رشد و تکامل انسانیمون سعی در ارتقا و بهبودش داشته باشیم. ممکنه رفتار من در مقابل خصوصیت منفی ناسزاگویی و پذیرش اون، در واقع خروجی اش بشه عدم پذیرش و تلاش برای حذف این خصوصیت.

  16. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    SaYe_RoshAN (چهارشنبه 22 آبان 98)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.