به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 42
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,061
    امتیاز
    23,357
    سطح
    94
    Points: 23,357, Level: 94
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 993
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,683

    تشکرشده 2,205 در 902 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد 69 نمایش پست ها
    آقای gholam
    اگه خانوادتون اهل تلویزیون و صدا و سیمای ایران هستن، تو کنداکتر شبکه‌ها بگردین ببینین چه برنامه‌هایی در مورد ازدواج هست.
    تلویزیون رو روشن کنید و ببینید خانواده تمایل دارن گوش بدن یا نه، اگه رو دارین تو این مسائل یکم جَو بدین که چه برنامه خوبی و ...
    اینو از این جهت گفتم چون مامان من خیلی مذهبی هست.
    اینجور برنامه‌ها حسابی ساختش.
    آخرین خاستگاری که داشتم که اصلا یادمم نمیاد کِی بود یادمه مامانم میگفت آره ازدواج الکی نیست که، تو فلان برنامه داشت میگفت دختر و پسر حتما باید چندین جلسه صحبت کنن، بیرون برن، مشاوره برن و .....
    دیدم نه باباااا بالاخره این برنامه‌ها به درد یکی خورد.
    من که واقعا تعجب کرده بودم.
    اگه خانواده مذهبی دارین، بگردین چند تا توصیه و نصیحت از مشاوره‌هایی که روحانی هست پیدا کنید و بهشون بگید.

    روش خوبیه. امتحان میکنم ببینم جواب میده یا نه!
    بدیش اینه که مشکل یکی نیست که! باید خانواده طرف رو هم مجاب کنی!
    حالا توی جلسه خواستگاری به خود دختره هم میشه گفت که اگه موافقین جلسات بیشتری برای آشنایی بیشتر بذاریم، حالا اگه خودش موافق بود، میره خانوادشم متقاعد میکنه ایشالا!

    من موندم خداییش با یه جلسه چحوری میشه تصمیم نهایی رو گرفت (برای هر دو طرف میگم ها). مشکل وقتی تشدید میشه که جدیدا باب هم شده که به طرفین توصیه میکنن که بیشتر سعی کن شنونده باشی! خب این باعث میشه که دختره بیاد توی جلسه خواستگاری فقط منتظر شنیدن حرف باشه. نتیجتا شناخت کامل حاصل نمیشه و بایستی گفت یه جلسه دیگه بذاریم ...
    ویرایش توسط gholam1234 : یکشنبه 14 مهر 98 در ساعت 22:56

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    و یک تجربه خیلی مهم که من دارم اینه که کاملا مطمئن باشید که اون چیزی که قبل ازدواج فکر می کنید اون چیزی نیست که بعد ازدواج اتفاق می افته و اگر به ناملایمتی برخوردید بدونید که همه ازدواجها همینطورن و قرار نیست همه چیز خیلی عالی و مطابق میل ما اتفاق بیفته
    من شخصا ازدواج کاملا سنتی نداشتم و همسرم رو یکی دو سال در محل کارش دیده بودم و بعد جلسه خواستگاری هم چند ماه ارتباط دو نفره و گاها خانوادگی داشتیم و فکر می کردم شناختم نزدیک به صد در صد هست
    ولی نبود

    فقط و فقط آدمها در زندگی زناشویی از ویترین میان بیرون و خود واقعیشون رو نشون میدن و حداقل 30 درصد از شناخت آدم اون موقع شکل می گیره که البته دیگه زمان فکر کردن نیست و باید سازگاری کرد اگر خیلی حاد نباشه

    اینو نمی گم که فکر کنید من مشکل خاص و مهمی در زندگی مشترکم دارم
    من الان راضی هستم
    ولی هیچ وقت یادم نمیره در دوران عقد البته بیشتر موقع ارتباط با خانواده همسرم، گاهی اونقدر ناراحت و منزجر می شدم که دلم می خواست شب بخوابم و صبح که بلند میشم ببینم کل جریان ازدواجم یه خواب بوده و واقعیت نداشته
    ولی خوب بیدار می شدم و می دیدم همه چیز واقعیه
    فقط و فقط خودمو مشغول درس و زبان و ... می کردم تا کمتر فکر کنم
    چقدر توی امامزاده نزدیک دانشگاهمون به حال خودم اشک ریختم
    از اینکه این خانواده رو با این مدل موجود و با این فرهنگ که هیچ استقلال مالی و عاطفی برام قائل نیستن و همسرم هم اعتراضی نداره، باید بپذیرم و راه گریزی نیست
    زخم زبان فامیل هم که جای خودش رو داشت که به مادرم می گفتن چرا دخترتو حروم کردی لیاقتش بیشتر از این بود باید با فردی تحصیلکرده تر و ثروتمند ازدواج می کرد. چرا دست کم گرفتیدش و ...
    مادرم هم متاسفانه همه حرفها رو به من منتقل می کرد
    من با اون روحیه داغون باید از ازدواجم دفاع هم می کردم

    همه چیز رو درون خودم می کشیدم
    بعدا با چند نفر که شرایط خودمو داشتن توی دانشگاه آشنا شدم و دیدم همشون مثل من هستن و هر کدوم با یه مشکلی داره دست و پنجه نرم می کنه و ازدواج اونا هم صد در صد مطابق میلشون نبوده

    حتی یکی که خیلی ادعای زندگی عاشقانه داشت چند وقت پیش شنیدم با یه بچه طلاق گرفته

    کلا همه چیز ایده آل و مطابق میل پیش نمیره
    آدم اینو بدونه راحت تر زندگی می کنه

    من الان مشکلاتم خیلی کمرنگ شدن
    ولی خیلی مبارزه کردم تا یک سری محدوده ها رو برای خودم داشته باشم
    و البته یه موردی که بود اینکه من در هیچکدوم از مراحل حتی اون موقعی که با گریه می خوابیدم و کابوس می دیدم به همسرم بی علاقه نبودم
    دلم نمیومد ناراحت بشه هیچ موقع از این احساسم که گاها دلم می خواست این آشنایی نبود براش نگفتم


    همیشه همه چیز ایده آل نیست
    گاهی باید مبارزه کرد گاهی باید پذیرفت و سازگاری کرد

    خوب قاعدتا ممکنه کلا مسیر رو اشتباه رفته باشیم و مشکلات حادی وجود داشته باشه که اون یه بحث دیگه میشه
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    خیلی ممنون از تاپیکی که باز کردین. با اینکه مثه این تاپیک قبلا هم دیدم، ولی باز هم بنظرم ارزشمنده.
    این کار یعنی اینکه شما راهی که رفتین رو برامون بازگو میکنین، حالا امکان داره با خطوط فکری مون همسان باشه یا نباشه (که البته به نظر خودم عمدتا همسانه)، و میشه خیلی چیزا یاد گرفت از این موارد.
    ممنون میشم ادامه بدین اگه مورد دیگه ای هست ....
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد 69 نمایش پست ها
    جالبه، این طرز فکر حجاب سفت و سخت و بعدش تغییر عقیده رو خیلی زیاد دیدم.
    حتی موردی دیدم که طرف راضی نمیشد خانومش حتی با حجاب تو هیچ عکس خانوادگی باشه ولی الان اصلا براش مهم نیست.
    میگم چه خوبه آدم تو سنی که میدونه قراره طرز فکرش دستخوش تغییر بشه ازدواج نکنه.
    شما 25 سالگی ازدواج کردین، شاید اگه دو سه سال تاخیر مینداختین، الان اوضاع خیلی فرق داشت (تاپیک قبلیتون رو مطالعه کردم)

    منم از 25 سالگی تا الان که میرم 29 کلی تغییر فکر و فاز و عقیده داشتم، یعنی بعضی وقتها خندم میگیره از اون طرز فکرهای مسخرم.
    به امید روزی که منم بیام تاپیک بزنم و از تجربم بگم ولی یه تجربه کاملاً مثبت و دخترایی که تو سن 29 سالگیشون میخونن تاپیک منو نگرانی‌هاشون از بین بره.
    امید به خدا، آرزو بر جوانان عیب نیست.
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    روش خوبیه. امتحان میکنم ببینم جواب میده یا نه!
    بدیش اینه که مشکل یکی نیست که! باید خانواده طرف رو هم مجاب کنی!
    حالا توی جلسه خواستگاری به خود دختره هم میشه گفت که اگه موافقین جلسات بیشتری برای آشنایی بیشتر بذاریم، حالا اگه خودش موافق بود، میره خانوادشم متقاعد میکنه ایشالا!

    من موندم خداییش با یه جلسه چحوری میشه تصمیم نهایی رو گرفت (برای هر دو طرف میگم ها). مشکل وقتی تشدید میشه که جدیدا باب هم شده که به طرفین توصیه میکنن که بیشتر سعی کن شنونده باشی! خب این باعث میشه که دختره بیاد توی جلسه خواستگاری فقط منتظر شنیدن حرف باشه. نتیجتا شناخت کامل حاصل نمیشه و بایستی گفت یه جلسه دیگه بذاریم ...
    دوستی داشتم به شدت مذهبی. اونقدر که بعد از جلسه بله برون و پیش از عقد شرعی حاضر نبود با همسر اینده اش برای خرید تتها بره بیرون. ایشون رو چند ماه بعد از عقد دیدم. هنوز در هیجان روزهای بعد از عقد بود و به نظر خوشحال می اومد. مدتی گذشت و ایشون عروسی کرد. مدتی بعد از عروسی دوباره دیدمش. خیلی گرفته بود. کاملا معلوم بود که از وضعیتی که داره ناراضیه. خودش به زبون اورد. میگفت کاش بیشتر از همدیگه شناخت پیدا کرده بودیم.
    جلسات دونفره پیش از ازدواج با اینکه به نظرم اصلا کافی نیستن اما حتما لازمن.

  3. 5 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 15 مهر 98), m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), miss seven (دوشنبه 15 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 16 مهر 98)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    شما صحبت از یک سال و شش ماه میکنین، خانواده ما میگن تنها یک جلسه!!! یعنی الان ما باید چک و چونه بزنیم یک جلسه رو بکنیم دو یا سه جلسه
    خونواده منم هم مذهبین هم سنتی هم خیلی حرف در و همسایه براشون مهمه، من دو سال زمان گذاشتم و از روشای مختلف براشون فرهنگ سازی کردم تا بالاخره تونستم ازشون مجوزشو بگیرم :) البته ازدواجای کاملا سنتی فامیلامونم که بعدها مشکل دار از آب درومدن و ازدواجای موفق یه سری از دوستام که قبلش یه آشنایی مفصل داشتن هم مثال ها و شواهدی بودن که باهاشون تونستم قانعشون کنم. خودم هم تجربه خیلی بدی تو این زمینه داشتم و بعد از اینکه به یاری خدا جون سالم به در بردم و خطر از بیخ گوشم رد شد، به پدر و مادرم گفتم دیگه به هیچ وجه حاضر نیستم تو این زمینه ریسک کنم و بدون شناخت کافی به کسی بخوام جواب مثبت بدم و در این صورت ترجیح میدم هیچ وقت ازدواج نکنم.

  5. 4 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 مهر 98), m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), زن ایرانی (سه شنبه 16 مهر 98)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    بنظر من هم که ازدواجم کاملا سنتی و از طریق معرف بود و کلا ۳ ماه طول کشید که بیشترش هم تلفنی بود و فقط ۲ بار تونستیم حضوری همدیگرو ببینیم، تصورم همیشه این بود که ازدواج سنتی برخلاف ازدواج از طریق آشنایی تفاوت مهمش اینه که خانواده شوهر عروسشون رو کاملا پذیرفتن و مشکلی از این بابت نیست. ولی متاسفانه تو کشوری مثل ایران تاثیر خانواده ها خیلی زیاده و کاملا زندگی دو طرف تحت تاثیر خانواده هاست. توصیه‌ای که میتونم برای دوستان مجرد داشته باشم اینکه حتما رفت و آمد و شناخت از خانواده هارو تو اولویت قرار بدن. ممکن بود این حرف قبل از ازدواج برام بی معنی باشه ولی برای شخصیت مهرطلبی مثل من و پرتوقعی خانواده همسر عملا وجود حریم زندگی مشترک بی معنی بود که البته خیلی تونستم تو این مسیر رشد کنم و رفتارهام رو منطقی تر کنم. ولی وقتی تمام خانواده همسر همت کنن که دخالت کنن مبارزه باهاشون قطعا خیلی سخت و انرژی بره.

  7. 4 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 مهر 98), فکور (سه شنبه 16 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 16 مهر 98)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام
    این مورد شاید بیشتر به درد متاهل های عزیزبخوره. خودم این رو تازه فهمیدم.
    هیچ وقت به طور کامل به داوری های خودتون‌اعتماد نکنید. من خودم ادم ایده ال نگری هستم. اما اینو از اول نمیدونستم. ادم خیلی از ویژگی هاش رو دیر میشناسه (همون مساله خودشناسی). یه راهش همین تضارب اراست. من اگر‌مشکلم رو در این تالار مطرح‌نمیکردم شاید همیشه حق رو به خودم‌میدادم و از شرایط موجودم خیلی ناراضی بودم. اما وقتی دوستان بازخوردهاشون رو به مشکلات من بیان کردن من احساس کردم شرایط من واقعا اونطورها هم که من فکر‌میکنم بد نیست. خیلی نکات مثبت توش هست.‌اصلا یه بخشهایی از مشکل از ناحیه خود منه. شاید من باید جور دیگری نظرم به همسرم منتقل میکردم. الان واقعا احساس بهتری دارم.
    این البته به بعد از ازدواج هم محدود نمیشه. در مورد خود شخصی که به عنوان گزینه در ذهن دوستان مجرد هست پرسیدن نظر دیگران میتونه کمک کننده باشه.‌خوبی فضای اینجا این هست که طیف مشورت دهنده ها طیف وسیعیه و شخص هم میتونه حتی خصوصی ترین مشکلاتی رو که نمیتونه با کسی در میان بگذاره اینجا بگه و ناشناس باقی بمونه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    بنظر من هم که ازدواجم کاملا سنتی و از طریق معرف بود و کلا ۳ ماه طول کشید که بیشترش هم تلفنی بود و فقط ۲ بار تونستیم حضوری همدیگرو ببینیم، تصورم همیشه این بود که ازدواج سنتی برخلاف ازدواج از طریق آشنایی تفاوت مهمش اینه که خانواده شوهر عروسشون رو کاملا پذیرفتن و مشکلی از این بابت نیست. ولی متاسفانه تو کشوری مثل ایران تاثیر خانواده ها خیلی زیاده و کاملا زندگی دو طرف تحت تاثیر خانواده هاست. توصیه‌ای که میتونم برای دوستان مجرد داشته باشم اینکه حتما رفت و آمد و شناخت از خانواده هارو تو اولویت قرار بدن. ممکن بود این حرف قبل از ازدواج برام بی معنی باشه ولی برای شخصیت مهرطلبی مثل من و پرتوقعی خانواده همسر عملا وجود حریم زندگی مشترک بی معنی بود که البته خیلی تونستم تو این مسیر رشد کنم و رفتارهام رو منطقی تر کنم. ولی وقتی تمام خانواده همسر همت کنن که دخالت کنن مبارزه باهاشون قطعا خیلی سخت و انرژی بره.
    با توصیه زن ایرانی کاملا موافقم. شناخت خانواده ها خیلی مهمه. هر چند میزان تاثیرشون در زندگی اینده وابسته به عوامل مختلفی مثل وابستگی فرد به خانواده و میزان دخالت خانواده هااست. اما در کل به شناخت خانواده ها خیلی اهمیت بدید. من پیش از ازدواج با خودم میگفتم خود شخص مهمه. من که با خانواده اش زندگی نمیکنم. ولی همونطور که فرمودن در ایران خانواده ها تاثیر دارن. کم و زیاد داره اما وجود تاثیر، تقریبا قطعیه!

  9. 6 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 مهر 98), m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), نیکیا (چهارشنبه 17 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 16 مهر 98), زن ایرانی (سه شنبه 16 مهر 98)

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,061
    امتیاز
    23,357
    سطح
    94
    Points: 23,357, Level: 94
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 993
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,683

    تشکرشده 2,205 در 902 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حقیقتش نمیخام اسپم کنم، ولی نظرات و نکاتتونو که میبینم، کف میکنم! خیلی ساده و در عین حال پخته و سنجیده مینویسین حقیقت ... فک میکنم اکثر آدمایی که میان اینجا کامنت میذارن انسانهای فریخته و اهل مطالعه ای هستن (البته این برداشت منه).
    اینکه اطلاعات و تجربیاتتونو به اشتراک میذارین عالیه. تنها کاری که من میتونم براتون بکنم دعا برای سلامتیتونه خیلی کم پیش میاد یکی وارد یک ماجرایی شده باشه و بیاد تجربیاتشو بی هیچ چشم داشتی به اشتراک بذاره.

  11. 5 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), نیکیا (چهارشنبه 17 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 16 مهر 98), زن ایرانی (سه شنبه 16 مهر 98)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    تجربه من میگه تو سن پایین ازدواج نکنید. با مرد زیر بیست و هشت سال هم ازدواج نکنید.
    وقتی ازدواج‌کنید که هدف و مسیر زندگی تون برای هودتون و طرف مشخص و معلوم باشه. و تا یه حدی از اهدافتون جلو رفته باشه.
    مرد هم تازه تو این سن شاید بفهمه از زن و زندگی و دنیا چی میخواد .
    به نظرم ازدواج در سن‌ بالا پایدار تر هست

  13. 4 کاربر از پست مفید رنگین تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 16 مهر 98), زن ایرانی (سه شنبه 16 مهر 98)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 14:50]
    تاریخ عضویت
    1398-7-08
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    970
    سطح
    16
    Points: 970, Level: 16
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    56

    تشکرشده 45 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای gholam
    من چندین ساله عضو همدردی هستم، شاید تاریخ عضویتم تازه هست ولی از بس پسوورد ‌گم میکنم عوض میکنم.
    اینو گفتم که بگم سعی کنین حالا که تو همدردی هستین تو تمام مراحل زندگیتون بمونین.
    سایت یکم قشنگ نیست، یوزر فِرِندلی نیست، تعداد کاربراش بالا نیست و خیلی فعال نیست ولی واقعاااااا پر محتواست، شما هیچ جارو نمیتونین پیدا کنید که کاربرا انقدر موشکافی میکنن و راهنمایی عالی میکنن، واقعا هیچی داره تو جیبشون نمیره و هیچ منفعتی نداره براشون ولی میشینن و دو سه متر تایپ میکنن تا بهت کمک کنن به یه نتیجه‌ای برسی.
    تو این سالها بهم ثابت شده هر کسی لیاقت نداره تو این سایت موندگار بشه، خداروشکر چه بهتر همینایی که هستن همشون درست و حسابی هستن.


    یه تشکر هم از استارتر تاپیک که این تاپیک رو ایجاد کرد.
    من که تو این برهه از زندگیم خیلی بهش نیاز داشتم.

  15. 6 کاربر از پست مفید دختر شاد 69 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 مهر 98), m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), نیکیا (چهارشنبه 17 مهر 98), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), رنگین (سه شنبه 16 مهر 98), زن ایرانی (سه شنبه 16 مهر 98)

  16. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام به همه دوستان
    خیلی ممنون که میخونید پیامها رو و نظراتتون را بیان میکنید
    یه فکر جمعی درست میشه اینجوری
    ممنون از دوستانی که نظر مثبت نسبت به این تاپیک دارن و بیان نظراتشون انرژی میده
    در مورد توصیه به استفاده از مشورت دیگران یه چیزی رو باید اضافه کنم.
    اگر متاهل هستید و راجع به یه ویژگی منفی همسرتون میخواهید مشورت بگیرید ترجیحا سعی کنید طرف مشورتتون پدر و مادر نباشن. پدر و مادرها غالبا مصلحت فرزندشون رو میخوان. اما خیلی اوقات اون چیزی که به نظرشون مصلحت فرزندشونه در عمل به مصلحتش نیست. این فقط باعث میشه زندگیتون کج تر بشه و اگر در مشورتتون از خصلتهای بد همسرتون بگید که دیگه بدتر. همسرتون رو هم از چشم اونها می اندازید.
    یک مساله دیگه هم اینه که پدر و مادرها خیلی اوقات فرزندشون رو بی عیب میبینن! و تا دلتون بخواد در بقیه عیب‌ و ایراد پیدا میکنن.
    اگر پدر و مادرتون این خصلتها رو ندارن و منصفانه نظر میدن میتونن طرف مشورت باشن. هر چند به نظرم هر چه که در مورد همسرتون بگید حتی اگر بی واکنش باشه از ذهنشون پاک نمیشه!
    من مطمئنم اگر تا الان درباره ویژگی های همسرم (اونهایی که از نظر خودم منفی محسوب میشن) به پدر یا مادرم چیزی گفته بودم وضع زندگی ام از اینی که هست بدتر بود!
    در مورد گزینه های ازدواج هم پدر و مادرها ممکنه یا خیلی سهل گیر باشن یا خیلی سختگیر یا میانه که اگر میانه باشن واقعا خیلی جای شکر داره.
    با هر کس مشورت میکنید یادتون باشه اخرش این شما هستید که باید برای زندگیتون تصمیم بگیرید.

  17. 5 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 17 مهر 98), rayehe (پنجشنبه 21 فروردین 99), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98), رنگین (چهارشنبه 17 مهر 98), زن ایرانی (چهارشنبه 17 مهر 98)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    خیلی از ماها در جامعه ای بزرگ شدیم که دختر و پسر از ابتدا جدا ازهم بودند. حداقل در محیطهای آموزشی تا پیش از دانشگاه. اگر اهل ارتباط با جنس مخالف (منظورم لزوما ارتباط احساسی نیست) نبوده باشیم در دانشگاه هم ارتباطاتمون با هم جنسهای خودمونه.
    حالا میخواهیم بریم ازدواج کنیم با جنس دیگه. تقریبا هیچ چیز از دنیای اون جنس نمیدونیم!
    کتاب خوندن هم میتونه کمک کنه اما کافی نیست. پدر و مادر ها هم از نسلهای متفاوتی هستن.
    سعی کنید به طریقی دنیای جنس مخالفتون رو بیشتر بشناسید.‌اگر خواهر با برادر دارید یا اگر در فامیل دختر یا پسر هم سن و سالتون هست به برخوردهایی که پیش از این با اونها داشتید فکر کنید.‌ یا اگر در دانشگاه همکلاسی یا در محیط کار همکارانی از جنس مخالف دارید کمی با خودتون تحلیلشون کنید. اگر از ابن میان کسانی هستن که به شما نزدیکترن شاید حتی بتونید ازشون بخواهید یکم براتون از برداشت خودشون از همجنسهاشون بگن. از نگاهشون به زندگی. نمیگم همه این مسائل جنسیتی هستن. یعنی همه دخترا یه جور به زندگی نگاه میکنن یا همه پسرا یه هدف از زندگی دارن. اما مشترکات در بین همجنسها کم نیست.
    شاید این مسائل توی کتابهای روانشناسی هم باشه. اما من احساس میکنم شنیدن تجربه و برداشت فردی تاثیر بسیار بیشتری داره تا صرفا خوندن کتاب. با این که به نظرم کتاب هم لازمه.
    من خودم فردی بودم به شدت بسته تا پیش از ازدواج. یعنی به جز در محیط فامیل که ارتباطات در حد سلام و علیک و احوالپرسی داشتم در دانشگاه با همکلاسی های خودم این میزان ارتباط رو هم نداشتم!
    و این خصیصه بخش زیادی از بچه های دیگر دانشگاه هم بود که عرفا مذهبی شناخته میشدیم. وقتی یه دختر همکلاسی رو میدیدیم عین چوب خشک از کنارش رد میشدیم! الان احساس میکنم این میزان از بسته بودن اصلا درست نیست. داوری شرعی نمیکنم چون الان طوریه که به تعداد ادمها برداشت از دین موجوده! جلسات خواستگاری شاید اولین تجربه صحبت من با جنس مخالف به صورت جدی بود! این جدید بودن تجربه باعث میشه شناخت شما از فرد مقابل در سایه قرار بگیره. سایه ای که عدم شناخت کافی نسبت به جنس مخالف ایجاد کرده. شاید بشه سایه یک عکس رو با فتوشاپ حذف کرد ولی سایه ذهنی حذفش اصلا ساده نیست!

  19. 4 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 21 مهر 98), m.varna (سه شنبه 26 آذر 98), rayehe (پنجشنبه 21 فروردین 99), zolal (پنجشنبه 02 آبان 98)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.