به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 مهر 98 [ 05:39]
    تاریخ عضویت
    1398-7-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 48.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    افسردگی و توقع خانواده و تنهایی

    سلام وقتتون بخیر .

    من دختر بیست هفت ساله هستم .

    احساس بی ارزشی شدید دارم . به هیچ دردی نمیخورم . هیچ کاری نمیتونم بکنم . دیگه نمیخام با کسی هم حرف بزنم حال ندارم جایی برم زود خسته میشم یا میترسم حرف اشتباهی بزنم و خیلی هم دست پا چلفتی هستم و به موقع حرف نمیزنم یا اشتباه میزنم که بقیه کفری میشن یا حوصلشون سر میره

    حس میکنم کلا وجودم الکیه کاش بدنیا نیومده بودم هیچ وقت. این افکارم گناه هست و خدا هم از من بدش میاد

    مشکل افسردگی شدید دارم و گریه و اضطراب و ناامیدی و احساس پوچی و بنبست .

    الان یه نسخه گرفتم یک هفته هست که از مصرف نسخم میگذره یک مقدار بهتر شدم و دیگه گریم به نسبت خیلی کمتر شده. نسخه از پزشک

    من رشته تحصیلیم رو دوست ندارم به دلیل سردرگمی خودم و اصرار خانواده ، مقطع ارشد رو ادامه دادم و سر کار رفتم اما بعد مدتی مشکلات خانوادگی هم داشتم و درسم هم سنگین بود و کار هم خیلی بهم فشار اومد و خیلی حالم بدتر شد.
    جوری که کلی دکتر رفتم چند تا آزمایش دادم قرص خوردم تا خوب شدم
    مشکل بیشتر من اضطراب شغلی هست

    دارم روی خودم کار میکنم که بهتر شم در رابطه با رشته و شغلی که مورد علاقم باشه و تا جایی که امکان داره نزدیک به رشته و شغل قبلیم باشه بخونم و کار و درس جدیدی رو شروع کنم. (دربارش میخونم مدتی طول میکشه تا به مهارت و شغل برسه)


    اما تا یک مدت بهتر میشم خانوادم اصرار میکنن به کارهایی که از نظر خودشون درست هست و میگن تو اگه خودت حالیت بود تا الان کاری پیدا کرده بودی پس چون حالیت نیست به حرف ما گوش کن تو چون هدف نداری افسردگی داری


    اما من تا بخام از درجه افسردگیم کم شه مدتی میگذره اون هم گیاهی و سنتی که بیشتر هم وقت میگیره

    تا الان هم چند دوره به همین منوال داشتم با کتاب خوندن و تمرین های روانشناسی توی کتابها افسردگیم رو کنترل میکردم بهتر میشدم و دوباره اصرار خانواده و...
    تازه برای ازدواجم هم کلی نظر دارن که دیر میشه ، همه زن شاغل میخان و...

    من دیگه به این اصلا فکر نمیکنم :|


    الان موندم چکار کنم
    یه طرف مشکل روحیم یه طرف خانوادم یه طرف تنهاییم اینکه نمیدونم کجا تفریح داشته باشم

    با خانوادم تفریح زیادی نداشتیم رفت و آمد حیلی کم با فامیلا

    اصلا به روانشناس و مشاور اعتقاد نداشتن و همیشه تا حرفش رو زدم از بچگی ناراحت شدن یا گفتن از تنبلیته مشاور چیه سر کارت برو درس بخون و یا ناله و نفرین کردن انگلی مفت خوری تنبلی ادای گریم رو دراوردن نمیتونم اوهوع اهوع یا تو جمع زیاد حرف نمیزنم شاد نیستم چرا بغی مثل عنقایی دهنت رو باز کن زبونت رو بچرخون حرف بزن درست راه برو فرز باش

    هیچ وقت از بچگی پول تو جیبی هم ندادن فقط اندازه کرایه تاکسی و دقیق اندازه نیازم حتی بستنی و این چیزها بنظرشون آشغاله و من مریض میشم اما باز هم دوست دارن دوستای زیادی داشته باشم و شاد باشم. دوستام هم میگفتن بهم خسیس .
    مشکل مالی هم نداریم و با خانوادم خرید میریم لباس مارک و شیک میگن بپوش

    مطلب روانشنای میخونم بنظرشون من خلم و میگن این چیزا چیه میخونی عصبی میشن
    علاقمندیهای من بنظرشون وقت تلف کنی هست و من دراوردی ولی اگه دختر مردم همون کار رو انجام بده اون خیلی خوب و شیک هست :|

    هر وقت هم درباره مسئله ای نظرم رو میگم گوش نمیکنن بعد به حرف من میرسن
    سر اشتباهاشون وقتی هم براشون نیست انقدر زحمت میکشن که وظیفشون نیست کارا رو اشتباه انجام میدن مشکل رو بدتر میکنن . من نمیخام نسل بعدی نوه ها هم مثل من افسرده شن و تنها باشن.


    دوست داشتم تفریح داشتم در حین مصرف نسخم تا بهتر شم

    من با سر کار رفتن اوضاعم خرابتر میشه (اضطرابم بیشتر از همینه)
    تا در مورد این حوزه کاری جدید که با رشتم متفاوته بخونم و مهارت یاد بگیرم طول میکشه

    الان برام رفتن به بیرون حتی پارک هم خیلی سخت شده اگه خانوادم همراهیم میکردن خیلی خوب بود که نمیشه
    یه پل عابر هم سرگیجه میگیرم سوار تاکسی شدن هم برام سخت شده

    پارک نزدیک به خونه میگن آشنا میبینتت میگن این چرا وسط روز تنها تو پارکه :|

    یه تعداد محدودی از همسایه ها پدر و مادرم رو میشناسن اما رفتوآمد خانوادگی هم نداریم

    تورهای گردشگری رو هم زیاد دربارش سرچ زدم اما من قدرت بدنی پیاده روی مثل بقیه ندارم حالم بد میشه

    حوصله دوستام رو هم ندارم. جتی تو مجازی که میپرسن چکار کردی چی شدی

    خودم میدونم علت اضطرابم چیه فرصت و کمک میخام برای درمان اما فقط توقع بیش از توانم هست

  2. کاربر روبرو از پست مفید yasaman5 تشکرکرده است .

    Mvaz (شنبه 06 مهر 98)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام
    چند سؤال میپرسم لطفا پاسخ بدین؛

    ۱.
    تحت نظر چه پزشکی دارو برای شما تجویز شده؟

    ۲.
    از چه زمانی و بعد از چه اتفاقاتی متوجه افسردگی ، اضطراب و ... شدین؟

    ۳.
    وضعیت سلامت جسمی شما چگونه هست ؟ ( با توجه به مراجعات و آزمایش ها )

    ۴.
    ارتباط شما با پدر، مادر و خواهر و بردار چطور هست؟

    ۵.
    ویژگی های مثبت خودتون و خانوادتون بنظر شما چه مواردی هستن؟

    ۶.
    بنظرتون بهترین راهکار برای رضایت از زندگی (شغل، ازدواج و ... ) و تجربه ی حال خوب چی هست؟



  4. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Mvaz (یکشنبه 07 مهر 98)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    من 3 تا راهکار میدم که بنظرم جوابگو هست برات
    1- حتما ورزش هوازی داشته باش هر روز
    2- سعی کن حتما شاغل باشی جایی بخاطر اینکه خونه نشینی تا کسل یا افکار منفی بیشتر بیاد سراغت
    3- تفریحت رو از طریق شغل و درامدی که کسب می کنی می تونی تا حدودی بدست بیاری
    و اما 4 مشکلت تنهایی و لذت نبردن از لحظات زندگی هست

  6. کاربر روبرو از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده است .

    Mvaz (یکشنبه 07 مهر 98)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    چقدر خوبه که برای رشد و بهبود زندگی تون دارید تلاش میکنید. حضورتون در این تالار هم در راستای همون تلاشتون هست.

    اولین چیز و مهمترین شخصی که میتونه به شما کمک کنه، خود شما هستین. تکرار میکتم خود شما.

    چه تو شغل فعلی و یا شغل مورد علاقتون، اگر مواردی که در شخصیت شما هست رفع نشه، باز هم وضعیت همینه.

    مثل شخصی که پاش درد میکنه و نمیتونه از پله های خونه شون بره بالا، میگه برم خونم رو عوض کنم شاید پاهام خوب بشه.

    میزان تاثیر طبقات خونه بسیار کمتر از معالجه درد پای شما هست. ممکنه با دو تا فیزیوتراپی ساده مشکل شما حل بشه و نیاز به تعویض خونه نباشه.

    من به عنوان خواننده که متن های شما رو خوندم، مواجه شدم با کلی فعل منفی متل نمیشه، نمیتوانم، نمی خواهم و غیره.

    بحث های پزشکی و روانپزشکی رو من نمیتونم نظری بدم. ولی به نظرم اولین قدم این که شما افسرده نباشید.

    یعنی چی؟ یعنی تا یه مدت حداقل به طور زبانی به خودتون نگید من یک افسرده ام.

    این قدم اول رو یک مدت تمرین کنید،

    سپس برای شاد زیستن و شاد بودن، نیاز نیست از الگو های شادی آور دیگران مثل دوست و یا پارک بهره ببرید. شما میتونید بسته به علایق خودتون، تجربه های شادی آوری رو داشته باشید که در دسترستون هست. مثلا، به نقاشی علاقه دارید و پارک رفتن، شما در ابتدا با توجه به شرایط خودتون نقاشی کردن رو انتخاب کنید، چون در دسترس شما هست.

    قدم سوم اینه که با انجام کار های کوچک که تا قبل از این انجام نمیدادین، برای خودتون ایجاد انگیزه کیند، مثلا کفش واکس زدن، مثلا آشپری کردم، خرید نان و ....
    به مرور این کار ها رو سخت ترش کنید، البته خیلی با دقت.

    قدم چهارم اینه که خودتون رو دوست بدارید، وقتی خودتون و هر آنچه که هستید رو دوست داشته باشید، دیگه از شکست های زندگی بی انگیزه نمیشید، چون میگید من تمام تلاشم رو انجام دادم، اگر نتیجه نداد، خوب من همینم دیگه، فدای سرم،


    قدم پنجم اینه که معنویت خودتون رو تقویت کنید ( بحثش مفصل و بسیار مفید فایده)

    قدم های بعدی رو اگر عمری باقی بود، نظرم رو میام میگم

  8. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    رنگین (شنبه 06 مهر 98)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 مهر 98 [ 05:39]
    تاریخ عضویت
    1398-7-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 48.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    مشکل من از کودکی بوده و من همه چیز یادم هست.
    با چند سوال جواب دادن اینجا من روان درمانی نمیشم پیچیده هست.
    خانوادم چند وقت هست که راضین برم روانشناس. ولی من گفتم اوضاعم وخیم تر شده حوصله ندارم حرف بزنم. باید استراحت کنم و تفریح. اما نشد.

    الان یذره بهتر شدم. با خوردن دمنوش و اینها.

    سوالم این هست که من چجوری روانشناس برم. بخام از قبل وقت بگیرم اون روز حالم بد شده و حوصلم نمیاد برم. یا اینترنتیها انقدر کند پیش میره که با کتاب خوندن بهتره و سریعتره.

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 مهر 98 [ 05:39]
    تاریخ عضویت
    1398-7-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 48.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم درست توضیح دادم یا نه. من چون افسردگیم وخیم تر شده دارم میپرسم که چه مدل مشاوره روانشناسی برام بهتر هست. وگرنه برای خیلیها یا همین چند وقت قبل من که مشکلم کمتر بود مشاوره اینترنتی و حضوری همه جورش خوب بود.

    دوستان توصیه های خوبی کردن ممنون ازشون. کاربر mvaz. مثال شکستن پا و تعویض خونه خیلی جالب بود.

    نوشته هام رو سعی کردم مناسب سوال عمومی باشه. خودم هم گیج و ناراحت هستم. نوشته هام یجوری شده شاید.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.