به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    مشکلات من با خودم

    سلام از ساعت 4:30 صبح تا الان دارم با خودم برای زدن تاپیک کلنجار میرم...
    حتی جرات مواجهه با حقیقت رو ندارم
    طبق رسم همدردی یک توضیح از ظواهر امر میدم ولی لطفا تاپیک هامو تونستین یک نگاهی بندازین من 28 سالمه و همسرم 35 و پسرم دو سالو نیمشه ما سنتی و با دوره آشنایی خیلی کوتاه بدون شناخت قبلی ازدواج کردیم تحصیلاتمون من ارشد و همسرم دانشجو دکتری

    من قبول دارم که الان نسبت به 9 سال گذشته در اوج درست شدن ارتباطم با همسرم قرار دارم اما... اما در پستوی ذهنم همیشه طلاق بوده قبلا که خیلی از شبها خوابشو میدیدم و ایمان قلبی داشتم یکروزی طلاق میگیریم اما الان هم با اینهمه تلاش و تغییرم بازم در ته ذهنم طلاقه و ته ذهنم اینه همسرمو دوست ندارم... خیلی دردناکه این حقیقت که بعد نه سال همسرمو دوست ندارم... اینکه الان تازه دارم اینارو میگم به خاطر بعد جدید زندگیمه که پسرمه. روابط منو همسرم روی اعصاب من اثر میذاره و مستقیم تو اخلاق با پسرم اثر گذاشته...
    همین الان از این افکار گریم گرفت و دارم با اشک مینویسم
    واقعا نمیدونم چی باید بگم از میشل و همه تحلیلگران سایت خواهش میکنم به دادم برسن خفه شدم ازین افکار

    حس آدمی که مورد تجاوز روحی و مالی قرار گرفته دارم (من دیگه نگفتم جریان اون خونه که بابام میخواستن بخرن چی شد یعنی اصلا روم نمیشد بیام بگم اینهمه شماها حرف زدین و آخرش هم بابام خونرو خریدن و نصفشم به نام شوهرم شد البته به اندازه یک و نیم دونگشو خود شوهرم قسط میده... آره من خیلی ضعیفم من عرضه هیچی ندارم چیکار کنم؟) من به همسرم گفتم این اتفاق صورت بگیره چه حالی میشم و چه افکاری پیدا میکنم اما جز پول بادآورده براش چیزی مهم نیست

    پدر و مادرم هم حس دینشون به ما تمومی نداره و تا همه اموالشون رو به نام ما نزنن ولکن ما نیستن

    ازینکه همسرم چیزی که بقیه میبینن با چیزی که من میبینم اینهمه فرق داره حالم بده. ازینکه همسرم و خانوادش روز به روز دارن از اعتقادات فاصله میگیرن و پسر من تو این محیطه حالم بده و این انتخاب نفهمانه من بوده که گریبان پسرم رو میگیره شاید اگه پسرم نبود اینهمه حالم بد نبود چون خودم به خودی خود دیگه ازین مرز رد شدم که بقیه برام بی اهمیت شدن چیکار میکنن و چی میگن و حتی درباره من چی میگن حتی به طرز شاید بی رحمانه ای همسرم هم برام بی اهمیت شده که داره چقدر افت میکنه و از خدا دور میشه...

    ازینکه زندگی مشترک ما به خودی خود دلخوشی واس من نداره و هرونچه از خوبی ازش کسب کردم دستاوردهای شخصی بوده حالم بده ازینکه به هیچکدوم از چیزای یکه دوست دارم نمیتونم برسم حالم بده...
    دلم میخواست زندگی عادی داشتم و الان دوباره بچه دار میشدم... دلم میخواست ادامه تحصیل بدم سر کار برم... اما هیچکدوم مناسب شراطم نیست

    ازینهمه عذاب وجدان بی ثمر خستم

    ما از ابتدای عقد روابطمون به غلط پیش رفت شاید اگه کمی یکیمون درایت و عقلش بیشتر بود شاید حداقل روابط عاطفی بهتری الان داشتیم... خیلی درد ازون زمان ها رو دلمه که امشب همش بهم هجوم اورد... درد اینکه منی که ارتباط با نامحرم در حد صفر مطلق بوده و یک رابطه عاشقانه خیلی ملایم و یواش رو میخواستم با همسرم پیش ببرم در عرض کمتر از یک ماه بعد عقد رابطه جنسی کامل اونم به زور و به شکل تجاوز برقرار شد... حس کودک آزاری ازون دوران دارم... میدونم محرم هم بودیم اما انسانیت چی میشه؟ من تو این نه سال هنوز نتونستم کامل این جریان رو هضم کنم حتی اینجا اولین باره تو عمرم دارم بیانش میکنم با اینکه بارها پیش مشاور و روانشناس رفتم
    البته اثراتش فقط غیرمستقیم و ناخوداگاه تو زندگیمونه و شاید غیر امشب آخرین باری که یاد اون روزها بیفتم خیلی خیلی قبل باشه


    تاحالا بیش از 6 روانشناس رو درین 9 سال پیششون رفتم ولی متاسفانه هیچکس که مناسب باشه پیدا نکردم و حالا اکه قیمتها نجومی شده بازم میخوام برم اما تحقیق که میکنم پیش کی برم به نتیجه نمیرسم. یک روان درمانگر پیدا کردم که تعریفشو میکرد یک نفر اما جلسه 300 تومن بود خب من نقدینگی اینجوری ندارم فوقش بتونم بدون اینکه همسرم بفهمه ماهی 100 تومن کنار بذارم برای روانشناس

    حتی دقیق نمیدونم سوالم چیه؟ شاید سوالم اینه من یک حال بد از اول ازدواجم به طور مستمر درین نه سال داشتم و دارم که فقط به طور جوی بهتر میشه اما اساسش ثابته. خب چیکار کنم حالا؟
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : شنبه 26 مرداد 98 در ساعت 06:57

  2. 4 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 28 مرداد 98), میشل (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    مسائل و مشکلات شما تنوع دارن بهمین دلیل باید
    جداگانه بررسی بشند تا به نتیجه دلخواه برسید. ( مسائل مالی, تفاوت های اعتقادی, تفاوت در نگرش, روابط جنسی و ... )

    ابتدا به مسائل مالی میپردازیم
    ؛

    دعوت میکنم به مختصری از جملات خودتون در این تاپیک و تاپیک های گذشته نگاهی بندازین


    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    پدر و مادرم هم حس دینشون به ما تمومی نداره و تا همه اموالشون رو به نام ما نزنن ولکن ما نیستن
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    آخرش هم بابام خونرو خریدن و نصفشم به نام شوهرم شد
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    من از اولین روز نامزدیمون تمام هدیه ها و سکه هارو به همسرم میدادم(برای اینکه حس اقتدارشو تامین کنم)/ شوهرم سکه هارو به اون (برادر شوهر ) میفروخت و در قبالش پول دریافت میکرد!
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    پدر من یک زمین که الان ۱ میلیلارد ارزششه سالها پیش خریده بودن به نام من و میگفتن ازدواج کردی خرجاتو از رو این پول میدم.
    متاسفانه بعد ازدواجم این جریانو به همسرم گفتن که یک زمین فلان جا به نام دخترمه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    پدر من هم که خودش ازینطرف به من میگفت من حاضرم نصف خونه رو بدم منم دیگه کوتاه اومدم و یک خونه به نام من خریداری شد طوریکه نصف بیشترشو بابام دادن( اونا میگفتن چون بازسازی لازم داره باید بابات بیشرشو بده) و بقیه همسرم دادن و درقبالش گفتن مهرتو برو ببخش (313تا) که منم بخشیدم
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    پدرم میگفتن من پولایی که برات خرج کردم از قیمت زمین کم میکنم و بقیش که سیصد میلیونه میذارم برات کنار هروقت خواستی بدم که هرچی گفتم بابا باید این چرخه تموم شه ما باید خودمون زندگی کنیم فایده نداشت و بابام اومدن اون حرفارو گفتن و ازون روز بیچاره شدم باز همسرم میگه تو سیصد میلیون داری و من واسه صد تومن پول ماشین موندم
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    من در یک کارخونه که به طور فامیلی احداث و مدیریت میشه سهام دارم. خب هرچند وقت یکبار سود سهام رو میدن و من تا الان مستقیم این پولو نگرفتم
    یعنی یا نگرفتم یا مثلا برام با اون پول چیزی خریدن پدرم و هدیه دادن و به همسرمم گفته نشده این پول سود سهاممه
    در جامعه ی ما غالبا تامین هزینه های زندگی و یا برقراری رفاه با مردان هست. بنظر میرسه شما ؛

    1. نسبت به حقوق قانونی و معنوی خود
    ناآگاه هستین.
    2. والدین شما با
    دخالت های مکرر و نابجای مالی مشکلات شما رو دو چندان کردند.
    3.
    تقویت بنیه مالی توسط شما باعث بالا رفتن توقعات شوهر و سستی ایشان در نقش خوشون در زندگی مشترک هست.
    4. انفعال بیش از حد شما در برابر مسائل مالی
    5. انفعال شما در رسیدگی به مسائل زندگی مشترک و دخالت های بیرونی

    طبق قانون در عقد دائم نفقه زن شامل؛

    مسكن، لباس، غذا، اثاث، هزینه درمان, داشتن خدمتکار
    و … هست که بر عهده شوهر هست (
    حتی اگر زن از نظر مالی غنی یا دارای درآمد و شغل دولتی باشد.)

    در ضمن قبل از هر مشاوره مجازی و بیرونی طبق تاپیک های قبل گفته بودین
    ؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    مشاوره قبل ازدواج به من گفت که این اقا شخصیتی متکبر و خود رای دارن و موافق ازدواج نبودن.اما نمیدونم چرا من به شدت رام ایشون بودم و برام جذاب بودن.
    به هرحال من با خواست خودم ازدواج کردم.
    پس لازم هست با فراگیری یکسری
    آگاهی ها و مهارت ها و گام به گام و تدریجی اثرات نامطلوب برخی مسائل رو بر زندگی و روان خودتون رو کاهش بدید.

    در برابر مسائل مالی
    ؛

    1.
    نه منفعل عمل کنید و نه پرخاشگر
    2. اجازه بدید همسرتون
    توانایی ها و اقتدار خودش رو در زمینه مالی کشف کنه. ( با تقویت روحیه, تشویق, برقراری آرامش و گفتگوی موثر )
    3. از والدینتون تشکر کنین و تقاضا کنین تمامی کمک های مالی و هدایای گران قیمت و ... رو برای مدتی قطع کنند. ( در حساب جداگانه ای نگهداری کنند )
    4. برای اندک پول هایی که در دست شماست
    اهدافی تعیین کنین تا توقعی پیش نیاد. مثلا ثبت نام در یک کلاس هنری و خرید ملزومات هنر مد نظر
    5. در برابر توقعات مالی همسرتون به ایشون بفرمایید من به توانایی ها, لیاقت ها و تلاش های تو ایمان دارم و افتخار میکنم با داشتن تو توقعی از کسی ندارم .
    و ...

    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 26 مرداد 98 در ساعت 09:53

  4. 4 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), Mvaz (شنبه 26 مرداد 98), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 28 مرداد 98), شمیم الزهرا (دوشنبه 28 مرداد 98)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام شمیم
    رابطه شما ابتدا خوب شکل نگرفته و اون انتظاراتی که از همسرت داشتی برآورده نشده. این دلخوری کهنه رو نباید این همه با خودت بکشی. آیا در موردش با همسرت حرف زدی؟
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  6. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 28 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), شمیم الزهرا (دوشنبه 28 مرداد 98)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام شمیم الزهرا
    خوبی ؟
    در مورد فکری که گفتی به سرت میزنه طلاق بگیری یه چیزی یادم افتاد من و همسرم هر از گاهی تو ماشین به سخنرانی هایی که دوست داریم گوش میدیم اقای فاطمی نیا تو یه جایی گفتند :
    یک عالمی زنی داشته که فوق العاده بداخلاق بوده و هیچ آدابی هم سرش نمیشده حتی بعضی وقت ها کتکش میزده شاگرداش ازش میپرسن چه دلیلی داشته که این همه مدت به طلاق فکر نکرده میگه من دارم برای خدا زندگی میکنم و با خودم عهد بستم که نگذارم زندگی بپاشه و از طرفی میترسم با طلاق گرفتن یک بلایی هم سرم نازل بشه.

    شمیم جان به نظرم تکلیفت رو با طلاق یک سره کن تا زمانی که فکرش تو سرت بچرخه همه چیزو خراب میکنه... و همش در حال راه در رو هستی.
    مرحله بعد پذیرش هست بپذیر که همسرت همینه با این خصوصیات و قرار نیست تغییر کنه رنگش این مدلیه تمرین کن ببین میتونی کامل با تمام کاستی هاش بپذیری و خودتو اذیت نکنی؟

    در مورد تربیت نگران چی هستی؟تو نهایتا مسوول رفتار خودت هستی که خوب باشی ومطمان باش نهایتا خداست که هدایتش رو روزی بنده هاش می کنه ... اگر اینطور نبود حضرت موسی در کنار فرعون چه باید میشد؟

    یعنی اگر برای اینکه درست تربیت بشه میخواهی جدابشی فکر درستی نیست اصلا اینطور نیست که برای تربیت درست همه چیزباید ایده ال باشه.

    تو از میشل خواستی بیاد بنویسه به نظرم همین که بری تاپیک هاش رو بخونی و قدرت پذیرشش رو ببینی یه تمرین بزرگ میاد دستت.

    بیا و یه مدت رو افکارت تمرین کن ...چطوره؟

  8. 5 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), رنگین (دوشنبه 28 مرداد 98), شمیم الزهرا (دوشنبه 28 مرداد 98)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام بچه ها ممنونم جواب دادین
    سحر بهاری من خودم که میدونم ریشه مسایل مالی اشتباهات منو خانوادم بوده که اینطور متوقعش کرده اما یک سر ماجرا هم طماعی و طلبکاری همسرم بوده که دامن به جریان زده که قبلا هم در هر ماجرا گفتم مثل همین خونه آخری که پدرم منصرف شدن و پولشونو جایی لازم داشتن اما یک آتیشی شوهرم به پا کرد که پدرم خسارت خوردن و واس ما خونه خریدن این رفتارها و حرفای شوهرمه که حالمو ازش بد میکنه چون دیدم نزدیکانم خانواده هایی مدل پدر و مادرم که دامادها یا قبول نمیکردن یا بعدا پس میدادن و به شکل یک لطف بزرگ کاراشون میدیدن نه مثل شوهر من که از عالم و آدم طلب داره....
    و کیه که نددونه مسیول مالی خونه مرده... بگذریم فعلا من در زمینه مالی فقط حال بد دارم وگرنه ماجرایی به کمک خدا دیگه پیش برام نمیاد و حسابی پدر و مادرم و شیرفهم کردن و اونا هم مواظبن حرف نابهجایی نزنن که ماجرای جدیدی شروع بشه

    آویژه منظورت از دلخوری کهنه اگه مسایل جنسیه که چندسال اول زندیگمون باهاش حرف میزدم چون درست نمیشناختمش اما حالا یاد گرفتم واس هیچی روش حساب نکنم چون کلا آدمیه که نه دلش میخواد کمکی به حال من بکنه نه بلده و راحت پشت آدمو خالی میکنه. اون اوایل از حال بدی که ماه های اول عقدمون داشتم براش گفته بودم و اونم خیلی عصبانی شدو گفت مگه با پسر 16 ساله ازدواج کردی که بیاد باهات رابطه بدون جنسی داشته باشه من اینهمه سال صبر نکرده بودم که وقتی زن گرفتم هم باز صبر کنم! اصلا معنی تدریج در رابطه و کلا محبت بدون رابطه جنسی رو نمیفهمه. اون زمان فقط خودش مهم بوده و کاری که میخواسته میکرده الان هم بخوام باهاش حرف بزنم جواباش میدونم. من یاد گرفتم حالمو فقط خودم خوب کنم و انتظاری از همسرم نداشته باشم اینجوری حتی حالمم بهتره

    فرشته من تا الان کلا با حرفای اساتیدی مثل آقای پناهیان و عالی و ... زندگیمو تونستم نگه دارم وگرنه با اون دوران عقد فاجعه ای که من داشتم کدوم دختری حاضر به خونه رفتن میشد... تو همینجا مشابه شرایط خودمو دیدم که چقدر راحت جدا شدن و همه سایت هم حقو به اون جدایی میدادن... البته که ضعف شدید در عملکردم هم یکی از دلایل مهم موندنم بوده فرشته مثلا من تکلیفمو یکسره کردمو طلاق کنار گذاشتم سالهاست اما ته ذهن و قلبم اینه... نتونستم ارزویی که دارمو بخشکونم. درست مثل یک رویا دوره برام که همسرم نباشه... وقتایی که سفر میره یا خیلی دیر از سر کار میاد واقعا روزهای خیلی بهتری دارم و این حس برام دردناکه که دوست دارم نباشه... درسته بازم باید پذیرشم بره بالاتر اونقدر که حتی روش زندگی که پسرم داره از خانواده شوهرم یاد میگیره رو هم بپذیرم...کار سختیه خیلی...

    خیلی غم رو دلمه چون پسرم هم داره یاد میگیره مثل باباش منو حساب نکنه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها


    در ضمن قبل از هر مشاوره مجازی و بیرونی طبق تاپیک های قبل گفته بودین
    ؛



    پس لازم هست با فراگیری یکسری
    آگاهی ها و مهارت ها و گام به گام و تدریجی اثرات نامطلوب برخی مسائل رو بر زندگی و روان خودتون رو کاهش بدید.


    ببخشید اینجارو نفهمیدم. هم نفهمیدم ربط اینکه قبل ازدواج مشاورم سرنخ های زیادی از مسایل همسرمو بهم داده بود و من درکش نکردم به اینجا چی بود و هم نتیجه ای که گرفتین که پس یک سری مهارت کسب کنم چه ربطی به حرف مشاورم داشته و چه مهارتی و چطوری؟
    ممنون

  10. 4 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), رنگین (دوشنبه 28 مرداد 98)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    تو همینجا مشابه شرایط خودمو دیدم که چقدر راحت جدا شدن و همه سایت هم حقو به اون جدایی میدادن... البته که ضعف شدید در عملکردم هم یکی از دلایل مهم موندنم بوده فرشته مثلا من تکلیفمو یکسره کردمو طلاق کنار گذاشتم سالهاست اما ته ذهن و قلبم اینه... نتونستم ارزویی که دارمو بخشکونم. درست مثل یک رویا دوره برام که همسرم نباشه
    شمیم ببین با احساسات اگر بخواهی زندگی کنی هر روز یه هوایی میاد سمتت باور کن همه اینطورن . حالا برای همین بیا یه چارچوب بساز برا خودت .برای همین میگم تکلیفت رو یکسره کن
    انگار که اومدی تایید طلاق بگیری !!!
    شاید خیلی ها بگن طلاق بگیر بعضی ها هم بگن نه...
    ولی واقعا خودت باید به یک اطمینان برسی و احساساتت رو کنترل کنی.

    ببین تو هنوز هم از همسرت ناراحت هستی سر همون مسایل عقد ... ولی به این فکر کن که اون اینقدر بلد بوده اینقدر از زن ها شناخت داشته ...

    شمیم جان زندگی زناشویی پر از اشتباه و دلخوری هست اگر تو دل بمونه میپوسه و حال ادم رو بد می کنه.

    ببین من خودم خیلی دلخوری داشتم از همسرم بعضیاش که یه مدت خیلی ناراحتم میکردن ولی کاملا درون خودم حلش کردم رفت همسرم هم هنینطور ناراحتیاشو از من دور ریخت.
    تو فکر میکنی اشتباه و دلخوری فقط تو رابطه شما بوده؟ خیلی از مردها تو رابطه جنسی اون اول کاری اشتباه میکنن و نمیدونن زن ها چقدر حساسن ...

    البته منظور من این نیست که همسرت اشتباه نکرده ها نه حرف من خودتی که بدونی با ناراحتیات چه کنی ... .


    حالا خوبه که دلخوریات رو نوشتی دل تو حساس و لطیفه نذار اینقدر رنجور بمونه یه فکری کن.

    خب حالا میخوایی چیکار کنی ؟بیا و غم هات رو بگو و دلت رو سبک کن :)
    خودتی که باید هوای دلت رو داشته باشی خانم

    یه سوال:زمانی بوده که همسرت رو دوست داشته باشی و منتظرش باشی زودتر بیاد خونه؟
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 28 مرداد 98 در ساعت 12:08

  12. 5 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 28 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), سحر بهاری (دوشنبه 28 مرداد 98), شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    سحر بهاری من خودم که میدونم ریشه مسایل مالی اشتباهات منو خانوادم بوده که اینطور متوقعش کرده اما یک سر ماجرا هم طماعی و طلبکاری همسرم بوده که دامن به جریان زده
    سلام
    لطف بسیار، بی توجهی و انفعال در مسائل مالی مضرراتی در پی داره؛ ( علاوه بر اینکه لطف به وظیفه تبدیل میشود )

    ۱.
    ایجاد بستر برای تنبلی و‌ عدم تلاش مؤثر
    ۲. بروز توقعات بیشتر
    ۳.
    عدم مسئولیت پذیری در درازمدت
    ۴.
    جا به جایی نقش ها
    ۵.
    خشونت و اختلاف
    و ...
    پس در اینجا شما و خانواده نقش پر رنگ تری نسبت به همسرتون داشتید . خانواده هایی که داماد در اون کمک رو رد یا قدرددانی میکنن (
    اندازه ) رو اکثرا نگه میدارن. یعنی اجازه میدند داماد یا پسر بتواند اقتدار و استقلال مالی بدست بیاورد بدون توقع از دیگران و این محبت ها گهگاه و کم را صرفا یک هدیه بداند.از طرفی هم کفو بودن دو خانواده و دختر و پسر از نظر مالی، دینی، فرهنگی و ..، ) اثر گذار هست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ببخشید اینجارو نفهمیدم. هم نفهمیدم ربط اینکه قبل ازدواج مشاورم سرنخ های زیادی از مسایل همسرمو بهم داده بود و من درکش نکردم به اینجا چی بود و هم نتیجه ای که گرفتین که پس یک سری مهارت کسب کنم چه ربطی به حرف مشاورم داشته و چه مهارتی و چطوری؟
    ببینید شما وقتی به مشاور مراجعه میکنید یکسری نکات رو بشما عرض میکنند با توجه به آنالیز خودتون و تحقیقات شما به جمع بندی میرسید. در همین جمله عرض کردین ایشان برای من جذاب بودند و من بشدت رام شده بودم ! همین دو مورد کافی بود که اگر غیر از تکبر و خود رأی بودن ایراداتی دیگر وارد هست شما متوجه نشید یا ساده عبور کنید و در زندگی مشترک باهاش روبرو بشین.

    مهارت هایی که بصورت مشروح در دل مقالات سایت و تاپیک های متعدد گنجاده شدند، از طرفی در برخی کتابها یا سیدی های آموزشی، آگاهی های فردی درباره حقوق زن از نظر دینی و قانونی و مطالبی که در پست قبل به اون اشاره داشتم.
    اگر در باب این مسئله به پذیرش و انگیزه تغییرات جدید رسیدید، به مسائل دیگری که اشاره کردید بپردازیم.

    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 28 مرداد 98 در ساعت 13:18

  14. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام مجدد ممنون بچه ها اینقدر برام وقت میذارین

    فرشته فکردی الان اگه کل این سایت که هیچ همه دنیا هم بهم بگن باید طلاق بگیرم. من طلاق میگیرم؟ واقعا طلاق هم عرضه میخواد من همیننم ندارم.

    من کلا حالت زدگی پیدا کردم ازش نکه فقط واس مسایل عقدمون مگه الان خوش خلق و مهربونه که مشکلم فقط همون دوران باشه...
    واقعا فرشته حرفات خیلی خواهرانه و آرام بخشه ممنون که درد دلمو گوش میکنی

    متاسفانه از همون فردای عقدمون حس های منفی من با دیدن دوگانگی حرف و عمل خودش و خانوادش شروع شد و روز به روز بیشتر شد... اینکه دلم بخواد زودتر ببینمش نمیدونم یادم نمیاد. ولی منتظر اومدنش بودم که حوصلم سر رفته باشه

    سحر جان جریان زندگی ما اونطوری نیس که شوهر من تلاش مالی نکنه من هروقت ازم از نکات مثبت همسرم پرسیدن اولین و بزرگترینش بدون شک تلاش زیادی مالی و شم اقتصادی خوبه. همیشه هم خیلی خوب واس من خرج کرده و ادم بی مسیولیتی در قبال مسایل مالی من نیست اینو خودم همیشه میگم اما در کنارش میخواد از بابام پول بگیره! و به چشم سرمایه بهش نگاه میکنه. اولین قدمش رو اتفاقا خودش گذاشت همون اوایل عقد خودشو باباش مطرح کردن که پدر من با اونا شریک شه و خونه ای بخرن برای زندگی ما (خیلی خودشون ندار نشون دادن در حالیکه الان میبینم چقدر باباش اموال داشته و رو نمیکرده تا پدر زن ها خرج کنن)... نه عزیز کلا دیدش به ازدواج با من توش مسایل مالی بود حتی ازش یکبار پرسیدم بهم گفت مسلمه از پوین های مثبت تو وضعیت مالی پدرت بوده و اگه میخواست این پول به ما نرسه که دیگه پوین مثبت نبود!
    اینو واضح چشم تو چشم بهم گفت از ملاکاش بوده

    برادرش هم همینطوری ازدواج کرد زنش خیلیییییی ازشون پولدارتره با این تفاوت که هرکار کردن نتونستن از پدر جاریم خونه بگیرن. (درحدی که پدرشوهرم هم دخالت کرد و با پدر جاریم حرف زد ولی بازم نتونستن).. البته اونا هم هدایای گرون مثل ماشین و غیره بهش دادن ولی بیش ازین نه چون جاریم خیلی از من توانمندتر و عاقلتره....

    این دیدگاه خانوادشه. پسر خالش الان در شرف ازدواجه شوهرم داشت به مامانش میگفت بگردین یک زن پولدار واسش پیدا کنین لاااقل خونه داشته باشه از خودش... یک پسر خاله دیگشم پارسال ازدواج کرد اونم زنش خیلی پولدار بود و همون اول عقدشون پدرش یک زمین تو جای خوب شهر به نامش کرد که پسرخالش تازه با کمک خود اون خانم (شاغله و شغل با درامدی داره) شروع به ساختش کرده برای منزل خودشون. جالبه نقطه مشترک همه این ازدواجا این بوده که دختر پولدار با ظاهری که قشنگ نیست...(خانواده همسرم اغلبشون ظاهر خیلی خوبی دارن)

    بدبختی من ظاهر خوب هم داشتمو ازدواجم این بود اونقدر که یادمه یکی از مشاورایی که اوایل ازدواجم رفتم بهم گفت واقعا تو چه ضعفی داشتی با این ظاهر و خانواده ای که داری باهاش ازدواج کردی؟

    گفتین اگه تا اینجا پذیرش داشتم برین سراغ بعدیا من نتونستم هنوز بپذیرم چیزایی که بالا گفتمو هنوزم اذیتم از یادآوری مطالب بالا ولی درون حد نیس که بخواد قاطی کنمو نخوام زندگیو ادامه بدم

    چون میدونم همین فشار و ساختن و تلاشی که من درین سالها داشتم منو به خدا نزدیکتر کرده و ازین بابت خداروشاکرم

    در حیطه مهارت های زندگی بله هرچی کار کنم بازم بیشتر باید کار کرد ولی نسبت به نه سال گذشته واقعا بهتر شده عملکردم در همه ابعاد و اینو خیلی ریز تو برخی از اعمال مثبت شوهرم که قبلا نبوده میتونم بفهمم بازم اگه مهارت مشخصی رو مد نظرتونه که توش ضعیفترم بهم بگین
    ممنونم خانم سحر بهاری خیلی زحمت کشیدین حتی تاپیک های قبلیمم نگاه کردین
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : دوشنبه 28 مرداد 98 در ساعت 16:20

  16. 4 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (سه شنبه 29 مرداد 98), نیکیا (پنجشنبه 31 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم

    ببینید شما از این مسیر ها حرکت کنین؛

    1. نه منفعل عمل کنید و نه پرخاشگر
    2. اجازه بدید همسرتون به
    توانایی هایی خودش ایمان و باور داشته باشه.
    3. از والدینتون تشکر کنین و تقاضا کنین تمامی کمک های مالی و هدایای گران قیمت و ... رو برای مدتی
    قطع کنند. ( در حساب جداگانه ای نگهداری کنند )
    4. برای اندک پول هایی که در دست شماست
    اهدافی تعیین کنین تا توقعی پیش نیاد. مثلا ثبت نام در یک کلاس هنری و خرید ملزومات هنر مد نظر
    5. در برابر توقعات مالی همسرتون به ایشون بفرمایید من به توانایی ها, لیاقت ها و تلاش های تو ایمان دارم و افتخار میکنم با داشتن تو
    توقعی از کسی ندارم .
    6. از همسرتون بابت چیزهایی که از دسترنج خودش تهیه کرده تشکر کنین و در ایشان روحیه ی استقلال مالی و بی توقعی رو
    پرورش بدید.
    و ...

    شما نیازی به یادآوری خاطرات منفی و ناراحت کنننده ندارین چون قطعا شادیها و نعمات دیگری در زندگیتون هست که روزهای زیادی طول میکشه بابت هر کدام شگر گزار باشید و عشق و علاقتون به همسر و زندگی مشترکتون بیش از پیش بشه.

    نیاز دارید؛
    * مثبت اندیش باشید.
    * تمرکزتون رو بر روی اهداف، سوژه های خوب و جدید و آینده بگذارید.
    * از پرداختن به گذشته خودداری کنید.
    * آنچه که از دید شما در زندگی مشترکتون مثبت و ارزشمند هست رو یادداشت کنید .
    * تفاوت های خانوادگی و فرهنگی رو بپذیرید .
    و ...
    هر وقت تمایل داشتید با هم مسائل بعدی رو بررسی میکنیم



    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 28 مرداد 98 در ساعت 17:35

  18. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    شمیم الزهرای عزیزم،

    سه تا مورد به نظرم می رسن.

    اول اینکه تلاش کن این حقیقت که همسرت رو از ته قلبت دوست نداری رو کاملا درک کنی. اینکه عشق و محبت در صورتی می تونه وجودت رو گرم کنه که یه سری ویژگی های فکری و روانی و شخصیتی در طرفِ مقابلت وجود داشته باشه. چیزهایی که در عمل وجود ندارن.

    این حقیقت به اون اندازه ای که ترسناک به نظر می رسه، خطرناک نیست. نه برای تو، نه برای رابطتون و نه برای همسرت. پس ازش فرار نکن. حقیقتِ امیال و احساساتِ خودت رو کامل برای خودت روشن کن (برای اینکار وقت بذار)، طوریکه خوبِ خوب حسشون کنی. و بعد هم حقیقتِ همسرت رو.

    درسته که ما تلاش می کنیم با کسی ازدواج کنیم که از یه سری جوانب برامون مطلوبیت داشته باشه و خوشایند باشه. اما اینطور نیست که حتی اگه اساسِ مطلوبیتِ یه فرد فرو بریزه، اساسِ ارتباطی که با ازدواج شکل گرفته هم از بین بره.

    بنابراین اولا از حقیقت اجتناب نکن.

    دوما بعد از اینکه خیلی خوب با حقیقت مانوس شدی، یه کاغذ بردار و مزایا و معایبِ ادامه ی زندگی با شوهرت و مزایا و معایت جدایی رو درش لیست کن.

    باز هم باید بگم نگرانِ چیزی نباش. تعدادِ این مزایا و معایب تعیین کننده ی جدایی نیست. چون وزنِ هرکدوم از مواردی که می نویسی، مهم تر از تعداده.

    ممکنه آدم در یه کاری فقط یک مزیت ببینه و صد تا عیب. اما باز هم بصورت آگاهانه تصمیم به انجام اون کار بگیره. چون وزنِ همون یک مزیت بیشتر از همه ی اون معایب بوده.

    برای اینکار هم خوب وقت بذار. هیچ عجله ای نیست. اما واقعا همه ی موارد رو بررسی کن.

    و یک چیزی در عرضِ این دو مورد هست که از هردوشون مهم تره. و اون معناست.

    ببین چه کارهایی روحت رو پاک و روشن می کنن. در انجامِ اونها مداومت کن. و وقتی روحت روشنه، بذار آزاد باشه و معنای این زندگی لمس کنه.

    وقتی هم معنا برات روشن شد و هم نسبت به شرایط و مزایا و معایبش آگاهیت بالا رفت، یه چیزی درت رخ می ده که حالت رو خوب می کنه:

    عزتِ نفست می ره بالا و از نظر احساسی و عقلی به سطحی از استقلال می رسی که خودت ستون و محورِ حیاتِ خودت می شی. اهداف و امیال و خواسته های معنوی و مادیت (بعنوان زیر مجموعه ای از همون اهداف معنوی) اونقدر ارضاء و تقویت و مشغولت می کنن که یهو نگاه می کنی می بینی چه مسائل و آدمهایی که قبلا بهت چیره بودن و حالت رو بد می کردن که الان اصلا قدشون بهت نمی رسه. چه آدم هایی که نیاز داشتی بهشون تکیه کنی که حالا تکیه گاهشون شدی.

  20. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (سه شنبه 29 مرداد 98), نیکیا (پنجشنبه 31 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.