به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 01 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    3,319
    سطح
    35
    Points: 3,319, Level: 35
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    61

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شرایط سخت محل زندگی من و درماندگی

    با سلام خدمت اهالی همدردی ‌ ،

    من واقعا در حال حاضر تو دو راهی گیر کردم که نمیدونم باید چکار کنم . در ابتدا باید بگم که شرایط زندگی من خاص هست به این صورت که ۳ ساله ازدواج کردم و به شهری رفتم که حدود یک ساعت و نیم از شهر پدریم دور هست و نکته مهمتر اینکه شغل همسر من بصورت اقماری هست به این معنی که ایشون در ماه ۱۵ روز دور از خانواده و در سکوهای نفتی کار میکنن و ۱۵ روز دیگه منزل هستند. از اول ایشون در جلسه خواستگاری گفتند که بخاطر نبودنهای طولانی ایشون انتخاب محل زندگی با همسرم باشه(یعنی من) و منم ابتدای زندگی بخاطر اینکه ایشون تو اون شهرخودشون منزل داشتند و نمیخواستم به زحمت مالی مضاعف بیفتن اول زندگی قبول کردم همونجا باشیم و در تمام مدتی که ایشون نبودن من میومدم منزل پدریم و این روال تا الان که سه سال گذشته همچنان ادامه داره و الان دیگه من یه بچه یکساله دارم و واقعا واقعا واقعا زندگی در منزل پدری من اونم با وجود یک بچه و اینکه احساس معذب بودن دارم و مانع استراحت و ارامششونم، هم اینکه خودم هیچ احساس استقلالی نمیکنم برام سخت هست . اینم بگم که در شهر شوهرم هم از طرف خانواده ایشون ساپورتی نمیشم اصولا خانواده حمایتگری نیستند. حتی شده من امتحان کردم با بچه کوچک تو خونمون تنها موندم چندین روز و حتی یک خبر از من نگرفتند. حالا با اینکه این مدل زندگی واقعا داره به من فشار میاره و همیشه خانه بدوش هستم از همسرم خواستم یه پرستار بگیره که من خونه باشم که گفتن به غریبه اعتماد نداره . و گفتم پس منزلمون رو طبق قول خودت بیاریم نزدیک خانواده من که هم استقلال زندگیم حفظ بشه هم بتونم وقت نیاز از حمایت و کمکتون وقتی نیستی استفاده کنم که گفتن من اونجا غریبم و دلم میگیره و مخالفت کردن . وقتی من مداومت کردم تو خواسته ام ایشون گفتن میایم اونجا خونه میگیریم ولی منتظر نباش من مرد مهربون و با حوصله ای باشم و میدونم نمیتونم بهانه گیری نکنم و انتظار همکاری ازم نداشته باش. اینم بگم شهر خانواده من از نظر امکانات و مساحت کوچکتر از محل زندگی همسرم هست ‌ حالا با این تفاسیر واقعا نمیدونم چه راهی انتخاب کنم ؟ اگه تنها و دور از همه بمونم تو شهر غریب با بچه کوچیک میدونم افسردگی میگیرم و هیچی از روحیه ام نمی مونه. اگه همین روند کنونی رو ادامه بدم مدام احساس سربار و بی استقلال و ناراحتی خانواده و برهم خوردن نظم زندگی شون اذیتم میکنه. اگه خونمون رو بیارم نزدیک خانوادم شوهرم شروع به بهانه گیری ناسازگاری میکنه . واقعا درمانده شدم . خواهش میکنم منو راهنمایی کنید . ببخشید طولانی شد

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 01 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    3,319
    سطح
    35
    Points: 3,319, Level: 35
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    61

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان واقعا نیاز به راهنمایی دارم .

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    دوست عزیز،

    من چون خودم بچه دارم نظرم رو خدمتتون میگم وقتی که شما 15 روز در خانه پدر مادرت باشی تاثیر خیلی چشم گیری روی تربیت فرزندتون داره چون پدر بزرگ مادر بزرگ خاله دائی عمو عمه از روی دوست داشتن زیاد باعث چند تربیتی فرزند میشوند، اینکه یک زمانی شما مثلا تشخیص بدی فرزند یک ساله شما در یک زمان خاص شکلاتی نخورد اطرافیان نمیگذارند که شما تشخیص خودتون رو انجام بدید این یک مثال کوچک بود ساعت خواب ساعت خورد و خوراک توجه های بی حد و اندازه همه چیز به هم میریزد، شما نمیتونید به فرزندتون "نه" بگید چرا که یک نفر دیگر هست که خواسته ایشون رو بر اورده کنه و کم کم فرزند شما حرف شنویش از شما به حداقل و صفر میرسد، این تاثیرش روی تربیت بچه .
    شما میفرمائید فاصله شهرها یک ساعت و نیم هست خیلی دور نیستید میتوانید در 15 روز نبود همسرتون سه چهار روز وسط نبودشان را بروید پیش خانواده خودتون، برای خودتون یک سرگرمی درست کنید، میتوانید فرزندتون رو مهد کودک بفرستید یک روزهائی که کار دارید و به کار شخصیتون برسید، میتوانید از همسرتان بخواهید یکسال امتحانی در شهر زندگی پدر مادرتون منزلی اجاره کنید و ببینید شرایط چطور پیش میرود بعد تصمیم بگیرید،

    البته همسر شما باید درک کنند که شرایط برای شما خیلی سختتر از شرایط ایشونه.

  4. 3 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 06 آبان 98), Samin28 (یکشنبه 05 آبان 98), سحر بهاری (دوشنبه 06 آبان 98)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 01 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    3,319
    سطح
    35
    Points: 3,319, Level: 35
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    61

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ملکه عزیز ممنونم از وقتی که گذاشتید و با حوصله جواب دادید . دقیقا همین مسائلی که ذکر کردید درسته و من همشون رو تک تک دارم زندگی میکنم . پیشنهادتون بابت یکسال مستاجربودن امتحانی ما عالی بود اما مشکل من اینه که همسر من آدم کمالگرایی هست حتی میگفت اگه جابجا شدیم باید منزل بهتر و بزرگتر از اینی که داریم رو تهیه کنیم . وقتی من گفتم چرا حتما بزرگتر و بهتر ؟؟ و این خودش مستلزم زمان هست که ما پس انداز هم نداریم و کلی طول میکشه تهیه هزینه اش... من نمیدونم این رو میگه که زمان بخره یا کلا منصرف ام کنه و در حد یه مسکن موضعی وعده میده یا چی ... اگه اینجوری نبود مستاجر بودن عالی میشد و خم میتونستیم بهتر موقعیت رو برآورد کنیم .
    گرچه اینم بگم در همین حد که راضی شد در حد حرف که ما منتقل بشیم اونم با نارضایتی ایشون و انتظار همکاری نداشتن من از ایشون وقتی جابجا بشیم خودش حاصل کلی التماس و اشک و آه بود !!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید Samin28 تشکرکرده است .

    malakeh (سه شنبه 07 آبان 98)

  7. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Samin28 نمایش پست ها
    مشکل از اونجا شروع شد که در اول آشنایی و ازدواجمون مادرم خیلی خوشحال و موافق نبود بیشتر بخاطر شغل شوهرم.. در کنار اون همسرم یکسری مسائل مانند رسومی که مطلوب ما بود رو اجرا نکرد و همین اختلاف سلیقه هایی که در ابتدا بوجود اومد باعث کدورتهایی شد‌ حالا ۲ سال گذشته و این هم بگم همسرم یکسری رفتارهایی داشته که مادرم رو ناراحت کرده و مثلا مادرم یکسری انتظاراتی داره که شوهرم شاید اصلا به ذهنش نرسه و حالا که انجام نمیشه مامان من رفتار سرد از خودشون نشون میدن. و وقتی همسرم رفتار سرد میبینه ایشون هم سرد میشه و من در این دور باطل که بوجود اومده واقعا نمیدونم چه کار کنم و هربار در خودم خورد میشم با دیدن این صحنه ها و ناراحتی های دو طرف. من بارها برای مادرم توضیح دادم حسن نیت شوهرم رو اشاره کردم بارها شفاف سازی کردم . از اونطرف به شوهرم بارها انتظارات مادرم رو گفتم چیزهایی که ناراحت اش میکنه و دلش رو میشکنه . اما هنوز هیچ نتیجه مثبتی که نداشت بلکه بدتر هم شد !!!
    همسرم اینقدر که مادرم تصور میکنه واقعا سیاه نیست و در مقابل مادرم اینقدر که همسرم فکر میکنه کم محبت نیست.
    سلام

    یکی از دلایل عدم رضایت همسر شما ممکن هست به این مسئله برگرده که در تاپیک قبل اشاره کردید.
    در حال حاضر ارتباط مادرتون و همسرتون چگونه هست مثل سابق یا تغییراتی داشته؟


  8. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Samin28 (دوشنبه 06 آبان 98)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 01 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    3,319
    سطح
    35
    Points: 3,319, Level: 35
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    61

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر بهاری عزیز
    راستش رو بخوای الان دیگه اون دغدغه اون روزم کنار شده و بعد از بچه دار شدن مامانم خیلی خیلی برای زندگی ما انرژی گذاشت. البته که گاهی همچنان شوهرم گلایه میکنه که البته از بی انصافی اش هست چون واقعیت رو میبینه و زحمتها و مسئولیتهایی که در نبود بدوش خانوادم هست رو میدونه اما باز...
    به طور کلی میخوام میگم اون مشکل کمرنگ تر شده و هم مامانم هم شوهرم بیشتر باهم کنار اومدن ‌. رابطه توام با احترام دارن اما نه خیلی صمیمی . . من به همین راضیم و خداروشکر میکنم ‌

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها


    سلام

    یکی از دلایل عدم رضایت همسر شما ممکن هست به این مسئله برگرده که در تاپیک قبل اشاره کردید.
    در حال حاضر ارتباط مادرتون و همسرتون چگونه هست مثل سابق یا تغییراتی داشته؟

    سلام سحر بهاری عزیز
    راستش رو بخوای الان دیگه اون دغدغه اون روزم کنار شده و بعد از بچه دار شدن مامانم خیلی خیلی برای زندگی ما انرژی گذاشت. البته که گاهی همچنان شوهرم گلایه میکنه که البته از بی انصافی اش هست چون واقعیت رو میبینه و زحمتها و مسئولیتهایی که در نبود بدوش خانوادم هست رو میدونه اما باز...
    به طور کلی میخوام میگم اون مشکل کمرنگ تر شده و هم مامانم هم شوهرم بیشتر باهم کنار اومدن ‌. رابطه توام با احترام دارن اما نه خیلی صمیمی . . من به همین راضیم و خداروشکر میکنم ‌

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh نمایش پست ها
    دوست عزیز،

    من چون خودم بچه دارم نظرم رو خدمتتون میگم وقتی که شما 15 روز در خانه پدر مادرت باشی تاثیر خیلی چشم گیری روی تربیت فرزندتون داره چون پدر بزرگ مادر بزرگ خاله دائی عمو عمه از روی دوست داشتن زیاد باعث چند تربیتی فرزند میشوند، اینکه یک زمانی شما مثلا تشخیص بدی فرزند یک ساله شما در یک زمان خاص شکلاتی نخورد اطرافیان نمیگذارند که شما تشخیص خودتون رو انجام بدید این یک مثال کوچک بود ساعت خواب ساعت خورد و خوراک توجه های بی حد و اندازه همه چیز به هم میریزد، شما نمیتونید به فرزندتون "نه" بگید چرا که یک نفر دیگر هست که خواسته ایشون رو بر اورده کنه و کم کم فرزند شما حرف شنویش از شما به حداقل و صفر میرسد، این تاثیرش روی تربیت بچه .
    شما میفرمائید فاصله شهرها یک ساعت و نیم هست خیلی دور نیستید میتوانید در 15 روز نبود همسرتون سه چهار روز وسط نبودشان را بروید پیش خانواده خودتون، برای خودتون یک سرگرمی درست کنید، میتوانید فرزندتون رو مهد کودک بفرستید یک روزهائی که کار دارید و به کار شخصیتون برسید، میتوانید از همسرتان بخواهید یکسال امتحانی در شهر زندگی پدر مادرتون منزلی اجاره کنید و ببینید شرایط چطور پیش میرود بعد تصمیم بگیرید،

    البته همسر شما باید درک کنند که شرایط برای شما خیلی سختتر از شرایط ایشونه.
    دیروز 22:44#4
    Samin28 Samin28 هم اکنون آنلاین است.
    عضو عادی آغازکننده

    Samin28 آواتار ها
    آخرین بازدید
    امروز [ 13:10]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    821
    سطح
    15
    Points: 821, Level: 15
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    27
    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ملکه عزیز ممنونم از وقتی که گذاشتید و با حوصله جواب دادید . دقیقا همین مسائلی که ذکر کردید درسته و من همشون رو تک تک دارم زندگی میکنم . پیشنهادتون بابت یکسال مستاجربودن امتحانی ما عالی بود اما مشکل من اینه که همسر من آدم کمالگرایی هست حتی میگفت اگه جابجا شدیم باید منزل بهتر و بزرگتر از اینی که داریم رو تهیه کنیم . وقتی من گفتم چرا حتما بزرگتر و بهتر ؟؟ و این خودش مستلزم زمان هست که ما پس انداز هم نداریم و کلی طول میکشه تهیه هزینه اش... من نمیدونم این رو میگه که زمان بخره یا کلا منصرف ام کنه و در حد یه مسکن موضعی وعده میده یا چی ... اگه اینجوری نبود مستاجر بودن عالی میشد و خم میتونستیم بهتر موقعیت رو برآورد کنیم .
    گرچه اینم بگم در همین حد که راضی شد در حد حرف که ما منتقل بشیم اونم با نارضایتی ایشون و انتظار همکاری نداشتن من از ایشون وقتی جابجا بشیم خودش حاصل کلی التماس و اشک و آه بود !!!

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    اگر همسرت ناراضیه به نظرم فعلا به فکر نقل مکان نباش
    نقل مکان هم دردسرهای خودشو داره که اگه یکی از طرفین ناراضی باشه اونقدر غرغر می کنه که کام طرف مقابلو کاملا تلخ کنه
    سعی کن راضی بشه بعدا برید
    در زمانهای مناسب ازش خواهش کن ولی بگو اگر نارضایتی داشته باشی نمی خوام و رضایت صد در صدی تو برام مهمه
    اینکه خونتون رو باید اجاره بدید و بعد یه خونه اجاره کنید کلی دردسر داره ممکنه مستاجرتون بد باشه و خونه رو خراب کنه یا اجاره اش رو نده پول بنگاه باید بدید، دردسر اسباب کشی و بد بودن صاحبخونه جدید رو هم بهش اضافه کن
    اگر همسرت توجیه نباشه برای جابجایی و بخواد زورکی بیاد اوقاتت رو تلخ می کنه چون اوقات خودش هم تلخ میشه باید با رغبت بیاد

    واقعا واجب هم نیست که کل 15 روز رو خونه پدرت باشی چند روز برو چند روز نرو فعلا تا یه استقلال نسبی هم داشته باشی
    گاهی مادرت بیاد پیش شما
    گاهی هم تنها باش
    باید این مدل زندگی رو بپذیری
    اگر هم مورد اورژانسی پیش بیاد که بالاخره خانواده همسرت هستن
    هرچقدرم بی خیال باشن بازم موارد اورژانسی رو میشه ازشون کمک گرفت

  11. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Samin28 (دوشنبه 06 آبان 98), نیکیا (دوشنبه 06 آبان 98), زن ایرانی (دوشنبه 06 آبان 98), سحر بهاری (دوشنبه 06 آبان 98)

  12. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    نقل قول نوشته اصلی توسط Samin28 نمایش پست ها
    احساس سربار و بی استقلال و ناراحتی خانواده و برهم خوردن نظم زندگی شون اذیتم میکنه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Samin28 نمایش پست ها
    واقعا واقعا واقعا زندگی در منزل پدری من اونم با وجود یک بچه و اینکه احساس معذب بودن دارم و مانع استراحت و ارامششونم، هم اینکه خودم هیچ احساس استقلالی نمیکنم برام سخت هست.

    خواهش میکنم

    ببینید شما باید
    بپذیرید که مستقل شدید یعنی اینکه یک زندگی جدا دارید و نیاز هست با شرایط جدید خودتون رو وفق بدید، علی رغم اینکه از شغل همسرتون و سختی هاش هم از همان ابتدا مطلع بودید.

    حتی اگر منزلتون هم نزدیک خانواده بود باز هم رفت و آمد مکرر همان اثری رو داشت که این ماندن های طولانی داره، پس باید برنامه ای نوشت و تصمیمی گرفت.

    در حال حاضر شرایط برای سرگرمی در منزل خیلی بهتر و گسترده تر نسبت به گذشته هست. بانوان این فرصت رو دارند که از هنرهای گوناگون بهره بگیرن و از طرفی اوقاتی که به بطالت میگذره منبعی برای یادگیری مهارت باشه. امکان دسترسی به اطلاعات از طریق اینترنت و امکان خرید ملزومات هنری بسیار آسان هست یا اینکه هنر این فرصت رو بشما خواهد داد که در شهر محل سکونتتون وارد کلاس ها و کارگاههای مختلف بشین و به دانش و مهارت خودتون اضافه کنین .

    مطمئنا همسر شما هم از دوری و چنین شرایط شغلی رضایت کافی ندارند اما چیزی که ایشان رو دلگرم به مقاومت و تلاش خواهد کرد دیدن همسر و فرزندش پس از روزها خستگی و کوشش هست.
    شرایط کاری ایشان چیزی نیست که هر کسی از عهده ی اون بر بیاد و نیاز هست زمان استراحت یا بازگشت به خانه بجای طرح مسائل رنج آوری مثل مهاجرت یا بحث های بی سرانجام، اوقات به شادی و تفریح سپری بشه.
    شما میتونید گاهی در تنهایی به دیدار خانواده برید یا اونها رو پذیرا باشید و یا با اینترنت و تلفن جویای حالشان باشید. ( به نحوی که حدود رفت و آمد رعایت بشه )
    برای فرزندتون هم محیط خانه ی خودتون و رسیدگی شخصی به امورش از اهمیت بالایی برخوردار هست چون در این سنین بچه ها نسبت به بیماریهای مختلف بسیار حساس و ضعیف هستن و مراقبت بیشتری رو میطلبن.




  13. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    malakeh (سه شنبه 07 آبان 98)

  14. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,159
    امتیاز
    90,126
    سطح
    100
    Points: 90,126, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,809

    تشکرشده 6,778 در 2,371 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Samin28 نمایش پست ها

    با سلام خدمت اهالی همدردی ‌ ،

    واقعا درمانده شدم . خواهش میکنم منو راهنمایی کنید

    ............

    با سلام و عرض ادب

    من وقتی خودم را گذاشتم جای شما ،،واقعیتش برام سخت بود .... چون شرایط خاصی دارید و شاید یه درد ودل هایی داشه باشید که ماها ندونیم
    می دونید برا چی منم این جوری شدم اولش؟
    چون مشکل را یه چالش بزرگ اول دیدمش ...
    وقتی انسان مشکل را یه چالش بزرگ تر از خودش ببینه ،، اون چالش ارباب اون شخص میشه !
    یه استادی داشتیم می گفت چالش های زندگیتون را خورد کنید ،،،
    وقتی مولفه های یه وضعیت را تجزیه می کنید، اون چالش از حالت بزرگش خارج مشیه و حل کردنش آسون میشه ،،
    وقتی اینجوری بشه ، راهکارهای زیادی به ذهنتون میرسه و راحتر می تونید در این زمینه گفتگو کنید .


    شما هم همین کار را کنید ...
    شاید فکر کنید این مساله برای شما یه سنگ بزرگ باشه .....
    این سنگ را خورد کنید و آروم آروم برای هر کدومش راه حل پیدا کنید ،،
    وقتی این گونه با شوهرتون صحبت کنید ( تجزیه مشکلات ) ،،، مذاکره از اینکه به نتیجه بر برد برسه بیشتره و راه کارهای زیادی با همسرتون ، پیدا می کنید
    ولی اگه با جبهه قدرت با شوهرتون صحبت کنید به نتیجه نمی رسید



    سعی کردم دید کلی بهتون بدم و قطعا خودتون بهترین راه حل ها را پیدا می کنید .
    می تونید از یه مشاور خانواده هم کمک بگیرید


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 06 آبان 98 در ساعت 16:49

  15. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 06 آبان 98), Samin28 (دوشنبه 13 آبان 98)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 01 [ 23:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-30
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    3,319
    سطح
    35
    Points: 3,319, Level: 35
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    61

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    اگر همسرت ناراضیه به نظرم فعلا به فکر نقل مکان نباش
    نقل مکان هم دردسرهای خودشو داره که اگه یکی از طرفین ناراضی باشه اونقدر غرغر می کنه که کام طرف مقابلو کاملا تلخ کنه
    سعی کن راضی بشه بعدا برید
    در زمانهای مناسب ازش خواهش کن ولی بگو اگر نارضایتی داشته باشی نمی خوام و رضایت صد در صدی تو برام مهمه
    اینکه خونتون رو باید اجاره بدید و بعد یه خونه اجاره کنید کلی دردسر داره ممکنه مستاجرتون بد باشه و خونه رو خراب کنه یا اجاره اش رو نده پول بنگاه باید بدید، دردسر اسباب کشی و بد بودن صاحبخونه جدید رو هم بهش اضافه کن
    اگر همسرت توجیه نباشه برای جابجایی و بخواد زورکی بیاد اوقاتت رو تلخ می کنه چون اوقات خودش هم تلخ میشه باید با رغبت بیاد

    واقعا واجب هم نیست که کل 15 روز رو خونه پدرت باشی چند روز برو چند روز نرو فعلا تا یه استقلال نسبی هم داشته باشی
    گاهی مادرت بیاد پیش شما
    گاهی هم تنها باش
    باید این مدل زندگی رو بپذیری
    اگر هم مورد اورژانسی پیش بیاد که بالاخره خانواده همسرت هستن
    هرچقدرم بی خیال باشن بازم موارد اورژانسی رو میشه ازشون کمک گرفت
    فکور عزیز ممنونم که با دقت و حوصله مساله منوخوندید. بله درسته همون طور که گفتید فرد ناراضی همکاری هم نمیکنه مخصوصا همسر من که خودشم گفته از من انتظار انعطاف و مهربونی و ... نداشته باش . واقعا وقتی خودم رو تو اون موقعیتهایی که گفتید تصور کردم دیدم خودم ام تحمل حضور تو اون شرایط رو ندارم . بله من واقعا توانایی اینکه ایشون بزور بیاد جابجا بشیم رو ندارم ‌ اما ای کاش ای کاش خودش ام به این نتیجه میزسید که زندگی من چقدر داره بسختی میگذره. من و بچه هربار اندازه یک وانت وسیله و تجهیزات زندگی رو جمع میکنیم پشت ماشین کوچیک خودمون و وقتی ام اینجاییم (خونه پدریم) تمام سهم من از زندگی یه اتاق کوچیک و کلی چمدون و یک زندگی کاملا خانه بدوشی هست . لا اینحال ایشون معتقد من در رفاه کامل هستم .
    درمورد اینکه تنها باشم ام خیلی فکر کردم و حتی یکبار امتحانی انجامش هم دادم . واقعا روزهای سختی بود برای کسی که دائما خونه بودم و نه همزبونی نه هم صحبتی با نوزادی که توجه تمام وقت میخواست . اما بازم دارم بیشتر از قبل به اینکه خونه خودم بمونم فکر میکنم .
    اینکه مهارتهام رو ارتقا بدم
    از نظر روحی و روانی آمادگی ش رو بدست بیارم
    تمام مشکل من اینه که همسرم این چیزها رو اونجوری که برمن میگذره درک نمیکنه . حتی اینم بگم با اینکه تحصیلکرده هست و مدل زندگی ما اینقدر پرچالش و سخت هست براش افت داره پیش خانواده و فامیل بگن توام رفتی محل خانمت!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها






    خواهش میکنم

    ببینید شما باید
    بپذیرید که مستقل شدید یعنی اینکه یک زندگی جدا دارید و نیاز هست با شرایط جدید خودتون رو وفق بدید، علی رغم اینکه از شغل همسرتون و سختی هاش هم از همان ابتدا مطلع بودید.

    حتی اگر منزلتون هم نزدیک خانواده بود باز هم رفت و آمد مکرر همان اثری رو داشت که این ماندن های طولانی داره، پس باید برنامه ای نوشت و تصمیمی گرفت.

    در حال حاضر شرایط برای سرگرمی در منزل خیلی بهتر و گسترده تر نسبت به گذشته هست. بانوان این فرصت رو دارند که از هنرهای گوناگون بهره بگیرن و از طرفی اوقاتی که به بطالت میگذره منبعی برای یادگیری مهارت باشه. امکان دسترسی به اطلاعات از طریق اینترنت و امکان خرید ملزومات هنری بسیار آسان هست یا اینکه هنر این فرصت رو بشما خواهد داد که در شهر محل سکونتتون وارد کلاس ها و کارگاههای مختلف بشین و به دانش و مهارت خودتون اضافه کنین .

    مطمئنا همسر شما هم از دوری و چنین شرایط شغلی رضایت کافی ندارند اما چیزی که ایشان رو دلگرم به مقاومت و تلاش خواهد کرد دیدن همسر و فرزندش پس از روزها خستگی و کوشش هست.
    شرایط کاری ایشان چیزی نیست که هر کسی از عهده ی اون بر بیاد و نیاز هست زمان استراحت یا بازگشت به خانه بجای طرح مسائل رنج آوری مثل مهاجرت یا بحث های بی سرانجام، اوقات به شادی و تفریح سپری بشه.
    شما میتونید گاهی در تنهایی به دیدار خانواده برید یا اونها رو پذیرا باشید و یا با اینترنت و تلفن جویای حالشان باشید. ( به نحوی که حدود رفت و آمد رعایت بشه )
    برای فرزندتون هم محیط خانه ی خودتون و رسیدگی شخصی به امورش از اهمیت بالایی برخوردار هست چون در این سنین بچه ها نسبت به بیماریهای مختلف بسیار حساس و ضعیف هستن و مراقبت بیشتری رو میطلبن.



    سحر بهاری عزیز ممنون که با حوصله وقت گذاشتید
    بله هرآنچه شما ذکر کردید واقعیت زندگی من هست . همسر منم دقیقا همون پاراگرافی که هایلایت کردید رو به من میگن که چه اینجا زندگی کنیم چه اونجا تو به کمک خانوادت نیاز داری پس مهاجرتومادبه اونجا تغییر شگرفی برات ایجاد نمیکنه !!
    حتی پایینتر که گفتید ایشون وقتی بر میگرده به محیطاروم نیاز داره واقعا بهش واقفم و همین ام باعث شده همه مسائل و مشکلات روحی که برای من پیش میاد رو کامل بهش نگم که ناراحت نشه ولی خوب در دراز مدت خودم آسیب دیدم و الان به حدی زودرنج و عصبی شدم که واکنشهای سریع و تند از خودم نشون میدم و پشیمون میشم
    خیلی خیلی مفید برام نوشتید . واقعا به مرور این مطالب و یاداوریشون به خودم نیاز داشتم . از نوشته شما چندین و چند بار میخونم تا آروم شم
    ممنون که وقت گذاشتید

  17. 2 کاربر از پست مفید Samin28 تشکرکرده اند .

    malakeh (سه شنبه 07 آبان 98), سحر بهاری (سه شنبه 07 آبان 98)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.