به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    در میان گذاشتن مسائل کاری و زندگی خصوصی امان توسط همسرم به خانواده اش

    سلام دوستان

    ما حدود دو سال و نیم هست با همسرم زیر یک سقف با هم زندگی میکنیم و دو سال هم نامزد بودیم قبلش ،موضوعی که من رو خیلی اذیت میکنه و از همان اول دوران آشنایی ام با همسرم در میان گذاشتم این بوده که مسائلی که مربوط به زندگی امان میشه را با خانواده اش در جریان نگذارد ولی اصلا فایده ای نداشته تاحالا بارها سر این مساله کارمون به دعوا کشیده شده ،دیگه خسته شده ام هر اتفاق ریز و درشتی میافتد با مادرش در میان می گذارد دریغ از اینکه یه کلمه از صحبتهای مادرش را به من بگوید ،صحبتهاشون دور از من و مواقعی هست که در منزل نیست ،هر از گاهی درخانه هم با هم صحبت میکنن و بارها دیده ام که مادرش درباره تمام اتفاقهای ریز و درشتی که در خانه و محله و فامیل رخ داده به شوهرم اطلاع رسانی می کند و بارها از اطرافیان و فامیلشان شنیده ام که درباره من و زندگی ام و کارها و هدفهایی که داریم در جریان هستن و کسی جز مادر شوهرم از طریق شوهرم اطلاع رسانی نکرده است ...دیگه خسته شده ام از این موضوع در خانواده پدری ام اتفاق بیافتد اطلاع رسانی میکند درباره محل کارم و چیزهایی که حتی ممکنه برای من خطرناک باشد نیز دیده ام که تو فامیل و محله اشان همه خبردار شده اند...مریض بشم به خانواده اش اطلاع میده و ....

    خواهش میکنم به من بگید چیکار کنم دیگه خسته شدم از بس بهش گفتم و توجیه آورده هربار و زیر بار کار اشتباهش نرفته است.

    من 33 سال و همسرم 35 ساله هستن.

    باتشکر فراوان

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوستان کسی راه حلی نداره ؟

    ممنون

  3. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    سلام

    چند سوال از شما دارم, لطفا توضیح بدید ؛

    1. شما چقدر با همسرتون حرف میزنید؟( چقدر پای درد و دلش هستین و میتونه راحت با شما صحبت کنه ؟ )

    2. آیا در منزل فضای
    نقد و انتقاد و بررسی بوجود میارید؟

    3. چقدر انتقاد پذیر هستین؟


    نکته

    * نقش بیان مسایل مهم در زمان های متفاوت
    برای بیا مسائل مهم یا ابراز ناراحتی
    زمان های پر تنش رو انتخاب نکنین, در اینصورت اهمیت انتقال بحثا به خانواده برای همسرتون پایین میاد.

    * از طرفی دیگر بعد از ازدواج گاهی به دلایل خاصی میان نقش فرزندی و همسری
    تضاد بوجود میاد ( قرار گرفتن شخص میان خانواده و همسر ) و در همین شرایط هست که مسایل زندگی مشترک از دایره خصوصی خارج میشه و به خانواده کشیده میشه پس علاوه بر اینکه باید صمیمت و اعتماد بیشتری رو بوجود آورد ..باید اون فرد رو هم نسبت به جایگاه و نقشی که در اون قرار گرفته آگاه کرد . این آگاهی میتونه از طریق مشاور, خواندن کتاب, مقالات و شیوه های دیگر آموزشی انتقال پیدا کنه.



  4. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (جمعه 11 مرداد 98)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی ممنون از توجهتون

    1. شما چقدر با همسرتون حرف میزنید؟( چقدر پای درد و دلش هستین و میتونه راحت با شما صحبت کنه ؟ )
    اوایل که ازدواج کرده بودیم خیلی کم از دغدغه های خودش یا محل کارش صحبت می کرد اما الان بیشتر شده.

    2. آیا در منزل فضای
    نقد و انتقاد و بررسی بوجود میارید؟
    من تو دوران نامزدی ام خیلی منفعل بودم خانوادش هرکاری تونستن در حقم انجام دادن من هر بار گذشت میکردم و اونادفعه بعد بدتر بودن تا چند ماه بعد از ازدواجمون که دیگه طاقتم تمام شده بود یه روز بحثمون شد و من سر حرف و این همه ناراحتی رو باهاشون باز کردم و از اون به بعد دیگه بدی در حقم بکنن چه خودش یا خانوادش بهشون میگم ...اما واقعیت اش خودم از بس از خودش یا خانوادش رنجش دارم انتقادپذیری اما خیلی کم شده.

    3. چقدر انتقاد پذیر هستین؟
    تو سوال قبلی جواب داده شد.خیلی ممنون


  6. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام خواهش میکنم

    مسئله ی اول

    همونطور که متوجه شدین الان دوست داره بیشتر شنیده بشه و علاوه بر اینکه باید
    شنونده خوبی برای همسرتون باشید .. بهمون مقدار هم باید سعی کنید راهنما و کمک خوبی برای ایشون باشید.
    این یه فرصت خوب هست که میتونین برای خودتون و حل مشکل فعلی ازش بهره ببرین, یعنی هر چقدر همسرتون بتونه راحت با شما درد و دل کنه و این ارتباط بخوبی برقرار بشه قطعا حرف های کمتری از زندگی و مسائلتون به بیرون رخنه میکنه. همسرتون باید بهش ثابت بشه که با بیان مسائلش خودش یا خانوادش زیر سوال نمیره و این حرف ها بعدها به کنایه و ... تبدیل نمیشه. (
    اعتماد سازی )
    باید
    از خودتون شروع کنید و تحمل شنیدن داشته باشین و برای این مهم حفظ آرامش و صبوری اولویت هست. اگر در برابر اشتباهات ایشون قهر , دعوا, دوری و ... رو انتخاب کنین همسر شما ناچار هست دنبال کسی بره که بتونه راحت تر از دغدغه هاش صحبت کنه .. و چه آغوشی بهتر از مادر و پدر؟
    از طرفی باید برای زندگی هیچکسی نظر ندید و درباره دیگران و مسائلشون صحبت نکنید و با گفتن ( بمن مربوط نیست ), ( زندگی هر کسی به خودش مربوطه ) و ... در واقع این پیام رو انتقال بدین که هر کسی نیازمند داشتن یک حریم شخصی و امن هست. ( دیگران از رفتارها و گفتارهای ما تاثیر میپذیرن )

    مسئله ی دوم

    شما اگر از رفتار همسرتون ناراحت میشین خیلی مختصر و آرام پیش خودش اشاره کنید که من از فلان صحبت یا رفتار تو ناراحت شدم اما بهیچ عنوان بحث رو ادامه ندید و مشغول کاری بشین. اگر از سمت خانواده شوهرتون برای شما ناراحتی پیش میاد بجای صرف انرژی و
    شکایت های مدوام به همسر تمرکزتون رو از مسئله بردارید و این انرژی رو برای ترمیم و تحکیم رابطه بین خودتون و شوهرتون بکار ببرید. شکایت مدوام بجای حل مشکل سبب دافعه بین شما و ایشونن و جذبش به خانوادش میشه.

    مسئله سوم

    سعی کنین همسرتون به خود باوری برسه و اعتماد بنفسش رو افزایش بدین. این کار با برجسته کردن رفتارهای های مثبتش و کم رنگ کردن و چشم پوشی از اشتباهاتش میسر میشه.
    شما میتونین برای اینکه حریم شخصی ایجاد کنین و حرف ها و مسائل زندگیتون به بیرون از خونه نره به همسرتون تاکید کنید که تو یک انسان بالغ و باهوش هستی و میتونیم بتنهایی مسائل خانواده کوچکمون رو مدیریت کنیم و من میدونم میتونیم با هم و در کنار هم مشکلات و نقص ها رو برطرف کنیم.. از طرفی من میتونم روی کمک تو حساب کنم و نظراتت برام ارزشمند هست.



    ویرایش توسط سحر بهاری : سه شنبه 08 مرداد 98 در ساعت 10:23

  7. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    almasss (سه شنبه 08 مرداد 98), مدیرهمدردی (جمعه 11 مرداد 98)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی ممنون از پاسخگوییتون

    درباره مورد اول کاملا حق با شما هست دوران نامزدی که خب ما تو دو تا شهر دور از هم بودیم همسرم همچنان حرفهاش رو برای مادرش میزد و بعد از اون هم این فضا به درستی ایجاد نشده که دلیلش بر میگرده به مورد دوم که اشاره کردین.

    درباره مورد دوم :
    من اوایل چشم پوشی میکردم دو سال نامزد بودیم همه دو سال و یک سال بعد از شروع زندگیمون من کامل گذشت میکردم چیزی نمیگفتم اما خودخوری داشتم و برمیگشتم بیشتر و بیشتر محبت میکردم تمام مراسم ها برای پدر و مادر و حتی خواهرش هدیه می گرفتم تماس میگرفتم اما از سمت اونا هیچ محبتی حتی تماس تلفنی که از من احوالی بگیرن نبود خیلی اذیت میشدم نادیده گرفته میشدم اصلا انگار من نیستم ...
    تو دوران نامزدی سر همه رسم و رسومها با خانواده اش مشکل داشتیم هر کاری برای من کرد با اصرار بود گفتم عروسی میکنیم درست میشه اما فایده نداشت جلو فامیل و بقیه تعریف من رو میکردن اما جلو روم منو آدم حساب نمیکردن ...نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی ما فقط 5 ماه اجاره نشین بودیم خودم جمع و جور کردم وام گرفتم پول قرض کردم خونه خریدیم نصف هزینه رو خودم جور کردم ...از 5 صبح میرم بیرون 8 شب میام خونه اضافه کاری و رفت و آمد و سختی کار و بدهی همه اینهارو دارم تحمل میکنم اما یک هفته پارسال مادرش اومده بود خونه ما (یک شهر دیگه زندگی میکنن)یک شب ساعت 8 خسته اومدم خونه خواستم میوه بیارم بشقاب رو دادم به همسرم گفتم بزار جلو مادرت تا میوه رو بیارم یک دعوایی برام درست کرد که تو به من بی محلی کردی با رفتارت ....اون شب بریدم بعد از چهار سال جوابش رو دادم از هر بلایی و بی احترامی هایی (که خجالت آوره تعریف کردنشون) بهم کردن ،بهش گفتم شوهرم هم بود خیلی حالم بد شد اونشب ...بعد از اون هر بار دوباره خونه شون میرفتم یا اونا میومدن بی احترامی بهم میکردن.. مثلا میومدن خونه از راه دور نیم کیلو گردو برام میاورد یا چند تا دونه میوه ...من احتیاجی خداروشکر ندارم اما درست نیست چندتا دونه میوه برداری بیاری...

    ببخشید خیلی حرف زدم من خیلی دوست دارم بتونم فراموش کنم و رابطم با همسرم بهتر بشه ولی تا ناراحت میشم همه گذشته میاد جلوم ...دخترهای خودشون که عروس میشن هیچی براشون کم نمیزارن اما به من میگفتن هم جهیزیه بگیر هم خرج و مخارج عروسی با خودتون باشه و ....

    بهم میریزم وقتی میبینم همه چیز برای خودشون بهترین هست اما برای من با خون دل خوردن بود ...بنای این رابطه رو خانوادش بد گذاشتن الان یک ساله نرفتم خونه شون اونا میان ولی ....یادم نمیره نمیدونم چکار کنم اگر برم سمتشون میدونم دوباره همه چیز شروع میشه چون جاریم الان یک ساله بدجور باهاش درگیرن ... من هم تو دعوا یا ناراحتی ها یادم میافته بهشون ...گاهی احساس امنیت نمیکنم از آینده خودم میترسم چون شوهرم میره همه چیز تعریف میکنه..

    خیلی عذر میخوام طولانی شد.

  9. کاربر روبرو از پست مفید almasss تشکرکرده است .

    زن ایرانی (چهارشنبه 09 مرداد 98)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    جای مدیر همدردی اینجا خالیه

    برخورد همسرت با شما چیه؟ با مادرش و مهمونایی که نیم کیلو گردو میارن چیه؟ وقتی با مادرش بحث کردید همسرت چی گفت؟ شما نمیری همسرن تنهایی میره ؟


    شما لازم نیس کار کنی و هزینه زندگی را بدی
    پولتو پسندار کن برا خودت
    مبلغی که برا خرید خونه دادی در عوض چیزی به نامت زد؟

    اگه نمیتونی از خود گذشتگی کنی و پس این کارو نکن
    این که از خواسته هات بگذری تا یکی دیگه آرامش بگیره در عوض خودت دایم بسوزی منطقی نیس
    خودتو در اولویت قرار بده برا خودت ارزش قایل باش

    مهمون باید شرایط صاحب خونه ر و درک کنه گرفتاره ، سرکار میره و....طلبکار که نباید باشه واقعا کارش زشت بود


    اون میوه و نیم کیلو گردو و.... که برات میارن را موقع رفتن به دستشون بگو ممنون ما لازم نداریم، باشه برا خودتون لازمتون میشه

  11. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    almasss (چهارشنبه 09 مرداد 98), زن ایرانی (چهارشنبه 09 مرداد 98)

  12. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    سلام خیلی ممنون از پاسخگوییتون
    ممنون
    بخشی از مسائل به شما بر میگرده که شاید اگر جور دیگری عمل میکردید امروز بابتش کمتر ناراحت بودین یا اصلا براتون ناراجت کننده نبود.خب بهشون میپردازیم
    ؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    دخترهای خودشون که عروس میشن هیچی براشون کم نمیزارن اما به من میگفتن هم جهیزیه بگیر هم خرج و مخارج عروسی با خودتون باشه و ....
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    تو دوران نامزدی سر همه رسم و رسومها با خانواده اش مشکل داشتیم
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    هر کاری برای من کرد با اصرار بود
    در ازدواج هر دو طرف چه پسر و خانوادش و چه دختر و خانوادش یکسری صحبت ها , رسومی دارن که اونو بیان میکنن و طرف مقابل بهش فکر میکنه . گاهی بیان برخی مسائل در فرهنگ, رسوم, باورهای خانوادگی و ... طرف مقابل تعریفی نداره یا بنظر کار اضافه ای میاد... و در نتیجه افراد زمانی رو فکر میکنن و در نهایت پاسخ میدن.
    ازدواج پیوند دو خانواده و دو آدم با تفاوت های گوناگون هست.
    شما
    لازم نبود که اذیت بشین یا اصراری داشته باشین باید هر آنچه براتون مهم بود رو بیان میکردید و بررسی میکردین آیا میتونم با این پاسخ از جانب اون پسر و خانوادش کنار بیام یا نه.
    مثلا اونها نمیخوان عروسی بگیرن و من یکی از ضروریاتم گرفتن مراسم عروسی هست . آیا میتونم گذشت کنم یا نه؟ ( کوتاه اومدن به اجبار با گذشت کردن و ساده گرفتن فرق داره )
    پس اینجا اونها هر آنچه که بودن رو بنمایش گذاشتن و این تصمیم با شما بوده که بپذیرید یا نه. اما برای دخترشون بهترین رو از خانواده ای دیگر خواستن و اون داماد و خانوادش شرایط دختر رو پذیرفتن.

    .................................................. ......................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    تمام مراسم ها برای پدر و مادر و حتی خواهرش هدیه می گرفتم تماس میگرفتم اما از سمت اونا هیچ محبتی حتی تماس تلفنی که از من احوالی بگیرن نبود
    شما با خواست خودتون به اونها محبت کردین و نباید توقع اینو داشته باشین که فلانی باید قدر دان محبت من باشد. گاهی بازخورد یک کار خوب, خوب و گاهی جالب نیست اما در هر صورت پیام شما دریافت میشه ( محبت و صلح ) و این تصمیم به عهده طرف مقابل هست که چگونه عمل کند.
    .................................................. ......................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    گفتم عروسی میکنیم درست میشه اما فایده نداشت
    تغییر کردن نیازمند شرایط خاصی هست و اراده افراد در اون حرف اول رو میزنه, اینکه به امید تغییر ازدواج کنیم در حقیقت اشتباه بزرگی هست . ازدواج قرار نیست آدمها رو چندان تغییر بده بلکه به اونها نقش های جدید و مسئولیت های جدید میده مثل ( مادر, همسر و ... ) و مسئولیت هایی که ممکنه بتونن بدرستی انجامش بدهند یا نه.
    .................................................. ......................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    خودم جمع و جور کردم وام گرفتم پول قرض کردم خونه خریدیم نصف هزینه رو خودم جور کردم ...از 5 صبح میرم بیرون 8 شب میام خونه اضافه کاری و رفت و آمد و سختی کار و بدهی همه اینهارو دارم تحمل میکنم اما یک هفته پارسال مادرش اومده بود خونه ما (یک شهر دیگه زندگی میکنن)یک شب ساعت 8 خسته اومدم خونه خواستم میوه بیارم بشقاب رو دادم به همسرم گفتم بزار جلو مادرت تا میوه رو بیارم یک دعوایی برام درست کرد که تو به من بی محلی کردی با رفتارت ....
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    اون شب بریدم بعد از چهار سال جوابش رو دادم از هر بلایی و بی احترامی هایی (که خجالت آوره تعریف کردنشون) بهم کردن ،بهش گفتم شوهرم هم بود
    شما و همسرت در ازدواج با هم عهد بستین .. این عهد مفهوم عمیقی داره.. یکیش تلاش برای ساختن زندگی و پشت سر گذاشتن سختی هست. خستگی های شما و تلاش برای بهبود زندگی کار ارزشمندی هست .
    اما بهترین تصمیم در اون شب
    سکوت و عدم بحث و جدل بود. من پست قبل اشاره کردم هرگز از خانواده همسرتون جلوی ایشان شکایت نکنید و اگر از برخورد خودش ناراحت میشید بهترین زمان برای ابراز نارحتی انتخاب زمان جدا از تنش و فضای خصوصی دو نفره هست. جایی که دیگران نشون و نبینن و بتونین با هم صحبت کنین و فضای تفکر و عذر خواهی فراهم بشه.
    جایی که دیگران هیچ نظری درباره شما نمیتونن بدهند و شما این فرصت رو دارید که بدون نگرانی مسائل مهم رو بیان کنین... یکی از راه های جلوگیری افراد به حریم خصوصی
    مدیریت بحران هست که باعث سوء استفاده اونها نشه مثل مورد پایین؛↓↓↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    بعد از اون هر بار دوباره خونه شون میرفتم یا اونا میومدن بی احترامی بهم میکردن..
    .................................................. ......................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    ببخشید خیلی حرف زدم من خیلی دوست دارم بتونم فراموش کنم و رابطم با همسرم بهتر بشه ولی تا ناراحت میشم همه گذشته میاد جلوم ...
    درکل فکر کردن به گذشته سودی نداره و باعث میشه شما در همون گذشته جا بمونین و درماه های قبل زندگی کنین و زمان حال رو از دست بدید و انرژی که میتونین برای بهبود رابطتتون بکار ببرید صرف گذشته و اتفاقات اون بشه.

    همانطور که در پست قبل اشاره کردم و دعوت میکنم دوباره بخونید
    تمرکزتون رو از خانواده همسر و اتفاقات گذشته بردارید و با ایجاد اعتماد و انتقاد پذیری به بهبود رابطه ی خودتون با همسرتون کمک کنید.

    ویرایش توسط سحر بهاری : سه شنبه 08 مرداد 98 در ساعت 19:52

  13. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    almasss (چهارشنبه 09 مرداد 98), مدیرهمدردی (جمعه 11 مرداد 98)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم دوست عزیز بابت پاسخگویی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    جای مدیر همدردی اینجا خالیه

    برخورد همسرت با شما چیه؟ با مادرش و مهمونایی که نیم کیلو گردو میارن چیه؟ وقتی با مادرش بحث کردید همسرت چی گفت؟ شما نمیری همسرن تنهایی میره ؟
    همسرم حرفی نمیزد بعد که حرفهای من تموم شد به من حق داد ولی فرداش که مادرش رفت ،بهش زنگ زده بود حرفها و توجیه های خودش را آورده بود که رو همسرم تاثیر بد گذاشته بود همون حرفهارو آورد تحویل من داد !!!وقتی هم چند تا دونه میوه و گردو برمیدارن میارن میاد برمیداره میخوره چقدر هم تعریف و تمجید میکنه ازشون!!!!با یه اشتیاقی میخوره که به شعور خودم شک میکنم !!تو این مدت که من نرفتم همسرم یک بار تنهایی رفت دیگه نرفت و گفت بدون تو نمیرم دیگه !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    شما لازم نیس کار کنی و هزینه زندگی را بدی
    پولتو پسندار کن برا خودت
    مبلغی که برا خرید خونه دادی در عوض چیزی به نامت زد؟
    از اسباب کشی خیلی بدم میاد و همینطور زندگی تو این اوضاع و احوال تو یه شهری مثل تهران ،با این حقوق همسرم اگر سرکار نرم یا هزینه نکنم میدونم زندگی برام بدتر میشه...بابت مبلغی هم که دادم بله خودم گفتم خونه رو باید نصفش به نامم بزنی اولش قبول نمیکرد و ... بعد راضی شد و به نامم کرد !!!


    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    مهمون باید شرایط صاحب خونه ر و درک کنه گرفتاره ، سرکار میره و....طلبکار که نباید باشه واقعا کارش زشت بود
    خیلی اون رفتارش منو بهم ریخت انگار دنیا رو سرام خراب شد وقتی شوهرم بشقاب گذاشت جلوش برگشت گفت تو به من بی احترامی کردی در صورتیکه من هنوز مانتوم رو از تنم در نیاورده بودم از سرکار ساعت هشت شب اومده بودم خونه ...یه هفته ده روز میموندن منم 5 صبح از خونه میزنم بیرون شب میام خونه..

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون خانم سحربهاری

    "پس اینجا اونها هر آنچه که بودن رو بنمایش گذاشتن و این تصمیم با شما بوده که بپذیرید یا نه. اما برای دخترشون بهترین رو از خانواده ای دیگر خواستن و اون داماد و خانوادش شرایط دختر رو پذیرفتن."

    درسته من پذیرفتم ولی اونها از شرایطی حرف میزدن که الان عین همون شرایط دامادهاشون دارن (حتی مواردی بدتر از ما) که خب براشون انجام میدن و بارها شده میان میزنن تو چشمم که برای دخترمون فلان کار رو کرده اینها خیلی اذیتم میکنه که عمدی بودن دلایل نپذیرفتنشون رو میرسونه ...

    "اون شب بریدم بعد از چهار سال جوابش رو دادم از هر بلایی و بی احترامی هایی (که خجالت آوره تعریف کردنشون) بهم کردن ،بهش گفتم شوهرم هم بود"

    فردای اون روز من تنها خونه بودم موقعی میخواستن برن مادرش بهم گفت همه از کله سحر تا نصف شب تو این شهر میرن سر کار همه اینجوری هستن همه بدو بدو دارن ... بهمین راحتی !!!! هر وقت به یاد این حرفش میافتم از این همه زحمتهایی که کشیدم و اینکه دو سال و نیمه ازدواج کردم بخاطر کار و بدهی نزاشتم باردار بشم با اینکه سن ام داره میره بالا پشیمون میشم از همه چیز ...

    امیدوارم بتونم این حس نفرت و رنجشی که از خانوادش دارم رو تو خودم از بین ببرم اونوقت میتونم به حرفهای شما تو زندگیم عمل کنم.
    ویرایش توسط almasss : چهارشنبه 09 مرداد 98 در ساعت 14:44

  16. 2 کاربر از پست مفید almasss تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 07 مهر 98), زن ایرانی (چهارشنبه 09 مرداد 98)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.