به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 32
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    هر وقت به یاد این حرفش میافتم از این همه زحمتهایی که کشیدم و اینکه دو سال و نیمه ازدواج کردم بخاطر کار و بدهی نزاشتم باردار بشم با اینکه سن ام داره میره بالا پشیمون میشم از همه چیز ...
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    تو این مدت که من نرفتم همسرم یک بار تنهایی رفت دیگه نرفت و گفت بدون تو نمیرم دیگه !!
    سلام , خواهش میکنم

    شما نیاز دارید:

    1. دچار
    مقایسه نشین.
    2.
    سوژهای جدید و خوب برای فکر کردن پیدا کنین.
    3. روی زندگی دو نفره خودوتون
    تمرکز کنین.
    4. افکار منفی رو از خودتون دور کنین.
    5. حساسیت های خودتون رو نسبت به شنیده ها, رفتارها کاهش بدین.
    6. مسائلی رو که باعث ناراحتی شما شده, هر کدومش رو با یک جریان مثبت, اتفاق خوب یا داشته های ارزشمندتون کمرنگ کنین.
    7. گرفتار جزئیات نشین.
    8. افکار مثبت روجایگزین افکار منفی کنین.
    9.
    وقت بیشتری برای همسر و خانه داری اختصاص بدین.
    10. خواسته ها و نیازهای همسرتون رو بررسی کنین.
    11.
    فضای گفتگوی دوستانه رو بوجود بیارید.
    12. از گذشته خارج بشین و برای آینده برنامه ریزی کنین.
    13. به مسائلی که مانع خوشبختی و حال خوب شماست, بی اعتنا باشین.
    14. لیستی از داشته های ارزشمندتون رو در زندگی دو نفره ی خودتون بنویسید... مثل
    عشق به همسر

    و اینکه برای مدتی هر چند کوتاه
    فشارهای روی خودتون رو کاهش بدین. ( خانه داری, کارمندی و ... ) انجام تمام اینها با هم میتونه انرژی انسان رو بگیره و باعث نارضایتی شخص بشه.

    *
    نکته مهم
    تلاش, پیشرفت و موفقیت هرگز بد نیست به شرطی که؛
    مانعی برای برقراری آرامش در زندگی نباشه.
    مانعی برای ارتباط بین زن و شوهر نباشه ( فقدان حضور در منزل و بوجود نیامدن اوقات فراغت )
    کاملا باعث تخلیه انرژی افراد نشه.
    به شرطی که ...


    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 10 مرداد 98 در ساعت 09:56

  2. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    almasss (شنبه 12 مرداد 98), میشل (پنجشنبه 10 مرداد 98), مدیرهمدردی (جمعه 11 مرداد 98)

  3. #12
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,088 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    سلام دوستان
    من و خواستگارم در طی دو جلسه صحبت حضوری و چند ساعت تلفنی صحبت کردن درباره مسائل کلی به توافقاتی رسیده ایم،جز درباره رسم و سومات درباره خرید جهزیه و جشن عروسی.
    ببینید دوستان ما رسم داریم تو خرید جهزیه چند تا از وسایلهای بزرگ رو پسر میگیره و بقیه لوازم به عهده دختر هست یعنی در همه فامیل ما این رسم هست بعد من که این موضوع رو باخانواده و خود خواستگارم در جریان گذاشتم خانواده اش به شدت مخالفت کردن ! یعنی در ابتدا خود پسر قبول کرد که این چند تکه وسایل بزرگ رو بگیره اما بعدش به خانوادش موضوع رو گفت و گفتش خانوادم مخالف هستن و من هم تابع نظرات اونها هستم ،البته این هم بگم چون چند تا از وسایلهای بزرگ رو پسر میگیره خرج عروسی و حنابندون فامیلهای دختر به عهده پدر دختر هست تو رسم ما، و پسر هم مهمونهای خودش رو خودش خرج میده..
    و خواستگارم گفتن که نمیخوام عروسی بگیرم و بابای من هم با اینکه مخالف بودن قبول کردن و قرار شد یه جشن ساده بگیریم و بریم ماه عسل، اما برای خرید وسایل خانوادش به شدت مخالفت کردن و باز هم من با خانوادم صحبت کردم و بالاخره پدرم راضی شدن که جهزیه من رو تمام و کمال خودش تهیه کنه بر خلاف رسم مون!!

    حالا با همه این کوتاه اومدنهای ما ،خواستگارم و خانوادش باز خودشون رو میگیرن خیلی واسه مون و من هم از این موضوع ناراحتم یعنی حاضر نمیشه یه جشن ساده عروسی برای من بگیرن بلکه پدر و مادر من هم راضی بشن و یه جورایی خیلی خودخواه هستن .

    چند روز پیش هم بهم میگفت حاضری برات طلای بدل بخرم و به هیچکس از اعضای خانواده هامون نگیم بلکه بعدها واسه ات طلا بخرم !!ین رو هم بگم وضع مالیش طوری هست که بتونه خرج کنه و پس انداز داره اما نمیدونم دلیل این همه خسیس بازی هاش چی هست ؟؟ عجیب نیست بنظرتون؟؟
    همه اش بهم میگه فلان دوستم واسه زنش طلای بدلی خرید فلان دوستم فقط دو نفر واسه عقدش دعوت بودن و از این حرفها ...

    ممنون میشم راهنماییم کنید.یه جورایی راستش بهم برخورده که این خانواده حاضر شدن به خاطر نخریدن چند تا تکه وسایل قید من رو بزنن !!

    - - - Updated - - -

    این هم بگم هر موقع با هم صحبت میکنیم نظر من رو درباره خودش میپرسه و وقتی میبینه تا اینجا نظرم مثبت هست بیشتر خودش رو واسم میگیره نمیدونم چرا !!؟
    سلام
    نقل قولی که من از شما آورده ام به قبل از ازدواج شما بزرگوار بر می گردد و نشان از تفاوت دیدگاه و آداب و رسوم شما دارد.
    البته آن موقع هیجان شما بالاتر از الان بوده است و تحمل آن اگرچه سخت اما ظاهرا برایتان امکان پذیر بوده است که ازدواج کرده اید.
    به نظر بنده شدت این فشاری که شما حس می کنید نه از این است که شما اینطور هستید و نه از آنهاست که آنطور هستند.
    بلکه به تفاوت نگاه شما و همسرت و خانواده اش به زندگی و سبک زندگی و رسومات زندگی هست.

    شما نبایددنبال مقصر باشید که آیا همسرت یا خانواده اش مقصر هستند یا شما؟ و نباید دنبال اصلاح یکی از این طرفین باشید.
    نخستین گام برای هر تغییری و اصلاح اینست که موقعیت و شرایط را به همین وضعیت بپذیریم و مرتب نقد نکنیم.

    نگاه شما و خانواده همسرت متفاوت هست. و به نظر می رسد همسرت هم از نظر تربیتی و شاکله ذهنی بیشتر شبیه فرهنگ خانواده خود دارد.
    شما هم برای خودتون روشی دارید که به زعم شما بهترین روش هست.
    و اشتراک شما و خانواده همسرتان روی حداقل هست.

    برای حل این منظور مدتی باید پذیرا باشید. حتی اگر دوست نداشتید.
    در مرحله بعد باید همسر شما متوجه شود روش شما بهره بیشتری برایش دارد و آرامش بیشتری برای زندگیش دارد تا کم کم به طرف شما کشیده شود.
    شاید همسرتان تصور نمی کند حض کافی و آرامش وافی را از خانمی که سبکهای ذیل را دارد داشته باشد!
    خانمی که از صبح تا شب بیرون از خانه کار می کند.
    خانمی که از صبح تا شب خسته می شود و حتی به دلیل شرایط کاری و مشکلات آن ، بچه نمی آورد.
    خانمی که خودش ستون اقتصادی خانواده محسوب می شود
    خانمی که مانند شریک حق الزحمه خود را از املاک طلب می کند
    خانمی که هدیه نامتعارف خانواده همسرش او را به هم می ریزد.
    خانمی که به خاطر خستگی کار روزانه اشتباه احتمالی شوهر و خانواده شوهر را در پذیرایی نمی تواند تحمل کند
    خانمی که منتقد هست
    خانمی که .....

    اینها تصویری هست که شوهرت از خانمش می گیرد و حس می کند. (البته من در اینجا به سهم شوهرت در مشکل اشاره نکردم و اصلا و ابدا او را بدون اشتباه نمی دانم) بلکه صرفا دست به توصیفی زدم که شوهرت از زندگی و همسرش دارد و چه بسا خانواده اش هم همین نگاه را داشته باشند.


    لذا در همان وقت که شما در اوج هستید و تصور می کنید هم مرد بودید و هم زن و هم کار خانه کردید و هم کار بیرون خانه و هم تهیه مسکن که کار سختی هست در یک شهر بزرگ را انجام داده اید و حتی از حق طبیعی مادر شدن خود را محروم کردید و خسته به خانه می آید و منتظر هستید تشکر شوید با تعجب می بینید که بی انصافی در حق شما می شود و طلبکارانه با شما برخورد می شود.

    همه اینها به خاطر اینست که شما از این زاویه به زندگی و لطف خود می نگرید در حالیکه نیازمندی شوهرت ببیشتر آرامشی هست که فکر می کند خانمش فراهم نمی کند.
    مردها کار مردانه را اگرچه سخت انجام می دهند مثل خرید منزل، دادن قسط و ... اما در فراهم آوردن آرامش نسبت به زنان ضعیف ترند.

    به نظرم اگر زنی رسالت آرامش آوری ، مدارا و مدیریت خانواده را به نحوی انجام دهد که در عین قدرت ، عشق مردش را بر انگیزد می تواند این تعارضات را حل کند.

    اما تا وقتی که هدف گیری خانمی مسائل مردانه باشد قلمرو مرد و زن و نقشهایشان به هم می ریزد و این آشفتگی نقش ها منجر به درگیری می شود

    اینجاست که شوهر شما در منزل خود یک شریک مردانه و توانا می بیند و برای درد دل دنبال یک زن می گردد.( البته از آنجا که این زن مادرش هست ، آسیبش به زندگی شما کمتر هست.) اما به هر حال کارش اشتباه هست.
    برای تغییر در این سبک پست های سحر بهاری را به دقت و کلمه به کلمه و جمله به جمله بخوان که کاملا کارشناسانه و عالی نوشته شده است. و پیاده سازی کن.
    باید نقش زن بودن خود را تقویت کنید.
    کار خود را معتدل کن. تا هم به خاطر عدم خستگی آرامش بیشتر و مدارای بیشتری داشته باشی و هم زنانه تر در کنار مردت عمل کنی.

    به نظرم به خاظر اشتباهات بزرگ شوهرت او هم نیاز به مشاوره دارد که اگر تمایل داشت می توانید به اتفاق هم پیگیری کنید.

  4. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    almasss (شنبه 12 مرداد 98), نازنین2010 (جمعه 11 مرداد 98), رنگین (شنبه 06 مهر 98), سحر بهاری (شنبه 12 مرداد 98)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صمیمانه از سحربهاری عزیز و مدیرهمدردی گرامی سپاسگزارم

    "برای تغییر در این سبک پست های سحر بهاری را به دقت و کلمه به کلمه و جمله به جمله بخوان که کاملا کارشناسانه و عالی نوشته شده است. و پیاده سازی کن."

    چشم من موارد رو یادداشت و سعی میکنم با دقت تو زندگیم به کار ببرم.من خودمم خسته شدم از این همه مرد بودن ولی میترسم همسرم هم عادت کرده باشه به این قضیه و بطور مثال اگر مثل قبل نخوام تو خریدهای بزرگ و ... همکاری داشته باشم یا کم رنگ تر بشه باید درموردش با همسرم صحبت کنم؟چون من تو این مدت دو سال نصف هزینه مسکن و هزینه کامل خودرو خودم بعهده گرفتم میترسم اگر تلاشم کمتر کنم از اونطرف اون فکر کنه من نمیخوام کمکش کنم مشکلات دیگه ای برام پیش بیاد چون میزان حقوق من رو میدونه و دیدم که روشون حساب باز میکنه تو حساب کتابهای خودش..(مواردی دیگه ای برای آیندمون برنامه ریزی کردیم که خب سهم من هم زیاده هم واقعا شبانه روز ذهن من رو به خودش مشغول کرده که خب این شده نتیجه اش )

    مورد دیگر جهت مشاوره به اتفاق همسرم از چه طریقی میشه پیگیری کرد؟
    باتشکر

    ویرایش توسط almasss : شنبه 12 مرداد 98 در ساعت 11:24

  6. #14
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,088 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    در مورد کار شما و حقوق و هزینه ها؛ شما باید گام به گام و تدریجی این کار را بکنید.
    هم باید مدت کار شما کم شود یعنی حقوق شما کم می شود. هم اینکه در عوض فرصت بیشتری در زندگی و آرامش در زندگی خواهید داشت.

    یعنی قرار نیست شما با همان شتاب کار کنید و جایتان در خانه خالی باشد و خسته شوید و پول جمع کنید و هزینه نکنید در این صورت قطعا درگیری شما با همسرتان بیشتر می شود.
    اما اگر به ازای کمتر کار کردن، بیشتر در خانه بوده و سرحال تر باشید و هم حقوق کمتری داشته باشید و هم کمتر هزینه کنید پذیرفتنی هست.

    پیشنهاد به مشاوره حضوری شما و همسرتان دارم.

  7. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    almasss (یکشنبه 13 مرداد 98), نیکیا (یکشنبه 13 مرداد 98), رنگین (شنبه 06 مهر 98), سحر بهاری (شنبه 12 مرداد 98)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    یک هفته پیش خانواده همسرم اومدن تهران خونه اونه یکی پسرشون همسرم برام شب دعوتشون کرد ساعت نه و نیم شب اومدن شام خوردن و خوابیدن و فردا صبح اش عازم مشهد شدن شنبه همین هفته قرار بود از مشهد برگردن، شوهرم بهشون زنگ زده بود که شام بیاید خونه ما، اونا هم گفته بودن باشه من از سرکارم که تعطیل شدم قرار بود برم خیاطی واسه لباسم با عجله رفتم و اومدم خونه شام درست کردم ساعت نه و نیم شب بهشون زنگ زدم گفتن هنوز نرسیدیم ،من حالم خوب نبود رفتم خوابیدم ساعت یک نصف شب بود بیدار شدم دیدم هنوز نیومدن شوهرم هم خواب رفته بود بیدارش کردم بهشون زنگ زدیم تازه رسیده بودن تهران ،به ترمینال که میرسن مادر شوهرم و دخترش سوار یه ماشین میشن میرن خونه اون یکی پسرش پدر شوهرم هم تنهایی سوار یه ماشین میشه که بیاد خونه ما که راننده دزد بوده و پدر شوهرم رو به یه محله دور میبره و چمدانش رو ازش میگیرن و ...خلاصه ما تا ساعت سه شب ماجرا داشتیم ...

    دیروز عصر مجدد شوهرم بهشون زنگ میزنه دعوتشون میکنه برای شب که بیان خونه ،من رفتم خونه شام درست کردم خیلی حالم بد بود ساعت ده شب که کارام تموم شد داشتیم میرفتیم دکتر که تازه اونا اومدن خونه ....رفتیم دکتر و برگشتیم شام خوردن و بدون اینکه ظرفهارو بشورن رفتن خونه اون یکی پسرشون ....

    خیلی ناراحتم از دیروز تا حالا ،بیشتر از دست شوهرم که ماجرای روز شنبه رو دیده ،ما غذا درست کردیم تا نصف شب منتظرشون بودیم بعد مادر و خواهرش پا میشن میرن خونه اون یکی پسرش اون موقع شب و اون اتفاق هم برای پدرش میافته...باز بهشون دیروز میگه پاشید بیاید ...نمیدونم چیکار کنم ...دیشب که میخواستن برن گفتن فردا شب میایم میدونم شوهرم دوباره میگه برای شام بیاید و اونا هم ملاحظه ما رو نمیکنن دوباره شب ساعت ده میان بدون اینکه کمکی به من بکنن ... من امروز ساعت ده و نیم صبح اومدم سرکار از بس خسته و مریض بودم دیشب ...

    من سعی میکنم تمرکز نکنم رو این رفتارهای عجیب غریب خانوادش ولی چطوری به همسرم بگم این رفتارها و بی ملاحظگی ها رو میبینه دیگه اصرار نکنه که بیان خونه ما...

    ببخشید چطوری میتونم برای مشاوره حضوری اقدام کنیم ؟توی سایت گشتم آدرس یا شماره تماس پیدا نکردم خیلی ممنون

  9. کاربر روبرو از پست مفید almasss تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 07 مهر 98)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظرتون امشب اومدن جلو شوهرم و بیقه محترمانه بهشون بگم این قضیه ختم به خیر شد ولی بهتر بود به ما خبر میدادین نمیخواید بیاید هم ما تا نصف شب زابراه نمیشدیم هم بابا تنها نبود و اون اتفاق نمیافتاد ؟

    اینجوری هم شوهرم میفهمه باید به من احترام بزاره و من حق دارم از حق خودم دفاع میکنم هم اینکه اونها میفهمن دیگه نباید این رفتار رو داشته باشن ..

    ممنون .

  11. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها

    سلام

    من از سرکارم که تعطیل شدم قرار بود برم خیاطی واسه لباسم با عجله رفتم و اومدم خونه شام درست کردم
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    خیلی حالم بد بود
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    خیلی ناراحتم از دیروز تا حالا ،بیشتر از دست شوهرم که ماجرای روز شنبه رو دیده ،ما غذا درست کردیم تا نصف شب منتظرشون بودیم بعد مادر و خواهرش پا میشن میرن خونه اون یکی پسرش اون موقع شب و اون اتفاق هم برای پدرش میافته...باز بهشون دیروز میگه پاشید بیاید
    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    شب ساعت ده میان بدون اینکه کمکی به من بکنن ... من امروز ساعت ده و نیم صبح اومدم سرکار از بس خسته و مریض بودم دیشب ...

    سلام

    چندی پیش متنی رو در اینترنت خوندم ( دلنوشته ) جالبی بود ؛
    «من قدرت حدس زدن احساسات را ندارم،
    اگر از من دلخوری... با من حرف بزن

    همانطور که قبل تر اشاره کردم شما نیاز دارید با همسرتون
    در یک فضای صمیمی صحبت کنید . مهمان دعوت کردن جزو مواردی هست که باید با هماهنگی زن و شوهر صورت بگیره تا آنگونه که شایسته مهمان هست ازش پذیرایی بشه.
    پس شما نیاز دارید با همسرتون در این خصوص صحبت کنید و بگید لطفا قبل از تصمیم گرفتن برای دعوت مهمان با من هماهنگ کن تا بتونیم بهترین میزبان برای مهمانانمان باشیم.
    من نیاز دارم کمی منزل رو گرد گیری کنم، شام خوبی بپزم و مثلا نیاز به دوش گرفتن دارم.
    یعنی با احترام و صمیمیت ازش درخواست میکنید همه چیز رو لحاظ کنه و با مشورت شما اقدام کنه.

    مورد بعدی این هست که زمانی که مهمانی بدون نظر گرفتن شرایط به منزلتون دعوت میشه
    تقسیم وظائف کنین تا همسرتون هم متوجه سختی کار و عدم آمادگی باشن. مثل خرید شام یا شستن میوه ها و یا سالاد درست کردن و نظیر این.

    مورد سوم مسئله ی آمدن مهمان و
    ساده گرفتن هست. میتونید در سادگی و احترام از مهمانتون پذیرایی کنید و بخودتون فشار وارد نکنید، اینطور کمتر خسته میشین و شما هم از فضای مهمانی و لذت مهمان داری بهره مند میشید.

    مورد چهارم اینکه زمانی که کارهای دیگر در کنار میزبانی دارید اونها رو
    به زمان دیگری موکول کنید مثل رفتن پیش خیاط. نباید انجام تمام کارها با هم در یک زمان صورت بگیره و باید فرصت استراحت و آرامش بوجود بیاد، خستگی زیاد خودش عامل نارضایتی در زمان میزبانی هست.

    و‌ در پایان تاکید میکنم نقش زن بودن خودتون رو پر رنگ تر و تعدیل رو رعایت کنین.

    * برای پست دومتون خیر، بیان نکنید.


    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 14 مرداد 98 در ساعت 15:30

  12. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    almasss (دوشنبه 14 مرداد 98), نیکیا (یکشنبه 07 مهر 98)

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مورد سوم مسئله ی آمدن مهمان و ساده گرفتن هست. میتونید در سادگی و احترام از مهمانتون پذیرایی کنید و بخودتون فشار وارد نکنید، اینطور کمتر خسته میشین و شما هم از فضای مهمانی و لذت مهمان داری بهره مند میشید.

    خانواده همسرم هر وقت میخوان بیان همون روز خبر میدن که ما تو راه هستیم داریم میایم و شوهرم بدون اینکه نظر منو بپرسه دعوتشون میکنه وقتی هم بهش میگم با من هماهنگ کن برمیگرده میگه تو هر وقت خانواده من میخان بیان ناراحت میشی !!!
    و در مورد مسئله سوم من دیشب مریض بودم تب داشتم خواستم یه غذا ساده درست کنم شوهرم قبول نکرد .


    مورد چهارم اینکه زمانی که کارهای دیگر در کنار میزبانی دارید اونها رو به زمان دیگری موکول کنید مثل رفتن پیش خیاط. نباید انجام تمام کارها با هم در یک زمان صورت بگیره و باید فرصت استراحت و آرامش بوجود بیاد، خستگی زیاد خودش عامل نارضایتی در زمان میزبانی هست.

    حرف شما کاملا درسته ولی وقتی خانوادش میان نه اومدنشون رو خبر میدن و نه وقتی میخوان برن یک هفته ده روز یا حتی بیشتر میمونن و در مورد برنامه فرداشون حرفی نمیزنن و اگر سوال کنی هم میگن نمیدونیم !!!!منم روز جمعه مهمونی دعوتم لباسم کار میبرد دادم به خیاط که آماده بشه تا اون روز از این بابت نگرانی داشتم وگرنه هر موقع مهمان دارم بقیه برنامه هام رو کنسل میکنم ...

    البته همسرم هر چند وقت یک بار همه فامیلش که توی تهران هستن یا از شهرشون میان تهران رو دعوت میکنه اگر بگم بزار برای روز جمعه یا تو این موقعیت کار دیگه ای داریم قهر میکنه و دنبال کوچکترین بهانه هست تا سر من خالی کنه ...در صورتیکه تو تهران مهمان دعوت کردن مثل بقیه شهرها نیست اونم وسط هفته ...

    من تایم کاریم هشت ساعت تو روز هست ولی بخاطر بعد مسافت مجبورم مدت زمان بیشتر بیرون باشم و فعلا نمیتونیم با این گرونی اجاره بها خونه رو جابجا کنیم ولی دنبال این قضیه هستیم...تا حالا چند بار خواستم نرم سرکار ولی خودش قبول نمیکنه حقوقش هم برای زندگی کافی نیست(پول هم دست من نمیده سه ساله عروسی کردیم یک بار نشده پول تو جیبی به من بده میگه هرچی خواستی خودم میگیرم برات چطوری نرم سر کار وقتی پولی دست من نمیده آینده ام چی میشه اگر کار نکنم ....)ماشین نمیخواستیم اما گفت بگیر پول برای خونه هم جور میشه تا تابستون، الان ماشین گرفتیم با هزینه من میگه وام بگیر برای پول پیش خونه ...میخواد هم زن باشم هم مرد !!!خانوادش هم که میان اینه رفتارهاشون هیچ کمکی نمیدن بهترین هم باید باشم .....
    ویرایش توسط almasss : دوشنبه 14 مرداد 98 در ساعت 16:22

  14. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام


    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    وقتی هم بهش میگم با من هماهنگ کن برمیگرده میگه تو هر وقت خانواده من میخان بیان ناراحت میشی !!!
    در مورد این مسئله مهارت کلامی خیلی مهم هست ( تهاجمی نباشد_ دستوری نباشد_توهین آمیز نباشد و .... ) .
    از طرفی آیا شما در دعوت کردن خانواده ایشان پیشقدم هستید؟

    اگر نه یا خیلی کم... پس میتونید از این به بعد یکی از روزهای هفته رو که مشغله کمتری دارید انتخاب کنین و به همسرتون بگید مثلا دوست دارم برای روز دوشنبه تماس بگیرم و خانوادت رو شام دعوت کنم. ( به همین منوال ) ← برنامه ریزی
    اینطوری برای همسرتون مشخص خواهد شد که شما نیت بدی ندارید و مشتاق دیدن خانوادش و مشتاق میزبانی از اونها هستید. این قدم ها در کنار توصیه های قبل کمک کننده هست.

    در خصوص این مسئله؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    من دیشب مریض بودم تب داشتم خواستم یه غذا ساده درست کنم شوهرم قبول نکرد .

    بنظر میاد نیاز به ( جرأت ورزی ) دارید. ( نه منفعل و نه پرخاشگر )

    میتونید در پاسخ به همسرتان بگید عزیزم من امشب کسالت دارم، تا سالاد رو درست میکنم تو هم لطفا از بیرون غذا تهیه کن!
    ( یعنی همون بحث تقسیم وظایف و اعلام عدم آمادگی برای میزبانی )

    برای بحث مالی؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    پول هم دست من نمیده سه ساله عروسی کردیم یک بار نشده پول تو جیبی به من بده میگه هرچی خواستی خودم میگیرم برات چطوری نرم سر کار وقتی پولی دست من نمیده آینده ام چی میشه اگر کار نکنم ....)
    ماشین نمیخواستیم اما گفت بگیر پول برای خونه هم جور میشه تا تابستون، الان ماشین گرفتیم با هزینه من میگه وام بگیر برای پول پیش خونه ...میخواد هم زن باشم هم مرد !!!
    با توجه به توصیه مدیر محترم

    اول اینکه همسرتون باید احساس مفید بودن و مؤثر بودن کنن.

    وقتی ایشان میگن ؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط almasss نمایش پست ها
    هرچی خواستی خودم میگیرم برات.

    استقبال و تشکر کن و بگو باشه عزیزم حتما.
    وقتی خریدی برای شما انجام میدن تشکر کنین و اجازه بدید احساس مطلوبی از این کار داشته باشن و بتونن دوباره تکرار کنن.

    برای درآمدتون هدف های دیگری رو هم داشته باشید، این کار باعث خواهد شد ایشان هم در موضوعات مهم اقتصادی ( خرید خانه ، ماشین و ... ) مشارکت یکسان و توقعات معقولی داشته باشند.

    ویرایش توسط سحر بهاری : سه شنبه 15 مرداد 98 در ساعت 19:28

  15. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    almasss (چهارشنبه 16 مرداد 98)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-06
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    8,818
    سطح
    63
    Points: 8,818, Level: 63
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 232
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 34 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    .....

    برای درآمدتون هدف های دیگری رو هم داشته باشید، این کار باعث خواهد شد ایشان هم در موضوعات مهم اقتصادی ( خرید خانه ، ماشین و ... ) مشارکت یکسان و توقعات معقولی داشته باشند.

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    در مورد کار شما و حقوق و هزینه ها؛ شما باید گام به گام و تدریجی این کار را بکنید.
    هم باید مدت کار شما کم شود یعنی حقوق شما کم می شود. هم اینکه در عوض فرصت بیشتری در زندگی و آرامش در زندگی خواهید داشت.

    یعنی قرار نیست شما با همان شتاب کار کنید و جایتان در خانه خالی باشد و خسته شوید و پول جمع کنید و هزینه نکنید در این صورت قطعا درگیری شما با همسرتان بیشتر می شود.
    اما اگر به ازای کمتر کار کردن، بیشتر در خانه بوده و سرحال تر باشید و هم حقوق کمتری داشته باشید و هم کمتر هزینه کنید پذیرفتنی هست.

    پیشنهاد به مشاوره حضوری شما و همسرتان دارم.

    باسلام

    خداروشکر این مدت من رو خودم خیلی کار کردم عروسی خواهر زاده همسرم بود رفتیم به شهرشون سعی کردم بپذیرم رفتارهایی که باهام داشتن که من نمیتونم تغییرشون بدم و حساسیت نشون ندادم و سعی کردم موردی اگر پیش میاد مثل قبل رفتار نکنم تا تنشی به وجود نیاد از طرفی به خاطر دوری از محل کارم تصمیم گرفته بودیم دو تا وام بگیرم و جابجا بشیم که خب بخاطر شرایطی که قبلا گفتم از این تصمیم منصرف شدم و فقط ده تومن وام گرفتم که خب مبلغ قسطش هم زیاد نیست تا وقتی به همسرم نگفته بودم مشکلی نداشتیم تا اینکه چند روز پیش بهش گفتم که وام گرفتم از طرفی یک ساله من به همسرم میگم کابینت های آشپزخونه رو عوض کنیم به من گفت سه تومن از هرینه کابینت رو من میدم بقیه رو تو قبول کن(یعنی هفت تومن) من بهش گفتم باشه ولی بهم برگردون که ناراحت شد و تا دو روز با من حرف نمیزد من هم دیگه چیزی نگفتم تا همین پنجشنبه هفته گذشته که میخواستم برم بانک حساب بلند مدت باز کنم که پس اندازم رو بزارم تو حساب تا یک سال بمونه سال دیگه برای خرید خونه مجدد اقدام کنیم خلاصه وقتی فهمید دوباره ناراحت شد تا دیروز ظهر با من حرف نزد دیروز ازش خواستم بره بازار خرید کنه که شروع کرد به کتک زدن من و....فهمیدم که بخاطر اینکه من میخام این پول رو بزارم داخل بانک ناراحت شده ...
    دیگه واقعا خسته شدم احساس میکنم بخاطر اینکه من میرم سرکار و درامد دارم با من ازدواج کرده مثلا هفته دیگه میخاد بره ماموریت دبی میخاد من رو هم ببره هزینه خودش رو شرکت میده ولی به من میگه بلیط رفت و برگشت و اینکه بخای اونجا خرید کنی با خودت هست ....موندم چرا ازدواج کردم من باید خرج مخارج زن و زندگی اون رو هم بدم بنظرتون؟؟؟؟؟دیگه خسته شدم دیشب تا صبح خواب نرفتم و بخاطر ناراحتی گردن درد شدیدی گرفتم میگه هر کاری من میگم باید با درامدت انجام بدی من دیگه نمیخام مثل قبل مرد باشم ولی احساس میکنم بدعادت شده دیگه هزینه سفر و کابینت خونه هم از من میخاد نمیتونم ده تومن برای خودم داشته باشم یعنی؟؟؟؟؟قیمت ریز و درشت چیزهایی که میخره هنوز دم در نرسیده بهم میگه ...رفتیم گذرنامه بگیریم صد و خورده ای داد اومدیم بیرون تو خیابون باهام دعوا کرد که برای گذرنامه تو انقد دادم ...تورو خدا بهم بگید من چیکار کنم...
    میگه من پس انداز ندارم همه اش خرج زندگی میشه انگار جایگزین خرج زندگی و حقوقش رو با درامد من میخاد جبران کنه و حق خودش میدونه که تصمیم گیری درباره حقوق من با اون باشه...ما یه زندگی معمولی داریم و درامدش هم ماهی سه تومن هست نصفش هم میره واسه قسط و وام یک ونیم در ماه اونم تو تهران خرج میکنه میگه زیاده ...از آینده خودم میترسم با این مرد

    - - - Updated - - -

    اینم بگم من تصمیم گرفتم باهاش دوبی نرم اینطوری سنگین ترم .
    ویرایش توسط almasss : شنبه 06 مهر 98 در ساعت 10:21


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.