دوباره بهش پیشنهاد بدم

[باران13]

با سلام و وقت بخیر

ممکن به عنوان فردی که بیرون گود راهنماییم کنید
من یکی از اعضای تقریبا قدیمی اینجام، یه مرد 30 ساله ام
حدود 3 هفته پیش جایی دعوت بودم اونجا از دختری خوشم اومد، رفتم بهش پیشنهاد آشنایی دادم، بهش گفتم من یه فرد بالغم دوست دارم برای یه رابطه جدی باهاتون آشنا بشم و دنبال سواستفاده یا مسخره بازی نیستم، حتی پدر و مادرتون رو هم در جریان آشنایی بزارید، مِنُ و مِن کرد ازش خواستم بهم اعتماد کنه فوقش اگه ازم خوشش نیومد بهم نه بگه، خلاصه شمارش رو ازش گرفتم

داشتم رانندگی می کردم که برگردم خونه ولی تمام فکر و خیالم با اون دختر بود، زدم بغل بهش اس ام اس دادم ممکن یه ساعت دیگه باهاتون تماس بگیرم و باهم حرف بزنیم؟ راه افتادم وقتی رسیدم دیدم جواب نداده، زنگ زدم دیدم خاموش گوشیش، تو تلگرام پیداش کردم و اونجا هم بهش پیام دادم، تو اینستا از طریق شمارش پیداش کردم دیدم 10 سال ازم کوچکتر شوکه شدم! چون ظاهرش نشون نمی داد، دو دل شدم ولی اعتنایی نکردم، پیام داد با جملات خیلی رسمی و با قیدهای خیلی تاکیدی که خیر اکیدا به من پیام ندید! و... تو تلگرام هم بلاکم کرد. میگن تعصب وقتی به وجود میاد که شکی سرکوب بشه، احساس کردم ته دلش دوستم داره و داره با این عبارات سرکوب می کنه حسش رو، نخواستم باهاش بحث کنم چون فایده ای نداشت و بهش گفتن چشم! اون لحظه چندین فکر تو ذهنم اومد یکیش این بود که شاید هنوز بالغ نیست که پخته تر جواب بده
خلاصه چند روز پیش تلگرامم رو چک می کردم که دیدم آنبلاک کرده، نمی دونم دوباره بهش پیام بدم یا نه، من بیشتر از سن این دختر ورزش حرفه ای کرده و می کنم و سن و روحیم جوون و شاداب، من تجربیات مختلف تو روابط انسانی داشتم که درد و لذت هاش بهم آگاهی های خاص خودم رو داده، من این حس رو دارم که همراه زندگی من مثل رفیقم، مستقل و پخته که از عشق بند نمیسازه، من روحیه مردسالار ندارم و دنبال زن مطیع یا تولید مثل نیستم، این دختر 10 سال از من کوچک تر!
از طرفی من با خودم در آرامشم، لذت می برم از لحظه هام ولی دوست دارم عشق رو دوباره تو بعدی جدیدتر گسترش بدم، من تو بهترین سال های زندگیمم، اگه الان نه پس کی؟!
دوستام و فامیلام بهم لقب دیوونه و دایورت(بیخیال) رو دادن، به خاطر رفتارهای غیرمنطقیم(من با شم خودم جلو میرم)، مطمعنم این رفتارهای من خیلی ها رو ازم دور می کنه ولی می دونم که مطمعنا یه سری هم جذب رفتارهای من میشن ولی گاهی یه فکری میاد سراغم که اگه فرد مورد علاقم رو پیدا نکنم پس کی پیداش کنم؟! ترسی از باخت ندارم ولی نمیخام هول رفتار کنم

من به هیچی نه نمیگم به نظرتون بهش دوباره پیام بدم که استارت آشنایی رو باهاش بزنم؟
اگه جایی واضح توضیح ندادم بگید تا بیشتر بگم، ممنون

[خادم رضا]

سلام
یعنی ایشون هیچی از شما نمیدونه و جواب منفی داده
اگر میدونه که دیگه سراغش نرید چون اون شما رو نپسندیده
اگرم نمیدونه بهتره با ایشون صحبت کنید که یه زمانی به شما بده تا حداقل با شما آشنا بشه

[میشل]

سلام باران جان، خیلی خوشحالم که با خودت در آرامشی

من هم باهات موافقم که در موقعیت مناسبی برای پیوند با یه انسان دیگه و تشکیل خونواده هستی. امیدوارم بهترین اتفاقات سر راهت قرار بگیره.

در مورد موضوعی که مطرح کردی،

اولین چیزی که به چشمم می خوره اینه که پیشنهاد اولت و پذیرفتن زمانیکه برای پاسخ دادن نیاز داشته، خوب بوده. اما یهو شروع کردی به تلفن و مسیج و پیدا کردنش توی شبکه های اجتماعی. این با صبر و آرامش و تسلطی که ثمره ی بلوغه، جور در نمیاد.

بنابراین در ادامه لازمه که این رویه رو تغییر بدی.

دوم اینکه: با توجه به دو مذهبی بودنِ خونواده ی شما، فکر می کنم ممکنه فرهنگ متفاوتی نسبت به عموم مردم داشته باشید. فرهنگِ ازدواج منظورمه. یه مقدار در مورد این موضوع بنویس. و اینکه: اون خانم هم مذهب با شماست؟ در مورد خونوادش اطلاعاتی داری؟

میزبان مهمونی اون شب می تونه در شناخت اون خانم و خونوادش بهت کمک کنه؟

[باران13]

خادم رضای عزیز ممنونم به خاطر تک تک لحظات ارزشمندت که صرف نوشتن برای من کردی، از صمیم قلبم برات آرزوی شادکامی می کنم

اگر میدونه که دیگه سراغش نرید چون اون شما رو نپسندیده

برام چرایی اینکه چرا شماره داده و بعد خیلی هیجانی ردم کرده مهم، اگه ازم خوشش نیومده بود چرا اولش شماره داد و قبول کرد؟!




میشل عزیزم لحظاتت پر از خوشی، امیدوارم تِم زندگیت سرزندگی ، سلامتی و آرامش باشه

میشل جان context ماجرا رو تو ذهنت درست ترسیم نکردی، مثلا اصلا مهمونی نبود و اصلا شب نبود بلکه اول روز بود، بریم سراغ باقیش
در مورد صبر و آرامش، میشل جان من چون لحظه ای که تنها دیدمش باهاش حرف زدم نمیخاستم دوستاش بفهمن، به همین خاطر زیاد نتونستم حرف بزنم، من تو پیامی که بهش دادم گفتم یک ساعت دیگه تماس بگیرم که طرف رو تو فشار نزارم تا بتونه فکر کنه و تصمیم بگیره، می تونست به راحتی بگه پسفردا زنگ بزن و من درک می کردم و می پذیرفتم همونطوری که گفت زنگ نزن و پذیرفتم، از طرفی یادم اون موقع یه مدت خطوط تلفن همراه مشکل پیدا کرده بود گفتم شاید دوباره همونجوری شده، علت اینکه رفتم تلگرام این بود که حداقل تو تلگرام می فهمیدم که مسیجم ارسال شده یا حتی دیده شده یا نه


در مورد باورهای مذهبی

میشل جزیی تر می پرسیدی بهتر می نوشتم، منم سعی می کنم تا جایی که میتونم مرتبط و مناسب بگم
میشل من از کسی پیروی نمی کنم و تو قالب هیچ گروه و مذهبی هم خودم رو قرار نمیدم،همونطوری که یه حس هر چی عمیق تر باشه با کلمات سخت تر توضیحش دقیقا همین حس رو تو بیان دنیای درونم دارم، مثل همیشه تحلیلی بپرس تا واضح تر بگم اگه لازم که بگم
من یه مرد مستقلم، نیازی به تایید کسی ندارم و این برای بقیه پذیرفته شده ست خواسته یا ناخواسته! و برام مهم نیست بقیه چیکار می کنند حالا این بقیه اجتماع باشه یا خانواده، میشل به همین خاطر از آدمایی که فردیت دارن خوشم میاد، زندگی پر از چالش،میشل من خیلی از سنت ها رو قبول ندارم ولی با این حال دشمنی ندارم و حاضرم بعضیشون رو انجام بدم
خانواده من با من کنار اومدن ولی اونم خانواده خودش رو داره، به هر حال من کار درست و لازم رو انجام میدم فوقش نمیشه!
میشل برای من تمام پیامبران و انسان های مصلح قابل احترام بودن ولی اکثر پیروانشون نه، داوینچی میگه " آدمی که تو موقعیت ها به حرف بالا دستیش گوش میده بیشتر از منطقش از حافظش استفاده می کنه" مطمعنا دو فرد مشابه از نظر مذهبی تو مشکلات می تونن به رفرنس هاشون مراجعه کنند و راحت تر قضیه رو حل کنند ولی یه گروه بالاتر از اینا هستن به نظر من و اونم افرادی اند که هوش هیجانی، آگاهی فردی و مهارت های زندگی در حد لازم و رو به جلو دارن و ارزش هاشون در زندگی همسوعه، افراد مذهبی مبتنی بر باورن و باور یه چیز مربوط به گذشته ست هر چقدر هم مذهبشون رو به جلو باشه شاید اون ها رو به جلو نباشن و باز هم با تمامی توصیفات ممکن تو دنیای امروز دچار چالش بشن مثل چند همسری، این موضوع مختص ازدواج نیست بلکه تو سیاست و ... هم همینه هر چی یه موضوع عینی تر و بدون قضاوت بررسی بشه راحت تر حل میشه تا برچسب تقدس بخوره!
برو تو یوتوب بسرچ ویدیوهای خود داعش رو، که هر کاری می کنند میگن خدا گفته، خدا گفته، خدا گفته! و همدیگه رو هم تایید می کنند! الکی نیست که چخوف میگه خطرناک ترین نوع بشر کسی که اعتقاداتش زیاد و فهمش کمه


یه مرشد هندی یه خاطره ای نقل می کنه از فرار بودایی ها تبت به هند از دست کمونیست های چین، میگن خیلی سخت لخت کردن یه راهب تبتی چون اونجا خیلی خیلی سرد و لباس هاشون چند لایه ست و از طرفی لباسشون جنبه مقدس هم داره براشون، تو کتاب مقدسشون نوشته که درست هوا خیلی خیلی سرد ولی حداقل یه بار در سال حموم برید، خلاصه اینا میان هند این مرشد هندی میگه از دستشون خفه شده بودم یه بار به یکیشون که بوی گند عرق می داد گفتم فکر نمی کنی بهتر تو هند لباس هاتون رو تغییر بدید؟ طرف میگه این لباس پیامبر ماست و تازه من یه بار حموم که تو کتاب مقدس گفته رو رفتم!

میزبان کار خاصی نمیتونه بکنه

[نام مستعار من شادی]

برام چرایی اینکه چرا شماره داده و بعد خیلی هیجانی ردم کرده مهم، اگه ازم خوشش نیومده بود چرا اولش شماره داد و قبول کرد؟!

سلام دوست عزیز

چرا این رو از خودش نمی پرسی؟
یکی از چیزهایی که در ما به غلط رایجه اینه که وقتی رفتاری از کسی می بینیم
بدون اینکه دلیل رفتار را از خود فرد بپرسیم
توی ذهنمون شروع می کنیم به حدس زدن و بافتن قضاوت های منفی
و اونها حالمون رو بد می کنه و باعث میشه به طرف مشکوک بشیم
درصورتیکه بهتره علت رفتار طرف رو از خودش بپرسیم
و بعد بر اساس جوابش تصمیم بگیریم چیکار کنیم

شما حدس زدی نکنه از سر بی پختگیش باشه ، ممکنه حدسای دیگه ای هم به ذهنت اومده باشه
مثلا نکنه خانواده اش خیلی غیرتی اند و اون حق نداره غیر از قالب خواستگار رسمی که با والدینش صحبت می کنند به کس دیگه ای جواب بده
و ...

[باران13]

سلام شادی خانم، خیلی ممنون که نظرت رو نوشتی، امیدوارم چالش های زندگیت به بهترین نحو به دست خودت رفع بشند

من تمام حرفات رو قبول دارم ولی از طرفی من اصلا آشفته نیستم و یه نکته دیگه اینکه بزار یه مثال بزنم تا بهتر منظورم برسونم. تو یه خانمی گاهی شاید احساساتی بشی و شروع به یه سری واکنش کنی اگه طرف مقابلت به جای آرامش و گوش دادن اونم هیجانی بشه و واکنش نشون بده هم به خودش و تو آسیب می زنه هم به رابطه، یارو عصبانی طرف به جای گوش کردن اونم بیاد بگه نَنَه ت اون روز فلان کرد! کسی که دستش رو مشت می کنه با پذیرش و زمان خود به خود دستش باز میشه و اشتباه با دست و دندون باز کردنش، مسعله من این بود که اصلا به من فرصت نداد! من می تونستم بهش بگم اوشکول چرا پس شماره دادی تو که نمیخاستی! ولی من دنبال خراب کردن طرف مقابل نبودم و از حرکتش هم ناراحت نشدم که بخام دلم رو خنک کنم، بلاکم کرد و من نمی تونستم دیگه چیزی بگم در واقع موقعیتش برام فراهم نشد که از خودش بپرسم

حالا از طرفی بهش گفتم باشه دیگه بهت پیام نمیدم و از طرفی یه بار اکیدا جوابم رو داده! یه بار دیگه باهاش حرف بزنم؟

- - - Updated - - -

[پامچال]

من میتونم حدسی درباره رفتار اون خانم بزنم. بارها برای منم پیش اومده که اقایی در جمع همکلاسی هام یا همکارام یا دوستام به من نزدیک بشن و سر صحبت رو برای اشنایی باز بکنن و با جواب منفی اولیه منم قانع نشن. در این صورت برای اینکه صحبت ادامه پیدا نکنه و توجه همکارا یا همکلاسیا جلب نشه و اون اقا بیشتر ادامه ندن شماره رو دادم ولی بعدا بهشون گفتم که جوابم همونه. از اون جایی که گفتید اون خانمم اول در جواب پیشنهادتون من و من کردن به نظرم ایشونم توی شرایط مشابهی بودن...

[باران13]

سلام و صد سلام

من میتونم حدسی درباره رفتار اون خانم بزنم. بارها برای منم پیش اومده که اقایی در جمع همکلاسی هام یا همکارام یا دوستام به من نزدیک بشن و سر صحبت رو برای اشنایی باز بکنن و با جواب منفی اولیه منم قانع نشن. در این صورت برای اینکه صحبت ادامه پیدا نکنه و توجه همکارا یا همکلاسیا جلب نشه و اون اقا بیشتر ادامه ندن شماره رو دادم ولی بعدا بهشون گفتم که جوابم همونه. از اون جایی که گفتید اون خانمم اول در جواب پیشنهادتون من و من کردن به نظرم ایشونم توی شرایط مشابهی بودن...

خانم پامچال خیلی مرسی که تجربت رو به اشتراک گذاشتی

من بعد آخرین پستم چون علاقه ای به گنگستربازی ذهنی ندارم، بهش پیام دادم، تو تلگرام خوند ولی جواب نداد، فرداش زنگ زدم و بدون هیچ سیاست و محافظه کاری هر چی تو دلم بود مودبانه و صریح گفتم، از علاقه اولیم بهش، اختلاف سنی و اینکه حتی برام سخت بود دوباره بهت پیام بدم، مودبانه گفت جوابم همونه، گرچه من دوباره می بینمش و اگه بازم دلم بلرزه شاید بازم باهاش حرف می زنم، گرچه به قول رفیقم تو جای شوگِر دَدیش هستی و بی خیال شو

[میشل]

سلام باران

اومدم بگم دوباره تماس بگیر و بدون اشاره به بلاک کردن و باقی مسائلی که این بین پیش اومده، مسئله اصلی رو دوباره مطرح کن و نظرش رو بپرس، که دیدم خودت اینکارو کردی.

[خانم مهندس]

به نظر من اگر اون دختر خانم به شما ذره ای علاقه داشت اینقدر صریح جواب رد نمیداد. پس توصیه م به شما اینه که شمارش رو از گوشیتون حذف و فراموشش کنید. اینطوری هم شما وقتتون هدر نرفته و هم اون طفلی رو کلافه نکردید.
شاید شما اونقدر درگیر احساسات خودتون هستید که طرف مقابلو در نظر نگرفتید. به عنوان یه خانم که تجربه های مشابهی داشتم خواستم بهتون بگم اصرار شما برای ایشون قطعا آزار دهنده خواهد بود و اگر ذره ای برای اون دختر خانم و تصمیمشون و حق انتخابشون ارزش قایل هستید به نظرشون احترام بذارید و دیگه پیگیر نباشید!