من ۳۰ سالمه و شاغلم و پسره ۲۴ سالشه،تازه سربازیش تموم شده و کار نداره و پدرش براش جویای کاره،مسکن هم داره و وضع مالی پدرش تقریبا خوبه و میتونه حمایت کنه ،از لحاظ مذهبی به هم نزدیکیم و مدهبی هستند و مقید و مومن و فرهنگمون هم شبیه همه،خانواده ی من کاملا به خاطر اختلاف سن مخالفند ولی من به شدت بهش علاقمندم و باهاش در ارتباطم.هشت ماهه نمیتونم به هیچ خواستگار دیگه ای فکر کنم و نمیخوام از دستش بدم و از طرفی هم خانوادم هم از موضع مخالفتشون و ترس آینده این ازدواج پایین نمیان،خیلی درمانده شدم و خسته شما بودید چجوری رفتار میکردید؟چی کار میکردید که خانوادتون موافق بشند
خواهرم،مادرم و برادرم و دامادم کاملا مخالفند و پدرمم ۵۰ ،۵۰
و هشت ماهه دو سه بار اومدند خواستگاری ولی جواب رد دادند ولی من و اون اقا با هم در ارتباطیم