به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 خرداد 98 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1398-3-25
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بصورت منطقی ناامید شدم

    24 سالمه&nbsp;<br><br>دوقطبی نوع یک و بیش فعالی از بچگی باهام هستن<br><br>اعتقاد دارم کند ذهن هستم و قدرت تلکم از دست دادم و توانایی ارتباط ندارم<br><br>حتی دیپلم با پارتی بازی گرفتم الا دوستان من فوق لیسانس دارن<br><br>وسواسم از 0 تا 10 یازده هستش فلج کنندست مثلا فیلم دو ساعته رو عقب جلو میکنم و چندبار میبینم میشه 20 ساعت یا مثلا بیش تر از 10 بار تمامی شبکه های اجتماعی رو همراه با پیج ها و کانال ها نصب کردم صبخ که بلند شدم همه رو از دم حذف کردم<br><br>پدر و مادری دارم که ایکاش نداشتم که بچگی منو شکنجه دادن<br><br>اون سه تا بچه داشت اون یکی یکی اما چون بابام هوس ران بود و سنشم زیاد بود اما سرهنگ هوانیروز بود اومد مادرمو که 20 سال از خودش کوچیکتر بود گرفت<br><br>هر دوتا دوقطبی و بخصوصی عوضی بودن بابام منو ول کرد پیش مادرم و مامانم به شددت روانی بود و جوری شکنجه(نه جسمی که مثلا منو بسوزونه) میشدوم که به زبون اوردنشون درست نیست حتما متوجه میشید!<br><br>بابامم که میدونست دارم نابود میشم به زن قبلیش چولوکباب میاد با خونه گرون قیمت به بچه هاشم خونه و شیشه میداد<br>همشون خوشبخت شدن ولی من مرده متحرکم که منتظرم دفنم کنند<br><br>یک بار از عطاری مرگ موش سیاه خریدم توی چایی حل کردم خوردم برطبق گفته ویکی پدیا 10 گرم نیم ساعته میکشه اما ما دوساعت تو راه بیمارستان بودیم چند روز بستری بودم ولی متاسفانه نمردم<br><br>در اون لحظات که هر لحظه ممکن بود من ببمیرم پدرم نگران جای پارک ماشینش بود دکترم پشت سرش بهش فحش داد<br><br>برای ریش در نیاوردن رفتیم دکتر جنسیتی گفتش باید ازمایش بدم چون مسئله جدیه اما بابام به .....شم نگرفت<br><br>اندام های من مث باسن و اسحکام ماهیچه و استخوان و اونطور که دیگه هممون میدونیم اصلا نرمال نیست<br><br>بایسکشوال هستم<br><br>خودزنی با تیغ و فندک تمام بدنم گرفته<br><br>حالا اینا یه طرف اما من فاجعه ای دارم که به هیچ وجه نمیتونم و فقط بخاطر همین یه مورد قطعا خودکشی میکنم چون به هیچ وجه نمیخوام حتی به این ذلت نزدیک بشم: <span style="color:#ff0000;"><strong>مازوخیسم شدید<br><br></strong></span><font color="#000000">فیلما و عکساش توی اینترنت هست میتونید ببینید چه فاجعه ای هست. هروقت که باهاشون خودارضایی میکنم سرتا پا دیوونه میشم بجز با این ها هم ارضا نمیشم حداقل قبلا خفیف بود و در حد فوت فتیش اما الان بحرانی شده<br><br>دیگه همه هم میدونن به قول فروید قویترین و مهم ترین حس مسائل جنسی هست که تمام زندگی ادم تحت تاثیر قرار میده<br><br>وقتی صحبت از مسائل جنسی میشه رده پایینا میرن توی خط مذهب رده بالا هیپنوتیزم و ... ولی من سال هات توی اینترنت میگردم حتی دکترم هم غیر مستقیم باخبره ای کاش راهی بود...<br><br>چون درباره جنسیت شد بگم که من به دین و مذهب و خدا و کلا ماورا هیچ اعتقادی از روی تعقل طی سال ها تجربه و فکر ندارم<br><br>من چیزهایی میدونم که نمیتونم بگم...! امیدوارم شما مشاوران مبتدی عزیز خودت دریابید<br><br>مثلا در تمام عمرم به صورت جدی پدرم به مادرم جلوی من اتهام خیانت میزد از اون طرف ماردم دو نصفه شب میومد خونه همیشه رنگ من مثل گچ بود&nbsp;<br><br>شاید باورتون نشه من 10 ساله که حموم نرفتم فقط هر سه ماه یک مار موقع دکتر رفتن به اجبار بابام فقط میرم زیر دوش اب و بر میگردم بدون صابون و شاپو و لیف دکترم همیشه تا من میرم مطب پنجره وا میکنه خخخ<br><br>چندساله که بیرون واقعی نرفتم حرف زدن یادم رفته<br><br>جندین بار خواستم بخاطر شوک خودم بستری کنم اما بابام بخاطر پولش چون تخت معمولا خالی نیست قبول نکرد<br><br>الانم 20 تا کلونازپام 1 میل خوردم چون بدنم عادت کرده که انقدر حرف زدم&nbsp;<br><br>در ضمن کارت قرمز هم به سرعت گرفم<br><br>دکتر هم چندین بار تلویحا ازم قطع اومید کرده و گفته این حداکثر داروهاس و بیشتر از این میشه معجزه<br><br>سخنم رو با دیالوگ قشنگی از فیلم مزخرف " سکوت برره ها " تموم میکنم: </font><span style="color:#0000ff;"><strong>جودی فاستر: یکی از مریضان روانیت خودکشی کرد - انتونی هاپکینز: کار خوبی کرد چون اون درمان نمیشد</strong></span><font color="#000000"><br><br><strong>چون طولانی نوشتم انتظار ندارم بخونید</strong></font><strong><img src="/images/smilies/72.gif" border="0" alt="" title="" smilieid="22" class="inlineimg"></strong>

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 تیر 98 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1397-2-24
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    975
    سطح
    16
    Points: 975, Level: 16
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    یکی از روشهایی که یکی از اساتید برای کسب آرامش یادم میداد اینطوریه :

    یه جای راحت و ساکت دراز بکش
    چشمات رو ببند
    از بینی نفس عمیق بکش به طوریکه شمت به طرف بالا بیاد
    و باز از بینی هوا رو بیرون بده عمیق و شکمت رو به طرف داخل فشار بده
    موقع تنفس هم فقط روی تنفس کردن تمرکز کن
    به وارد شدن هوا به بینی و خارج شدن هوا از بینی
    انجام هر روزه اش باعث میشه آرامش بدنت خیلی زیاد بشه
    (البته اگه حوصله ی تمرین هر روزه را داشته باشی !)

    متاسفم بابت زندگی سختی که داشتی ...

  3. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,086 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    مواردی که شما مطرح کردید مربوط به روانشناسی بالینی و روانپزشکی هست، لذا تالار همدردی در قالب پستهایی که ارائه می دهد به هیچ وجه در این موارد نمی تواند کمکی به شما بکند.

    البته از نظر بنده کسی که آنقدر هوشمند هست که می تواند زندگی خود را آنالیز کند، تشخیص هایی را برای مشکل خود بیابد، در اینترنت سرچ کند و به دقت آنها را در یک تاپیک گزارش کند، حتما استعداد بهبودی دارد البته اگر بخواهد.

    بله صحیح هست که شما اثرات منفی و شدیدی در دوره های قبل زندگی دیده اید.
    اما اکنون شکر خدا سکان زندگی به دستان پرتوان شما افتاده است. من پست شما را چند بار خواندم به نظر می رسد ذهن خلاق ، تحلیگر و دقیقی داری. پستصور می کنم اگر به خودتون متکی شوید امیدوار خواهید شد و اگر به دیگران نگاه کنید قطعا نا امید.

    بهتر هست دست دیگر کمتر به پدر و مادرت و کارهایشان تکیه کنی، شما را به اندازه کافی قوی و بالغ و پخته جهت حل مشکلاتتان می بینم ، چون شما شایسته و با لیاقت به نظر می رسید و می توانید خودتون شروع کنید. بررسی کنید و نخست به یک روانپزشک حاذق مراجعه کنید و دارو درمانی را دقیق پیگیری کنید. همچنین زیر نظر یک روانشناس بالینی به جد تکالیف را انجام دهید. قطعا شما هوشمندانه می توانید حرکتی بزنید که نزدیکترین افراد اطرافتان بهت زده شوند.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.