به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون بی نهایت عزیز اسمت رو دوست دارم .حتما پست های فرشته اردیبهشت عزیز رو میخونم . حقیقتش میترسم از کارم استعفا بدم و بعدش پشیمون بشم . اخه قبلا این کار رو کردم و مدتها دنبال کار بودم و پشیمون از اینکه استععفا دادم الان بیشتر ناراحتی من سر این هست که همسر م بییکاره همش میترسم بد عادت بشه .البته خودش میگه این یکسال رو که بیمه بیکاری میگیرم فرصت خوبیه که بچسبم به زبان آلمانی و انشالله ویزای کاری بگیریم و بریم میگه بذار ذهنم روی این کار باشه. یک سری محصولات هم هست که از خارج اورده که فروش تقریبا صفره الان اما دست و پا شکسته داره یه کارایی میکنه که از کانال دیگه فروشش رو ببره بالا .اما اینا در بلند مدت شاید نتیجه بدن. میگه تو سر کارت باش بذار من هم دنبال زبان آلمانی و این کار خودم باشم . هر بار که بهش میگم فکر یه کار کارمندی باش خلقش بهم میریزه .
    به نظرتون چیکار کنم بذارم به کارش برسه و اهدافش رو دنبال بکنه یا از طریق استعفا بیشتر زیر فشار بذارمش که دنبال یه کار کارمندی بگرده و من هم اگه استعفا بدم کمتر خسته میشم .باز هم نمیدونم اگه استعفا بدم اصلا دنبال کار میگرده یا نه میترسم اینجوری فقط شرایط زندگی سخت تر بشه .لطفا راهنماییم کنیم . اینم بگم که اصلا همسرم ادم بی مسئولیتی نیست اما میترسسم این یک سال و نیم بیکاری تو خونه تنبلش کرده باشه اون میگه باید همه هم و غمم رو بزارم رو زبان تا به هدفم برسم منم حقیقتش برام سخته که هم کار بییرون ه م خونه هم بچه داری بکنم و ببینم اون وقتش خیلی آزاده و ببیشتر گوشیی دستشه خیلی هم علاقهای به بچه داری و بازی با بچها و بردنشون به پارک نداره حوصلش رو نداره. وقتی هم دو تا کار بهش میگم که مثلا ظرف بشور یا جارو بکن بهش برمیخوره که دیگه یه بار این کار رو کردم قرار نیست که وظیفه من بشه و دستور نده و از این حرفا

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اردیبهشت 00 [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1396-1-07
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    4,735
    سطح
    43
    Points: 4,735, Level: 43
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12

    تشکرشده 69 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مناسفام برای دیدگاهی که نقش زن رو فقط طنازی میدونه و به راحتی طبیعت زن رو ضعیف خطاب میکنه!! خواهش میکنم این دیدگاههای زن ستیز و غیر واقعی و واپس گرا را انقدر بلند فریاد نزنید.

  3. 3 کاربر از پست مفید niloofarjan تشکرکرده اند .

    maryam.mim (یکشنبه 20 بهمن 98), nahid-111 (دوشنبه 03 تیر 98), آویژه (دوشنبه 03 تیر 98)

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    احساس میکنم شوهرت داره خیلی خوش‌بینانه به مهاجرت فکر میکنه.
    گرفتن مدرک زبان، اونم آلمانی که به سخت بودن خیلی معروفه، کار راحتی نیست.
    بعدش باید پروسه مهاجرت رو طی کنین که اونم خودش کلی زمان میبره.
    بعدش ممکنه فقط به همسرت اجازه بدن و رفتن شما و بچه ها بیشتر طول بکشه.

    من از اول که تاپیک شما رو خوندم خیلی تعجب کردم ولی چیزی نگفتم در رابطه با مهاجرت.
    الان که گفتین زبان آلمانی، دیگه گفتم این چیزا رو بگم، چون تا جایی که میدونم مهاجرت به آلمان خیلی سخته و برای زبانش هم سختگیری میکنن.
    البته ممکنه شما که قصد مهاجرت دارین، اطلاعاتتون بالاتر باشه.
    من اینا رو از نزدیکانم که رفتن آلمان شنیدم، یکیشون هشت ساله رفته ولی همچنان مشغول خوندن زبان هست.

    امیدوارم همسرت بی‌گدار به آب نزنه.
    به نظرم اگه تاحالا چندبار بهش گفتین و باز میخواد کار خودشو بکنه اشکال نداره، ما آدمها بعضی وقتا نیاز داریم فقط حرف، حرف خودمون باشه و خودمون بریم و تجربه کنیم.
    فقط فرق همسر شما این هست که مسئولیت سه انسان دیگه رو عهده داره.

    من همچنان میگم اصلا از کارت نیا بیرون.

  5. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    رویا جان

    اینطور که پیداست شما باری سنگین تر از حد توانت رو داری با خودت می کشی، بخاطر همین حسابی خسته شدی و زندگیت از وضعیت تعادل خارج شده.

    بنابراین باید خوب بررسی کنی و یه بخشی از این بار رو زمین بگذاری تا بتونی باقیماندش رو طوری حمل کنی که نه تنها خستت نکنه، بلکه بهت قدرت و لذت و افتخار بده.

    من که نگاه می کنم، این مسئولیت ها رو برای شما می بینم:

    - مسئولیت در قبالِ خودت. حفظ سلامت روانت، رسیدگی به خودت و تفریحاتت.

    - مسئولیت در قبال حفظ آرامش و امنیت خونوادت.

    - مسئولیت در قبال بچه ها.

    - مسئولیت نسبت به همسرت.

    - مسئولیتِ تامین مالی خونوادت.

    - مسئولیت کارت.


    خب. از این بین فکر می کنی کدوم رو می شه زمین گذاشت؟

    من شخصا نمی تونم تصور کنم طنازی کردن و حمایت کردن و ... مهم ترین کارهام باشن (البته می دونم خانم هایی که بیرون از خونه کار نمی کنن هم زندگیشون در این چیزها خلاصه نشده، بلکه اونها می تونن از منابعی غیر از منابعی که من بلدم، نیازهای روانی و معنوی و مادیشون رو تامین کنن). پس کلا این دیدگاه رو ندارم که برای همه ی زنها بهتره که تو خونه باشن. اما اولا متوجه شدم این منم که بیشتر از همسرم توانایی حفظ آرامش و امنیت خونه رو دارم. و اگه من این کارو انجام ندم، اون از عهده برنمیاد و تعادل عاطفی و آرامش من به هم می خوره. پس اول بخاطر خودم و دوم بخاطر همسرم، پذیرفتم که محورِ این خونه من هستم. و همه چیز (از جمله درس و کار) رو باید طوری مدیریت کنم که شرایط خونه از دستم در نره. که اگه این اتفاق بیفته، اون کار شرایط من رو بهتر نکرده که بدتر کرده.

    دوما اگه می خواستم دوتا بچه داشته باشم، حتما قبلش به این فکر می کردم که اون بچه ها چقدر برام ارزش دارن؟ اونقدری ارزش دارن که هفت هشت سال کار نکنم و به اونها بپردازم (چیزی که لازم دارن) و بعدش هم طرحی بریزم که کارم سبک باشه و بتونم بهشون رسیدگی کنم؟ برای یه بچه شرایط خیلی ساده تره، ولی وقتی دو تا می شن، دیگه به نظر می رسه به یه مادرِ فول تایم نیاز دارن. هرچند باز هم نمی تونم یه فرمولِ کلی برای همه ی مادرهای با چند فرزند بدم که کار کنن یا کار نکنن یا کار سبک داشته باشن. اما،

    چیزی که مشخصه اینه که "شما" از عهده بر نمیای و تعادل زندگیت از دست رفته. اول از همه خودت داری فرسوده می شی، دوم نمی تونی به بچه هات اونطور که لازمه رسیدگی کنی، و حتی یه مهمونی و تفریحِ ساده برات سنگین شده. اینها چیزهایی هستند که برای سلامت و نشاط شما و خونوادت لازم هستند.

    و در ازای این همه، داری چی به دست میاری؟

    امیدوارم فقط پول نباشه. ولی حتی اگه کارت از جنبه های روانی و معنوی داره تامینت می کنه، به نظر می رسه هزینه هاش خیلی بیشتر از آورده هاش شده و باید یه فکری براش بکنی.

    از نظر من شما نیاز داری یه چند سالی توی خونه باشی و به خودت و بچه هات رسیدگی کنی. بعدش به فکر یه کار سبک باشی.
    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 03 تیر 98 در ساعت 01:03

  6. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    فکور (دوشنبه 03 تیر 98), آویژه (دوشنبه 03 تیر 98)

  7. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام،

    میشل به نکته درستی اشاره کرده که به نظرم باید ارزش درونی کارت رو برای خودت روشن کنی.

    کار به تو چه چیزی می‌ده ؟
    آیا یک نیاز بنیادی‌ت رو داره جواب می‌ده؟ مثلا نیاز به احترام؟ نیاز به پرستیژ اجتماعی خوب داشتن؟ نیاز به تعلق گروهی؟ نیاز به احساس مفید بودن کردن؟ نیاز به دیدن قدرشناسی؟ و ....
    اینها رو براش جایگزین می‌تونی پیدا کنی؟



    برقراری تعادل هم لزوما با دست کشیدن از کار به دست نمیاد. با همسرت در مورد این فشارها صحبت کردی؟ مثلا شاید کم کردن تعهدات مالی‌ت پیشنهاد بدی نباشه، یا در صورت امکان، فرستادن بچه‌ها به مهد و در مقابل همسرت عصر از اون‌ها مراقبت کنه؟ در مورد تمیزی و نظافت خونه هم مجبوری نگاهت رو عوض کنی. خونه محل راحت باید باشه برات، مود راحتی با مود مهمونی باید خیلی متفاوت باشه.( مهمون سرزده دارید که نگرانی ایجاد می‌کنه برات؟ صحبت کن و بگو از قبل اطلاع بدن)
    شاید بشه مثلا جای بازی بچه‌ها رو منتقل کنی به یک اتاق که ریخت و پاش ها همه اونجا باشه، یا بعضی چیزها رو با همسرت هماهنگ کنی که اون انجام بده، مثلا لباس‌ها رو بریزه توی ماشین.
    مهمانی دادن و رفتن رو هم کم کن. زندگی همه یکسان نیست و شما مسئول توقعات دیگران نیستی.
    در مورد مسئله مهاجرت هم با همسرت دقیق صحبت کن، برنامه‌ریزی کنید، پروژه زبان تا کی ادامه داره؟ بعدش چی؟ اگر اون پلن پیش نرفت، کی تصمیم بگیریم راه رو عوض کنیم و پلن بعدی چیه و الی آخر. حتی اگر ددلاینی نیست، شما برای خودتون ددلاین بگذارید. اینطوری تا ابد کش پیدا نمی‌کنه.
    شاد باشی.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  8. کاربر روبرو از پست مفید آویژه تشکرکرده است .

    فکور (دوشنبه 03 تیر 98)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچها واقعا ممنون که همدردی کردین و نظرات خودتنون رو دادین امیدوارم همه شما موفق باشین و دنیا به کامتون
    فعلا فکر نکنم شرایطی باشه که بتونم کارم رو کنار بزارم .ولی از اون طرف هم باید یه جوری برنامه ریزی کنم که به خودم بیشتر برسم باید کمتر به تمیزی خونه اهمبت بدم از اون طرف هم باید با همسرم صحبت کنم بیشتر همکاری کنه .اگه عصرا راضی میشدگاهی بچها رو ببر ه پارک خیلی خوب بود چون هم خیالم از بچهها راضی بود که دارن بازی میکنن و شادن هم تو دست و پام نبودن و با ارامش به کارهام و کمی به خودم میرسیدم (شما ادبیاتی سراغ دارین که بشه راضیش کرد این کار رو بکنه با توجه به ابنکه علاقهای اصلا به این کار نداره).در مورد مهاجرت هم باید تلاشمون رو بکنیم ببینیم چی میشه چوون این آخرین تیره و اگه نشد دیگه میدونیم کوتاهی از ما نبوده شوهرم استعدادش تو یاد گیری زبان خوبه اما حالا تا ببینیم چی میشه .اما باید بشینم صحبت کنیم ببینیم اگه این کار نشد چیکار کنیم و برناممون چی هست کع اون هم الان وقتش نیست باید اول یکم ارامش تو زندگیمون حاکم بشه بعد.اما میدونم که حداقل امسسال رو باید زبان بخونه شاید تا نیمه اول سال بعد هم ادامه داشته باشه تا نوبت سفارت و ارائه مدرک زبان و این حرفا
    امیدوارم فروش محصولاتش خوب بشه که مجبور به کار نباشم من هم به زبان و بچها برسم اون هم خوشب بینانه اگه نگاه کنیم برج 6 و 7 شاید جواب بده با این اوضاع مملکت هیچ چیز معلو م نیست. فعلا شرایط ما هم اینجوریه دیگه
    ااگه میشد یه ادبیاتی رو دوستان عنوان میکردن که میشد شوهرم رو راضی کرد که بییشتر بچها رو به ببیرون و پارک ببره خیلی خوب بود ناگفته نماند که خونه مامان من یا مامان خودش میبره اما اگه به تفریح ببره بیشتر من خوشحال هستم که به بچها خوش میگذره
    ویرایش توسط roya6 : دوشنبه 03 تیر 98 در ساعت 08:45

  10. کاربر روبرو از پست مفید roya6 تشکرکرده است .

    آویژه (دوشنبه 03 تیر 98)

  11. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام رویا جان
    به نظرم بعضی کارها ارزش ادامه دادن دارند بعضی ندارند
    مثلا اگر شما کاری با درآمد ماهی یک میلیون داری ارزش ادامه دادن نداره
    اگر آینده شغلی نداره اگر سطحش پایینه ارزش ادامه نداره
    یعنی برای یه آدم متاهل با دو تا بچه ارزش ادامه نداره برای یه آدم مجرد خوبه

    ولی اگر کار شما کار مناسبی هست با کمک اطرافیان حفظش کنی بهتره
    مثلا از مادرت کمک بگیر
    گاهی که عصرها خسته ای و حوصله سر و کله زدن با بچه ها رو نداری ببر پیش مادرت اینا و یه چند ساعت بعدم بیارشون

    در رابطه با کارهای خونه هم لازم نیست به شوهرت دستور بدی که بیا اینا رو بشور یه بار بشین خیلی منطقی با ایشون صحبت کن و بگو از پس کارهای خونه برنمیام باید یه فکری بکنیم
    حتی بهش بگو فکر می کنم حالا که نمی تونم از پس کارهای خونه و بچه ها بربیام بهتره کار بیرون نکنم چون من وقتی جسمم خسته بکشه دیگه از نظر اعصاب به هم می ریزم و با بچه ها بداخلاقی می کنم و به شما غر می زنم نباید بهترین سالهای زندگی ما با این وضعیت سپری بشه نظرت چیه؟
    در نهایت با هم به این نتیجه برسید که بعضی کارها رو ایشون انجام بده دیگه بعدشم دستوری نیاز نیست داده بشه چون صحبت شده و خود همسرت میدونه که باید انجام بده

    ولی توی صحبتهات گفتی که ظهر میای خونه
    پس تایم کارت خیلی هم زیاد نیست

    در نهایت خودت زندگیت رو ببین شرایط کاریت رو ببین نظر همسرت رو جویا بشو همینجوری بر اساس حرف من یا بقیه کاربرها تصمیم نگیر تصمیم گیرنده نهایی خودتی و نتیجه خوب و بدش هم به خودت برمیگرده

    در مورد مهاجرت هم یه موضوعی با احتمال 20 درصد هست که اونم روز به روز سخت تر میشه
    نمیشه آدم کل وقتشو به فکر کردن در مورد اون بگذرونه

    در مورد مهاجرت هم نظر آویژه درسته ببینید تا کی می تونید برنامه های زندگیتون رو بر اساس اون بچینید شاید هیچ وقت جور نشه

    گفتگو اون چیزیه که همه زندگیها بهش نیاز دارن از جمله زندگی شما
    ویرایش توسط فکور : دوشنبه 03 تیر 98 در ساعت 08:55

  12. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    میشل (دوشنبه 03 تیر 98), آویژه (دوشنبه 03 تیر 98)

  13. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط roya6 نمایش پست ها
    ااگه میشد یه ادبیاتی رو دوستان عنوان میکردن که میشد شوهرم رو راضی کرد که بییشتر بچها رو به ببیرون و پارک ببره خیلی خوب بود
    بهتره بچه ها رو مشتاق کنی از پدرشون بخوان ببردشون جاهایی که دوست دارن. ادبیات اونها هم دلنشین تره و هم از سمت شما نیست.

    بعد شما این کار همسرت رو تحسین کن (البته اگه همسرت جزء آدمهاییه که تحسین کردنش اثر مثبت داره و نه بازدارنده)، و پیش خونواده هاتون تعریف کن که چه پدرِ خوبیه و اینجور کارا.

    یه جورایی از همسرت برای بچه ها قهرمان بساز، اینجوری هم اون مشتاق می شه کارهایی که بچه ها دوست دارن رو براشون انجام بده، هم حسش به شما مثبت می شه، هم بچه ها یاد می گیرن دل پدرشون رو بدست بیارن و ازش درخواست کنن.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 04 تیر 98), آویژه (دوشنبه 03 تیر 98)

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز. من هم مثل شما شاغل هستم مثل شما دو تا بچه با اختلاف سنی دو سال دارم و مثل شما تقریبا دست تنها هستم. فرقم اینه که شغل من طوری هست که خارج از شهرم هست و من تقریبا از 6 صبح تا 6 عصر خونه نیستم!!! بیشتر کارهای خونه رو خودم انجام میدم بعضی خریدها رو خودم میکنم.اوایل که بچه ها کوچیک بودن سخت تر بود البته الانم سختی های خودش رو داره. منم برخی مواقع خسته میشم و غر میزنم ولی بعدش میبینم هیچی بهتر نشد هیچ بدتر شد. از طرفی هم شوهر من حساسه و زود از یه کارو حرفی ناراحت میشه. البته من انرژیم زیاده فقط وقتی خسته و ناراحت میشم که احساس می کنم کسی منو نمیبینه و زحماتم همش به چشم کسی نمیاد ولی وقتی این حس رو ندارم با شوق میرم سر کار و وقتی برمیگردم وقتم رو با بچه ها میگذرونم. شما بایستی برنامه ریزی کنی منم تازگیها فکر کنم یکم رو غلتک افتادم مثلا هفته ای دو بار میرم باشگاه. لازم نیست بچه ها رو روزی یه بار ببری پارک شما از هفته ای یکبار شروع کن شما زودتر میرسی خونه.شب که غذا درست میکنی برای ناهار فردا هم یکجا درست کن فرداش که رسیدی خونه تا گرم کردن ناهار و ... غذای شب و فردا رو درست کن. الان هم امکانات هست دیگه فکر نمیکنم لباسها و .. با دست بشوری.به نظر من ناراحتی شما به خاطر کار کردنه خودتون نیست بیشتر بخاطر خونه مودندن و لبیکار موندن شوهرتون هست با خودتون فکی میکنید من میرم بیرون جون میکنم اون خونه بیکار هست اولا این فکر رو بزارید کنار چون خودتون میگید که تنبل نیست.شوهرت خودش رو انداخته تو زحمت و سختی تا زبان یاد بگیره به خاطر شما و بچه ها تون تا آینده بهتری داشته باشن. به این فکر کن پارک بهتره یا زندگی توی کشوری با امکانات ؟ برای آینده بچه ها شوهرت تصمیمای خوبی گرفته. تو بایستی حمایت بکنی از این کارش. قبول کن که موندن تو خونه و نگه داشتن بچه ها برای یک مرد واقعا کار طاقت فرسایی هست . من برخی پنجشنبه ها که شوهرم خونه بود و منم سرکار بیشتر میبردم خونه مادرم چون هم بچه ها خوش بودن هم پنجشنبه عصر که میرسیدم دیگه بی حوصلگی شوهر رو نمی دیدم.من جای تو بودم تحملم رو یکم میبردم بالا این دو سال رو تموم میکردم. شوهرم رو تشویق می کردم که بره کلاس زبان و خوب یاد بگیره.بچه ها رو میبردم خونه مامانم و بیرون تا اون بهتر زبانش رو بخونه تشویقش می کردم که بره دنبال چیزی که میخواد. شما هم زیاد لازم نیست بری دنبال کلاس زبان.بعدا اگه قسمت شد انشالله رفتی اونجا یکم سختی میکشی یاد میگیری.پس به جای اینکه فکر کنی شوهرت خونه بیکار مونده به این فکر کن که اون بیشتر از تو حس مسولیت زندگی و بچه هاشو داره.اینطوری با لذت میری سر کار و با لذت برمیگردی. اونجوری که تعریف کردی من فکر میکن با کمی برنامه ریزی خیلی راحت به کارهات میرسی چون با زندگی خودم مقایسه کردم فقط ناامید نشو و شوهرت رو دلداری و تشویق کن اصلا به این فکر کن که مثلا شوهرت میخواد یه دو سالی یک ساختمان رو بسازه و تمام کنه تو هم نمیتونی کار مردانه بکنی پس کار تو فقط کمک روحی و امید و ... هست. لطفا به شوهرت نگو فلان ظرف و لباس رو بشوره و تمیز کنه چون مردا دوست ندارن کسی به اونا دستور بده. راهش رو بایستی پیدا کنی. کارهای بزرگ خونه مثل جارو و تمیزی رو بزار آخر هفته بکن.هفته ای یکبار یا دوبار بچه ها رو بردی پارک کافیه هر روز که لازم نیست و همیشه اینو بدون همیشه اوضاع همینطوری نمیمونه اگه واقعا ته قلبت میدونی شوهرت فیلم بازی نمیکنه و غیرت کار کردن داره بهش اعتماد کن دست و پاش رو نگیر بهش میدان بده و کمکش کن و اگر خسته شدی غر نزن.

    - - - Updated - - -

    یک مطلب خیلی مهم . کارت رو اصلا ول نکن فوقش اگه خسته شدی یکی دو ماه مرخصی بگیر منم وقتی بچه ها خیلی کوچیک بودن وسوسه شدم از کارم اسعفا بدم ولی الان که میبینم شادی و موفقیات زندگیم با کارم ربط داره با خودم میگم عجب کار اشتباهی میخواستم بکنم درسته سختی میکشی ولی خب من معتقدم زن هم مثل مرد بایستی کار کنه و استعداد خودش رو نشون بده و اگر کاری بلده و میتونه دست یکی رو بگیره کمکی بکنه نباید دریغ کنه. بچه ها هم از اینهمه مامان فعال همیشه خوششون میاد. موفق و خوشبخت و سلامت باشی

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام االسای عزیز خیلی ممنونم از اینکه اینقدر برای من نوشتی و واقعا آفرین به پشتکار شما واقعا با دو تا بچه و این همه ساعت کاری خیلی سخته ایشالله همیشه سالم باشی. بله من هم همینطور وقتی غر میزنم هیچی بهتر نمیشه که هیچ همه چیز هم بدتر میشه. شوهر من هم خیلی حساسه با کوچکترین حرف و حتی یک کم ناراحتی و صورت ترشی از سمت من بهم میریزه و هیچ چیزی بهتر که نمیشه تاز ه بدتر هم میشه. مرد اینقدر حساس ندیده بودم.بله درسته من از اینکه حس میکنم زحمات منو نمیبینه و در حالی که8 من حجم زیادی کار دارم و بچها هم تو دست وپامن و اون نگاش به گوشیشه عصبانی میشم غر میزنم بله ناراحتی من بخاطر خونه موندن شوهرم هست و همین فکرو خیالها به سرم میاد که من میرم سرکار و کار خونه و اون بیکار هست..ولی اون ادم بی خیالیی نیست اما خیلی کم حرف میزنه خیلی . به خاطر همین فکر میکنم که بی تفاوت هست . السای عزیز شما درست میگید باید توان خودم رو ببرم بالا و بهش اعتماد کنم چون مسئله خارج رفتن یه توافق دو طرفه بوده و بیشتر من به این کار اصرار داشتم منتهی من میگم سر یه کار کارمندی هم باش زبان هم بخون اما اون میگه بزار حالا که دارم بیمه بیکاری میگیرم فقط به زبان بچسبم کار آزادش هم که اصلا معلوم نیسسست چطور میشه ولی همچنان کم و بیش پیگیرش هست. اونم همش میگه دوسست دارم پشتم باشی و حمایتم کتی میخوام من و تو عین یک تیم باشیم . اما االسای عزیز اینحجم کار و شلختگی خونه و بیکاری شوهرم گاهی اذیتم میکنه و غر میزن م و افکار منفی به سراغم میاد . من یک وقتایی فرصت نمیکنم ظرفهای شام رو بشورم فردا ظهر که مبام خونه میبیینم کلی به اون ظرفها اضافه شده و ظرفشویی پر ظرفه انتظار دارم اون بشوره اما ییه و قتایی این کار رو میکنه یه وقتناییی هم نه و وقتی بهش میگم کاش ظرفها رو میشستی ناراحت میشه میگه دیگه انگار وظیفه من شده و من هم تو دلم میگم یعنی نمیبینه دیشب فرصت نکردم و تا ساعت 12 و 1 شب مشغول کار بودم
    مامانم خیلی کمک حالمه و الان 10 روره که شوهرم بخاطر کارش تهران هست و ما خونه مامانم هستیم و تمام زحماتم با اوناس. روزایی هم که شوهرم کارداره و صبح بیرون میره یا حوصله نداره از شب ما مییریم خونه مامانم تا یه تمدد اعصاب داشته باشه
    شما هم ناراحتی من رو خوب متوجه شدین هم چیزی رو که شوهرم ازم میخواد اینکه حمایتش کنم بهش روحیه بدم محیط خونه رو آرام و شاد نگه دارم وبهش اعتماد کنم اما چه میشه کرد گاهی این فکرا و یک سری رفتارا اعصابم رو بهم میریزه

    - - - Updated - - -

    سلام االسای عزیز خیلی ممنونم از اینکه اینقدر برای من نوشتی و واقعا آفرین به پشتکار شما واقعا با دو تا بچه و این همه ساعت کاری خیلی سخته ایشالله همیشه سالم باشی. بله من هم همینطور وقتی غر میزنم هیچی بهتر نمیشه که هیچ همه چیز هم بدتر میشه. شوهر من هم خیلی حساسه با کوچکترین حرف و حتی یک کم ناراحتی و صورت ترشی از سمت من بهم میریزه و هیچ چیزی بهتر که نمیشه تاز ه بدتر هم میشه. مرد اینقدر حساس ندیده بودم.بله درسته من از اینکه حس میکنم زحمات منو نمیبینه و در حالی که8 من حجم زیادی کار دارم و بچها هم تو دست وپامن و اون نگاش به گوشیشه عصبانی میشم غر میزنم بله ناراحتی من بخاطر خونه موندن شوهرم هست و همین فکرو خیالها به سرم میاد که من میرم سرکار و کار خونه و اون بیکار هست..ولی اون ادم بی خیالیی نیست اما خیلی کم حرف میزنه خیلی . به خاطر همین فکر میکنم که بی تفاوت هست . السای عزیز شما درست میگید باید توان خودم رو ببرم بالا و بهش اعتماد کنم چون مسئله خارج رفتن یه توافق دو طرفه بوده و بیشتر من به این کار اصرار داشتم منتهی من میگم سر یه کار کارمندی هم باش زبان هم بخون اما اون میگه بزار حالا که دارم بیمه بیکاری میگیرم فقط به زبان بچسبم کار آزادش هم که اصلا معلوم نیسسست چطور میشه ولی همچنان کم و بیش پیگیرش هست. اونم همش میگه دوسست دارم پشتم باشی و حمایتم کتی میخوام من و تو عین یک تیم باشیم . اما االسای عزیز اینحجم کار و شلختگی خونه و بیکاری شوهرم گاهی اذیتم میکنه و غر میزن م و افکار منفی به سراغم میاد . من یک وقتایی فرصت نمیکنم ظرفهای شام رو بشورم فردا ظهر که مبام خونه میبیینم کلی به اون ظرفها اضافه شده و ظرفشویی پر ظرفه انتظار دارم اون بشوره اما ییه و قتایی این کار رو میکنه یه وقتناییی هم نه و وقتی بهش میگم کاش ظرفها رو میشستی ناراحت میشه میگه دیگه انگار وظیفه من شده و من هم تو دلم میگم یعنی نمیبینه دیشب فرصت نکردم و تا ساعت 12 و 1 شب مشغول کار بودم
    مامانم خیلی کمک حالمه و الان 10 روره که شوهرم بخاطر کارش تهران هست و ما خونه مامانم هستیم و تمام زحماتم با اوناس. روزایی هم که شوهرم کارداره و صبح بیرون میره یا حوصله نداره از شب ما مییریم خونه مامانم تا یه تمدد اعصاب داشته باشه
    شما هم ناراحتی من رو خوب متوجه شدین هم چیزی رو که شوهرم ازم میخواد اینکه حمایتش کنم بهش روحیه بدم محیط خونه رو آرام و شاد نگه دارم وبهش اعتماد کنم اما چه میشه کرد گاهی این فکرا و یک سری رفتارا اعصابم رو بهم میریزه


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.