به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 36 , از مجموع 36
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون خانم فکور - خندون و بهار جون که راهنمایی میکنید .
    بله خانم فکور شما خوب راهنمایی کردین و من متاسفانه اشتباه کردم. خانم خندون زندگی سیاست میخواد و من اصلا ندارم و این خیلی بده که یه زن تو زندگی سیاست نداشته باشه کاش من هم بلد بودم و لااقل یکم یاد میگرفتم
    بهار جون شما دقیقا مشکل من رو متوجه شدین بله همسر من در مقابل خانوادش ضعف داره و این بخاطر رفتارهای اونهاس همسرم گاهی عذاب وجدان داره ک من پسر خوبی نیست م و دوست داره رابطه ما با اونها صمیمی باشه و متاسفانه زورش به من میرسه و از چشم م میبینه و اینا همش به خاطر رفتار ماماشه که مداام میگه پسر بدرد نمیخوره عروس بده دختر خوبه من خیلی زحمت کشیدم براا محمد و اینجوری باعثث میشه پسرش عذاب وجدان داشته باشه که پسر خوبی نیست.اما واقعیت اینه که خودشون خیلی بی محبت هستن اینو من یکبار به مادرشوهرم گفتم گفتم شما محبتتون کمه گفت نه ما چاپلوس نیستیم گفتم چابلوسی با بی محبتی دو تا چیز متفاوته براش هم مثال اوردم .دیگه چیزی نگفت.
    اتفاقا خانواده شوهرم و خانواده خاله شوهرم دوست داشتن که شوهرم با دختر خاااش ازدواج کنه اما تنها شوهرم مخالف این وصلت بود و ازدواج نکرد فکر کنم بخاطر رفتاراشون بوده
    بهار جون خیلی خوبه که شما تو زندگی مشکل رو پیدا کردین و بلدین چجوری برخورد کنید کاش من هم یاد بگیرم چون دقیقا شما مشکل همسر من رو متوجه شدین لطفا به من هم یاد بدین.چطور اعتمادبه نفس شوهرم رو بالا ببرم چطور خودم رو تو دل شوهرم جا کنم خیلی عصبی شده چطور به زندگیم ارامش بدم چیکار کنم که من رو قبول داشته باشه

  2. 2 کاربر از پست مفید roya6 تشکرکرده اند .

    نیکیا (پنجشنبه 30 خرداد 98), بهاره جون (دوشنبه 03 تیر 98)

  3. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام

    در مورد بحث مهرطلبی و عزت نفس پایین مطالعه کن. خیلی به شناخت خودت و همسرت کمک میکنه.
    تو هر شرایطی به همسرت یاداوری کن که خوبه. اینکه با همه اشتباهاتش باز هم دوستش داری. روی نقاط قوتش تاکید کن و نقاط ضعفش رو به روش نیار. مطمينم اینجوری آرامش بیشتری پیدا میکنه.

    با محبت یکطرفه همسرت به خانوادش کنار بیا. به خانواده همسرت به عنوان یه منبع انرژی برای همسرت نگاه کن. اگه همسرت با دعوت خانوادش شاد میشه، سعی کن خودت یه برنامه ای متناسب با وقت آزادت براش در نظر بگیری و تو مناسبت های مختلف دعوتشون کنی. ولی در نظر داشته باش که این کار رو فقط برای شادی همسرت و شادی زندگی مشترکتون میکنی. خودت رو هم آماده کن که از طرف اونا محبتت جبران نمیشه و حتی ممکنه تشکر هم ازت نشه. به مرور همسرت متوجه نیت خیر شما میشه و شما رو در جبهه مقابل خانوادش نمی بینه. اگه بخوای بعدش غر بزنی و به همسرت گلایه کنی که چرا جواب محبتم رو ندادن، زحمت هات نتیجه عکس میده.
    در مورد خانواده خودت هم سعی کن دیدارهاتون بر اساس برنامه باشه. یه جوری برنامه ریزی کن که همسرت بدونه دیدار با خانواده فقط از سر دلتنگی نیست. مثلا دو روز مشخص در هفته با مامانت هماهنگ کن که بیاد کمکت. یا مثلا بچه ها رو بزاری پیششون و بری باشگاه.
    نه تو ذهنت و نه تو صحبت هات خانواده همسرت رو با خانواده خودت مقایسه نکن. حالا که خانواده با محبتی داری، شکرگزار باش. دیگه دنبال کسب محبت از خانواده همسرت نباش.
    رک بودن در مقابل مادرهمسرت هم سودی برای زندگیت نداره. اونا با اونچه هستن راحتن و تغییری نمیکنن. این صحبت هات هم فقط ذهن همسرت و خانوادش رو نسبت بهت منفی تر میکنه.

    اینکه گفتی هر عملی یه عکس العملی داره هم برای زندگی خیلی مضر هست. برای مسايل مهم زندگی مثل رابطه خودتون با هم و بچه داری اصلا کوتاه نیا. ولی برای مسایل کم اهمیتی مثل دعوت عروسی و این چیزا خیلی راحت بگذر.
    ویرایش توسط بهاره جون : چهارشنبه 05 تیر 98 در ساعت 05:47

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون بهاره جون از راهنماییات خیلی استفاده کردم .سعی میکنم روی خود م بیشتر کار کنم
    زندگی چقدر سخته به خدا خوشبحال اونا که سیاست دارن

  5. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 تیر 98 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-13
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    2,906
    سطح
    33
    Points: 2,906, Level: 33
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز صحبتهاتون انگار از زبان من گفته می شد. شرایط مشابه تا هشتاد درصد داریم. با توجه به تجربه ای که دارم صحبتهای خانم خندان رو کاملا تایید می کنم و فرمایشات خانم فکور رو با احترام کامل قویا رد می کنم. من هم اول ازدواج خیلی ساده انگارانه فکر می کردم که هرچقدر محبت کنی و احترام بگذاری متقابلا محبت و احترام می بینی. متاسفانه این کاملا اشتباهه و در مورد آدمهای مختلف شرایط فرق میکنه. داستان مشابه عقد و عروسی برادرم رو هم من داشتم. خلاصه بگم که پنج شش سالی از روش خانم فکور جلو رفتم مادرشوهرم نه تنها رفتارش بهتر نشد بلکه وقیح تر و پرتوقع تر شد و خودمم هم بسیااار ناراحت. یکسالی هست که سیاست به خرج میدم دقت کنید سیاست! و اوضاع خیلی بهتر شده و خوم هم کمتر حرص میخورم . سیاست این نیست که هرکاری مادر همسرتون میخوان شما با احترام و وفق مراد اونها انجام بدین و اونها همچنان بی احترامی کنن ولی شما بی احترامی شون رو نادید بگیرین!!!!

  6. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سروناز عزیز میشه بیشتر توضیح بدین میشه بگین چیکار کنم بهتره

  7. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1398-2-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم فکور نگفتن در مقابل بی احترامی اونا شما احترام مضاعف کن فقط گفتن این مسائل ارزش اینو نداره که بخاطرش اعصاب خودم و خانوادم رو خراب کنم و درست میگن 9 سال زندگی مشترک و جنگ و جدال بع خاطر رفتارهای اشتباه دیگران هیچ نتیجه ای نداشت
    جز اینکه حرمتا بین منو شوهرم از بین رفت رومون تو رو هم باز شد الان دیگه شوهرم تحمل هیچ گلایه ای رو از سمت من نداره میگه دیگه سطلم پره اگه یه قطره آب بریزی توش سرریز میشه. اینقدر لبریز شده که یادمه یه رو ز بابام تنها بود مامانم اینها نبودن چند روز بود بچها رو ندیده بود دلش تنگ شده بود اونروز تعطیل بود گفت میام یه سر به بچها میزنم گفتم داربم ناهار رو میبریم که بریم بیرون اونروز عید بود رابطه من و شوهرم هم شکراب بود ولی من سعی میکردم خوب باشم تو راه برگشت به شوهرم گفتم بریم سرراه یه سر به بابا بزنیم دل تنگ بجهاس . نمیدونی چه قیامتی کرد که فقط خانواده تو دلتنگن و خانواده من دلتنگ نیستن روز عید تو برات مهمه که به خانواده خودت احترام بذاری ( حالا جالب اینجاست که همیشه روزای تعطیل و عید و حتی تحویل سال اول خونه خانواده خودش بودیم).خلاصه بحثمون بالا گرفت و زنگ زد بابام و بابا و خواهراش 8هم اومدن و جلو همه گفت زنم میگه مامانت بابات خواهرات و برادرت همه بدن حالا من هیچوقت همچین چیزی نگفته بودم هاج و واج مونده بودم بابام بهش گفت متوجه هستی چی میگی هر چی زن و شوهر دوتایی بهم میگن که شما نباید بیای تو جمع داد بزنی حالا درسته که هر چی شما درمورد من دو تایی گفتین خانمت الان بیاد بگه
    خانم فکور درست میکن ادم برای اینکه راحت تر زندگی کنه باید چشمش رو روی خیلی چیزها ببنده زندگی سیاست و بلدی میخاد .
    یادمه یه بار بعد از زایمان شوهرم برام یه انگشتر درشت خرید زد م ددستم هیچ کدوم از خاندان شوهر از دور نگاه میکردن اما یه مبارک نگفتن یه بار یه انگشتر خیلی ظریف قدیمی داشتم دستم بود اون جدیده هم دستم بود همه انگشت ظریفه رو میدیدن گفتن مبارک باشه من هم به خنده گفتم ممنون اینو خیلی وقته دارم شما انگجشتر به این درشتی رو نمیبینین یه مبارک نگفتین اما این انگشتر قدیمی رو دیدین. که همشون کفتن ای حواسمونه نبود و مبارک باشه .شوهرم بعد بهم گفت دوست دارم همیشهاینجوری باشی هم حرفت رو بزنی و چیزی تو دلت نباشه هم جوری بگی که کسی نارراحت نشه
    خانم خندون هم کاملا درست گفتن که به شوهرت غر نزن تا تبدیل به یه زن غرغرو و حساس نشی برعکس اعتماد شوهرت رو نسبت به خانوادش جلب کن کار اشتباه اونا رو ی ه گوشه ذهنت داشته باش و به موقعش اونا رو متوجه رفتار اشتباهشون بکن
    کاش من هم یه ذره این سیاست رو یاد بگیرم تا هم خ9ودم شاد باشم و این شادی تو زندگیم بیاد و هم شکننده نباشم و اینقدر حالم واببسته به رقتار دیگران نباشه
    در کل از همه شما عزیزان ممنونم دوستون دارم

  8. کاربر روبرو از پست مفید roya6 تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 06 تیر 98)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.