به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگین نمایش پست ها
    تغییر خیلی سخته. و اول همه خود شخص باید بخواد و گاهی نشدنیه.گاهی اوقات کوتاه اومدن طرف مقابل باعث میشه که شخص عصبانی هم نرمش پیدا کنه. مثلا اینکه جواب ش رو ندی. اموری که میدونی بحث فایده ای نداره بحث نکنی. جملاتی به کار ببری تا عصبانیت ش فروکش کنه. حق رو بهش بدی بعدا اروم شد باهاش حرف بزنی...با زبون نرررم ش کنی. زن های زیادی هستن که این مدل شوهر دارن. بعضی ها شون بهشون برنمیخوره و به شوخی و خنده و عزیزم جونم رد میشن از موضوع و ظاهرا دیگه مشکلی ندارن. بعضی ها هم سعی میکنن از حیثیت و شخصیت شون دفاع کنن و به شوهرشون بفهمونن که کاراش رفتارش اشتباهه . مرد رو عصبی تر میکنن.حالا شما باید ببینی میتونی جزو دسته اول بشی یا نه
    ممنون از توجهتون و پاسختون
    رنگین جان من اوایل به همین شیوه رفتار می کردم. یعنی اگه اون عصبانی میشد سعی می کردم آرومش کنم. یا سکوت می کردم. وقتی قهر می کرد باهاش مدارا می کردم و پیش قدم می شدم که حرف بزنیم. ولی کم کم این مدارا کردن و صبر من کمتر شد. الان اصلا طاقت کوچکترین عصبانیتش رو ندارم و بهم می ریزم. و مطمئنم اگه همینطور پیش بره بدتر هم میشم. چند هفته پیش سر موضوعی دعوا کردیم . من گوشی رو برداشتم و هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم. کاری که اولین بار بود در تمام عمرم انجام می دادم.
    ببین من چقدر با این مرد مدارا کردم که اولین بار که دستش روم بلند شد و آسیب شدیدی هم دیدم، انقدر برام گرون بود و برام عجیب بود که کاملا انکارش کردم. هم توی ذهن خودم و هم پیش همسرم. حتی نذاشتم بدونه چه بلایی سرم آورده. نمی دونم چرا دوست نداشتم قبول کنم که شوهرم با من اینکارو کرده. و دوس نداشتم اونم بدونه. لازمه بگم دلیل برخوردش هم یه چیز واقعا مسخره بود نه اینکه من چیزی گفته باشم یا جوابشو داده باشم.

    به نظرم با یه شوهر نرمال که یه ویژگی های خوبی هم داره که شاید آدم امیدوار به زندگی بشه میشه همیشه مدارا کرد. ولی با همسر من با خصوصیاتی که داره فکر نمی کنم کسی بتونه تا آخر عمر مدارا کنه. من که به شخصه دارم میشم عین خودش.

    امروز بیشتر فکر کردم به اینکه چیکار کنم. ولی هرچی بیشتر فکر می کنم کمتر نتیجه می گیرم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگین نمایش پست ها
    تغییر خیلی سخته. و اول همه خود شخص باید بخواد و گاهی نشدنیه.گاهی اوقات کوتاه اومدن طرف مقابل باعث میشه که شخص عصبانی هم نرمش پیدا کنه. مثلا اینکه جواب ش رو ندی. اموری که میدونی بحث فایده ای نداره بحث نکنی. جملاتی به کار ببری تا عصبانیت ش فروکش کنه. حق رو بهش بدی بعدا اروم شد باهاش حرف بزنی...با زبون نرررم ش کنی. زن های زیادی هستن که این مدل شوهر دارن. بعضی ها شون بهشون برنمیخوره و به شوخی و خنده و عزیزم جونم رد میشن از موضوع و ظاهرا دیگه مشکلی ندارن. بعضی ها هم سعی میکنن از حیثیت و شخصیت شون دفاع کنن و به شوهرشون بفهمونن که کاراش رفتارش اشتباهه . مرد رو عصبی تر میکنن.حالا شما باید ببینی میتونی جزو دسته اول بشی یا نه
    ممنون از توجهتون و پاسختون
    رنگین جان من اوایل به همین شیوه رفتار می کردم. یعنی اگه اون عصبانی میشد سعی می کردم آرومش کنم. یا سکوت می کردم. وقتی قهر می کرد باهاش مدارا می کردم و پیش قدم می شدم که حرف بزنیم. ولی کم کم این مدارا کردن و صبر من کمتر شد. الان اصلا طاقت کوچکترین عصبانیتش رو ندارم و بهم می ریزم. و مطمئنم اگه همینطور پیش بره بدتر هم میشم. چند هفته پیش سر موضوعی دعوا کردیم . من گوشی رو برداشتم و هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم. کاری که اولین بار بود در تمام عمرم انجام می دادم.
    ببین من چقدر با این مرد مدارا کردم که اولین بار که دستش روم بلند شد و آسیب شدیدی هم دیدم، انقدر برام گرون بود و برام عجیب بود که کاملا انکارش کردم. هم توی ذهن خودم و هم پیش همسرم. حتی نذاشتم بدونه چه بلایی سرم آورده. نمی دونم چرا دوست نداشتم قبول کنم که شوهرم با من اینکارو کرده. و دوس نداشتم اونم بدونه. لازمه بگم دلیل برخوردش هم یه چیز واقعا مسخره بود نه اینکه من چیزی گفته باشم یا جوابشو داده باشم.

    به نظرم با یه شوهر نرمال که یه ویژگی های خوبی هم داره که شاید آدم امیدوار به زندگی بشه میشه همیشه مدارا کرد. ولی با همسر من با خصوصیاتی که داره فکر نمی کنم کسی بتونه تا آخر عمر مدارا کنه. من که به شخصه دارم میشم عین خودش.

  2. کاربر روبرو از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 15 اردیبهشت 98)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    توی این مدت همش فکر می کنم که آیا مشکل از منه؟ آیا من سیاست زنانه ندارم؟ آیا من بلد نیستم چطوری رفتار کنم؟ خیلی با خودم درگیرم. بیشترین چیزی که منو اذیت می کنه برخوردهای فیزیکی همسرمه. چرا پامیشه به طرف من میاد؟ چرا چیز پرت می کنه؟ چرا ضربه میزنه؟ چرا؟!! من یه انسانم و هرچقدر هم سعی کنم خفه خون بگیرم ولی بازم یه وقتایی طاقتم تموم میشه و کم میارم. شاید داد بزنم. چرا شوهرم به سمتم حمله می کنه؟ خب آیا این اسمش زندگیه؟ آیا میشه با این آدم فرزنددار شد؟

    دیروز داشتم یه مطلب می خوندم که نوشته بود زن و شوهر باید دلسوز هم باشن. همسر من دلسوز من نبود. من براش دلسوز بودم ولی اون نبود. من با اون همدل و همراه بودم ولی اون نبود. اون برای خانوادش دلسوز بود. همش می ترسید من ازش سو استفاده کنم. هیچوقت من و خودشو یه جا جدا از بقیه نمی دید. همیشه خودشو با خانوادش جمع میزد و منو با خانواده خودم.

    یه بخش خیلی کوچکی از قلبم هنوز باهاشه. ولی این روزها بیشتر به آزارهاش فکر می کنم. به مبارزه هاش با من. به بی احترامی هاش و فحشهاش. شاید بیماره و دست خودش نیست. ولی آیا من انقدر ظرفیت دارم که بتونم تا آخر عمر باهاش کنار بیام؟ تا حالا که نداشتم. اگه داشتم کار به اینجا نمی رسید.

    بهرحال الان توی وضعیت بدی هستم. این زندگی آینده اش اصلا خوب نیست. ولی رفتن هم اصلا خوب نیست. موندم چیکار کنم.

    خواهش می کنم راهنماییم کنید.

  4. کاربر روبرو از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 14 اردیبهشت 98)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    اگه به گفته میشل من خودم بخشی از مشکل هستم باید چیکار کنم؟

    من خودمو ناتوان می بینم که تصمیم درستی بگیرم. دوباره وقت مشاوره حضوری گرفتم. فکر می کنم باید 10 ساعت با مشاور حرف بزنم تا مطمئن بشم کامل فهمیده موقعیتم چطوریه. ولی متاسفانه دیر به دیر وقت میده. من قبلا از کارشناسای محترم این سایت هم مشاوره گرفتم و گفتن اگه همسرم نخواد به مشاوره بیاد و همکاری نکنه آینده خوبی رو برای این زندگی نمی بینند.

    ما با هم صحبتی نداریم و این اولین باره که قهرمون کشیده به 15 روز. خداروشکر که سرکار می رم و اونم اضافه کار می مونه. وگرنه توی خونه با جوی که راه افتاده اصلا نمیشه نفس کشید. خانواده ها کم و بیش در جریان قرار گرفتن و احتمالا توی روزهای آینده بیشتر در جریان قرار بگیرن!
    هیچ رمقی برام نمونده که باهاش حرف بزنم. اونم همینطور. یادمه یه بار که دعوامون شده بود بهم گفت برو خودتو از دست من نجات بده. من اخلاقم بده. نمی دونم جدی گفت یا کنایه زد. ولی به نظرم داشت جدی می گفت.

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    اگر بچه نداری. لطفا تا به راه حل مناسبی نرسیدی بچه دار نشو.
    طلاق چیز خوبی نیست ولی گاهی تنها راهه. ده سال دیگه اینجور باشین. بیست سال دیگه... یعنی یه عمر رنج

  7. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگین نمایش پست ها
    اگر بچه نداری. لطفا تا به راه حل مناسبی نرسیدی بچه دار نشو.
    طلاق چیز خوبی نیست ولی گاهی تنها راهه. ده سال دیگه اینجور باشین. بیست سال دیگه... یعنی یه عمر رنج
    به هیچ وجه با این اوضاع بچه دار نمیشم.
    دیروز با یه یهانه ای با من شروع به صحبت کرد. منم باهاش صحبت کردم. جالبه بعد از این همه بی مهری می خواست به من محبت بکنه. ولی چه فایده ای داره؟ محبت!!!
    راستش دیگه حتی جملات محبت آمیزش بهم اصلا نمی چسبه و انگار یه نفر داره فیلم بازی می کنه جلوم. اون فکر می کنه من مثل دفعات قبل دلم باهاش صاف میشه. شاید نمی دونه توی قلب من چی می گذره.

    اصلا انرژی شروع دوباره رو ندارم. باید باهاش صحبت کنم برای مشاوره.

  8. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرزانه 123 نمایش پست ها
    سلام
    من با همسرم مشکل و اختلافات زیادی داریم. سوال من اینه که یه خانم چقدر باید تلاش کنه و از اعصابش و جسمش و روحش و وقتش و آرزوهاش مایه بذاره که زندگیشو حفظ کنه؟

    من به شخصه دیگه کم آوردم و واقعا نمی تونم رفتارهای همسرم رو تحمل کنم.
    سلام

    اندازه ی وسعش

  9. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    من این چند روز خیلی فکر کردم. خیلی زیاد. شاید این قهر فرصتی خوبی بود که من با خودم خلوت کنم و گمشده خودمو پیدا کنم. البته هنوز مطمئن نیستم ولی الان احساس بهتری دارم چون تا حدودی فهمیدم مشکل من چیه.

    اگه بخوام خلاصه بگم مشکل من اینه که من توی این چند سال خودمو دوست نداشتم!! آره. من خودمو له و لورده کردم. اجازه دادم باهام بسیار بد برخورد بشه. و این حالمو روزبروز بدتر کرده. من اجازه دادم احساسم تحت کنترل اطرافیانم باشه. و با پذیرش بیش از حد و سکوت بی اندازه خودمو له کردم. جاهاییکه باید به خودم بها می دادم و به شخصیت خودم و خواسته هام احترام می ذاشتم اینکارو نکردم. حالا که فکر می کنم می بینم شاید خیلی زودتر از اینا من باید روی خودم کار می کردم. شاید قبل از ازدواج من خودم مشکل شخصیتی و کمبود حرمت نفس و عزت نفس داشتم که اجازه دادم این دختر بینوا انقد سختی بکشه و داغون بشه.

    دارم تمرین می کنم که خودمو دوس داشته باشم. اولین کار رو هم دیروز کردم و احساسم الان خیلی بهتره. خدا کنه بتونم از این به یعد خودمو دوست داشته باشم.

    من هنوز اول راهم. و شاید خیلی بی مهارت. ولی خوشحالم حداقل به یکی از مشکلاتم پی بردم. خیلی ممنون میشم دوستان کمک کنن.

  10. 3 کاربر از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 19 اردیبهشت 98), roodabeh_persian (چهارشنبه 27 شهریور 98), رنگین (دوشنبه 16 اردیبهشت 98)

  11. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    من این چند روز خیلی فکر کردم. خیلی زیاد. شاید این قهر فرصتی خوبی بود که من با خودم خلوت کنم و گمشده خودمو پیدا کنم. البته هنوز مطمئن نیستم ولی الان احساس بهتری دارم چون تا حدودی فهمیدم مشکل من چیه.

    اگه بخوام خلاصه بگم مشکل من اینه که من توی این چند سال خودمو دوست نداشتم!! آره. من خودمو له و لورده کردم. اجازه دادم باهام بسیار بد برخورد بشه. و این حالمو روزبروز بدتر کرده. من اجازه دادم احساسم تحت کنترل اطرافیانم باشه. و با پذیرش بیش از حد و سکوت بی اندازه خودمو له کردم. جاهاییکه باید به خودم بها می دادم و به شخصیت خودم و خواسته هام احترام می ذاشتم اینکارو نکردم. حالا که فکر می کنم می بینم شاید خیلی زودتر از اینا من باید روی خودم کار می کردم. شاید قبل از ازدواج من خودم مشکل شخصیتی و کمبود حرمت نفس و عزت نفس داشتم که اجازه دادم این دختر بینوا انقد سختی بکشه و داغون بشه.


    دارم تمرین می کنم که خودمو دوس داشته باشم. اولین کار رو هم دیروز کردم و احساسم الان خیلی بهتره. خدا کنه بتونم از این به یعد خودمو دوست داشته باشم.


    من هنوز اول راهم. و شاید خیلی بی مهارت. ولی خوشحالم حداقل به یکی از مشکلاتم پی بردم. خیلی ممنون میشم دوستان کمک کنن. اگه مطلبی یا لینکی یا تاپیکی در این خصوص هست بیزحمت لینکش رو قرار بدین.

  12. کاربر روبرو از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده است .

    roodabeh_persian (چهارشنبه 27 شهریور 98)

  13. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    دوستان همراه لطفا نظرتون رو بگین.
    تصمیم دارم فعلا برای هیچی عجله نکنم. بهتره روی خودم کار کنم. دیشب چند ویدئو در مورد خودآگاهی و خودشناسی دیدم. خیلی خوب بود. مثل دارویی بود برای روح و روان داغونم. اما به نظرم این تسکین مقطعی کافی نیست. من باید واقعا خوب بشم.

    فقط راهنمایی می خوام. از کجا و چطوری شروع کنم. حالم بهتر از چند روز پیشه. ولی سردرگمم.

    برام دعا کنید

  14. کاربر روبرو از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده است .

    رنگین (دوشنبه 16 اردیبهشت 98)

  15. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرزانه خانم دوست خوبم
    تو همین الان هم خوبی فقط یکمی نا بلدید



    به این فکر کنید که بحث کردن با این فرد چه نتایجی داره ؟

    هر موقع عصبانی شدید بنویسید حرفاتون روی کاغذ بیارید حالتون بهتر شد پارش کنید بندازید دور


    سخن گفتن از روبرو برای شما نتیجه نداده است چون هر دوتای شما عصبی میشید
    پس مکتوبش کنید به شکل یک نامه و اخرش یک متن ادبی در وصف حال دوستداشتن همسرتون و زندگی داشته باشید

    عمری زندگی کرده ام با تو ای یار
    ازت توقع با جا دارم ای یار
    تو ان یار دلبر زیبای مایی
    برای من گنگستر بی چون چرایی
    رخ حرفت کشته مارا
    در این فکرم تو عزیز تری یا ما
    غرض از گفتن این شعر
    شود پابرجا درخانه مان مهر
    ویرایش توسط خادم رضا : دوشنبه 16 اردیبهشت 98 در ساعت 13:38


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.