به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    Happy.girl.69 عزیز تشکر از راهنماییتون
    من موقع مشکلات مالی کنارش بودم جز وقتی که با پولی که قرار بود خونه بخریم با پنهانکاری رفت و شغل شریکی با برادراش و پدرش زد که خیلی ناراحت شدم و خداروشکر اون مشکل حل شد.
    وقت مشکل بچه دار. هم کنارش بودم تایپیکش موجوده که چه سختی هایی کشیدم اون زمان.حتی خانواده خودم و خودش هم در جریان نبودن جز پدرش.به مادرم هم بعد از دوماه عمل کرد مجبور شدم بگم
    مشاوره هم نمیاد.

    Mvazعزیز تشکر از راهنماییتون

    بله قبول دارم سیاست زنونه زیاد بلد نیستم و از دوستان خواهش می کنم کمکم کنن یاد بگیرم.
    من عرض کردم هدفم در درجه اول ادامه زندگیم هست اما اگه قرار باشه ایشون همکاری نکنن و من در زندگی تحقیر کنن از تلاش یکطرفه خستم.

    جمعه با هم حرف زدیم و من خیلی عادی و خونسرد حرف زدم و دیشون سرش توی گوشی و با اخم جواب میداد.


    من:می خواستم باهات حرف بزنم اگه فرصتشو داری
    همسرم:من حرفی ندارم چه حرفی
    من:درمورد خودمون و زندگیمون نظرت چیه؟
    همسرم:نظرم منفیه و بی فایدس
    من:موافقم.توی پیام بهم گفتی شرایط طلاق رو بگم منم گفتم قانونی و مخالفت کردی اما خودتم نظرتو نگفتی منم دیدم عصبی و ناراحت شدی گفتم بذار چندروزی بگذره به آرامش برسی و بتونیم رو دررو حرف بزنیم و از روی عقل تصمیم بگیریم.شرایطتت چیه؟
    همسرم :حتما رفتی پرس و جو کردی فهمیدی اونجوریام که فک می کردی نمی تونی قانونی برا همون اومدی اینجور میگی
    من:نه پرس و جویی نکردم فقط اومدم ببینم نظرت چیه
    همسرم:چرا رفتی حتما
    من:من سر اینکه رفتم یا نرفتم بحثی ندارم که میگم نرفتم و اصرار داری که رفتم.اومدم باهات حرف بزنم و نظرت رو بدونم
    همسرم:تو که شرایطم و مشکلات مالیمو میدونی(هیچی به من نمیگه ولی خوب میدونم درامدش خوبه توی کار اهن الات هست )
    من:میدونم خودتم بهتر از من میدونی شرایط کاریت رو نظرت رو بگو
    همسرم:نمیدونم باید فکر کنم
    من:باشه فکر کن.کی خبرشو میدی؟
    همسرم:یک هفته دیگه
    من:یک هفته دیگه؟نمیشه زودتر بگی؟
    همسرم:اگه شد بهت پیام میدم.
    من:باشه منتظرم.فقط اینو در نظر بگیر من سال اول دوم با وجود مشکلات خیلی بیشتر موندم و تلاش کردم الان بعد اینهمه سال وقتی می خوای شرایط بگی لطفا به اینم فک کن که من بعد از طلاق پشتوانه مالی داشته باشم و از نظر مالی به سختی نیوفتم.
    همسرم:خبر میدم
    بعدش اومدم داخل اتاق دیدم پیام داده: اینارو اومدی گفتی که به صورت توافقی تموم شه همه چیز دیگه درسته

    من:حرفی داری حضوری میزنم نه با پیام

    حرفی داری حضوری میزنم نه با پیام

    همسرم:منم خوشم نمیاد حضوری باشه ضمنا فقط یه سوال بود
    من:توی این مورد هم لجبازی هست باشه دوست داری با پیام حرف بزنی پیام بدیم.جواب سوالت:بستگی داره به شرایطی که تو تعیین می کنی .شرایطت رو بگو تا بعد نظر نهاییم رو بگم
    همسرم:فقط یه سوال بود حرف دیگه ای نیست
    من:چه حرفی خودت گفتی حرفی نداری نظرت طلاق بود منم موافقت کردم با طلاق
    همسرم:
    واسه اینکه گفتی لجبازیه. من فقط یه سوال داشتم که جوابشم گرفتم واسه بقیه صحبتا احتمالا حضوری باشه که قاعدتا به جای خوبی نمیرسه مطمئنم
    من:بستگی به شرایطی که میگی داره
    همسرم:هر طورم که باشه بازم دعوا اوکیه. واسه همین میترسم از حضوری بودنش. و اصرار به پیام دارم
    من:وقتی شرایط خوب باشه دعوا چرا باشه می ترسی دعوا شه پیام بده.

    دیگه مکالماتمون تموم شد

    تا دیشب که اومدن و من کمی حالم بد بود و توی اتاق خوابیده بودم اومد و برم قرص آورد و رسیدگی کرد.خندش می گرفت ولی خودشو کنترل می کرد.منم بهش لبخند میزدم تا از سمت منم حس کنه راه آشتی بازه.ولی رفت و دیگه هم اقدامی برا اشتی نکرد.نمیدونم چی تو فکرش می گذره
    خواهرم گفت عصر بهش پیام بده بگو می خوام فلان غذا رو بپذم اگه تو هم می خوری بیشتر بپذم.(ناهار و شام نمیاد خونه حالا که قهریم میره خومه مادرش)
    به نظرت بکنم اینکارو؟؟می ترسم نیاد ضایع شم
    ویرایش توسط *مونا* : یکشنبه 01 اردیبهشت 98 در ساعت 14:27

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    خانم مونا.

    شخصی که زندگی اش رو دوست داشته باشه، از ابتدا برای طلاق نمیره جلو. بهتون گفتم شناور عمل نکنید، قبل صحبت تصمیم بگیرین که چی میخواین.

    سه تا موضوع از صحبت های شما از نظر من مشهوده:

    1- اعتماد به نفس شوهرتون خیلی پایین اومده، که فکر میکنم به خاطر واکنش های شما باشه.
    2- هیچ کدوم تون حاضر نیستید غرور رو بگذاره کنار.
    3- تصمیم تون رو هنوز نگرفتین و سپردین دست شرایط.





    خانم خواهرتون حرف خوبی زده.
    شما یک هفته فقط تمرین کنید، اعتماد و اعتماد به نفس رو به همسرتون برگردونید. صدافت بهترین راه حل مشکل شماست. هم شما به خواسته تون میرسید و هم شوهرتون نطق اش باز میشه.

    چه اشکال داره پیامکی؟ به خواسته شوهرتون احترام بگذارید، همین خواسته کوچک هم خیلی مهمه. با سیاست. ده تا پیامک بدین، اعتماد شوهرتون که جلب شد، با اشتیاق بپرید سمتش بگید خسته شدم، تو این چند تا پیامک چشم هات رو ندیدم! بعد حضوری صحبت کنید.

    اگر دیدین تو پیامک بهتر حرف میزنه تا حضوری، پیامک رو ادامه بدین. بهش حق بدین به حرف هاش حق بدین، ولی حق دادن منطقی که از اون ور بوم نیفتین. مخالفتی هم داشتین، خیلی نرم تو نیم ساعت تیکه تیکه اش کنید بهش بگید. تو مسائلی هم که مسائل کلان هست و مربوط به مرد، دخالت نکنید، بگید تو مرد خونه هستی و هر تصمیمی بگیری درسته.


    چه اشکال داره جلو همسرتون از دلتون حرف بزنید؟ بگید راستش من دلم با طلاق نیست ولی از کار های تو لجم گرفته، من زندگی مون و تو رو دوست دارم. دوست دارم دوتایی اشتباهاتمون رو قبول کنیم و زندگی رو از نو بسازیم.

  3. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    *مونا* (دوشنبه 02 اردیبهشت 98), Happy.girl.69 (یکشنبه 01 اردیبهشت 98)

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    Mvazعزیز تشکر از راهنماییتون

    من از ابتدا برای طلاق نرفتم جلو ایشون خودش حرفشو زد.یکسال پیش هم حرفشو زد و من اون موقع خیلی گریه کردم که چرا انقد بی معرفتی بعد اینهمه سال حرف دلتو زدی و بعد اومد گفت سر ناراحتی یه چیزی گفتم جدی نگیر.الانم شاید داره اینکارو می کنه منو بترسونه برای همینم از وقتی گفته منم سعی کردم محکم جوابشو بدم تا نقطه ضعفی که دادم دستش برطرف شه و فک نکنه من به گریه و التماس می افتم.منم در مقابل پیشنهادش فقط گفتم موافقم و به خواستت احترام میذارم.
    پیامکی هم که توضیح دادم قبلا که موافقت کردم و گفتم باشه پیام بده.

    دیروزطبق چیزی که خواهرم گفت به همسرم پیام دادم گفتم سلام می خوام شام درست کنم اگه می خوری اندازه تو هم درست کنم
    همسرم جواب داد:سلام مرسی . من شام نمیخورم بذار واست از بیرون شام بخرم بخور
    منم جواب دادم ممنون باشه مرسی

    دیشب هم ساعت نه و نیم اومد و سلامش کردم اما اخماش توی هم بود و جواب سلامم رو داد.من براش چایی ریختم بردم بعد از ده دقیقه خورد.همیشه خیلی زود می خورد.
    بعد با اینکه برا خودش نگرفته بود من براش ظرف آوردم و نیومد بخوره.براش نگه داشتم گفتم واسه صبحانه ببر بخور اما نبرده بود.ازش خیلی تشکر کردم برا شام.بعد چایی شو خورد رفت داخل اتاق.بعد یه ساعت اومد برنامه دلخواهش رو دید و دیگه همین بود و دوباره رفتارش سرد بود مثله زمان قهر.منم سمتش نرفتم و عادی برخورد کردم.
    اصلا از کارش سر در نمیارم نمیدونم فازش چیه.

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    مونای عزیز سلام

    دوستان خیلی خوب راهنمایی می کنند اما نمی دونم چرا انگار شما توجهی نمی کنی. شاید به خاطر اینه که فکر می کنی کسی درکت نمی کنه. برای سیاست زنانه کمک خواسته یودی . من تصمیم گرفتم با مثال از شرایطی که خودت تعریف کردی چند تا موضوع خوب واسه حرف زدن با شوهرت پیشنهاد بدم.

    نمی دونم چرا حس کردم شوهرت دوستت داره هر دو کودک درون فعالی دارید. لجبازی یکی از عکس العمل های کودک درونه که جز عکس العمل های منفی دسته بندی می شه. هر دو لجبازید تا حدودی. باید سعی کنید بالغ درونتون رو بیدار کنید.

    به همسرت مسیج بده بپرس آیا هنوز دوستت داره؟ چه حسی داره وقتی ازت دوره. آیا خاطراتتون رو مرور می کنه؟
    بهش بگو خیلی دوست دارم محرم حرفات باشم. خیلی دوست دارم حرفهایی رو که به مادرت راحت می تونی بزنی به منم بتونی بزنی و با منم راحت باشی. چی کار کردم در گذشته که میترسی باهام حرف بزنی. بگو حداقل خودمو اصلاح کنم.
    اگه واقعا جدایی رو می خوای و اگه واقعا دوستم نداری بگو منم زنم حق دارم کسی دوستم داشته باشه. سعی می کنم خوب باشم برای همسرم چون به توجه تو احتیاج دارم.
    چرا از رودرو حرف زدن می ترسی. من کاری کردم که تو می ترسی. بگو خودمو اصلاح می کنم.
    من دوستت داشتم و دارم اما اگه 1 درصد تو نداری حاضرم جدا شم بازم به خاطر تو مثل همین الان که راضی شدم به جدایی. لازم نیست چیزی تحمل کنی
    قهر برای سن ما جالب نیست. با مشاوره می تونیم بفهمیم چرا هنوز جفتمون مثل بچه ها رفتار می کنیم.

    ببین دوستامون راهنمایی خوبی می کنن خودت رو باید تحلیل کنی رفتارهای اشتباهت رو بپذیری و عنوان کنی (که شهامت می خواد) و درآخز به یه اعتمادی می رسید که بتونید حداقل با هم حرف بزنید.

    موفق باشید

  6. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    *مونا* (سه شنبه 03 اردیبهشت 98)

  7. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مونا خانومی

    مونای عزیز دلایل زیادی وجود داره که همسرتون ادم نرمال روبه بالا نیست

    حال باید چه کرد:

    اول از همه درک همسرتون حتی اگر درک متقابل نباشه
    دوم پرهیز از قهر سرنگین باشین ولی قهر نکنید و وظایف همسر بودنتان را ادامه بدید

    همسرتون باید بفهمن یک حمایتگر دارن

    مورد سومی که به ذهنم میاد صمیمی شدن با همسرتون است
    چگونه یک دوست خوب باشیم؟



    دو دوست به عنوان همسر اگر بینشون اختلاف پیش میاد سریع کوتاه میان و معذرت خواهی میکنند بخاطر اینکه توقعی از هم ندارن و الگویی از پیش ساخته شده براشون نیست

    جالب اینه که همیشه اونطرفی که میخواد کوتاه بیاد میگه من اگر کوتاه بیام این به اصطلاح پرو میشه از پیش این الگو براش ثبت شده در صورتی که این حرف غلط
    شما اگر یک دفعه کوتاه بیان در مواقعی و اینو بتونید خوب مدیریت کنید یه امتیاز خوب از همسرتون گرفتید واونوقت خیلی راحت دگر مواقع همسرتون کوتاه میاد
    البته فرض ما روبرو شدن با فردی هست که نسبتا عاقل هست
    عاقل یعنی کسی که ثبات فکر داره اصطلاحا
    با یک غوره سردیش میکنه با یک مویز گرمیش اینجور نیست

    ان وقت شما به عنوان یک زن سیاست مدار عنوان میشید

    مورد دیگری که قابل بررسی هست در مشکل شما احتمالا ایشون زیاد ادم مسئولیت پذیری نیستن که باید یک قرار داد بنویسند به صورت موردی جایگزین رفتارشون بشه

    و سوالی که باقی میمونه :
    ایا ایشون کودکی خوبی داشتن؟پسر چندم خانواده هستند؟

  8. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 03 اردیبهشت 98), میشل (دوشنبه 02 اردیبهشت 98)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    مونا جان همونطور که خادم رضای عزیز گفتن، همسر شما آدم نرمالی نیست.

    اما مشکل اصلی (از نظر من) برخورد غیرمنطقی شما با غیرنرمال بودن ایشونه. شما سالهاست که یه سری اکتشافات تکراری از شخصیت و رفتارها و واکنش های ایشون رو تکرار می کنی. خب عزیزم این آدم همینه که می بینی، یا ولش کن یا کلا دیدگاه و انتظاراتت از زندگی باهاش رو تغییر بده. در حالت دوم باید هدف و رویکردت در این زندگی بالکل تعییر کنه و در همون راستا مهارت های جدید کسب کنی.

    این حالت دوم به یه انگیزه ی بالا هم نیاز داره.

    قبلا گفتی که درصورتی می خوای در این زندگی بمونی که همسرت هم به سهم خودش تغییر کنه. من بعید می دونم این آدم بخواد یا بتونه تغییر خاصی در خودش ایجاد کنه. بنابراین تکلیف شما مشخصه، یا بمون و درجا بزن و غر بزن (کاریکه سالهاست داری انجام می دی و بهش عادت داری) یا ازش جدا شو.
    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 02 اردیبهشت 98 در ساعت 15:49

  10. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 03 اردیبهشت 98), نیکیا (دوشنبه 02 اردیبهشت 98)

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام مریم عزیز چقد خوشحالم از حضورت

    آره راستش حس می کنم اینجا درک نمیشم و اکثر بچه ها توصیه می کنن به کوتاه اومدن.من یه راه حلی می خوام که نه من برنده باشم نه همسرم.دوست دارم این قهر طولانی تموم شه طوری که نه من برنده باشم نه همسرم.هر دو حس کنیم پیروز شدیم .اما همیشه با کوتاه اومدن من او واقعا متوقع تر از بار قبل میشه و من واقعا حس له شدن و حقارت می کنم.
    این برام خیلی سخته 35 روز قهریم و من جامو جدا نکردم ولی حس نیاز نکرده به من؟بیاد سمتم؟
    با اینکه این دوروزه دیدم وقتی حالم خوب نبوده بهم رسیدگی کرد من براش جبران کردم ولی انگار نه انگار.مثلا دیروز ناهار درست کردم نیومد.
    نگه داشتم شام اومد صداش زدم شام می خوری بریزم واست؟گفت اره اومد شام خوردیم اما رفتارش سرد بود.بعدم انگار نه انگار تموم کنه این قهر لعنتیو.حس می کنم داره خودشو سرسنگین می گیره که پیروز باشه تا به چیزای بیشتر برسه.خودشم تغییری نکنه و منو خسته کنه و مجبور به تغییر.این حالتش از قهر بودن برام سخت تره.داره منو شکنجه میده.نمیدونم باید چیکار کنم.در مورد اینکه گفتی بهش پیام بدم و اون حرفا رو بزنم باید بیشتر فکر کنم چون هرچی برم سمتش بیشتر دور می کنه خودشو.

    خادم رضای عزیز تشکر از حضورتون

    ینی چی همسرم آدم نرمال رو به بالا نیستن؟میشه بیشتر توضیح بدین؟
    منم مدتی بود وقت ناراحتی باهاش سرسنگین رفتار می کردم و قهر نمی کردم و خدمات همسری رو انجام میدادم جز صبحانه گذاشتن که خیلی روش حساسه و با اینکار انتقام گیری می کردم.اما حتما اینبار اگه اشتی کردیم به طور کامل وظایف همسری رو انجام میدم حتی صبحانه هم میذارم.تشکر نظرتون بسیار مفید بود.

    اینکه فرمودین موقع قهر کوتاه بیام و با اینکار از همسرم امتیاز بگیرم یعنی چی؟لطفا واضح تر بگین.
    البته فک می کنم همسرم خیلی عاقل نیستن
    در رابطه با قرار داد نوشتن برای مسئولیت پذیریش بیشتر توضیح بدین

    ایشون پسر سوم خانواده (کوچک ترین پسر)و فرزند یکی مونده به اخر هستن.ته تغاریشون خواهرشون هست.
    نمیدونم کودکیش چطور بوده ولی در نوجوانی دوتا از انگشت هاش اسیب دیده و از حرکت افتاده و فک می کنم اون دوران براش بحران بوده. خانوادشون به ظاهر پدرسالار هست ولی در باطن پدرش به حرف مادرش و مادرش به حرف دختراش هستن.

    میشل عزیز تشکر از حضورت

    ینی چی نرمال نیست؟میشه بیشتر توضیح بدی

    درست میگی من رفتار درست باهاش رو بلد نیستم یا از اینور بوم میوفتم یا انور.

    ینی چی هدفم رو تغییر بدم و در راستاش مهارت کسب کنم؟
    کاملا با حرفت موافقم من واقعا بلاتکلیفم.

    - - - Updated - - -

    با وجود این دوگانه رفتار کردنش که از طرفی موقعی حالم بده بهم رسیدگی می کنه و بعدش رفتارش باهام سرد هست نمی فهمم فازش چیه واقعا!!!نمیدونم باید چکار کنم

    فکر خودم اینکه که امروز ناهار اگه نیومد دیگه براش شام و اینها نیارم و منم مثله خودش سرسنگین شم.و تا اخر هفته صبر کنم اگه تغییری نکررد بهش پیام بدم چی شد در مورد شرایط فکر کردی(قبلا گفته این هفته تا جمعه شرایط طلاق رو میگه)

    خواهرم میگه نکن اینکارو تو رسیدگی تو بکن.اصلا بشو همونی که می خواد خودتم تحقیر کردی کردی.جدا نشو.(این واقعا برام سخته چون یکبار کردم و خوب شده و بعد از کوچکترین اشتباهم دوبار کینه کرده و اهل گذشت نیست)

    حالا من موندم چه کنم لطفا نظرتون رو بدین.
    دوستانی که توصیه به کوتاه اومدن و اشتی می کنن لطفا بگن چجوری اشتی کنم من دیگه هنگم.

  12. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام وقت بخیر
    دیدم هیچ کس نیومد جواب سوالامو بده گفتم شاید نا امید شدین از هدایتم به راه مستقیم
    همون روزی که اخرین پست رو گذاشتم فک کنم دو روز قبل ظهرغذا پختم و همسرم نیومدن.شب هم ساعت 10 اومد.من قبل اومدنش به ظاهرم رسیدم ولی وقتی اومد مثله خودش سرسنگین شدم اومد سلام کرد جواب دادم دوباره سرد برخورد کرد منم مثله خودش.
    ولی بعدش اومد اشتی کرد و منم استقبال کردم و خداروشکر خوبیم فعلا
    ولی هنوز هیچ کدوممون در مورد حل مشکلات حرفی نزدیم.
    نمیدونم اصلا حرفی بزنم یا نه می ترسم دوباره دعوامون شه
    ولی کلا با توجه به راهنمایی های شما دوستان عزیزم و مامانم و خواهرم به یه جمع بندی رسیدم.اینکه من همیشه خیلی به شوهرم ابراز علاقه می کردم و اون طااقچه بالا میذاشت واسم تصمیم این شده از این به بعد احترام رو جایگزین ابراز علاقه بیش از حد کنم.و بهش احترام بیشتری بذارم تا خودش ابراز علاقه کنه و منم واکنش مثبتی داشته باشم.
    این مدت که قهر بودیم نرفتم خونشون اونم نیومده خونه مامانم.نمیدونم چجوری دوباره روابط رو درست کنم.البته اینبار دعوا فقط بین خودمون دونفر بوده ولی خب خونه والدین هم دیگه نرفتیم.تصمیم گرفتم وقت روبرو شدن با خانوادش خیلی معمولی برخورد کنم انگار نه انگار یه مدته نرفتم و قهر بودیم.چون مشکلم با همسرم بود و خب اونها درسته با پشتیبانی بیش از حد تاثیر گذار بودن روی قهر طولانی ولی مقصر اصلی خودم و همسرم هستیم.
    من دوباره خوبی کردن رو بدون توقع به همسرم شروع کردم و خداروشکر ایشونم خوب شده این دوروزه
    مورد بعد اینکه اگه از دست همسرم دلخور شم به قول اقای خادم رضا عزیز به وظایفم عمل می کنم و کوتاهی نمیکنم و فقط کمی سرسنگین تر میشم.ایشاالله نتیجه بخش باشه.
    مورد بعد اینکه مامانم میگن وقتی بینتون مشکل بوجود میاد خودت عصر در هفته یه بار و برو به پدرومادرش سر بزن و رفت و امدت رو قطع نکن تا بعد رفتن واست سنگین و سخت نباشه چون با اونها که مشکلی نداری.نمیدونم این حرف مامانم درست هست یا نه لطفا نظر بدین دوستان

    دوستان عزیز که قبلا راهنمایی کردن و ازشون سوال کردم لطفا جواب بدین تا حرف ها و راهنمایی هاتون رو بهتر بتونم درک کنم

    تشکر از لطف و راهنمایی تک تک دوستان عزیز
    ویرایش توسط *مونا* : پنجشنبه 05 اردیبهشت 98 در ساعت 16:00

  13. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    maryam.mim (شنبه 07 اردیبهشت 98)

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مونای عزیز این آشتی هم مثل گذشته باعث تغییرلت رفتاری شما و همسرتون نمیشه. حتما در مورد مشکلاتتون باهم صحبت کنید و قبلش از همسرت بخواه که منطقی صحبت کنید بدور از هیجان. همسر شما چون همیشه عادت کرده که هر رفتاری داشته باشه شما نازش رو میکشی به این بازی علاقمند شده و چون این بار شمارو مصمم دیده خواسته بازی رو تمام کنه تا دوباره جایی دیگه و وقت دیگه بازی رو شروع کنه. همبن بازی ناز کردن.. بنظرم حتما مشاوره برید یا خودتون مشکلتون رو حل کنید. و از همسرتون بخواین مشکلاتتون بین خودتون دو تا بمونه و حل بشه و به خونواده ها کشیده نشه. مثلا اینکه مدت قهرتون خونه پدرو مادرهای همدیگه نمیرید این یعنی کشیدن مسائل خصوصی به خونواده ها.. و برخلاف نظر مادرتون من معتقدم شما لزومی نداره جدا برید سر بزنید به پدر شوهر و مادرشوهرتون. با هرکس همونقدر مهربون باشید که با شما هستن. البته این مشکل من هم هست چون شما هم مثل من دچار مهرطلبی هستین ولی من سعی میکنم کنترل کنم.شما هم کتاب بازی ها رو حتما بخونید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    maryam.mim (شنبه 07 اردیبهشت 98)

  16. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام مونای عزیز

    ببخشید که دیر تونستم بیام نظر بذارم. من می فهممت از اینکه می گی برای دریافت عشق و توجه از همسرت و آشتی کردن پیش قدم می شی احساس حقارت می کنی. حق هم داری. چون توجه و رابطه عاشقانه حق هر خانومی هست. و کاملا درکت می کنم. فقط نمی تونم بفهمم چرا انقدر حرف زدن با شوهرت سخته برات؟ چرا نمی تونی خواسته هات رو بگی؟ چرا دعوا می شه؟ دو تا آدم بالغ هستید و باید بتونید درخواست هاتون رو به هم بگید. به نظرم به جای محبت کردن بدون توقع سعی کن مهارت ارتباطی ات رو تقویت کنی. از همین سایت هم می تونی کمک بگیری. باید بتونی بدون عصبانی شدن یا عصبانی کردن کسی خواسته هات رو بگی و انتقادات رو بپذیری.

    راستش رابطه شما رو که در موردش می خونم یاد دوره های دوستی همکلاسی های دانشگاهم می افتم. یه روز با پسره قهر بودن یه روز آشتی و همیشه هم می خواستن بدونن باید چیکار کنن. به نظر من یه وقتی بذار چند تا کتاب در این مورد پیدا کن . من به تازگی یه کتاب خوندم که خیلی جالب بوده برام (هنر خوب زندگی کردن نوشته رولف دوبلی) 52 تا موضوع رو عنوان می کنه که باعث می شه ما خودمون زندگی رو به خودمون زهر کنیم. بخون و تمرین کن. خوندن تنها اثری نداره باید یاد بگیری و به کار ببندی. کتابهایی که مهارت ارتباطی رو یاد بدن زیادن اگر یادم اومد یا پیدا کردم برات می ذارم اسماشونو.

    بازم می گم به جای محبت بی توقع مهارت هات رو ببر بالا. محبت کردن خوبه اما خواه تا خواه توقع میاره. برای تو نیاره برای همسرت میاره. به خودت بیشتر برس و به خودت احترام بذار تا بقیه یاد بگیرن بهت احترام بذارن. نمی گم خودخواه باش و از خود گذشتگی نداشته باش اما اگه کاری رو برخلاف میلت انجام می دی حتما عنوان کن به خاطر همسرت بوده. مثلا در مورد اینکه خونه خانواده همسرت بری. واقعا خودت دوست داری بری؟ دوست داری بدون همسرت بری؟ انقدر ارتباطت با مادرشوهرت خوبه که تنهایی بری بهت خوش می گذره؟ اگر واقعا اینجوریه برو. هر وقت هم دوست داری برو و از زمانت لذت ببر. اما اگر دوست نداری و می خوای به خاطر شوهرت بری به نظر من تنها نرو. با شوهرت برو و فاصله ات رو حفظ کن. به شوهرت بفهمون که به احترام اون و به احترام مادرش می ری. نه اینکه دعوا کنیا. حالا فردا رابطت با اونا رو خراب نکنی بگی مریم گفت. مثلا بگو وای دلم می خواست امشب برم آرایشگاه موهامو رنگ کنم ولی اشکال نداره با تو میریم یه سر به مامانت بزنیم که هم تو خوشحال می شی هم مامانت. اینجوری بگی نه تو تحقیر شدی نه همسرت و البته اینکه همسرت می فهمه به خاطر اون داری می ری و براش احترام قائلی.

    الانم نگران نرفتن طولانی مدت خونه مادرشوهرت نباش وقتی همسرت خواست بره یه جعبه شیرینی بگیر برو همه زن و شوهر ها دعوا می کنن. دعوای شما هم عادی شده. حالا که آشتی کردین به روی خودت نیار و حتما با همسرت برو. لازم نیست تنها بری. من مادرشوهرت رو نمی شناسم اما شاید شوهرت فکر کنه تنها می ری که از اون پیش مادرش گله کنی پس شاید خودش باشه بهتر باشه.

    بازم می گم به جای اینکه اینجا دنبال این باشی که یه نفر بیاد بگه چیکار کنی که اگه نیان نا امید بشی، برو مهارت ارتباطی یاد بگیر و شناختت رو از زندگی و کلا زندگی مشترک ببر بالا.

    موفق و خوشبخت باشی


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.