به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام. منم تازه 3 ماهه برای فوق لیسانس اومدم کانادا.
    تاپیکهای قبلی شما رو خوندم متوجه شدم شما هدف تون رو نمی دونید. بی هدف هستید و نمی دونید از زندگی چی می خواید.

    تاپیکهای قبلی تون مدام گفتید می خواید پیشرفت کاری و اقتصادی کنید و حتی ازدواج رو مانع اینها می دونستید. ولی الان میگید حسرت می خورید به کسایی که ازدواج کردن و شوهر و بچه دارن.

    از سر کار قبلی تون هم که منشی بودید خیلی ناراضی و ناراحت بودید. الانم هم از مهاجرت و هم از رشته تون ناراضی هستید.

    من متوجه ام شما خانواده خیلی وابسته و نزدیکی بودید و شما تا حالا دور از خانواده نبودید و الان تحمل دوری براتون خیلی سخت تر از منه. ولی دلیل نمیشه ما بی هدف و بدون برنامه تصمیم های مهم زندگی مون رو بگیریم.

    در مورد رشته معماری هم درست میگید. توی آمریکای شمالی معماری رو اصلا جز رشته های مهندسی نمی کنن، رشته هنر محسوب می کنن. برای همین به معماری لااقل توی کانادا اصلا بورسیه و فاند نمی دن. ولی به رشته های مهندسی راحت میدن.

  2. کاربر روبرو از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (یکشنبه 11 فروردین 98)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    70
    Array
    سلام بنظرم همونجا بمون و درست رو تموم کن
    ایران هیچی نداره
    هیچ اینده شغلی نداره
    من سال اخر ph.D هستم رشتمم دوس دارم هیچ شغلی برام نیس
    ای کاش مثل شما اپلای میکردم کار خوبی کردی رفتی

  4. کاربر روبرو از پست مفید zzzz تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (یکشنبه 11 فروردین 98)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام دوستان.. من خیلی خسته روحی هستم..

    اینجا همگروهیامو دوست ندارم.. درسامونو دوست ندارم. خیلی مسخره و بیخوده.. الکی ماکت باید بسازیم. الکی نقاشی بکشیم و طراحی های الکی..

    دوست ندارم ادامه بدم دیگه..

    ولی چون بورسیه کردن نمی شه ادامه ندم.. وگرنه باید جریمه بدم و بعدشم باید برگردم ایران..

    اصلا دوست دارم برگردم ایران و دیگه هم نیام اینجا.. چیه اینجا! دور از فامیل و خانواده.. درسایی که دوست نداری و الکی و بی خود هستن.. خسته شدم از همه چیز..

    دلم آرامش شیراز رو می خواد..

    نمی دونم شاید افسرده هستم.. آره فکر می کنم افسرده هستم..

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 دی 98 [ 01:40]
    تاریخ عضویت
    1397-10-27
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,295
    سطح
    19
    Points: 1,295, Level: 19
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. یه مدت نبودید فکر کردم اوضاع رو به راه هست.

    احتمالا به خاطر فشار روحی اینقدر از این رشته بدتون میاد. بابا دکتری که خیلی درگیری درسی نداره بعد یه مدت وقتت بیشتر دست خودت هست و میتونی به خانواده سر بزنی. البته الان بلیط گرون شده ولی باز هم میشه هر از گاهی رفت و آمد داشت.

    شما که شیرازی هستی چرا با شعر آشتی نمیکنی؟ شعر خوب روحت رو تازه نگه میداره.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Hamid22 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (جمعه 20 اردیبهشت 98)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:38]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    785
    امتیاز
    23,048
    سطح
    93
    Points: 23,048, Level: 93
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,553

    تشکرشده 1,773 در 731 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    خانم بانوی افتاب

    چرا ریشه کار رو هدف نمیگیرید. شما که دختر باهوش و توانمندی هستین؟!

    مطمئن باشید وقتی هم برگردید ایران بعد از مدتی شروع میکنید به اینکه چرا برگشتم، ایندمو خراب کردم، ایران هیچ شخصی پیشرفت نمیکنه و غیره.
    یه بار برای همیشه بشینید با خودتون فکر کنید شما کی هستید و چه هدفی دارید. اون وقت ازاد میشید و تصمیم گیری و زندگی براتون لذت بخش تر میشه.

  9. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    بانوی آفتاب (جمعه 20 اردیبهشت 98), زن ایرانی (جمعه 20 اردیبهشت 98)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام Hamid22 و Mvaz گرامی ممنون

    نه من دکترا نیستم ارشد می خونم. آره بلیط گرون شده.. خیلی گرون.. آره 2 ماه دیگه این ترم تمومه و میشه بریم ایران و دوباره آخرای شهریور باید برگردیم اینجا.. ولی دوست دارم برم دیگه بر نگردم.. اصلا اینجا رو دوست ندارم.. درواقع رشتمو دوست ندارم.. کارا همش گروهیه.. کارای الکی و مسخره..
    حداقل اگه درست درس و کتاب بود خیلی خوب بود.. مثل بقیه رشته ها می نشستیم درسمونو می خوندیم نه که همش ماکت و نقاشی و خط خطی مسخره.. همگروهیام هم خیلی بد هستن.. :(

    ممنون
    Mvaz گرامی. من راستش هدف خاصی ندارم.. فقط دوست دارم آزاد باشم.. یه کار ساده و خوبی توی شیراز داشته باشم.. برم سر کار و بیام خونه.. ازدواجم کنم برم سر خونه و زندگی خودم یه زندگی خوب و ساده..

    الان این همه سحتیو دلتنگی و دوری از کشور و خانواده چه فایده ای داره.. درسامونم دوست ندارم. خیلی مسخره هست..

    اصلا حس و حال خوبی ندارم..

    :(((((((

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بانوی آفتاب نمایش پست ها
    سلام Hamid22 و Mvaz گرامی ممنون

    نه من دکترا نیستم ارشد می خونم. آره بلیط گرون شده.. خیلی گرون.. آره 2 ماه دیگه این ترم تمومه و میشه بریم ایران و دوباره آخرای شهریور باید برگردیم اینجا.. ولی دوست دارم برم دیگه بر نگردم.. اصلا اینجا رو دوست ندارم.. درواقع رشتمو دوست ندارم.. کارا همش گروهیه.. کارای الکی و مسخره..
    حداقل اگه درست درس و کتاب بود خیلی خوب بود.. مثل بقیه رشته ها می نشستیم درسمونو می خوندیم نه که همش ماکت و نقاشی و خط خطی مسخره.. همگروهیام هم خیلی بد هستن.. :(

    ممنون
    Mvaz گرامی. من راستش هدف خاصی ندارم.. فقط دوست دارم آزاد باشم.. یه کار ساده و خوبی توی شیراز داشته باشم.. برم سر کار و بیام خونه.. ازدواجم کنم برم سر خونه و زندگی خودم یه زندگی خوب و ساده..

    الان این همه سحتیو دلتنگی و دوری از کشور و خانواده چه فایده ای داره.. درسامونم دوست ندارم. خیلی مسخره هست..

    اصلا حس و حال خوبی ندارم..

    :(((((((
    سلام دوست عزیز.کاملا احساست طبیعیه چون دلتنگ خانواده هستی و کنار اومدن با شرایط جدید خیلی سخته. من که بعد از ازدواج رفتم خارج از کشور پیش همسرم با اینکه استرسی هم نبود ولی تمام حالت های شمارو داشتم و بشدت دلتنگ خانواده م بودم و دوست داشتم برگردم ایران و پیش خانواده م باشم با اینکه همسرم هم خیلی خوب بود و درک میکرد. خواستم بگم یکم تحمل کن یکسال بگذره عادت میکنی و اصلا دیگه به ایران هم فکر نمیکنی. مثل الان من که تمام تلاشم رو دارم میکنم که بتونم اپلای کنم یا از طریق مهاجرت برم. قدر موقعیتت رو بدون و اینو در نظر بگیر الان خیلی ها آرزو دارن جای شما باشن. با تلاش ادامه بده درستو و اونجا بعد ارشد کار پیدا کن که بتونی اقامتت رو بگیری. خوبیش اینه دو ماه دیگه برمیگردی پیش خانواده ت و حالت بهتر میشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (دوشنبه 23 اردیبهشت 98)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام بانوی افتاب من هم دوره ارشدم رو دانشگاه شیراز بودم و میدونم چقدر تحصیلاتت معتبره
    بنظر من فکر ازدواج باش حیف هست فکر برگشتن باشی یا اینکه خودت رو اذیت کنی به تحمل کردن شرایط... مشکل اینجاست همه ما ادما از یه سنی به بعد تنهایی رو تاب نمیاریم تنهایی از شب و تاریکی دوران کودکی ترسناک تر میشه برامون. فکر ازدواج هستی؟ من خودم برنامم این هست اول ازدواج کنم بعد اپلی کنم و گرنه برای ی پسر تنها رفتن اون سمت هم باز حس غم میاره.
    چرا فکر ازدواج نیستی؟

  14. کاربر روبرو از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (دوشنبه 23 اردیبهشت 98)

  15. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,380 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    بخشی مهمی از افکار شما ناشی از افسردگیه و مهمتر از اون خارج شدن از دایره راحتی(comfort zone)هر چه ترسها و اضطرابهای شما بیشتر باشه خروج از این دایره سخت تره و تردیدهای شما رو بیشتر میکنه دایره راحتی جاییه که فرد در اون کمترین اضطراب رو تجربه میکنه ممکنه برای کسی شستن ظرفها باشه یا تکیه دادن روی صندلی و مطالعه کردن توی اتاق شخصی.درپست اول گفتید دلت برای شهر خودت و کارهای روتینی که انجام دادی تنگ شده اون فضاها دایره راحتی شما بوده اگه میخوای تغییر کنی و یک عمر از ثمره این تغییر بهره ببری حالتهای الان رو مدیریت کن نذار احساسات منفی بهت غلبه کنه.

    در مورد رشته معماری هم انتخاب بسیار خوبی کردی رشته ایه که نیاز به خلاقیت و خوش فکری داره کشوری هم در اون تحصیل میکنی بسیار مناسب با این رشته ست میتونی بناهای تاریخیشون و سبک معماری گذشته و حال اونها رو ببینی. هم برای مرمت آثار تاریخی به این رشته بسیار نیاز هست هم برای ایده معماری های نو و بکر و کم هزینه تر(اینقدم غر نزن)
    ویرایش توسط ammin : شنبه 21 اردیبهشت 98 در ساعت 02:16

  16. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 23 اردیبهشت 98), Mvaz (شنبه 21 اردیبهشت 98), بانوی آفتاب (دوشنبه 23 اردیبهشت 98)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام خانم زن ایرانی گرامی ممنون بابت راهنمایی تون.. بله شاید باید زمان بگذره.. ولی راستش من از همون اولم دوست نداشتم بیام.. توی رودربایستی قرار گرفتم و مجبور شدم بیام.. توی خانواده و فامیل ازبس گفتن می خوای بری و مادر و پدرم هم دوست داشتن، مجبور شدم بیام و نمی تونستم بگم نمیرم.. الانم خداروشکر اوضاع خوبه ولی دوست داشتم خیلی پول داشتم هر دفعه که دلم می خواست میرفتم پیش خونواده میموندم و بر می گشتم.. ولی اون روز داشتم نگاه می کردم دیدم بلیط هواپیما رفت و برگشت شده 7 میلیون و خورده ای!!!!! این یه ذره پولی هم که بهمون میدن همش میره برای هواپیما و رفت و آمد.. پس منطقی هم نیست که هردفعه برم و بیام.. و نمی شه اصلا :((

    آقای telegramid-truemotion گرامی بابت پاسختون.. راستش سن من هم کم نیست.. دو سال دیگه 30 ساله می شم.. دوست داشتم ازدواج کرده بودم و سر خونه و زندگیم بودم و یه زندگی ساده و آروم داشتم پیش خونواده م همون شیراز... (اصلاً یکی از ایده آل های من همینه..) که یه زندگی ساده و با آرامش داشته باشم و نزدیک خونواده م باشم.. ولی هردفعه که زنگ می زنم با مادرم اینا صحبت می کنم میگن تلاش کن همونجا بمونی و بری سرکار.. ولی من اینجا رو دوست دارماا ولی دوست دارم خونواده م هم پیشم باشن.. خانواده م هم پیشم باشن ولی شیراز رو که نمی شه اورد اینجا.. من خیلی وقتا دلم برای محله مون.. برای همسایه ها برای شهرمون برای شلوغی هاش برای حتی چیزهای بدش هم تنگ می شه..




    آقای امین گرامی ممنون بابت راهنمایی خوبتون.. بله من حس می کنم خیلی افسرده هستم.. نشانه های افسردگی هم خیلی دارم.. مثلا از جمع گریزان هستم.. و بی رمق هستم..
    نه راستش معماری رو دیگه دوست ندارم.. استعداد معماری رو دارم و مهارت های هنری این رشته رو مثل نرم افزارها و این چیزا رو دارم اما برای شغل آینده اصلا دوست ندارم... چون اول اینکه کار براش کمه، و حقوقش هم نسبت به بقیه رشته های مهندسی کمتره.. رشته بدرد بخوری هم نیست.. همش کارهای مسخره توی دانشگاه انجام میدیم.. الکی خودمونو خسته می کنیم ماکت می سازیم.. کارای الکی و غیر علمی که نیاز به متخصص هم نداره و هر آدمی می تونه انجام بده..

    من رشتمو اصلا دوست ندارم فقط سعی می کنم دانشگاه رو به خوبی بتونم تموم کنم و بعدش برم سمت رشته ی بدرد بخوری مثل کامپیوتر.. ولی نمی دونم از چه راهی و کجا و چطوری برام امکانش فراهم باشه..

    اصلا حس می کنم نباید میومدم اینجا.. توی رودربایستی قرار گرفتم مجبور شدم بیام .. بین خانواده و فامیل زشت بود بگم قبول شدم ولی نمیرم.. ازبس همه می گفتن کی میری چرا نمیری و این حرفا، دیگه نمی شد بگم نمیرم.. اعتماد به نفس نه گفتن نداشتم.. وگرنه من قلباً هم دوست نداشتم بیام.. :((

    ولی از طرفی هم اگه نیومده بودم ، دیگه مدام با خودم فکر می کردم که چرا نرفتم و اونجا خیلی خوبه و خارجه و عالیه و کاش رفته بودم..

    کاش میشد ماهی یه بار یا هر از چند مدت که دوست داشتیم هرجایی که دلمون می خواست می رفتیم..
    همه مشکلات بخاطر اقتصاده.. همه ی مشکلات..


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.