با سلام خدمت همگی
نمیدانم چرا پستی که میزارم بدون جواب میمونه ولی واقعا به همدردی و پاسخ نیاز دارم. 41 سال دارم و شوهرم 45 هر دو تحصیلکرده و شاغل هستیم.دو دختر 8 و 10 ساله دارم. بیشترا زیکهفته هست که شوهرم سر اینکه حرفش رو گوش نکردم و به مراسمی رفتم عصبانی شده و قهر کرده است و اصلا حرف نمیزنه با تنفر منو نگاه میکنه البته دلیل قهرش این هست که من همیشه جلوش می ایستم و مقابله میکنم، باهاش مخالفت می کنم،جواب پس میدم،دلیل می آورم. فوق العاده مغرور و یکدنده هست و انتظار داره هر چی بگه درست یا غلط من بگم درسته.همیشه منو به نفهمیدن محکوم میکنه البته پیش بچه ها و اگر اعتراض کنم بیشتر عصبانی میشه.میگه تربیتت درست نیست و منم باید بگم بله درست میگین. همیشه از خانواده ام بد میگه فوق العاده حساس و از تمام کارها و رفتارای اونا ناراحت هست و انتار داره هر موقع از خانوادم بد گفت منم بگم بله درست میفرمایید.اونقدر توی 18 سال زندگیم ناراحتم کرده که توی قلبم اصلا دوستش ندارم و دوست دارم پیشم نباشه و از من دور باشه تا راحت زندگی کنم ولی بچه هام رو نمیتونم ول کنم خیلی نگران اونها هستم.هر روز هم که میگذره تحمل کردنه همدیگه برامون سخت میشه.خیلی دوست دارم خونه ای اجاره کنم و اونجا با بچه ها بمونم ولی اجازه اومدنه بچه ها رو نمیده میگه خودت برو.بچه ها هم خیلی ناراحت میشن و میخوان پیش من بمونن. توی دعوای اخیری که داشتیم صراحتا گفت که نمیخوامت. واقعا موندم چیکار کنم. خیلی زیاد با هم دعوا و مشاجره داریم. اون فقط رفتار منفی منو میبینه همانطور که نسبت به خانواده من منفی هست. تو رو خدا کمکم کنید چیکار کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)