به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 99 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1397-12-12
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    25

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    10 سال گذشت پس کی به همسرم علاقه مند میشم؟

    با سلام
    امیدوارم دوستان مجرد پست منو بخونن تا شاید هیچ وقت به مشکل من برنخورن

    تک دختر بودم و تنها یه جورایی تو خانواده سنتی و مذهبی بزرگ شدم یه خانواده دارای تنش .مادر یه چیزی میگفت پدر یه چیزی یه بار ندیدیم که این دوتا عاقلانه حرف بزنن .مامانم چرا بیشتر مواقع بر پایه عقل حرف میزد ولی من دچار دوگانگی بودم نمیدونستم بر پایه عقلم عمل کنم یا بر پایه احساس .
    به همین منوال گذشت هر چی بزرگتر میشدم نیازم به جنس مخالف بیشتر میشد مخصوصا وقتی میفهمیدم مثلا یکی از دوستام ازدواج کرده که دیگه افسردگی میگرفتم .بزرگ شدن در خونه سنتی و مذهبی با تعصبات قدیمی واقعا زجر اوره.بالاخره به دانشگاه رفتم .مامانم بر اساس باور قدیمی که بقیه خواهراش از این سن خواستگار راه دادن پس منم باید برای دخترم از فلان سال خواستگار راه بدم و اینکارو کرد و دوازه باز شد.

    من خیلی خوشحال بودم چون واقعا به همصحبت نیاز داشتم .یادم شد بگم قبل از ازدواج خیلی از طریق ذهنم فکر و خیال ازدواج و عشق و عاشقی میکردم .از ازدواج واسه خودم یه بت ساخته بودم که میتونم از طریق ازدواح از شر زندگی یکنواخت و پر تنش و محدودم رها بشم.بعد از اومدن چند خواستگار یه نفر اومد که از دوشتان فامیلمون بود خانواده خوب و با اصالتی بودن منم بدون در نظر گرفتن اینکه اصلا چه معیار هایی دارم جواب مثبت دادم .همه ازشون تعریف میکردن خوب و تحصیلکرده بودن مومن بودن .خب منم بیشتر به این جنبه ها توجه کردمو بله رو گفتم بدون در نظر گرفتن اینکه ایا واقعا بهش علاقه دارم ؟ایا دوست دارم یه رروز ببینمش.راست میگن مهر طرف باید به دلت بیفته ولی من به جنبه ها ی باطنی اصلا توجه نکردم.
    متاسفانه از فردای عقد با افسردگی زیادی مواجه شدم اما حرفمو به هیچ کس نمتونستم بگ فقط یک بار رفتم مشاوره و مشاور گفت باید طلاق بگیری اومدم و به پدر مادرم گفتم اونا خیلی برخورد بدی باهام کردن داد زدن دعوام کردن .خب از نظر اونا این پسر خوبی بود اما از دل من خبر نداشتن من از درون داشتم میسوختم خودم کرده بودم .چون در خانواده ارزش های اشتباهی به من یاد داده بودن من اصلا واسه ازدواجم هدفی نداشتم جز خلاصی .و بالاخره بعد یک سال زندگیمون شروع کردیم یک سال عقد با درگیری .قهر تنش و خاطرات بد گذشت والان 10 سال از اون روز میگذره و من صاحب دو فرزندم و همچنان نسبت به همسرم حسی ندارم.
    خیلیییی سخته کنار کسی زندگی کنی که همه از بیرون تو رو خوشبخت بدونن اما خودت بهش حسی نداشته باشی.شاید باورتون نشه تا الان نتونستم بپذیرمش .یه زندگی روتین و حسرت بار .اصلا از همون روز اول محرمیت از دیدنش خوشحال نمیشدم تا الان.بعضی وقتا دوست دارم نباشه .نیاد خونه چون من در کنارش هیچ وقت شاد نبودم هیچ وقت ارامش نداشتم .اون جنس احساسش فرق داشت اما من جنس احساسم یه جور دیگه بود.
    نمیدونم اینجا مشاورین هستن و گفتم تیر اخر و بزنم شاید از دید شما دوستان مساله کمی حل بشه
    چیزی که زیاداذیتم میکنه اینه که همیشه در ذهنم در حال مبارزه ا م .همیشه میکم نه شاید یه اتفاقی تو زندگیت بیفته و جدا بشی راحت بشی حسرت یه زندگی با عشق .با انتظار برام مونده.ایشونم ادم جدی و منطقی هستن و کلا احساسش به زندگی خیلی جدی است اما من روح و احساسم خیلی وقته ترک برداشته.وقتی با هاش حرف میزنم خیلی نمیتونه درکم کنه .چون نگاهش به زندگی چیز دیگه ایه مسایلو سخت میگیره زود عصبی میشه .اما این زندگی نبود که من دنبالش بودم .هیچ وقت

    اگز دوستان تجربه این چنینی مثه من داشتن که روابطشون بهبود پبدا کرده خوشحال میشم نظرتون بشنوم.ولی ای کاش پدر و مادر م بهم مجال زندگی کردن میدادن .

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بیچاره همسرت
    گاهی ما ادما ادم ندیده ایم
    اره به واقع ادم ندیده ایم
    یعنی فکر میکنیم بقیه بهتر از همسر ماهستن همسری که تنها عیبش اینه که بعصی مواقع عصبی میشه
    حوب چرا در مورد اخلاقشون باهاشون صحبت نمیکنید
    میدونید من فکر میکنم ایراد از همسر شما نیست شما افسرده شدید
    چه عشقی قشنگتر از 10 سال زندگی
    چه عشقی قشنگ تر از دو تا فرزندگل
    چه عشقی زیبا تر از اینهمه جنگیدن برای رندگی با همسرتون
    چند وقت دیگه وقتی برای خودتون چایی میریزید و کنار هم میشینید و به بچه هاتون نگاه میکنید و روزهایی که با هم بودید ووفادار به هم با تمام مشکلات و با هم خاطراتتون مرور میکنید

    شما معنای عشق و دوست داشتن نمیفهمید هنوز
    این معنای عشق و دوست داشتن
    هوس با این دوتاکاملا متفاوت
    ویرایش توسط خادم رضا : پنجشنبه 16 اسفند 97 در ساعت 14:37

  3. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    Quality (پنجشنبه 16 اسفند 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 99 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1397-12-12
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    25

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره شما درست میگین ولی من اررزش هام و اون چیزی مه از زندگی میخواستم خیلی فرق داره.تالبته بگم عصبی بودن ایشون یکی عیب از عیب های ائیشونه.زندگی با یه ادم خشک و جدی بی هیجان لبی انعطاف مثه زندگی با یه سنگه

  5. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هز ارزشی بر مبنای هدفی پایه گزاری شده
    بعضی ها هدفاشون بر اساس انسانیت
    بعضی ها بر اساس حیوانیت
    بعضی هام بر اساس پایین تر از این دو
    شما هدفهاتون رو درست کنید
    شما بر چه مینایی؟
    انسانها با هم حرف میزنند اگر از موردی ناراحتن مشاوره میرن چون نمیخوان همدیگه رو اذیت کنن چون بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک پیکرند

  6. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    Quality (پنجشنبه 16 اسفند 97)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    امیدوارم بتونید مشکلاتتون رو حل کنید.
    از نظر من لایق سرزنش نیستین و چون من نوعی با دیدگاه خودم به شما نگاه می کنم و جای شما زندگی نکردم ممکنه که کامل شما رو نفهمم.
    بنابراین چند تا سوال دارم.
    با چیزهایی که می گین همسرتون شخصیت وسواسی مجبور دارن؟
    شما مشکل منیک دیپریشن دارین؟
    اگه در مورد این ها اطلاع ندارین تو اینترنت سرچ کنید و بخونید.
    اولین و مهم ترین مسئله در ازدواج به دل نشستنه. البته تو آقایون مهم تره و تو خانوما به علت هایی کم رنگ تره. بنابراین اگه جای شما و همسرتون از نظر شخصیتی و دیدگاه عوض شده بود تا الان طلاق گرفته بودن!!! این که طلاق نگرفتین و زیاد تلاش نکردین تعجبی نداره.
    دومین مسئله اینه که شما متاسفانه تو دنیای خیالی خودتون زندگی می کنید.که یا نشانه ی افسردگی و اضطراب شماست که ناشی از کمال گرایی هست یا علتش حالت منیک در شماست. حالا این دنیای خیالی رو توصیف کنید بهتره. من یه حدسایی میزنم.
    نکته ی دیگه هم می تونه خودشیفتگی پنهانی در شما باشه.
    حالا به من بگین در طول شبانه روز چند ساعت خودتون رو درگیر عشقای آتشین خیالی می کنید؟
    آیا یک آقا رو تصور می کنید که بسیار عاشق شماست و با هم مسافرت میرین یا همچین خیالاتی؟
    البته این حدس منه و اگه اشتباه می کنم امیدوارم ببخشید.
    خیلی کامل در مورد خودتون توضیح ندادین آخه.
    در ضمن افسردگی یا ناراحتی درمان داره و این که این طور عاجزانه اسم خودتون رو رنج و درد و ... انتخاب کنید رفتار چندان جالبی نیست.
    قبل از مبارزه شکست خورده اید انگار....

  8. 2 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    رنج (شنبه 18 اسفند 97)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 99 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1397-12-12
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    25

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زندگی خوب
    ممنون که از لحاظ روانشناسی منو بررسی کردین این وقتی که برام گذاشتین قابل تحسینه.
    بله من کلا تو خیالاتم هستم حتی از بچگی
    درسته مردیو در ذهنم تصور میکنم که همیشه باهاش خوشبختم .باهاش دارم شوخی میکنم .بیرون میرم.میخندم.و کلا ارامش دارم .یه دفعه به خودم میام و میگم درای چیکار میکنی با خودت .اصلا دست خودم نیست.احساس میکنم شاید یه نوع مشکل روانی هست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام
    امیدوارم بتونید مشکلاتتون رو حل کنید.
    از نظر من لایق سرزنش نیستین و چون من نوعی با دیدگاه خودم به شما نگاه می کنم و جای شما زندگی نکردم ممکنه که کامل شما رو نفهمم.
    بنابراین چند تا سوال دارم.
    با چیزهایی که می گین همسرتون شخصیت وسواسی مجبور دارن؟
    شما مشکل منیک دیپریشن دارین؟
    اگه در مورد این ها اطلاع ندارین تو اینترنت سرچ کنید و بخونید.
    اولین و مهم ترین مسئله در ازدواج به دل نشستنه. البته تو آقایون مهم تره و تو خانوما به علت هایی کم رنگ تره. بنابراین اگه جای شما و همسرتون از نظر شخصیتی و دیدگاه عوض شده بود تا الان طلاق گرفته بودن!!! این که طلاق نگرفتین و زیاد تلاش نکردین تعجبی نداره.
    دومین مسئله اینه که شما متاسفانه تو دنیای خیالی خودتون زندگی می کنید.که یا نشانه ی افسردگی و اضطراب شماست که ناشی از کمال گرایی هست یا علتش حالت منیک در شماست. حالا این دنیای خیالی رو توصیف کنید بهتره. من یه حدسایی میزنم.
    نکته ی دیگه هم می تونه خودشیفتگی پنهانی در شما باشه.
    حالا به من بگین در طول شبانه روز چند ساعت خودتون رو درگیر عشقای آتشین خیالی می کنید؟
    آیا یک آقا رو تصور می کنید که بسیار عاشق شماست و با هم مسافرت میرین یا همچین خیالاتی؟
    البته این حدس منه و اگه اشتباه می کنم امیدوارم ببخشید.
    خیلی کامل در مورد خودتون توضیح ندادین آخه.
    در ضمن افسردگی یا ناراحتی درمان داره و این که این طور عاجزانه اسم خودتون رو رنج و درد و ... انتخاب کنید رفتار چندان جالبی نیست.
    قبل از مبارزه شکست خورده اید انگار....

    سلام زندگی خوب
    ممنون که از لحاظ روانشناسی منو بررسی کردین این وقتی که برام گذاشتین قابل تحسینه.
    بله من کلا تو خیالاتم هستم حتی از بچگی
    درسته مردیو در ذهنم تصور میکنم که همیشه باهاش خوشبختم .باهاش دارم شوخی میکنم .بیرون میرم.میخندم.و کلا ارامش دارم .یه دفعه به خودم میام و میگم درای چیکار میکنی با خودت .اصلا دست خودم نیست.احساس میکنم شاید یه نوع مشکل روانی هست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام
    امیدوارم بتونید مشکلاتتون رو حل کنید.
    از نظر من لایق سرزنش نیستین و چون من نوعی با دیدگاه خودم به شما نگاه می کنم و جای شما زندگی نکردم ممکنه که کامل شما رو نفهمم.
    بنابراین چند تا سوال دارم.
    با چیزهایی که می گین همسرتون شخصیت وسواسی مجبور دارن؟
    شما مشکل منیک دیپریشن دارین؟
    اگه در مورد این ها اطلاع ندارین تو اینترنت سرچ کنید و بخونید.
    اولین و مهم ترین مسئله در ازدواج به دل نشستنه. البته تو آقایون مهم تره و تو خانوما به علت هایی کم رنگ تره. بنابراین اگه جای شما و همسرتون از نظر شخصیتی و دیدگاه عوض شده بود تا الان طلاق گرفته بودن!!! این که طلاق نگرفتین و زیاد تلاش نکردین تعجبی نداره.
    دومین مسئله اینه که شما متاسفانه تو دنیای خیالی خودتون زندگی می کنید.که یا نشانه ی افسردگی و اضطراب شماست که ناشی از کمال گرایی هست یا علتش حالت منیک در شماست. حالا این دنیای خیالی رو توصیف کنید بهتره. من یه حدسایی میزنم.
    نکته ی دیگه هم می تونه خودشیفتگی پنهانی در شما باشه.
    حالا به من بگین در طول شبانه روز چند ساعت خودتون رو درگیر عشقای آتشین خیالی می کنید؟
    آیا یک آقا رو تصور می کنید که بسیار عاشق شماست و با هم مسافرت میرین یا همچین خیالاتی؟
    البته این حدس منه و اگه اشتباه می کنم امیدوارم ببخشید.
    خیلی کامل در مورد خودتون توضیح ندادین آخه.
    در ضمن افسردگی یا ناراحتی درمان داره و این که این طور عاجزانه اسم خودتون رو رنج و درد و ... انتخاب کنید رفتار چندان جالبی نیست.
    قبل از مبارزه شکست خورده اید انگار....
    میتونم بپرسم چه جوری متوجه شدین که شاید دچار شیدایی باشم؟ایا میتونم درمانش کنم؟بیماری روحی واقعا سخت تر از بیماری جسمیه؟
    بعضی وقتا با خودم میگم حروم شدم شاید به قول شما یه نوع خود شیفتگی

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام
    امیدوارم بتونید مشکلاتتون رو حل کنید.
    از نظر من لایق سرزنش نیستین و چون من نوعی با دیدگاه خودم به شما نگاه می کنم و جای شما زندگی نکردم ممکنه که کامل شما رو نفهمم.
    بنابراین چند تا سوال دارم.
    با چیزهایی که می گین همسرتون شخصیت وسواسی مجبور دارن؟
    شما مشکل منیک دیپریشن دارین؟
    اگه در مورد این ها اطلاع ندارین تو اینترنت سرچ کنید و بخونید.
    اولین و مهم ترین مسئله در ازدواج به دل نشستنه. البته تو آقایون مهم تره و تو خانوما به علت هایی کم رنگ تره. بنابراین اگه جای شما و همسرتون از نظر شخصیتی و دیدگاه عوض شده بود تا الان طلاق گرفته بودن!!! این که طلاق نگرفتین و زیاد تلاش نکردین تعجبی نداره.
    دومین مسئله اینه که شما متاسفانه تو دنیای خیالی خودتون زندگی می کنید.که یا نشانه ی افسردگی و اضطراب شماست که ناشی از کمال گرایی هست یا علتش حالت منیک در شماست. حالا این دنیای خیالی رو توصیف کنید بهتره. من یه حدسایی میزنم.
    نکته ی دیگه هم می تونه خودشیفتگی پنهانی در شما باشه.
    حالا به من بگین در طول شبانه روز چند ساعت خودتون رو درگیر عشقای آتشین خیالی می کنید؟
    آیا یک آقا رو تصور می کنید که بسیار عاشق شماست و با هم مسافرت میرین یا همچین خیالاتی؟
    البته این حدس منه و اگه اشتباه می کنم امیدوارم ببخشید.
    خیلی کامل در مورد خودتون توضیح ندادین آخه.
    در ضمن افسردگی یا ناراحتی درمان داره و این که این طور عاجزانه اسم خودتون رو رنج و درد و ... انتخاب کنید رفتار چندان جالبی نیست.
    قبل از مبارزه شکست خورده اید انگار....
    میتونم بپرسم چه جوری متوجه شدین که شاید دچار شیدایی باشم؟ایا میتونم درمانش کنم؟بیماری روحی واقعا سخت تر از بیماری جسمیه؟
    بعضی وقتا با خودم میگم حروم شدم شاید به قول شما یه نوع خود شیفتگی

  10. کاربر روبرو از پست مفید رنج تشکرکرده است .

    زندگی خوب (جمعه 17 اسفند 97)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    من تحصیلات روانشناسی ندارم. نمی تونم برای شما چیزی رو تشخیص بدم یا راهکار برای درمان بدم. متاسفم.صرفا گفتمان بین دو دوسته.
    خوشحالم از اینکه اهل مطالعه هستین و رفتین دنبال خوندن.
    از نوع مطرح کردن مشکل متوجه شدم که منیک دارین. حدسم خفیف بود ولی با توضیحاتی که دادین مثل این که براتون دردسر درست کرده وسواس فکری هم دارین گویا.
    زندگی موازی با واقعیت و در خیال باعث تشدید این مسئله و به خصوص افسردگی و خشم و عصبانیت خواهد شد.
    چون شما متوجه میشید که رنج می برید اما خودتون رو گول می زنید.
    مثل کسی که با پای شکسته فوتبال بازی می کنه.... درد داره ولی خودشو به بی توجهی زده... روزی این پای شکسته عفونی خواهد شد...
    هیچ آدمی نمی تونه خودش رو گول بزنه و دادگاه ذهن روزی بابت فرار از مشکلات به زانو درش خواهد آورد.دیر یا زود...
    درمان یعنی فهمیدن واقعیت و پذیرش مسئولیت متناسب با اون.
    از روزی که بخواید تغییر کنید در مسیر درمان قرار گرفتید و مطمئنا با تلاش و مراجعه به متخصص می تونید زندگی خوب داشته باشید.
    بیماری روحی فاجعه ی انسانی نیست!!! صرفا بیماری هست. بزرگ و وحشتناکش نکنید.
    مشکلات شما کاملا درمان پذیره و حتی دارو هم داره!!!. یعنی فکر روانی بودن و .... !!! فقط راه فراره...
    از همین الان یاد بگیرید که درست فکر کنید و به تفکرات غلط خودتون غلبه کنید.
    در مورد خیال بافی و تفکرات غیر منطقی من نمیدونم که چه طور شده در شما به وجود اومده و تو کودکی تون چقدر درد کشیدید ولی صد درصد اضطرابی در کودکی داشتین
    میتونید به جای تمرکز رو خیال پردازی و حل مشکل خیال پردازی مستقیما به جنگ اضطراب برید و تا حد زیادی کل مشکلات شخصیتی تون رو حل کنید.
    ممنون.

  12. 2 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    رنج (شنبه 18 اسفند 97)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 99 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1397-12-12
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    25

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام
    من تحصیلات روانشناسی ندارم. نمی تونم برای شما چیزی رو تشخیص بدم یا راهکار برای درمان بدم. متاسفم.صرفا گفتمان بین دو دوسته.
    خوشحالم از اینکه اهل مطالعه هستین و رفتین دنبال خوندن.
    از نوع مطرح کردن مشکل متوجه شدم که منیک دارین. حدسم خفیف بود ولی با توضیحاتی که دادین مثل این که براتون دردسر درست کرده وسواس فکری هم دارین گویا.
    زندگی موازی با واقعیت و در خیال باعث تشدید این مسئله و به خصوص افسردگی و خشم و عصبانیت خواهد شد.
    چون شما متوجه میشید که رنج می برید اما خودتون رو گول می زنید.
    مثل کسی که با پای شکسته فوتبال بازی می کنه.... درد داره ولی خودشو به بی توجهی زده... روزی این پای شکسته عفونی خواهد شد...
    هیچ آدمی نمی تونه خودش رو گول بزنه و دادگاه ذهن روزی بابت فرار از مشکلات به زانو درش خواهد آورد.دیر یا زود...
    درمان یعنی فهمیدن واقعیت و پذیرش مسئولیت متناسب با اون.
    از روزی که بخواید تغییر کنید در مسیر درمان قرار گرفتید و مطمئنا با تلاش و مراجعه به متخصص می تونید زندگی خوب داشته باشید.
    بیماری روحی فاجعه ی انسانی نیست!!! صرفا بیماری هست. بزرگ و وحشتناکش نکنید.
    مشکلات شما کاملا درمان پذیره و حتی دارو هم داره!!!. یعنی فکر روانی بودن و .... !!! فقط راه فراره...
    از همین الان یاد بگیرید که درست فکر کنید و به تفکرات غلط خودتون غلبه کنید.
    در مورد خیال بافی و تفکرات غیر منطقی من نمیدونم که چه طور شده در شما به وجود اومده و تو کودکی تون چقدر درد کشیدید ولی صد درصد اضطرابی در کودکی داشتین
    میتونید به جای تمرکز رو خیال پردازی و حل مشکل خیال پردازی مستقیما به جنگ اضطراب برید و تا حد زیادی کل مشکلات شخصیتی تون رو حل کنید.
    ممنون.
    ممنون دوست عزیز من فک کردم شما روانشناسی خوندین .چون خودم کتاب های روانشناسی زیاد خونده بودم و قبلا به تصادفی به این موضوع اختلال برخورده بودم و خونده بودمش اما باز هم خودمو گول زدم که نه من این مشکلو ندارم من ادم احساسی هستم که این فکر و خیالاتو میکنم .اخه جالبیش اینه به محض بیدار شدن ار خواب فکر همسرم میاد تو ذهنم و مثه یه دستگاه شروع میکنه به پردازش.بعضی از ماه ها این مشکلم دوبرابر میشه اما نمیتونم دکتر متخصص هم برم چون از این که واقعیت زندگیمو بشینمم مو به مو برای دکتر بگم بیزارم .من در ظاهر ادم خندانیم ولی از درون پژمرده ام .

    - - - Updated - - -

    متاسفانه وقتی این بیماری رو مطالعه کردم نوشته بود ارثیه و من الان متوجه شدم که این بیماری به طور ارثی از پدرم به ارث رسیده چون ایشون هم رفتارهایی مثه من رو میکنه احساس ایشونم نسبت به مادرم همینطوره کلا الان مه طلاق عاطفی دارن و مثه دو موجود زنده دارن فقط تو یک خونه زندگی میکننومن هم متاسفانه دارم روند زندگی اینا رو و ادامه میدم میدونم راهم اشتباهه ولی فکر و مغزم قبول نمیکنه و باز دوباره گولم میزنه

    - - - Updated - - -

    خیلی تنوع طلب هستم هر بار یه مدل دوست دارم زود از یه مدل بودن زندگی خسته میشم .هر بار دوست دارم همسرم یه شخصیت داشته باشه یه بار دوست دارم همسرم شیظون باشه یه بار اروم و مهربون نمیدونم کلا هر چی که هست دارم رنج میککشم.

    ممنون میشم مدیر همدردی راهنمایی لازمو برای زندگیم بفرماین میترسم بعد ها دست به کارای خطرناکی بزنم

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 06:46]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,887
    سطح
    63
    Points: 8,887, Level: 63
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    46

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    م
    ویرایش توسط SaYe_RoshAN : شنبه 18 اسفند 97 در ساعت 06:54

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    صحبتهای دوستمون زندگی خوب خیلی خوب بودن واقعا و شما بهتره شروع کنید به رفتن به جلسه های مشاوره.

    دو تا راه حل موقت براتون دارم احتمال می دم فیلمهای رمانتیک و درام و همچنین رمان خیلی دوست داشته باشید. پیشنهاد من اینه که یه مدت توی همین تاپیک ها بچرخید و زندگی بقیه رو که حتی ازدواجشون با عشق آتشین بوده و الان چقدر درگیرن رو بخونید. مطمئنن به خوشبخت بودن خودتون می رسید. من برخی مواقع که از همسرم ناراحتم و این کار رو می کنم بعد از نیم ساعت احساس می کنم آدم ناشکری هستم و بر می گردم به کار و زندگیم می رسم.

    پیشنهاد دومم اینه که بشینید برای خودتون رمان بنویسید. خودتون رو بذارید جای نقش اول داستان و عشق های آتشین مورد انتظارتون رو بهش بدید. خدارو چه دیدید شاید یه روزم چاپش کردیدو پولدار شدید . ولی جدا خیالاتتون رو توی قالب داستان بیارید. من توی دوره نوجونی دوستام دوست پسر داشتند و من با اینکه ته دلم دوست داشتم کسی از جنس مخالف رو داشته باشم که بهم توجه کنه و در واقع دوست پسر داشته باشم اما به دلیل نوع تربیتم و تجربیات تلخ یه سری از دوستام این رو کار درستی نمی دونستم بنابراین هرچی رو که اون دوران دلم می خواست از یه رابطه دوستی عاشقانه دریافت کنم در قالب داستان نوشتم و خیلی کمکم کرد که با وجود پیشنهادهای زیاد اسیر گرداب روابط نادرست دوستی نشم. الان که داستانها رو می خونم به خودم می خندم. همسرم رو دوست دارم ولی اگر یکی از حرکت هایی که قبلا دوست داشتم و نوشته بودم رو الان انجام بده شاید حالت تهوع بگیرم خوب آدما عوض می شن حالا ببین دیگه اگه یکی مثل شخصیت داستانمو تو زندگی واقعی پیدا می کردم بعد از 10 سال حرکاتی که اسمشو لاو ترکوندن می ذاشتم الان انجام باعث نفرتم از اون طرف می شد.

    در هز صورت من معتقدم شما نیاز به جلسات مشاوره حرفه ای دارید که یاد بگیرید چطور از زندگیتون لذت ببرید و خودتون رو قربانی نبینید. و این چیزهایی هم که گفتم شاید تا حدود 5 درصد بتونه به حال بدتون کمک کنه.

    موفق و شاد باشید

  16. 3 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    خادم رضا (شنبه 18 اسفند 97), رنج (یکشنبه 19 اسفند 97)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.