سلام
کاملا بهت حق می دم و متوجه هستم که چقدر این ارتباط و گزارشات مکرر برات آزاردهنده است. مخصوصا اگر شخصیت مستقلی داشته باشی، حدود رازداری و مستقل بودن برات گسترده تره و این موضوع سخت به نظر میاد. خدا رو شکر که فاصله فیزیکی هست و کمی مسئله رو تعدیل می کنه.
اگر قبل از اینکه به همسرت بگی، می اومدی اینجا بهت می گفتیم که اصلا به روش نیار چون باعث جبهه گرفتن و کمی کدورت میشه و اون پاسخی که قلب شکسته گذاشتی براش از همینجاست. حالا هم به نظرم به عنوان یک نقص از همسر و مادرش بپذیر و خدا رو شکر که این نقص جوری هست که می شه زندگی رو باهاش ادامه داد. خیلی هم قرار نیست همه چیز پرفکت باشه. تمرکزت رو از این مسئله بردار، هر جا احساس کردی داره آزارت میده سعی کن خودت رو مشغول کار دیگری بکنی و بهش فکر نکنی ( گرچه سخته ولی با تمرین شدنیه).
جنگ با بعضی عادت ها، مشکل رو حل نمی کنه، فقط اون رو به باقی معضلات زندگی تسری میده. اما
اما اگر پس زمینه این نگرانی فکرهایی از این دسته:
شاید من کافی نیستم و چرا همسرم همه انرژیش رو از من نمیگیره.
چرا برای همسرم خواسته من مهم نیست
و چیزهایی شبیه به این، به نظرم کمی باید تامل کنی. اون هم نه روی عادات همسرت، روی درونیات خودت.
موفق باشی.
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)