سلام دوستان
میدونم ممکنه یه مقدار تکراری باشه این موضوع ولی واقعا دارم اذیت میشم و دنبال راهی هستم که اول از همه خودم آرامش پیدا کنم.
من تقریبا 6 ماه میشه که عروسی کردم. قصد رفتن داشتیم برای ادامه تحصیل و برای اینکه توی این مدت تو خونه ی پدر مادرامون نباشیم مجور شدیم یجایی رو کوتاه مدت اجاره کنیم. قبل مراسم عروسی مادرشوهر من یه سری رفتارا نشون داد از خودش که واقعا اون مهر و محبتی که تو دلم اوایل بهش داشتم کامل از بین رفت. خلاصه. ایران که بودیم بعد عروسی هفته ای یکبار میرفتیم اونور، و یکبارم خونه مادرم. البته بعضی روزا که ایشون میرفت سرکار و من تنها بودم با اطلاع خودش میرفتم به مادرم سر میزدم که اوایل کلی سر این بحث میشد که تو مامانتو بیشتر از من میبینی. در صورتی که خودش بدون اینکه من بگم میدونه که مادرش دخالت میکنه .بنده خدا زیر زیری طبق شناختی که از پسرش داره خط میده بهش. و همسر منم زرنگ جوری عنوان میکنه ک انگار خواسته خودشه. به عنوان مثال وقتی میخواستیم بریم از ایران خیلیییی سرمون شلوغ بود و دقیقا یک روز قبل رفتن آلبوم عروسی رو بهمون دادن. اما قبلش که فایل عکسارو گرفته بودیم بردیم خونشون و نشونشون دادیم همه عکسارو. اما شب قبل بیرون بودیم و واقعا اصلا فرصن نشد آلبوم رو ببریم نشون بدیم. تو شرایطی که ساعت 12 فرداش باید فرودگاه میبودیم و هنوز ساک نبسته بودیم. مادرشون گفتن باااید فردا آلبوم عروسی رو برای من بیاری ببینم. که همسرم خیلی اذیت شد تا بهشون بفهمونه که بابا بخدا وقت نداریم. بعد با حالت دستوری فرمودن اصلا چه معنی داره همه آلبوما یجا باشه. یکی از البومای عقد(که مال دوسال پیشه و معمولا خانواده دختر مراسم میگیرن دیگ) یا عروسی باید پیش ما باشه. بهترم هست که عروسی پیش ما باشه چوووووون مراسم عروسی رو ما گرفتیم.اصلا باورم نمیشد این حرفو میزد. بعد فک کنین داریم فردا شبش میریم فرودگاه همسرم میگه این خواسته ی منه که البوم عروسی رو بدم مامانم. میگم بابا خواسته مامانت بود.میگه باشه الان خواسته منه تو برات خواسته من مهم نیست. من میخواستم دل مادرمو شاد کنم.....که یعنی البومو بیار پایین بده ببرن خونه با خودشون.....ای خدا
بگذریم. بغیر از یه بار در هفته اونا یکبارم تماس میگرفتن با خونه ما و همگی صحبت میکردن. از وقتی اومدیم اینور هر روز، بلا استثنا هر روزززززز ایشون با مامانش چت میکنه. یعنی به دلیل اختلاف ساعت، یبار صبح که از خواب بیدار میشه مادرشون و موقع خواب ما هست و یکبارم شبشون که موقع صبح ما است و گاهی اوقات عصر این وسط، به بهانه های مختلف، بابات عینک خریده، من شورا دارم، نمیدونم فلانی اینجور...(که اینارو همسرم گه گاهی میگه راستییی مامان میگن فلان...و کلا با مادرشون چت که میکنن مشخصه) یعنی واقعا منکه دخترم اینهمه با مادرم چت نمیکنم واقعا، بعد بدتر اینکه مادرشون توی چت هاش همسر منو اینجوری خطاب میکنه: جگر گوشه ی من، نخبه ی من، قربونت برم عزیز دلم، جان دلم، تو تاج سره همه دانشجوهایی، تو از همه بهترییییی....
مثلا خرید میکنیم برای خونه، من عکسشونو برای همسرم میفرستم میگم پست آورده...تمامی عکسارو میفرسته برای مادرش که اینم خریدامون. که یکبار تذکر دادم
مثلا از تمرینی باید تحویل بده عکس میگیره میفرسته برای مادرش میگه اینم اولین تمرین من......واااای من اصلا نمیتونم این کارارو تحمل کنم. نمیدونم من مشکل دارم یا اون. نمیدونم حق با منه و نباید روز هر روز با مادرش در ارتباط باشه یا نه. یا مثلا دوستش داره با خانومش میاد خونه ما. یه عکس دوتایی برای همسر من فرستاده اول عکسو میفرسته برای مادرش.
کلا در جریان باید باشن
وقتی هم اعتراض میکنم میگم عزیزم متاهل شدی دیگ هر روز که نمیشه ...خب ارتباط داشته باش ولی نه دیگ هر روز...اوایلش میگفت هر روز نیستو خب وقتی مامانم پیام میده زشته جواب ندم...الان کار بجایی رسیده میره از دره خونه بیرون...از دانشگاه و آزمایشگاه و خودشو....عکس میفرسته، بابا یه هفته دو هفته سه هفته...نه دو ماه بعد هنوزززززززززز هر کار میکنی سریع اطلاعات بدی که ...ببینید من میدونم طبیعیه آدم اولش که از خانوادش دور میشه یه مقداری سخته و پدر مادر دوست دارم خیالشون راحت بشه بچشون ارامش داره چون برادر خودم اولین بار مجرد بود رفت. حتی زمانی که مجرد بود مادر من هر روز پیام نمیداد بهش. این بنده خدا ول نمیکنه.از الان برنامه ریخته وقتی برگشتین باااااااااید 15 روز اینور باشین 15 روز اونور. این لفظ باید که حذف نمیشه. بعد واقعا نباید این وسط یه تفاوت هایی بین دختر و پسر باشه؟ بین رابطه زن با مادرش و مرد با مادرش؟ واقعا داستان چیه من نمیدونم
عکس پروفایل میزاره برای مادرش و پدر و خواهرش....اصلا وضعیه
من دعوا نمیکنم باهاش خیلی محترمانه حرف میزنم میگم بهتر نیست مثلا...ولی امروز که دوباره بهش گفتم...گفتم واقعا اخه چه کاریه عزیزم (باباشون یبار پاککن دوران دانشجوییشونو بمن دادن، دیشب همسرم استفاد کرد و بلافاصله عکس گرفت فرستاد برای مامانش به این بهانه ک بابام دیر چک میکنه گوشیشو) آخر سرم گفت بتو هیچ ربطی نداره من چقدر با مادرم چت میکنم. عکس مشترک و چیزایی مربوط بتو هست باشه بهت خبر میدم ولی بقیه بتو ربطی نداره و من هرچقدر بخوام با مادرم در ارتباطم.تو نمیتونی منو محدود کنی
الانم جوری رفتار میکنه ک اتفاقی نیفتاده. خیلی دوستم داره و بهمون نسبت منم خیلی دوسش دارم ولی این اخلاقشو میبینم حس بدی بهم دست میده.
وااای من خیلی ناراحتم از این بابت و نمیدونم چجوری باید برخورد کنم. خواهش میکنم راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)