سلام
عصر جمعه تون بخیر
من و همسرم الان 4 سال هست که ازدواج کردیم و چند ماهی هست خدا به ما یه پسر داده.
دوران نامزدی و زمان دوستیمون زنم با مادرم خیلی رابطه خوبی داشتن تا جایی که اگه من و خانومم بحثمون هم میشد مادرم طرف همسرم رو میگرفت. اما از فردای عروسی و به خاطر اینکه مادرم یه دروغی در رابطه با مراسم عروسی کفته بود دعوایی اتفاق افتاد و جالبه که من حق رو به خانومم دادم و ازش دفاع کردم اما از اون موقع دیگه برخورد همسرم خیلی بدتر و بدتر میشد دیگه به جایی رسید که حتی مادرم یا پدرم اگه چیزی میگفتن که شاید واقعا بد هم نبوده چون زمینه فکری بدی ایجاد شده بود تا مدت ها دعوا تو خونه ما بود.
من به همسرم گفتم که مشکلش و هر حرفی پیش میاد رو خودش جواب بده و به من ارتباطی نداره رابطشون. البته این رو هم به مادرم گفتم هم به همسرم. جالبه که با اینکه این حرف رو به مادرم زدم بخاطر زندگیم باز هم اگه از خانومم حرفی بزنه ازش دفاع میکنم. و باز با اینکه اینطوری گفتم هنوز که هنوز هست صحبت و دعوای نفر سومی توی خونه ما هست تا جایی که دیگه توی هر دعوایی همسرم به پدر و مادر من بدترین فحش ها رو میده. واقعا با این فشار های اقتصادی و کاری و ... این دعوا ها انرژی خیلی زیادی از آدم میگیره. به جایی رسیده که بریدم.
جدیدا بخاطر ورشکستگی، پدر و مادرم نتونستن کارهایی که باید برای بدنیا اومدن پسرم انجام بدن رو انجام بدن. تا جایی که خونه و ماشین و ... فروختن اما همسرم میگه باید کادو و ... مناسبی انجام میدادن و سر این مدت هاس دعواس
جدا نمیدونم دیگه چیکار کنم. به پسرم که نگاه می کنم دلم میسوزه که هنوز چند ماهش هست و همیشه بخاطر اون اگه دعوایی میشه میرم معذرت خواهی میکنم تا دعوا تموم بشه.
اما هنوز که هنوزه صحبت هایی رو میکنه که 1 سال یا 2 سال یا بیشتر از روشون گذشته و نمیدونم کی قراره اتفاق سال های قبل صحبتش تموم بشه.
دوستان جدا خسته شدم. لطفا راهنماییم کنید.