به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 دی 97 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1397-10-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به همکلاسیم علاقه مند شدم و نمیدونم چیکار کنم

    سلام
    من دانشجوی ترم ۳ هستم و به یکی از همکلاسی هام از اواخر ترم یک علاقه مند شدم و این حس داره هی شدید و شدید تر میشه و نمی دونم چی کار کنم
    اول که اومدم دانشگاه اصلا فکر نمیکردم و نمیخواستم که این اتفاق بیوفته
    من پسر مذهبی هستم و روابطمو همیشه با دخترا کنترل میکردم و مواظب نگاهم هستم و حد و حدود رو رعایت میکنم ولی این شرایطی که دانشگاه ما داره و این رشته ای که تحصیل میکنم باعث شده دخترا و پسرا زمان زیادی رو خیلی نزدیک هم باشن و کار گروهی و اینچیزا و برای همین نمیتونستم خودمو به کل از جمع دور کنم و نمیتونستم همیشه رفتار جدی و غیر دوستانه نشون بدم از خودم و منزوی باشم
    این شد که از اواخر ترم یک به یکی از دخترا یه حسی پیدا کردم و احساس کردم که دوسش دارم ... اوایل فقط یه حس بود که فقط دوست داشتم بیشتر باهاش صحبت کنم ولی کم کم جدی شد وقتی دیدم داره اینطور میشه سعی کردم بتونم فراموشش کنم سعی کردم حسمو سرکوب کنم دیگه کمتر میرفتم سمتش سعی میکردم کمتر باهاش صحبت کنم تا حسه کم بشه ولی بد تر شد چونکه هر روز دانشگاه میدیدمش و خیلی موقع ها اون میومد سمتم و وسطای ترم دو از رفتارش و از توجه های الکیش بهم ( مثلا الکی از کارم تعریف میکرد یا به حرفم که خیلی هم خنده دار نبود میخندید یا با کارای دیگه احساس کردم که بهونه درست میکنه تا بیاد سمتم ) احساس کردم که اونم به من حس داره و این علاقه منو بهش بیشتر کرد و حسمو نسبت بهش شدید تر کرد.

    ولی من تا الان که اواخر ترم ۳ بهش چیزی نگفتم در مورد اینکه دوسش دارم و دارم خفه میشم خیلی موقع ها بیشترین ارتباطمون تو دانشگاه فقط سلام خدافظه ولی باز نمیتونم فراموشش کنم شب و روز بهش فکر میکنم تو دانشگاه ذهنم همش درگیر اونه دارم افسرده میشم حالم خیلی بده
    از طرفی یه چیز دیگه که آزارم میده اینه که من به خاطر اعتقاداتم باهاش ارتباط نزدیک برقرار نکردم و صمیمی نشدم و وقتی ازش سعی کردم فاصله بگیرم تا فراموشش کنم باعث شد تا نتونم باهاش صمیمی شم تا مثلا بخوام چیزی که تو دلمه رو بهش بگم ولی این دوری فایده نداشته و فکر میکنم کارو بد تر کرده نمی تونم فراموشش کنم
    در مورد رفتارش هم : اون دختري مذهبی ای نیست
    اوایل با پسرا دست نمیداد ولی الان میده با پسرای غیر مذهبی دانشگامون تقریبا صمیمیه و این منو آزار میده
    علایق مشترک زیاد داریم و خیلی موقع ها اون در مورد این موضوع هایی که منم بهش علاقه دارم میاد سر صحبتو باز میکنه
    رفتارش و شخصیتش احساس میکنم تقریبا شبیه منه ولی چیزی که آزارم میده اینه که پایبند مذهب نیست به این فکر میکنم که اگه بتونم باهاش صمیمی شم بتونم نظرشو عوض کنم
    هنوز از نوع رفتار و نگاهش احساس می کنم اون هم تو دلش چیزیه نسبت به من و حتی فکر میکنم اون هم فهمیده که من دوسش دارم از اتفاقایی که افتاد و الان بخوام توضیح بدم خیلی زیاد میشه

    همش با خودم میگم که ای کاش باهاش صمیمی تر بودم و میتونستم بهش بگم که این حس ایجاد شده و از خودش بپرسم که چی کار کنم ولی خجالت میکشم ازش میترسم اوضاع بد تر شه الان بلد نیستم چطوری بهش نزدیک شم حرف زدنم باهاش همش با تپش قلبو خجالته با دخترای دیگه خیلی راحت تر حرف میزنم تا اون و این هم آزارم میده
    ولی دلم میخواد بهش نزدیک شم تا بتونم بهش بگم چون دارم خفه میشم و از کار و زنگی افتادم برای اینکه بهش کمتر فکر کنم خوابم بیشتر شده دارم افسرده میشم

    خواهش میکنم راهنماییم کنین

  2. 2 کاربر از پست مفید h97 تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 13 دی 97), mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 دی 97)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,272

    تشکرشده 2,946 در 958 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    سلام دوست عزیز ..وقتتون بخیر ؛

    « به تالار همدردی خوش اومدین »

    یه چیزی میخواستم بهتون بگم : تو این مدتی که در تالار همدردی عضو بودم دقت کردم افرادی که عاشق میشن و میان بیان میکنن بیشتر بخاطر این هست که کسی صحبتشون رو فقط گوش بده حتی اگه مشورت خاصی هم نده ...

    من تلاشمو میکنم تا بتونم راهنمایی مناسبی بهتون بکنم ... بیشتر یه جور آگاهی دادنه


    هیچ کس نمیتونه جلوی ورود عشق رو به قلبش بگیره ... یعنی بنظر من کسی نیست که بگه من تمام تلاشمو میکنم تا عاشق نشم .... بالأخره یه روزی و یه جایی این اتفاق براش میافته ... حالا دیر و زودش معلوم نیست ...

    طبیعتا محیط دانشگاه و رفت و آمد این همه دختر و پسر زمینه ساز قوی برای این هست که جوونا از هم خوششون بیاد و این طبیعیه ....بخصوص وقتیکه تا قبل از اون همیشه تو مدرسه و ارتباطشون بیشتر با هم جنس خودشون بوده ...و یکدفعه وارد یک جامعه ی دیگری میشن .

    وقتی اینطوری باشه یه پسر یا دختر در اوایل ورودش به دانشگاه تا یه جنس محالف را ببینه که ظاهر و قیافه ی خوبی داره و یا رفتار های خاصی داره ازش خوشش میاد ... در حالیکه فکر میکنه عاشق شده و دیگه فقط اون رو میبینه ... توی ذهنش فقط اون آدم تداعی میشه ... انگار همه ی ورودی های ذهن آدم بسته میشه و تصور میکنه فقط اون تنها ادمی هست که میتونه عاشقش باشه و دوستش داشته باشه .... با کوچکترین رفتار محبت آمیزی از سمت طرف مقابل فکر میکنه و خیالبافی میکنه که اون هم بهش علاقه منده در حالیکه اینطوری نیست و همه ی این ها فقط فکر و خیاله .... آدم عاشق فکر میکنه که چقدر به معشوقش شبیه هست در حالیکه اینطوری نیست ...با دیدن معشوقش قلبش به تپش می افته ... و همه و همه ی این ها ....

    خیلی از آدما درگیر این احساسات شدن .

    اون دختر خانم همونطور که گفتین رفتار راحتی با بقیه پسرا داره و شما نمیتونید اخلاق کسی رو عوض کنید ... اون دختر در خانواده ای متفاوت با شما تربیت شده ... خودتون میتونید تشخیص بدید که نمیشه اخلاق کسی را عوض کرد در حالیکه ویژگی هاش درونی شده ... یه آدم خیلی سعی کنه بتونه تغییر اندکی فقط در خودش ایجاد کنه ...
    حالا حتی اگر از شما هم بگذریم خانواده تان راضی نیستند .

    یه کم خسته ام دوباره میام.
    در عشق

    اگر طاقت ویرانگی ات نیست
    دلتنگ کسی باش که
    دلتنگ تو باشد . . . !

  4. 3 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 دی 97), گیسو کمند (شنبه 15 دی 97), نیکیا (پنجشنبه 13 دی 97)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 دی 97 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1397-10-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط « 7 » نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز ..وقتتون بخیر ؛

    « به تالار همدردی خوش اومدین »

    یه چیزی میخواستم بهتون بگم : تو این مدتی که در تالار همدردی عضو بودم دقت کردم افرادی که عاشق میشن و میان بیان میکنن بیشتر بخاطر این هست که کسی صحبتشون رو فقط گوش بده حتی اگه مشورت خاصی هم نده ...

    من تلاشمو میکنم تا بتونم راهنمایی مناسبی بهتون بکنم ... بیشتر یه جور آگاهی دادنه


    هیچ کس نمیتونه جلوی ورود عشق رو به قلبش بگیره ... یعنی بنظر من کسی نیست که بگه من تمام تلاشمو میکنم تا عاشق نشم .... بالأخره یه روزی و یه جایی این اتفاق براش میافته ... حالا دیر و زودش معلوم نیست ...

    طبیعتا محیط دانشگاه و رفت و آمد این همه دختر و پسر زمینه ساز قوی برای این هست که جوونا از هم خوششون بیاد و این طبیعیه ....بخصوص وقتیکه تا قبل از اون همیشه تو مدرسه و ارتباطشون بیشتر با هم جنس خودشون بوده ...و یکدفعه وارد یک جامعه ی دیگری میشن .

    وقتی اینطوری باشه یه پسر یا دختر در اوایل ورودش به دانشگاه تا یه جنس محالف را ببینه که ظاهر و قیافه ی خوبی داره و یا رفتار های خاصی داره ازش خوشش میاد ... در حالیکه فکر میکنه عاشق شده و دیگه فقط اون رو میبینه ... توی ذهنش فقط اون آدم تداعی میشه ... انگار همه ی ورودی های ذهن آدم بسته میشه و تصور میکنه فقط اون تنها ادمی هست که میتونه عاشقش باشه و دوستش داشته باشه .... با کوچکترین رفتار محبت آمیزی از سمت طرف مقابل فکر میکنه و خیالبافی میکنه که اون هم بهش علاقه منده در حالیکه اینطوری نیست و همه ی این ها فقط فکر و خیاله .... آدم عاشق فکر میکنه که چقدر به معشوقش شبیه هست در حالیکه اینطوری نیست ...با دیدن معشوقش قلبش به تپش می افته ... و همه و همه ی این ها ....

    خیلی از آدما درگیر این احساسات شدن .

    اون دختر خانم همونطور که گفتین رفتار راحتی با بقیه پسرا داره و شما نمیتونید اخلاق کسی رو عوض کنید ... اون دختر در خانواده ای متفاوت با شما تربیت شده ... خودتون میتونید تشخیص بدید که نمیشه اخلاق کسی را عوض کرد در حالیکه ویژگی هاش درونی شده ... یه آدم خیلی سعی کنه بتونه تغییر اندکی فقط در خودش ایجاد کنه ...
    حالا حتی اگر از شما هم بگذریم خانواده تان راضی نیستند .

    یه کم خسته ام دوباره میام.
    مرسی ازینکه توجه کردین خیلی خیلی ممنونم
    در مورد رفتار اون بگم که اول اینجوری نبود و خانوادش هم فکر میکنم مذهبی ان اوایل با پسرا دست نمیداد و فکر میکنم اینکه الان اینطوری شده به خاطر جو دانشگاس و فشاری که اکثریت غیر مذهبی میارن ولی باز نسبت به خیلیا واقعا بهتره و تا حدی حد و حدود رو رعایت میکنه ولی میترسم بدتر شه
    در مورد حسم به اون من اوایل مطمئن نبودم فکر میکردم فقط یه حسیه که از غریزه جنسی میاد بیرون و اگه بی توجهی کنم بهش تموم میشه ولی نشد
    بعد خیلی از شک و تردیدام که این دوست داشتن پایدار میمونه یا نه و اینکه بهتر بتونم بشناسمش زمانی حل میشه که بتونم بهش نزدیک تر شم ولی به خاطر خجالت و به خاطر فضایی که توشم و اون توشه نمیتونم خیلی بهش نزدیک شم من نمیتونم فضایی که با رفیقای مذهبی خودم دارمو ترک کنم و بیشتر زمانمو با اون که اکثرا با غیر مذهبی های دانشگاس بگذرونم و دوست هم ندارم و از خودم میترسم که رفتارم به ناچار توی اون جمع تغییر کنه مث خیلیا که اوایل اومدن دانشگاه نماز میخوندن محرم نامحرمی رعایت میکردن ولی الان که سه ترم گذشته کاملا تغییر کردن البته میدونم همچین تغییری تا این حد برام نمیوفته ولی خب نمیتونم بهش نزدیک شم
    گیر افتادم نمیدونم با این حسم چه کنم

  6. 2 کاربر از پست مفید h97 تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 13 دی 97), p30better (پنجشنبه 13 دی 97)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    دوست عزیز من.

    سرکار خانم هفت خیلی خوب راهنمایی کردن.

    -------------

    دوست من شما چند سالتونه؟

    تا پیش از این اتفاق چقدر در مورد ازدواج فکر کرده بودین؟ همسر مناسب شما چه ویژگی هایی داره؟

    فکر میکنی این خانم چه جایگاهی در زندگی شما داره؟

    به عنوان دوست بهش نگاه میکنی؟ به عنوان گذران هیجان و یا ازدواج؟

    ---------------

    اینکه اینجا تشریف آوردین و راهنمایی میخوای خیلی خوبه. جای امیدواری داره. و از اون بالاتر از ما نخواستی که چه طور میشه به اون خانم برسی! از ما خواستی که چکار باید بکنم. این یعنی اینکه خودتم گیر کردی. درگیری بین عقل و احساست داری. و دنبال راه درست هستی.

    حالا به نظرت چقدر اراده داری با عقلت راه درست رو انتخاب کنی؟

    دوست من، هیچ مکتب و دینی نگفته که احساسات خودتون رو سرکوب کنید. یکی از دلایلی که این وضع برات پیش اومده، اینه که سرکوب کردی، باید کنترل و مسیر بدی به احساسات. احساس بخش جدا ناشدنی انسان هست و یکی از ویژگی های مهم انسانه. فقط باید به این بلوغ برسیم که بتونیم کنترل و هدایتش کنیم. بتونیم تو زمان مناسب ازش بهترین استفاده رو بکنیم.

    یه سوال؟ فرض کن یه ورزشکاری که با مسابقه دادن انرژی اش تخلیه میشه و به اوج هیجان میرسه و از قضا درطول زندگی اش فقط یکبار میتونه مسابقه بده چون بعد از مسابقه دیگه نمیتونه مسابقه بده و توتنش رو دیگه نداره.
    توصیه بهش اینه که در بهترین موقعیت مثل المپیک با یک هم رشته خودش مسابقه بده و یا در اولین رویداد غیر رسمی پیشرو با یک ورزشکار از رشته دیگه مسابقه بده؟

    درسته، تو هم مثل باقی آدم ها مسابقه المپیک رو انتخاب میکنی. چون پایدار تره، هیجان و لذتش تا آخر عمر باهات میمونه، عذاب وجدان نداری که تمام تلاشت رو نکردی، خوشحالی که اینقدر مداومت و تلاش کردی که به بالاترین مسابقه رسیدی.


    --------------------------

    با خودت بررسی کن. ببین از زندگی چی میخوای؟ اهدافت چی هستن؟ معیار هات چی هستن؟ سپس این خانم ببین چه جایگاهی برات داره. اگر منفی بود، به فکر المپیک باش، اگر مثبت بود مثل یه مرد به طور رسمی باهاش درموین بگذار.


    -------------------------

    نظر شخصی من:

    این خانم رو سعی کن فراموش کنی، چون با هم اختلاف دیدگاه داری و از همین الان منطق درون شما آلارم داده و فقط زورش به احساست نمیرسه. خانم ها بعد از سن 23 -25 سالگی شخصیت و اعتقاد هاشون ثبات پیدا میکنه، پس نباید تعجب کنی از اینکه یه دختر چنین تغییر کنه، حتی درآینده این خانم تغییرات بیشتری رو تجربه خواهد کرد.

    این رو در نظر بگیر که یک عمر زندگی هست، قضیه خانواده است و تو قرار پدر فرزندانت باشی
    ویرایش توسط mohamad.reza164 : پنجشنبه 13 دی 97 در ساعت 16:44

  8. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 13 دی 97), p30better (پنجشنبه 13 دی 97), نیکیا (پنجشنبه 13 دی 97)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    .

  10. کاربر روبرو از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده است .

    p30better (پنجشنبه 13 دی 97)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 دی 97 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1397-10-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 8.0%
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام

    دوست عزیز من.

    سرکار خانم هفت خیلی خوب راهنمایی کردن.

    -------------

    دوست من شما چند سالتونه؟

    تا پیش از این اتفاق چقدر در مورد ازدواج فکر کرده بودین؟ همسر مناسب شما چه ویژگی هایی داره؟

    فکر میکنی این خانم چه جایگاهی در زندگی شما داره؟

    به عنوان دوست بهش نگاه میکنی؟ به عنوان گذران هیجان و یا ازدواج؟

    ---------------

    اینکه اینجا تشریف آوردین و راهنمایی میخوای خیلی خوبه. جای امیدواری داره. و از اون بالاتر از ما نخواستی که چه طور میشه به اون خانم برسی! از ما خواستی که چکار باید بکنم. این یعنی اینکه خودتم گیر کردی. درگیری بین عقل و احساست داری. و دنبال راه درست هستی.

    حالا به نظرت چقدر اراده داری با عقلت راه درست رو انتخاب کنی؟

    دوست من، هیچ مکتب و دینی نگفته که احساسات خودتون رو سرکوب کنید. یکی از دلایلی که این وضع برات پیش اومده، اینه که سرکوب کردی، باید کنترل و مسیر بدی به احساسات. احساس بخش جدا ناشدنی انسان هست و یکی از ویژگی های مهم انسانه. فقط باید به این بلوغ برسیم که بتونیم کنترل و هدایتش کنیم. بتونیم تو زمان مناسب ازش بهترین استفاده رو بکنیم.

    یه سوال؟ فرض کن یه ورزشکاری که با مسابقه دادن انرژی اش تخلیه میشه و به اوج هیجان میرسه و از قضا درطول زندگی اش فقط یکبار میتونه مسابقه بده چون بعد از مسابقه دیگه نمیتونه مسابقه بده و توتنش رو دیگه نداره.
    توصیه بهش اینه که در بهترین موقعیت مثل المپیک با یک هم رشته خودش مسابقه بده و یا در اولین رویداد غیر رسمی پیشرو با یک ورزشکار از رشته دیگه مسابقه بده؟

    درسته، تو هم مثل باقی آدم ها مسابقه المپیک رو انتخاب میکنی. چون پایدار تره، هیجان و لذتش تا آخر عمر باهات میمونه، عذاب وجدان نداری که تمام تلاشت رو نکردی، خوشحالی که اینقدر مداومت و تلاش کردی که به بالاترین مسابقه رسیدی.


    --------------------------

    با خودت بررسی کن. ببین از زندگی چی میخوای؟ اهدافت چی هستن؟ معیار هات چی هستن؟ سپس این خانم ببین چه جایگاهی برات داره. اگر منفی بود، به فکر المپیک باش، اگر مثبت بود مثل یه مرد به طور رسمی باهاش درموین بگذار.


    -------------------------

    نظر شخصی من:

    این خانم رو سعی کن فراموش کنی، چون با هم اختلاف دیدگاه داری و از همین الان منطق درون شما آلارم داده و فقط زورش به احساست نمیرسه. خانم ها بعد از سن 23 -25 سالگی شخصیت و اعتقاد هاشون ثبات پیدا میکنه، پس نباید تعجب کنی از اینکه یه دختر چنین تغییر کنه، حتی درآینده این خانم تغییرات بیشتری رو تجربه خواهد کرد.

    این رو در نظر بگیر که یک عمر زندگی هست، قضیه خانواده است و تو قرار پدر فرزندانت باشی
    بچه ها که وارد دانشگاه میشن خیلی عاطفی میشن بعضی هاشون.
    اما هر چی میگذره انتخاب بهتر و حتی کسایی پیدا میشن که خیلی بهتر و
    ... هستن
    خلاصه به قول شما یه عمر زندگیه


  12. 3 کاربر از پست مفید p30better تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 13 دی 97), mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 دی 97), نیکیا (پنجشنبه 13 دی 97)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 دی 97 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1397-10-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام

    دوست عزیز من.

    سرکار خانم هفت خیلی خوب راهنمایی کردن.

    -------------

    دوست من شما چند سالتونه؟

    تا پیش از این اتفاق چقدر در مورد ازدواج فکر کرده بودین؟ همسر مناسب شما چه ویژگی هایی داره؟

    فکر میکنی این خانم چه جایگاهی در زندگی شما داره؟

    به عنوان دوست بهش نگاه میکنی؟ به عنوان گذران هیجان و یا ازدواج؟
    سلام
    من ۲۰ سالمه
    من فکر نمی کردم اینقدر زود عاشق بشم و دنبال مورد ازدواج نبودم
    در مورد ویژگی هایی که برای همسرم قبل اینکه از این خانوم خوشم بیاد متصور میشدم با حیا بودن مذهبی بودن و داشتن رفتار خوب و چهره زیبا بود ولی اولویتم با حیا بودن و رفتار خوب بود
    من همونطور که گفتم حسم به اون از اواخر ترم یک تقریبا شروع شد و قبلش اصلا فکرش رو هم نمیکردم که یه روز اینقدر درگیرش بشم تا قبل اون صحبتام باهاش خیلی عادی بود و جذبش نشده بودم
    در مورد رفتارش من میدونم که اگه محبت و صمیمیت بیشتری ایجاد بشه اون تغییر میکنه چون کسی نیست که از مذهب و مذهبی ها کینه به دل داشته باشه یا بدش بیاد و همین تغییر کوچیکی که از اول ترم یک تا الان کرده فکر میکنم به خاطر جو بد دانشگاس
    من به رابطه ای که منجر به ازدواج نشه یا ازدواج هدفش نباشه اصلا اعتقاد ندارم واسه همین از اینکه رابطه عشقیمونن معلوم دو طرف بشه و شکل دوست دختر دوست پسری بگیره ولی به ازدواج منتهی نشه می ترسم
    ولی خب ازدواج هم کلی شرایط میخواد من از الان خیلی دنبال کار و کارآموزی تو زمینه علاقه خودمم که علاقه اون هم هست ولی رشتمون نیست و خیلی دوست دارم که بعد دانشگاه یا ترمای آخر با هم تو اون زمینه کار کنیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها

    ---------------

    اینکه اینجا تشریف آوردین و راهنمایی میخوای خیلی خوبه. جای امیدواری داره. و از اون بالاتر از ما نخواستی که چه طور میشه به اون خانم برسی! از ما خواستی که چکار باید بکنم. این یعنی اینکه خودتم گیر کردی. درگیری بین عقل و احساست داری. و دنبال راه درست هستی.

    حالا به نظرت چقدر اراده داری با عقلت راه درست رو انتخاب کنی؟

    دوست من، هیچ مکتب و دینی نگفته که احساسات خودتون رو سرکوب کنید. یکی از دلایلی که این وضع برات پیش اومده، اینه که سرکوب کردی، باید کنترل و مسیر بدی به احساسات. احساس بخش جدا ناشدنی انسان هست و یکی از ویژگی های مهم انسانه. فقط باید به این بلوغ برسیم که بتونیم کنترل و هدایتش کنیم. بتونیم تو زمان مناسب ازش بهترین استفاده رو بکنیم.

    یه سوال؟ فرض کن یه ورزشکاری که با مسابقه دادن انرژی اش تخلیه میشه و به اوج هیجان میرسه و از قضا درطول زندگی اش فقط یکبار میتونه مسابقه بده چون بعد از مسابقه دیگه نمیتونه مسابقه بده و توتنش رو دیگه نداره.
    توصیه بهش اینه که در بهترین موقعیت مثل المپیک با یک هم رشته خودش مسابقه بده و یا در اولین رویداد غیر رسمی پیشرو با یک ورزشکار از رشته دیگه مسابقه بده؟

    درسته، تو هم مثل باقی آدم ها مسابقه المپیک رو انتخاب میکنی. چون پایدار تره، هیجان و لذتش تا آخر عمر باهات میمونه، عذاب وجدان نداری که تمام تلاشت رو نکردی، خوشحالی که اینقدر مداومت و تلاش کردی که به بالاترین مسابقه رسیدی.


    --------------------------

    با خودت بررسی کن. ببین از زندگی چی میخوای؟ اهدافت چی هستن؟ معیار هات چی هستن؟ سپس این خانم ببین چه جایگاهی برات داره. اگر منفی بود، به فکر المپیک باش، اگر مثبت بود مثل یه مرد به طور رسمی باهاش درموین بگذار.


    -------------------------

    نظر شخصی من:

    این خانم رو سعی کن فراموش کنی، چون با هم اختلاف دیدگاه داری و از همین الان منطق درون شما آلارم داده و فقط زورش به احساست نمیرسه. خانم ها بعد از سن 23 -25 سالگی شخصیت و اعتقاد هاشون ثبات پیدا میکنه، پس نباید تعجب کنی از اینکه یه دختر چنین تغییر کنه، حتی درآینده این خانم تغییرات بیشتری رو تجربه خواهد کرد.

    این رو در نظر بگیر که یک عمر زندگی هست، قضیه خانواده است و تو قرار پدر فرزندانت باشی
    میدونم که نمیتونم فراموشش کنم حداقل تو مدت دانشگاه و چندین سال بعدش هم نمیشه چون اولین کسیه که عاشقش شدم وجلوی احساساتمو نتونستم بگیرم و چون کمی طبع شاعری هم دارم توی دفتر طراحیم در موردش و در مورد این حسم چن تا شعر گفتم و این باعث شد تو ذهنم خیلی بیشتر تثبیت بشه تقریبا همه رفتارا و صحبتاش باهام رو از ترم یک تا الان یادمه و آدمی نیستم که چیز به این بزرگی که اولین بار برام اتفاق افتاده رو زود فراموش کنم شاید کمرنگ بشه ولی هیچوقت پاک نمیشه و دلم نمیخواد وقتی پاک نشده کامل با کس دیگه ای ازدواج کنم واسه همین همش از خدا میخوام که کمکم کنه بتونم بهش نزدیک بشم و حرف دلم رو بهش بزنم و ببینم جواب اون چیه ولی هم بلد نیستم و از بعدش هم میترسم که چی بشه
    من شرایط و سطح ارتباطمون تو دانشگاه رو بالاتر گفتم با این وضع نمیتونم بهش چیزی بگم ولی دارم خفه میشم
    دو سال و نیم تا پایان دانشگاه مونده و این مدت حال من خیلی بده نمی تونم تحمل کنم
    در این مورد لطفا راهنماییم کنین

  14. 2 کاربر از پست مفید h97 تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 13 دی 97), mohamad.reza164 (پنجشنبه 13 دی 97)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,272

    تشکرشده 2,946 در 958 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    سلام مجدد دوست گرامی ؛


    این مورد را باید ذکر کنم که آدم زمانیکه به اصطلاح عاشق و شیفته کسی میشه اگر عالم و آدم هر چقدر بخوان براش توضیح بدن که مثلا این مناسب تو نیست و بخوان آگاهش کنن توجهی نمیکنه و طبیعیه ...چون اینقدر اون آدمو دوست داره که سخته بتونه احساسش را کنترل کنه .

    این حس و حالات شما برای ما غریبه نیست و درک میکنیم ولی سعی کنید کنترلش کنید ...

    من برای شما پیشنهادم این هست که تا جاییکه میتونید کلاس هاتون را با اون خانوم بر ندارید ....میدونم سخته ولی خودتون را اجبار به این کار کنید.... به نفعتون هست ...این کمکی هست که میتونید به خودتون بکنید .

    دوست عزیز بقیه ی آدمایی هم که عاشق شدن مثل شما نشستن و فکر کردن که عشقشون پاکه و هوس نیست در حالیکه آدم عاشق فکرش را جوری کنترل میکنه که به نفعش باشه ..دوست داره به چیزی فکر کنه که خودش دوست داره ...اطرافیانش اون صحبتی را باهاش بکنن که اون دوست داره بشنوه ...نه حقیقتی که واقعا وجود داره ...

    اگه خدایی نکرده این خانم بیماری پوستی بگیره و یا موهاش بریزه باز هم بهش علاقه مند میمونید ؟
    اگه لباس های کهنه و مندرس بپوشه باز هم علاقه تون ثابت میمونه ؟
    اگه یه روز که میرید دانشاه ببینید این مشکلات براش بوجود اومده اون وقت حس شما چه تغییری میکنه؟

    بعد این مورد را هم میخواستم بهتون بگم :

    بنظر من دخترا و پسرا زمانیکه در اون سن میرن دانشگاه و دلباخته میشن و ازدواج میکنن بعد پشیمون میشن و بیشتر هم آقا پسر ها ...بخاطر اینکه بعد از ایکه از دانشگاه میان بیرون چشمشون بازتر میشه ...وارد جامعه و محیط کار میشن و به مرور زمان دختر خانم های بیشتری را میبینن و اون وقت همسر فعلیشون دلشون را میزنه.

    این چیزایی که میگم بارها تجربه شده ...آدم عاقل باید از تجربه ی دیگران استفاده کنه.

    بنظر من در موقعیت فعلی فقط صبر کنید ...بگذارید زمان خودش همه چیز را درست میکنه .
    با دختر خانم کلاس برندارید حتی اگه برخلاف میلتون باشه ... با اینکه هنوز از نظر شغلی ثبات ندارید و کاری ندارید با اینجال اگر واقعا نیاز به همسر دارید با مادرتون درمیون بزارید ..

    فعلا
    در عشق

    اگر طاقت ویرانگی ات نیست
    دلتنگ کسی باش که
    دلتنگ تو باشد . . . !

  16. 2 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (جمعه 14 دی 97), نیکیا (پنجشنبه 13 دی 97)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام دوست من


    هر چی تو میگی من قانع نمیشم.

    دقیقا من هم چند سال پیش وقتی جای تو بودم، هر چی من میگفتم اونا قانع نمیشدند.

    این تاپیک رو یک جواب گذاشتم بخون شاید بدردت خورد.


    http://www.hamdardi.net/showthread.p...l=1#post450930

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 دی 97 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1397-10-13
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط « 7 » نمایش پست ها
    سلام مجدد دوست گرامی ؛


    این مورد را باید ذکر کنم که آدم زمانیکه به اصطلاح عاشق و شیفته کسی میشه اگر عالم و آدم هر چقدر بخوان براش توضیح بدن که مثلا این مناسب تو نیست و بخوان آگاهش کنن توجهی نمیکنه و طبیعیه ...چون اینقدر اون آدمو دوست داره که سخته بتونه احساسش را کنترل کنه .

    این حس و حالات شما برای ما غریبه نیست و درک میکنیم ولی سعی کنید کنترلش کنید ...

    من برای شما پیشنهادم این هست که تا جاییکه میتونید کلاس هاتون را با اون خانوم بر ندارید ....میدونم سخته ولی خودتون را اجبار به این کار کنید.... به نفعتون هست ...این کمکی هست که میتونید به خودتون بکنید .

    دوست عزیز بقیه ی آدمایی هم که عاشق شدن مثل شما نشستن و فکر کردن که عشقشون پاکه و هوس نیست در حالیکه آدم عاشق فکرش را جوری کنترل میکنه که به نفعش باشه ..دوست داره به چیزی فکر کنه که خودش دوست داره ...اطرافیانش اون صحبتی را باهاش بکنن که اون دوست داره بشنوه ...نه حقیقتی که واقعا وجود داره ...

    اگه خدایی نکرده این خانم بیماری پوستی بگیره و یا موهاش بریزه باز هم بهش علاقه مند میمونید ؟
    اگه لباس های کهنه و مندرس بپوشه باز هم علاقه تون ثابت میمونه ؟
    اگه یه روز که میرید دانشاه ببینید این مشکلات براش بوجود اومده اون وقت حس شما چه تغییری میکنه؟

    بعد این مورد را هم میخواستم بهتون بگم :

    بنظر من دخترا و پسرا زمانیکه در اون سن میرن دانشگاه و دلباخته میشن و ازدواج میکنن بعد پشیمون میشن و بیشتر هم آقا پسر ها ...بخاطر اینکه بعد از ایکه از دانشگاه میان بیرون چشمشون بازتر میشه ...وارد جامعه و محیط کار میشن و به مرور زمان دختر خانم های بیشتری را میبینن و اون وقت همسر فعلیشون دلشون را میزنه.

    این چیزایی که میگم بارها تجربه شده ...آدم عاقل باید از تجربه ی دیگران استفاده کنه.

    بنظر من در موقعیت فعلی فقط صبر کنید ...بگذارید زمان خودش همه چیز را درست میکنه .
    با دختر خانم کلاس برندارید حتی اگه برخلاف میلتون باشه ... با اینکه هنوز از نظر شغلی ثبات ندارید و کاری ندارید با اینجال اگر واقعا نیاز به همسر دارید با مادرتون درمیون بزارید ..

    فعلا
    سلام
    متاسفانه دانشگاهی که من توش تحصیل میکنم کمبود استاد داره واسه همین دروس اصلی فقط توی یک نیمسال و توسط یک استاد تدریس میشه برا همین دستم تو انتخاب واحد باز نیست و برا همین حتی اگه دروس عمومی و اختیاریا رو هم با اون برندارم باز بیشتر زمانم رو تو دانشگاه کنار همیم
    مگر اینکه مرخصی بگیرم که اینطوری یک سال عقب میوفتم
    اینطوری حالم خوب نمیشه درگیری ذهنیم عذابم میده


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.