ببینید کاملا بستگی به خواستگارتون داره که این مدت همون یکی دوسال باشه یا تا آخر.
اما من خودم تجربه زندگی با خانواده همسرمو داشتم درحد 4 ماه طبقه پایینشون بودم. با اینکه مادرشوهرم به هیچ وجه تو زندگی ما دخالت نمیکرد اونم به خاطر اخلاق همسرم که به شدت مستقله و اجازه دخالت به احدی نمیده، اما واقعا شرایط سختیه. من به اندازه شما هم روحیه استقلال طلبی ندارم اما خیلی سخت گذشت و خیلی این موضوع برام مهم بود فقط به دلیل شناختی که از همسرم پیدا کردم قبول کردم وگرنه خیلی خواستگارا رو به این دلیل رد کردم.
عملا هرچقدرم بخوای کنترل کنی بازم خیلی چیزا رو نمیشه تحت اختیار گرفت. انتظارات واقعا از آدم بالا میره هر لحظه بری بیای دست خودت نیست یه جوری انگار تحت نظری. هرمهمونی بیاد توی هر شرایطی باشی انتظار هست شما هم باشی حالا هرچقدرم ازین موضوع دوری کنی بازم انتظارش هست و عذاب آوره.
من هیچ تنشی با خانواده همسرم نداشتم همیشه هم میگم خیلی اون مدت به زندگیم کمک کرد البته نه از نظر مالی اما با این وجود اصلا احساس راحتی و استقلال نداشتم.
به نظرم مسئله مهمیه من به دلیل مشکلاتی که داشتیم این مدت زندگی کردم باهاشون و سر تایمی که همسرم گفته بود جدا شدیم.
همسر من کلا اعتقادی به این نداره که حتی خونه کناری خانواده اون یا خودش باشیم چون خیلی مستقله و به هیچ قیمتی حاضر نیست نزدیک زندگی کنیم.
اما شما باید بررسی کنی دقیقا چقد باید نزدیک باشی و خواستگارت چقد رو حرفش وایمیسه روحیه خودتم اینو نشون میده که اصلا راحت نیست برات و همینطور گفتی که محلشون امکانات نداره. یه جا دیدم نوشته بودی پدرخواستگارت رفته اون منطقه تا بتونه واسه پسراشم خونه بخره عروس اول هم باهاشون زندگی میکنه و خواستگار شما هم گفته مورد قبلی رو نخواسته چون با تندی بیان کرده اونجا نمیاد. دراینکه تند بوده یا نه کاری ندارم چون مطمئن نیستم چقد حقیقته ولی اینکه توی دوره آشنایی کسی رک خواستشو بگه به نظر من مشکلی نداره اون خانم میدونسته تحت هیچ شرایطی حاظر به زندگی این مدلی نیس و حرفشم زده.
حالا شما باید سبک سنگین کنی که حاضری از چه معیارهاییت بخاطر چی بگذری و اهمیت این موضوعی که بیان کردی برات چقدره.
موفق و خوشبخت باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)