به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اسفند 97 [ 13:10]
    تاریخ عضویت
    1397-8-30
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 59.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    8
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    1 پیش قدم شدن من برای آشتی زورگوتر شدن شوهرم تنفر من

    وقتی بعد از شنیدن خستگی و دلسردی من از زندگیم و اینکه نیازهام تامین نشده عصبانی شد و منو از خونه بیرون کرد 8 روز خونه مادرم موندم میخواستم بمونم تا بیاد سراغم و عذرخواهی کنه

    بنا به مشورت دیگران مبنی بر اینکه من غرورشو شکستم و باید پیش قدم بشم و محبت کنم تا احساس اقتدارشو بدست بیاره و اینکه فشار جنسی بهش میاد ممکنه بره سراغ یکی دیگه(اینا حرفایی که دیگران اعم از روان شناس و یه روحانی و دوستان گفتن)

    اما با لیستی از دستورات و خواسته های شوهرم مواجه شدم که اولش میخواست امضا کنم بعدش که من گفتم منظورت چیه امضا کنم و فهمید من نخواهم پذیرفت که امضا کنم به تعبیر خودش قول محکم ازم گرفت
    خواسته هاش که گفت اصلا بحث نمیکنیم و فقط تو باید بپذیری:
    من تحت هیج شرایطی تو کار خونه کمک نمیکنم
    اگر احساس کنم درس و کارت لطمه میزنه حذفشون میکنم
    اوندفعه پدر و مادرم یهو اومدن تو خونه تو گفتی من لباس مناسب تنم نبود به پدر و مادرم توهین کردی دیگه حق نداری اسمشونو بیاری اینجا خونشونه هر وقت بخوان بی اجازه میان تو
    و....
    من قبول کردم چون نمیدونم تو فرهنگ و دین ما زن دقیقا چقدر باید بردگی کنه تا اقتدار شوهرش حفظ بشه

    حالا بیشتر از قبل از شوهرم متنفرم. ظاهرا باهاش خوبم محبت و رابطه زناشویی خوب کلمات عاشقانه ولی من ازش متنفرم و تصمیم گرفتم از این به بعد از وظایف مالیش ذره ای کوتاه نیام و با ولخرجی دلخوشی برای خودم درست کنم و البته جوابی به تحکم شوهرم بدم

    احساس میکنم سرانجام این زندگی جدایی اه اما برای حفظ آبرو و فرار از اسم مطلقه و مشکلات بعدش تحمل میکنم
    هر روز بعد از اینکه شهوتش رو رام کردم و شکمش رو سیر نفرینش میکنم
    جالبه که بسیار مذهبی و متعصبه و کسی باور نمیکنه شکنجه گر زنش باشه
    ویرایش توسط ستاره قطبی : دوشنبه 05 آذر 97 در ساعت 21:52

  2. کاربر روبرو از پست مفید ستاره قطبی تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (دوشنبه 05 آذر 97)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 09:51]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام خانوم ستاره قطبی.

    خیلی خوشحالم که نیت خیر و قدمی برداشتید برای زندگیتون

    اما هر دو شما یکم به نظرم بی تجربه اید. با توجه به توضیحاتتون چیزایی که بنظرم میاد رو خدمتتون عرض میکنم:

    برگشت شما به هر صورت یک قدم مثبت از سمت شما بوده و شما اینکارو اولا برای آرامش خودتون میکنید. اما بهتر بود یمقدار مقدمه چینی میکردید ( چون همسرتون بی تجربن ) مثلا قبل از رفتن یه تماس میگرفتید و میگفتید دوست داری کنار هم باشیم؟ سوقش میدادی سمت نرمی. بعدش که قبول میکرد باید بهش میگفتی اگه میشه وقتی اومدم فعلا حرفی نزنیم در مورد گذشته ها تا کمی آرامشمون رو بدست بیاریم. بعد به ایشون میگفتی بیا برای زندگی و ارامشمون یه قدم من یه قدم تو. اگر میگفت نه مکالمرو آروم پایان میدادید ( بدون حرف بیشتر یا لجبازی ) و یروز یا چند روز دیگه یا خودش زنگ میزد یا زنگ میزدید دوباره تلاش میکردید.
    اما این دلیل نمیشه بگیم کار شما بد بوده. منتها چون همسر شما کمی عصبانی برخورد کرده شاید با این روش میشد کاری کرد برخوردشون بهتر بشه.

    فرمودید همسر شما متعصب و مذهبی هستند. مطمئنا در شان یک مرد متعصب و مذهبی نیست که برگشت همسرشو اینطور برخورد کنه. یه انسان با ایمان همیشه کانون خانوادشو باید بخوبی حفظ و انصاف رو رعایت کنه. اما باز هم نمیشه گفت ایشون کلا بد هستند و اون رفتارشون نشونه اینه که دوستون ندارن و زورگو هستند. ایشون هم شیوه صحیح انتقاد و برخورد رو زیاد بلد نیستن. دقیقا مثل شما. ایشون هم از مسائلی دلشون پره ( حتی ممکنه سو تفاهم باشه براشون ) و بلافاصله سعی کردند در بدو ورود شما شرط بزارند که چون مشکلاتتونم حاد نیست کارشون قشنگ نبوده و من تایید نمیکنم کارشون رو. اما شما هم به دل نگیرید لطفا.


    شما دو فردی هستید که همو واقعا انتخاب کردید و شریک زندگی همید. اگه همو دوست نداشتید همو انتخاب نمیکردید. ضمن اینکه هر دو از جهاتی دلتون پره اما واقعا هیچکدوم مقصر نیستید. پس نتیجه اینه که بخاطر ضعیف بودن مهارت ارتباطی بین شما مدام دچار سو تفاهم و دلگیری میشید. در ضمن به هم علاقه دارید. فقط بحث آبرو نیست. شما همو دوست دارید بدون شک. اگر بتونید این مهارت ارتباطی و لحن گفتگوتون رو یکم نرمش کنید مشکلتون حل میشه. این مهارت یاد گرفتنش سخت نیست. نیازی به نیرنگ و سیاست و فریب نیست . اتفاقا پشت هم و با هم یکی و صمیمی باید بشید. اگر اینو یاد نگیرید چه شما چه همسرتون هیچ جای دیگه با هیچکس خوشبخت نمیشید. بنابراین این پروژه شماست که همینجا حلش کنید تا بتونید آرامش داشته باشید.

    راستی بازم میگم. زود کینه به دل نگیرید. زود داوری نکنید. نیاز به زمان داره. شما که بزرگیتون رو اثبات کردید و کار درستو انجام دادید. پس نزارید با کینه و دلگیری ارزش کارتون محو و بی اثر بشه. بزارید کمی زمان بگذره تا همو درک کنید. درخواستاتون رو موقع عصبانیت و با لهن بد عنوان نکنید. مثلا همسرتون وقتی گفتند این شرطارو میزارن شما یه لبخند میزدید میگفتید حالا من یه قدم برداشتم بزار از راه برسم آروم شم همه اینا قابل صحبته. میگفتید اصلا تو جون بخواه . بعد میدیدید آروم میشد و گیر نمیداد.پس برگشتتون رو هر دو بجای زیبا کردن به تقابل تبدیل کردید در حالی که کار شما واقعا قشنگ و عاقلانه بوده که برگشتید.

    وقتی با هم نزدیکید سعی کنید در اون لحظات بجای تنفر دلتون رو هم به هم نزدیک کنید. راه دوری نمیره. به خودتون برمیگرده انرژیش. لطفا تو دلتون هم حالت تلافی و کینه نداشته باشید. میدونم بسیار حس بدی بهتون دادند و غم دارید. اما راه گرفتن حق و عزت شما این نیست. یکم دلشو بدست بیارید. و وقتایی که خوبه با تنازی بکشونیدش سمت خودتون و خواسته هاتون رو با مهارت زنانه ازش بخواید که عمل کنه و به دردو دل شما هم گوش کنه.

    راستی هر دو شما بشدت مهرطلب هستید و این از عدم اعتماد و عزت نفس میاد. خیلی هم اعتقاد به نازو نازکشی دارید هر دو که این هم حد اقل میدونم در دنیای غرب اصلا پذیرفته نیست. ولی مشکلتون در کل اصلا اون حدی نیست که شما و همسرتون از هم به دل گرفتید و برای هم شاخو شونه میکشید. یکم با هم مهارت ارتباطی تمرین کنید. حتما امیدوارم حل بشه و زندگی خوبی داشته باشید.

    با آرزوی زندگی سرشار از عشق و همدلی برای شما ( که اصلا هم دور از ذهن نیست )

  4. 3 کاربر از پست مفید Quality تشکرکرده اند .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 06 آذر 97), راه برگشت (پنجشنبه 08 آذر 97), ستاره قطبی (سه شنبه 06 آذر 97)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اسفند 97 [ 13:10]
    تاریخ عضویت
    1397-8-30
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 59.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    8
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
    آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

    کاهش جان تو من دارم و من میدانم
    که تو از دوری خورشید چه ها میبینی

    تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
    ننهادی سر راحت به سر بالینی

    وقتی یه مرد غرورش میشکنه داد میزنه میریزه بهم ترکت میکنه اما قلب شکسته یک زن جاش فقط زیرخاکه...

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 اسفند 97 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    5,621
    سطح
    48
    Points: 5,621, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 19 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه نجربه من تو این تالار نشون میده که کلا راهنمایی های بسیاری از دوستان اینه:
    غرور مرد رو نشکن! اصلا مهم نیست اون چه میکنه! سعی کن اقتدار شوهر حفظ بشه !!!
    بهش خیلی محبت کن ! هی برو سمتش ، هی دلبری کن ، حتی اگر روزی 3 هزار بار تو رو پس میزنه !
    تو بزرگواری کن! لبخند بزن حتی اگر شوهرت تو دهنت زد!
    نتیجه اش این همه زهم های عمیق روحی ای هستش که به دل خیلی ها میشینه و به مرور زمان نه تنها ترمیم نمیشه که فقط عمیق تر میشه و آدمها سرخورده تر میشند!
    به نظر من اشتباه بزرگی کردید بدون اینکه در مورد مشکلاتتون مفصل حرف بزنید و ریشه یابی کنید و به نتیجه برسید شتابزده و احساسی برگشتید سمت شوهرتون !

    نوشتید من قبول کردم چون نمیدونم تو فرهنگ و دین ما زن دقیقا چقدر باید بردگی کنه تا اقتدار شوهرش حفظ بشه !
    اشتباه خودت رو عزیزم گردن فرهنگ و ... نندار ! نه دلیلی به بردگی وجود داره و نه دلیلی بر ضعف فرهنگ ! متاسقانه راهنمایی های اشتباه و شتابزدگی خودتون شما رو به اینجا رسونده که بیشتر از شوهرت متنفر شدی. به جای اینکه ریشه ای مشکلتون رو حل کنی !
    بهتره ضمن کار کردن روی رفتارت عزیزم ، کمی هم روی عزت نفست هم کار کنی و رفتار جرات مندانه رو یاد بگیری.

  7. 4 کاربر از پست مفید firstmomy تشکرکرده اند .

    niloofarjan (سه شنبه 06 آذر 97), میس بیوتی (شنبه 10 آذر 97), محیان (پنجشنبه 08 آذر 97), ستاره قطبی (سه شنبه 06 آذر 97)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    ستاره قطبی عزیز
    شما قرار بود از حرکتی که کردی عذرخواهی کنی
    ولی اگر شروطش رو منصفانه نمی دیدی مجبور نبودی قبول کنی

    سهم خودت رو از دعوا می پذیرفتی و عذرخواهی می کردی و شروطش رو فکر می کردی و نظرت رو می گفتی بالاخره همین قدر که شما تحت فشار هستی شاید کمتر ولی اونم تحت فشار بود و از شروطش عقب نشینی می کرد

    حالا که دیگه پذیرفتی
    ولی اگر بعضیش رو غیر قابل اجرا می دونی می تونی توی شرایط عاطفی مناسب بگی از فشار دلتنگی به این یه موضوع اصلا فکر نکردم حالا بذار برای بعد (البته اگر راجع بهشون حرفی زد اگرم چیزی نگفت که شما هم چیزی می تونی نگی)
    و اینکه من فکر می کنم اونم خیلی محکم نچسبه به شروطش و فراموش کنه بالاخره

    به نظر من مهمترین مشکل شما اینه که ارتباط عاطفیت رو با همسرت محکم نمی کنی
    اونقدر بهش نزدیک بشو از نظر عاطفی که دیگه به این چیزا فکر هم نکنه و من فکر می کنم همسر شما ظرفیت این حد نزدیک شدن رو داشته باشه البته شاید هم اشتباه می کنم

    همش نشین حساب کتاب کن و دنبال منطق بگرد بعضی چیزها رو هم احساسی حل کن
    ویرایش توسط فکور : سه شنبه 06 آذر 97 در ساعت 12:01

  9. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Quality (سه شنبه 06 آذر 97), tavalode arezoo (سه شنبه 06 آذر 97), نیکیا (سه شنبه 20 آذر 97), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 07 آذر 97), ستاره قطبی (سه شنبه 06 آذر 97)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    به نظر من کار درستی کردی برگشتی.
    این بار سیاست داشته باش.با تنفرت نمی تونی موفق باشی.
    شمامیتونی با چشم گفتنی که به خوبی حس ش کنه با همون سیر کردن شکم و شهوت دل ش رو طوری بدست بیاری که بدون اجازه ت پدر و مادرش رو دعوت هم نکنه.
    با سیاست بهش اقتدار بده.بزار ببینه سلطانه . با زبونت تندی نکن جواب ش رو نده .همونی میشه که میخوای.
    شرط هاش به خاطر غرور زیادش هست و اینکه تو زندگی ت حس پادشاهی ش تامین نکردی .
    اگر با نفرت جلو بری به زودی زندگی ت از بین میره.
    روی رفتارو طرز حرف زدن خودت کار کن.دوسال نشده نتیجه ش رو می بینی

  11. 4 کاربر از پست مفید رنگین تشکرکرده اند .

    Quality (چهارشنبه 07 آذر 97), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 07 آذر 97), راه برگشت (پنجشنبه 08 آذر 97), ستاره قطبی (شنبه 10 آذر 97)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 17 اسفند 98 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,130
    سطح
    18
    Points: 1,130, Level: 18
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ی جمله توی تاپیک تون گفتین که خیلی قشنگ بود
    با خودتون عهد کردید که هرگز دیگه کاری نکنید که باعث بشه دیگران توی زندگی تون دخالت کنن
    از اون روز تا حالا هر بار که ناراحت میشم از چیزی با خودم جمله شما رو تکرار میکنم
    بازگشت تون درست بوده... درسته خیلی پیروزمندانه یا منطقی نبوده اما صبر کنید گذر زمان تمام اون ماده قانونی هایی که همسرتون نوشته رو پاک میکنه... اون چه که میمونه شما و ایشونید... دوباره شروع کنید این بار قدرتمند تر... زمان خیلی خوب همه چیز از یاد آدم میبره اما اهداف همیشه پا برجان... ی روز میاد که حتی یادتون نمیاد که وقتی شروع کردید که زندگی تونو تحت کنترل خودتون بگیرید با چه شکستی( البته به گفته خودتون ) این پیروزی رو به دست آوردید
    میدونم الان ناراحتین که چرا غرورتون جریحه دار شده اما لازمه زندگی مشترک فداکاریه... اگر حتی یک ذره همسرتون و زندگی مشترک تونو دوس دارید یکبار دیگه به ایشون شانس شروع دوباره رو بدید بدون نفرت

  13. 2 کاربر از پست مفید ستودنی تشکرکرده اند .

    راه برگشت (پنجشنبه 08 آذر 97), ستاره قطبی (شنبه 10 آذر 97)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 09:51]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    چرا بعضی پیشنهاد ها یا عرف رو بردگی میدونید. بهیچ وجه زن برده نیست. ایا زنی که زندگیشو دوست داره و میاد آشتی میکنه برده هست؟

    بنده به شخصه فارغ از زن یا مرد میگم همه ما انسانیم و هر جنسی محترم و وضایف خودش رو داره

    توصیه من کاری نبود که شما کردید. ( شیوه کار- اصلا دلی برنگشتید ) اگر همسر شما هم بودند توصیه هایی براشون داشتم. زیاد توجه نکردید انگار. عرض کردم مهارت ارتباطیتون ( هر دو ) دارای اشکال به نظر میاد سعی کنید بهترش کنید و هر دو دچار پیش داوری هستید. پس اجتناب نکنید

    طبیعتا نظرم این بود برگردید تا لا اقل بشه دیالوگی داشته باشید. نمیشه با قهرو کینه مشکلو حل کرد و فاصله انداختن مشکلو عمیق میکنه.

    اما بهر حال کار شما ارزشمنده. البته شاید ایشون از اینکه ترکش کردید چند روز دلخور باشه. وقتی برگشتید و حسن نیت داشتید چرا زحمت خودتون رو هدر دادید؟ بهتر بود موقتا غمهاتونو بزارید کنار و از کینه دوری کنید

    گفتید رابطه داشتید حتی معاشقه و کلمات عاشقانه بکار بردید اما از ته دل متنفرید ازش و ... فکر نمیکنید این نوعی خیانت باشه؟ فکر نمیکنید همسرتون این رو حس میکنه؟ اگه همسر شما ضمن رابطه جنسی از شما متنفر باشه و کینه داشته باشه چه حسی میکنید؟

    مطمئن باشید هر دو جاهایی همو نگران میکنید. این رفتار همسر شما در مورد درس و کار و غیره در نگاه اول کنترل گری به نظر میاد اما به عمقش که نگاه کنید بدون شک شما رفتاری داشتید که ایشون نگران شدند و حس خطر کردند و به این صورت بروز دادند. ( ایشون هم مهارت کافی در ارتباط ندارند )

    زنو شوهر باید همدل و یکدل باشند. ازتون خواستم با زبان اروم و دوستانه حستون رو از وقتی که لباستون مناسب نبود و مهمون اومد به همسرتون بگید. فکر میکنم اگه بشیوه صحیح بیان میکردید حتما همسرتون این حرف شمارو اهمیت میداد که البته حق هم داشتید کاملا.

    فارغ از لحن و شیوه بیان شما قلبتون به هم وصله و با همه. فقط بیخود عصبانی و دلخورید که باید کمی صبور باشید. اصلا درگیر بازیهای کلامی خشن نشید و همو زود قضاوت نکنید

    همچنان نظرم اینه مشکلاتتون اونقدری حاد نیست که اینقدر در ذهنتون دارید ریشه زندگیتون رو میزنید. بهتره این زندگیرو بسازید نه اینکه ریششو بزنید. مگرنه هیچوقت نخواهید توانست زندگی بهتری بسازید. هم شما هم همسرتون.

  15. کاربر روبرو از پست مفید Quality تشکرکرده است .

    ستاره قطبی (شنبه 10 آذر 97)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم
    مطالبتان را خواندم.به نظر من نه تنها از غرور شما کم نشده و شخصیتتان خورد نشده که خیلی انسان والایی هستید که به خاطر زندگی خوب و شاد کردن دل دیگری گام برداشتید. ولی من از تجربیات خودم برای شما بگویم چون خیلی شبیه به شرایط زندگی من است.من هم مثل شما شاغل هستم و کار پر مشغله و پر مسولیتی دارم و دو فرزند هم دارم مثل شما خیلی از روزها خسته و عصبانی می شوم مخصوصا از دست شوهرم که چرا در منزل و کارهای خونه و درس بچه ها کمک نیست و .... ولی خیلی خوب که فکر می کنم هر موقع باعث دعوا شدم اونیکه پشیمان شده خودم بودم . توی یکی از متنهاتون نوشتین که پشیمان شدین و دلتون تنگ شده مطمن باشین این پشیمونی به خاطر این بوده که به وجدانتان مراجعه کردید و خودتون رو مقصر دانستید. این نکته مهم را در نظر داشته باشید یک طرف زندگی شما هستید که بایستی خوب باشید و انسان واقعی مطمنا طرف مقابل در مقابل خوبیهای شما بلاخره سر تعظیم پایین می آورد . به نظرم هر موقع از دست شوهرتان ناراحت و عصبانی می شوید لیستی از خوبیهاش رو به خاطر بیاورید و اینکه وقتی از دستش ناراحتید اول بشینید و با آرامش بهش بگید ببینید علتش اول چی بوده. مثلا ناراحت شدید که دنبال شما نیامده و شوهر خواهرش را رسانده اول علتش رو بپرسید توضیح بدهد اگر قانع نشدید بعد ناراحت بشید. یک مورد دیگر مثلا اونروز نیامده دنبالتان شما ناراحت شدید بعدش بیشتر و بیشتر ناراحت شدید و تنها کسی که این وسط آسیب دیده و ناراحتی کشیده شما بودید. پیشنهاد می کنم دیدتان را برای مدتی عوض کنید. هر کار و خوبی که انجام می دهید در نظر بگیرید که برای رضای خدا انجام می دهید نه کس و نه چیز دیگه. کم کم به شوهرتون یاد بدید که نیازی به حل مشکلات با پدر و مادرها نیست و این مسایل جزیی را میتونید خودتون حلش کنید ببینید هر کسی به یه چیزی پناه میبره مثلا شوهره من میگه چون من وقتایی احساس می کنم تو حرف منو نمی فهمی داد می کشم و عصبانی میشم و قهر می کنم. شوهر شما هم وقتی احساس می کنه حرفش رو نمیتونه به شما برسونه از پدر و مادر کمک میگیره. ولی کلا رفتار شما در مقابل کارهاش تقریبا خوب بوده . خواهش می کنم به جای پیام دادن حتما رودرو صحبت کنید خب مشخصه که توی پیام احساس درست منتقل نمیشه و برداشتها فرق می کنه . هر گله ای از شوهرت داری اول ازش تشکر کن بعد نرم نرم بگو یکجایی دیدی اوضاع و جو خراب شد حرفت رو تمام کن و موضوع رو عوض کن. یادت باشه مردا از زنهای غر غرو خوششون نمیاد. بببین این احساس برده بودن رو بزار کنار. اگه شاغل هستی و کار می کنی به خاطر لذت خودت کار کن هر ماه هم یک مقدار از حقوقت رو برای خودت خرج کن و لذتشو ببر. مواقعی که میخواهی شوهرت کمکت کنه با مهربونی ازش بخواه . مثلا من این کارو می کنم. از سر کار اومدم و خسته هستم میشینم سر درس دختر کوچیکم بعد خطاب به شوهرم میشه یک چایی درست کنی؟به همین راحتی. یا میشه از بیرون غذا بگیری وقت ندارم غذا درست کنم. حالا شاید اون یکبار بگه نه نمیتونم یا نه نمیشه خب آسمون که به زمین نمیاد خودت بکن ولی با زبون خوش میتونی اونم به کار بکشی. اینکه اون شب میخواست تو رو ببره خونه مادرت چون عصبانی بوده و اصلا نمیدونست غیر از این چه کاری بکنه. و اینکه نبرده و رفتین خونتون یعنی یک نشانه های خوبی هست تو سعی کن کار رو به اونجاها نکشی. خیلی زندگیت و رفتار شوهرت مثل ماله من هست.

  17. کاربر روبرو از پست مفید elsay تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 17 آذر 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.