به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    الهه و صبا جان، من هم از معرف ناراحتم و بیشتر از خودشون. حتی همون تماسی هم که باباش باهام گرفت من ناراحت بودم و تو دلم میگفتم مگه من خانواده و پدر و مادر ندارم که به خودم زنگ میزنن؟

    من اینطور به نظرم میرسه که اونا نمیخوان معرف رو واسطه کنن و از طریق او حرف بزنن. این معرفه که سر خود میره حرفا رو منتقل میکنه. مثلا اونا نمیگن برو ازش بپرس کی دفاع میکنه؟ فقط مثل همون قضیه احوالپرسی من، یه احوالپرسی و سراغ گرفتن بوده، ولی معرف میاد منتقل میکنه سر خود.

    معرف ادم در کل خوبیه. یه نسبت دور فامیلی با ما داره ولی رفت و امد باهاش نداشتیم و فقط در مراسمها میدیدیمش و یا خونه ی بزرگترای فامیل موقع. عید دیدنی ها. اما با خانواده خواستگار نسبت فامیلی نداره ولی روابطشون قویتره و دوست خانوادگی هستند و گاها رفت و امد دارن

    در مورد اینکه بخوام قضیه از سر گرفته بشه... راستش فکر میکنم چاره دیگه ای ندارم. واقعا دیگه شرایط فعلی زندگیم برام غیرقابل تحمل شده و احتمالا اگر هم ازدواج نکنم، فرار میکنم میرم یه جایی هیچکی ازم خبر نداشته باشه، یا کلا پشت پا میزنم دیگه به همه چی و میرم میشم معتادی چیزی، یا خودکشی میکنم.

    شاید بگید ازدواج برای فرار از شرایط کار درستی نیست. منظور من فرار از شرایط نیست. من در موقعیت فعلیم هیچ چیزی، واقعا هیچ چیزی که بهم دلخوشی و انگیزه زندگی بده ندارم. هیچ چیز. ‌‌‌روز به روز هم بیشتر دارم خسته و سرخورده میشم. خودم برای خودم دیگه نمیتونم هدفی ترسیم کنم. فکر میکنم اگر یک شرایط جدید با وظایف تعریف شده داشته باشم، و البته استقلال پیدا کنم، و شاید مادر هم بشم، بتونم یه انگیزه ای برای گذران این عمر داشته باشم. دیگه دنبال چیز خاصی نیستم توی ازدواج. یه زمانی توش دنبال یه پله برای نزدیکتر شدن به خدا بودم، یه روزی توش دنبال عشق و هیجان و رمانتیک بازی بودم، اما حالا فقط دنبال یه بهونه برای ادامه دادن هستم.

    و اعتراف میکنم واقعا دیگه خسته شده ام از اینقدر پراکندگی ذهنم و مسیر مشخص نداشتن زندگیم. دیگه تا کی فقط درس و این کلاس و اون کلاس؟ تا کی سرگردانی افکارم و مسیر آینده ای که هیچ تصوری ازش ندارم و جادش تاریکه و هیچ جا رو جز جلوی پام رو نمیبینم و نمیدونم اصلا توی چه جاده ای هستم و جاده است یا خارج جاده؟ حداقل ازدواج که کنم میدونم توی این مسیرم. میدونم کلیت مسایلی که باهاش روبرو خواهم شد چیه. مثلا خواستگاری، تعیین مهریه، نامزدی، تدارک مقدمات عقد و عروسی، آشنا شدن و رفت و امد با خانواده هم، تهیه جهیزیه، حرف زدنمون با هم، دعوا کردنمون و توی اختلافات یه تصمیم مشتررک گرفتن، پایبندی به هم، برنامه برای بهتر کردن شرایط زندگی، حمایتش توی هدفهاش، مسوولیتهای زنانه و مادرانه زندگی و.....

    به نظرم ازدواج حتی اگر سخت باشه، حداقل قالب و چارچوب به زندگیم میده. من از این سرگردونی و بلاتکلیفی و کور بودن مسیر زندگیم خسته شده ام.

    شاید بگید کسی که بدونه از زندگیش دنبال چیه، توی مجردی هم میدونه چی میخواد و کسی که مجردی خوب و مفیدی نداشته احتمالا ازدواج رصایتبخشی هم نمیتونه داشته باشه. قبول دارم. اما ترجیح میدم خودم رو با توان خودم بسنجم. خودم رو با یک دختر قوی که افسردگی نداشته شرایط تحصیلی و شغلیش نرمال پیش رفته، بعد عاطفی زندگیش زخم خورده نیست، شرایط سنیش متفاوته و تعداد خواستگارانش هم مثل من در حد میانگین دو سال یکی نبوده، مقایسه نکنم.

    ازدواج هم میدونم راه حل نیست. و میدونم ارتباط همه جانبه و پیچیده ایه که حتی ضعفهای پنهان شخصیتی هر کسی رو آشکار میکنه. و البته اینو هم میدونم اون موقعی که من بعد از پسرخالم افسردگی گرفتم، اشتباهترین مشاوره ای که بهم دادن این بود که تا افسردگیت رو درمان نکردی ازدواج نکن. در صورتی که افسردگی من نشات گرفته از زخم عاطفی بود که خوردم و اتفاقا باید زودتر ازدواج میکردم و پیدا کردن یک جایگزین عاطفی و عشق، منو از اون افسردگی ساده تر نجات میداد و الان وضعم به اینجایی نرسیده بود که افسردگیم و وسواس و اضطراب ریشه بزنه توی همه وجودم. میدونم شرایط روحیم خوب نیست. از این بابت واقعا نگران این هستم که طرف مقابلم با من بدبخت بشه. ولی فکر میکنم اگر بتونم اضطراب این مرحله رو تحمل کنم و جا نزنم و ارتباطمون به نتیجه برسه و ثبات پیدا کنه، حالم بهتر خواهد شد و سطح اضطرابم که الان بیشتر از هر چیزی مانع زندگی کردنمه پایینتر میاد.

    اما در مورد شخص خود ایشون... اولا که در کل ادم خوش قلب و خالی از بدجنسیه. شاید یکم پدرش سیاستمدار باشه. ولی خودش، یه زلالی خاصی داره و خودشه و نقش بازی نمیکنه. ناراحت باشه راحت میگه دقیقا از چی ناراحت شده. چیزی خوشحالش کنه راحت میگه. تردید داشته باشه راحت میگه و در کل خودشه. از این بابت که قرار نیست توی ذهنت اذیت بشی که طرف چی میخواد راحتم. از طرفی اطمینان دارم که به زندگی و خانواده علاقمنده و ادم اهل خانواده ایه و در کل ادم شفافیه. نیتش زندگیه، ادم ظاهر بینی اصلا نیست. اهل رفت و امد خانوادگی هست و منزوی نیست، مهربانی به شیوه ی خودش رو داره هر چند شیوه ی دلچسب من نبود طرز مهربانیش، ولی مهم اینه که در همون حدی که بود از ته دلش و صادقانه بود. نه اینکه برای خر کردن من زبون بازی بخواد بکنه. نکته خوب دیگگش این بود که ارج و عزت خاصی برای زن و مادر قایله و دیدگاه صرفا جنسی نداره به زن. البته دوست داره خونه داری و کدبانویی زنش خوب باشه ولی برای همین ها هم ارزش قایله و البته بسیار معتقد به پیشرفت کاری و تحصیلی و اجتماعی زنش هست. جوری که من مطمینم اگر من بگم دیگه نمیخوام درس بخونم اون معترض خواهد شد و میگه نه بخون و من کمکت میکنم و... و نکته ی خیلی خوب دیگش که احترام گذاره. و در حتی اون دو سه باری هم که من بد باهاش حرف زده بودم، در عین اینکه از خودش دفاع کرد و ناراحت شدنش و اعتراضش رو هم بیان کرد قاطعانه، ولی حد و حدود کلامش از ادب و احترام تجاوز نکرد.

    من دلم میخواست طرف مقابلم مثلا خیلی اهل ابراز علاقه زبونی باشه و حتی با لحن رمانتیک بیان کنه و.... خب این آقا اصلا این جوری نیست. ولی مساله اینه که اون جنتلمن بازیایی که من دوست داشتم از نوعی بود که خیلی هم ادمهای اهلش میتونستن نقشش رو بازی کنن و سرم کلاه بذارن و فریفته بشم. مثل همون پسره که تابستون پارسال دستمو گرفت و..... ولی این آقا، محبتش رو با اینکه مواظبت باشه نشون میده. مثلا سردت نباشه، گرمت نباشه، آفتاب تو چشمت اذیتت نکنه، برات پسته ها رو جدا کنه مغز کنه، برات بستنی از بهترین بستنی فروشی شهر بخره، بهت راههای پیشرفت نشون بده، خیلی تشکر کنه اگه کاری براش کردی، به پدر و مادرت احترام بذاره مهموننوازی کنه، توی مهمونی و جمع تعریف کنه از خاطرات جالب و فضا رو گرم کنه، برات اهنگ و ویدیوهای جالب که میبینه بفرسته، دوست داشته باشه خونه ی اقوام هم بریم دلش بخواد مرغوبترین خوراکیها رو بخره موقع رد شدن از خیابون مواظبت باشه و حتی دستشویی که داشته باشی نیم ساعت کل شهر رو بگرده که یه جای تر و تمیز پیدا کنه و خودش اول بره چک کنه تمیزه یا نه و بعد بگه تو برو و از این قبیل. البته اینها چیزایی بود که من توی اون مدت ازش دیدم. یعنی به چشم و مستند دیدم. ولی در سوالهام ازش وقتی در مورد محبت کردن میپرسیدم، میگفت من از بغل کردن و بوسیدن خوشم میاد. یکی دو بار هم که بیرون میرفتیم شد که گفت این مانتو بهتون میاد یا رنگ این شال بهتون میاد. و به نظرم میاد اگر این قضیه به جایی برسه و محرمیتی صورت بگیره، ادم خیلی بی تفاوت و آزاردهنده ای نباشه. و در شرایط من و برای زندگی کردن، همین حدش کافیه!

    میمونه شرایط کاریش و یک مقدار محتاط بودن و حسابگریش، که حدس میزنم به خاطر شرایط شغلیش باشه. و گرنه میبینم برای خودش ادم خسیسی نیست و اگر چیزی دلش بخواد تهیه اش میکنه. البته ولخرج و اینکه مرتب خرید کنه نیست. شاید سالی یه بار خرید کنه ولی چیز مرغوب میخره.

    و یادم رفت بگم که ادم مسوولیت پذیریه نسبت به بعضی چیزهایی که دیدم. مثلا چیزی خراب شده باشه توی خونشون سریع میبره تعمیر یا تعمیر میکنه. گلدوناشون یکم بیحال بشن دل نگرانشون میشه و یکیشو میبره گلخونه نشون میده و میپرسه این اینجوری شده چشه و چیکارش باید کنم، پدر و مادرش مریض شن، خیلی پیگیر درمان و کارهاشون میشه، مامان من یه بار آنفولانزا گرفته بود، مرتب احوالش رو میپرسید و سفارش که این خوبه و اون خوبه براش و حتی براش کلی جوشونده و اینا اورد و..

    کلا به نظرم میاد ساختار شخصیتیش، سالمتره و سالم تر و روانتر با زندگی برخورد میکنه.

    مساله پیوند کلیه و مصرف دارو و تبعات احتمالیش رو هم پذیزفته ام در خودم و به عنوان بخشی از او میدونمش و برام حل شده است و تحقیق هم در مورد تبعاتش کردم و آگاهی دارم نسبت به سختی های ممکنش.

    بیشتر اگر قضیه پیش رفت میخوام تمرکزم روی این باشه که ارتباط عاطفی و کلا تعاملاتمون با هم در شرایط مختلف رو بررسی کنم. ببینم میتونیم حرف همو بفهمیم و درک کنیم. اگر این بخش اوکی بود و مشاوره هم نظرش منفی نبود، قبول میکنم. ( البته اگر موفق شم با اضطراب انتخاب کنار بیام و جا نزنم)

    خلاصه اینکه، درست یا غلط، خوب یا بد، زشت یا زیبا، من ادمی بودم که ازدواج کردن و بچه داشتن و خانواده با محبت جزو رویاهام بود. درسم خوب بود و از مطالعه و درس خوشم میومد ولی ازدواج و خانواده درونم رویای بزرگتری بود. که خب بگذریم از اینکه چی شد که نشد تا حالا.

    از طرفی از اون روز که باباش زنگ زده، با اینکه سرم گرم کارهامه، ولی ته ذهنم مرتب این قضیه هست و هی دارم تو مخم ناخودآگاه سبک سنگین میکنم و تمرکزم روی کارهام کمتر شده. و این دوگانگیه هم برام ازاردهنده شده. به خاطر همین میخوام بدونم صبر کنم بعد از دفاع یا زودتر یه جلسه بذاریم ببینم حرفشون چیه.

    من هم ترجیح میدم ارتباط بدون مداخله واسطه، و مستقیم بین دو طرف پیش بره. اما نمیدونمم چجوری واسطه رو حذف کنم این وسط. لطفا راهنماییم کنید. از یه طرف اگر بهش بگم که لطفا بهشون بگید حرفی دارن مستقیم با خودم و خانوادم مطرح کنن، میترسم دعوت و مشتاق بودن و پیشقدم شدن برداشتش کنن، اگرم بخوام به خود پسر تماس بگیرم و بگم اگه حرفی هست مستقیم با خودم مطرح کنید، بازم همون برداشت میشه و اگرم بخوام خانوادم مداخله کنن و تماسی بگیرن که دیگه شما وساطت نکن و بذار به عهده خود دو طرف، با شناختی که از مامان و بابا دارم چنین کاری نمیکنن و بی احترامی به معرف محسوبش میکنن و میگن زشته. اگرم بخوام بگم مامان و بابا با خانواده خود پسر تماس بگیرن که بازم انگار ما پیشقدم شدیم و اگرم پیشقدم شدن نباشه، میترسم دخالت محسوب بشه و راستش یه جورایی بابا و مامان توی این قضایا حامی بچه هاشون نیستن و کلا بی تفاوت عمل میکنن و فشار کنترل شرایط و برنامه ریزی ها و اینها در اون شش ماه هم کامل به عهده خودم بود. این بار که باباش زنگ زده بود و خواست منو ببینه و من گفتم باشه بهتون یه روز که وقت داشتم رو اطلاع میدم. با بابا و مامان مشورت کردم که برم بیرون یا بگم بیاد خونه؟ گفتن بیاد خونه. من گفتم خب چطور او باباش حرف بزنه ولی من پدر و مادرم حرف نزنن؟ و از بابا خواستم خودش به جای من زنگ بزنه که بابا گفت او تو رو مخاطب قرار داده و خودت هم باید جوابش رو بدی.
    الان هم میدونم باز از بابا بخوام حرفی بزنه نمیزنه.

    چجوری معرف رو حذف کنم؟ جواب ندادن تلفنهاش؟ میدونم نیتش خیره. ولی این مداخله هاش داره بدبینی و ناامنی ایجاد میکنه در رابطه ی دو طرف.


    فکور جان، الان پستت رو خوندم. یعنی صبر کنم تا دو ماه دیگه و پیگیری مجدد معرف و الان نخوام جلسه ای باشه؟
    فکر کنم چون من گفتم میخوام فعلا تمرکزم رو دفاع باشه و بعد دفاع صحبت کنیم، به خودم و خونمون تماس نگرفتن و از واسطه جویا شدن. نه؟
    ویرایش توسط Pooh : دوشنبه 12 آذر 97 در ساعت 12:10

  2. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    صبا_2009 (سه شنبه 13 آذر 97)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام مجدد
    پو عزیز متوجه نشدم الان قراره شما جوابی بدی یا قراره بعد دفاعت هماهنگ کنید

    منظورم این بود که دفعه اول رو بذار واسطه هماهنگ کنه ولی برای دفعات بعدی به خانوادش و خودش بگو که ترجیح میدی با خانوادت هماهنگ کنن

    خوب مسلمه که یک دختر از بین گزینه های موجود می تونه انتخاب کنه و نه بیشتر
    پس خیلی هم نمیشه ایده ال گرا بود
    ولی به هرحال باید یک سری معیارها باشه یه تفاهم های حداقلی

    و اینکه فعلا زیاد غرق فکر کردن بهش نشو تا وقتی که یگ گام عملی بردارن
    چون اگر دوباره برن و پشت سرشونو نگاه نکن زمینه افسردگی حداقل چند روزه فراهم شده برای شما

    نمی دونم الان قراره چکار بکنید یا چه قراری گذاشته شده
    بذار همه چیز روند طبیعی خودشو طی کنه
    اگر قراره واسطه هماهنگ کنه بذار این هماهنگی انجام بشه
    فقط منظور من دفعات بعدی بود که مستقیم با خودتون هماهنگ بشه که سوتفاهم پیش نیاد

    و اگه به هر دلیل حرف نامربوطی شنیدی مراقب باش هیجانی جواب ندی صبر رو در این رابطه تمرین کن حاضر جواب بودن این موقع ها به جز اینکه فقط دل شما رو خنک می کنه هیچ دستاورد دیگه ای نداره
    حرفهات قاطعانه ولی توام با احترام و دور از هیجان باشه

    امیدوارم همه چیز ختم به خیر بشه

  4. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), Pooh (دوشنبه 12 آذر 97), آویژه (چهارشنبه 14 آذر 97)

  5. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    نه فکور جان، قرار هنوز برای بعد از دفاعه.

    ولی چون دفاع طول میکشه میخواستم ببینم بذارم همون بعد از دفاع باشه یا زودتر اعلام کنم که یه جلسه بذاریم؟ اما تصمیم گرفتم برای همون بعد از دفاع باشه و فعلا به کارهام برسم. هر چند ته ذهنم مشغول شده!

    احتمالا تا موقع دفاع هم کلا گوشی رو بذارم کنار و گوشیمو خاموش کنم. حداقل از شر اعصاب خوردیهای یه نفر راحت بشم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    نه فکور جان، قرار هنوز برای بعد از دفاعه.
    خیلی کار خوبی می کنی اگر بگذاری برای بعد از دفاع. چون اگر روال جلسات اونجور که پیش بینی می کنی جلو نره ممکنه رو دفاعت اثر بگذاره. پرونده ارشدت رو ببند و بعد پرونده ازدواج رو باز کن.

    اما در مورد حذف واسطه به خودش بگو خودش رو حذف کنه !

    یعنی مثلا بگو من احساس می کنم اون خانواده اشتیاقی ندارن و بیشتر اشتیاق شما به این وصلت هست که باعث میشه ما و اونا فکر کنیم طرفمون می خواد رابطه رو ادامه بده و گرنه اونا شماره خونه ما رو دارن چه دلیلی داره اگر واقعا خودشون میخوان که این وصلت سر بگیره هنوز به شما بگن؟ مگه بار اولشون هست که میخوان بیان خونه ما بعد از این همه رفت و امد؟

    بگو من تا حالا ندیدم کسی تا این مرحله هم بواسطه تکیه کنه و فکر میکنم مثلا اگر اشتیاق شما به این وصلت نبود این رابطه اصلا تا اینجا پیش نمی رفت.

    خلاصه منظورم اینه که بهش بفهمون که کارش درست نیست و یه جوری که اگر رفت گذاشت کف دست خانواده اونا، فکر نکنند تو فرستادیش، یه جوری باشه که اونا هم بفهمن خودشون رو باید مشتاق تر نشون بدن.

    ته ذهنت درگیر باشه باعث میشه زودتر پرونده دفاعت رو ببندی.

  8. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), Pooh (سه شنبه 13 آذر 97), roodabeh_persian (شنبه 11 اسفند 97), نیکیا (چهارشنبه 14 آذر 97), آویژه (چهارشنبه 14 آذر 97)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام دوستان.

    این قضیه دیگه پیگیری نشده بود و فکر میکردم احتمالا برای اونها هم تمام شدست.

    تا شب یلدا که خود پسر پیام تبریک فرستاد. یک پیام تبریک رسمی و محترمانه.

    من هم به همون حالت رسمی و محترمانه جواب دادم.

    اما به نطرم رسید که هنوز منتظر خبر از سمت من در مورد اینکه کی دفاع کنم و ملاقات باشه هستن.

    راستش بیش از دو ماه از تماس پدرش گذشته و اون موقع از من پرسید دفاعت کی میشه و من گفتم احتمالا حدود دو ماه دیگه. و فکر کنم الان منتظرن!

    از طرفی هنوز کمیسیون جواب قطعی به من نداده. و اینجور که پیداست حداقل دو ماه دیگه هم طول میکشه تا بیام دفاع کنم.

    به نظرتون بی احترامی و نامردی و بدقولی نیست بیشتر معطلشون کنم؟

    به فرض هم که بخواد جلسات مشاوره انجام بشه و او هم با حرفهایی که به پدرش زدم تا حدی بهم حق داده باشه. حالا این بی تفاوتی و اهمیت ندادن من، تو ذوقش نمیزنه و اثر منفی و دلسردی در او ایجاد نمیکنه؟

    خودم که چون گفتم دو ماه، الان خیلی معذبم که بی خبرشون گذاشته ام. به نظرتون اگر یک جلسه بگم بذاریم و یه ملاقات داشته باشیم و ببینم چی میگه و اون هم ببینه من چی میگم و اگر حرفش این بود که ادامه بدیم، ملاقاتهای بعدی و جلسات مشاوره رو موکول کنیم به بعد از دفاع؟

    آخه اومدیم و من دفاعم 2-3 ماه دیگه طول کشید. همینجوری معطل نگه داشتنشون به نظرم درست نیست.

    تا قبل از این پیامش فکر میکردم کلا خودشونم بی خیال شده اند. ولی پیام که داد فهمیدم منتظرن گویا.

    دوستان، منتظر راهنمایی هاتون هستم.

  10. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), الهه زیبایی ها (شنبه 01 دی 97)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,292 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها

    به نظرتون بی احترامی و نامردی و بدقولی نیست بیشتر معطلشون کنم؟

    .
    نه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    این بی تفاوتی و اهمیت ندادن من، تو ذوقش نمیزنه و
    اثر منفی و دلسردی در او ایجاد نمیکنه؟

    .

    نه


    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    . به نظرتون ا یه ملاقات داشته باشیم ؟

    .
    اینم نه

    poohجان درک میکنم حسی که الان داری ولی صبر کن عزیزم..باشه؟

    اهان ی چیز دیگه
    از 28 ابان تا الان چه جوری حساب کردی شد دو ماه ؟؟هوم!!

    شاید من اشتباه میکنم حالا ببین بچه ها هم چی میگن

    ی چیزی هم می خوام بگم فک کنم ظاهرش خلاف رویکردهای تالار باشه...

    ولی ظاهرشه ....منم با ماهیت چیزی که تالار مخالفه مخالفم...حالا الان جاش نیست...هیچی.

    ببین عزیزم

    به نظرم میرسه مثل خودم دختر سختی هستی.....وگرنه تو این مدت باید ی کانال ارتباطی با اقا پسر میزدیشناختت هم تکمیل میشد...از دردسرهای معرف هم راحت میشدی.

    الان خانم بی نهایت میاد کاسه کوزه ام و جمع کنه

    نه اینکه از ازدواج و اینها حرف بزنید ....اتفاقا اصلا...مگه نمیگی تو درس مشوقت بود و راهنمایی میکرد؟

    همون موقع راهی براش میذاشتی که اگه می خواست باهات حرف بزنه یا خبری بگیره، بتونه.

    نمیدونم الان که دیگه رفت و امدتون قطع شده امکانش هست یا نه

    هیچ کاری رو نباید روو انجام بدی .....ردی از خودت بجا نمیذاری:)متوجه ای؟؟

    البته شاید ایشونم از اون مدلی ها نیست....نمیدونم ...فقط به نظرم میاد.

    حالا بذار بچه ها هم بیان ....دعا میکنم ختم به خیر بشه
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : یکشنبه 02 دی 97 در ساعت 12:22

  12. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    Pooh (یکشنبه 02 دی 97)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,292 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    اهان ببخشید
    الان رفتم نگاه کردم دو سه هفته قبل از اینکه تاپیک بزنی گفتی دو ماه دیگه تموم میشه پایان نامه ام

    ولی بازم فرقی نمی کنه....صبر کن مردونه و با شجاعت بیاد جلو بعد حرفتو بزن...

  14. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), Pooh (یکشنبه 02 دی 97)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام عزیزم،

    وقتی شما می گی دوماه دیگه، قاعده ش اینه که اونها بعد از دو ماه تماس بگیرن. یعنی عرفش اینه که اگه خونواده پسر یا خودش تمایل داشته باشن، بعد از زمان تعیین شده تماس می گیرن.

    اگه تماس نگرفتن، شما معطلشون نذاشتی، خودشون خیلی جدی نبودن.

    خبر دادن شما به معنای تمایلته. که البته همین ابراز تمایل ممکنه یه انگیزه ای به طرف مقابلت بده (اگه واقعا برات ارزشمنده).
    ویرایش توسط میشل : یکشنبه 02 دی 97 در ساعت 15:26

  16. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), Pooh (یکشنبه 02 دی 97), گیسو کمند (دوشنبه 03 دی 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 03 دی 97)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 16 اسفند 98 [ 15:51]
    تاریخ عضویت
    1397-10-01
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    970
    سطح
    16
    Points: 970, Level: 16
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ببخشید من در حدی نیستم که مشاوره بدم فقط خواستم نظرمو بگم.اول اینکه فقط پست اولتون رو خوندم و خیلی خوشم اومد از روحیاتتون.آدم سرسخت و منطقی هستید.
    به نظرم شما هم معرف رو و هم خود شخص رو Shift + delete کنید.
    شما حرفهاتون رو زدید و خیلی هم منطقی به باباش گفتید.بگذارید تمام اقدام و به قول خودمون پیگیری و شاید با پیش گذاشتن ها از طرف اونا باشه.
    نترسید هنوز فرصت برای ازدواج است.

  18. 3 کاربر از پست مفید Excel2013 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), Pooh (یکشنبه 02 دی 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 03 دی 97)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.

    تو فرهنگ ایرانی و ازدواج سنتی یا حداقل جایی که من توش بزرگ شدم و تو ازدواج سنتی خانواده دختر اگر جوابشون منفی هم باشه، خودشون اطلاع نمیدن که جواب ما منفی هست. صبر میکنند خانواده پسر تماس بگیرن و بعد اعلام میکنند که جواب ما منفی هست.

    طبق همین قاعده از نظر من اصلا وجهه خوبی نداره که اصلا شما حتی اعلام کنی که من دفاع کردم چه برسه به اینکه بگی هنوز مونده تا دفاعم!

    و همونی که الهه گفت ولی نمیخواست بگه رو هم منم موافقم ولی نه در مورد این آقا ! حالا نمیخوام آیه یأس بخونم و باز بگی صبا اومد که انرژی منفی بده و ... ولی این آقا اشتیاقی به ازدواج نداره! حالا اینکه کلا با مقوله ازدواج مشکل داره یا کیس به کیس اشتیاقش تغییر میکنه رو من نمی دونم! ولی اگر واقعا خودشون هیچ قدمی بر نمیدارن اصلا تحریکشون نکن. بگذار اونا خواستگار بودن و خواستار بودنشون رو نشون بدن بعد برو سراغ فنون بدی.

  20. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), mercedes62 (شنبه 08 دی 97), Pooh (دوشنبه 03 دی 97), roodabeh_persian (شنبه 11 اسفند 97), نیکیا (سه شنبه 04 دی 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 03 دی 97)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.