سلام.
مدت ها قبل من بابت انجام پروژه شخصی خودم به یک شرکت میرفتم نه کار برای شرکت.اون موقع من کلی سرخوش بودم و اهل بگو و بخند. به هر حال داشتم برای اینده و زندگی خودم کار می کردم و اصلا فشار کاری یا بحث همکاری با شرکت برام مهم نبود.
این همکار آقا هم شوخ طبع بود و کلی شوخی می کردیم و می خندیدیم
تا اینکه متوجه شدم جوری با من رفتار می کنه که انگار عاشق و کشته مرده اش هستم!!
از طرف دیگه همکارای دیگه ی من هم مدام متلک می نداختن!!!
من سعی کردم باهاش شوخی نکنم و در عین حال جلو همکارا ضایعش نکنم و یک بار هم بهش گفتم تفکر من با اون متفاته
با رفتاراش صد در صد مطمئن شدم که فهمیده و خیالم راحت شد.
اخیرا پروژه ی خودم از مرحله حساس خارج شد و شرایط برای همکاری با اون دفتر برام فراهم شد.
تو این مدت متوجه شدم گویا این آقا به عنوان همسر آینده اش به من فکر می کرده و من خیلی خیلی ناراحت شدم چون ما هیچ تناسبی چه به لحاظ خانوادگی چه به لحاظ مذهبی و چه به لحاظ رفتاری و فکری با هم نداریم
از طرفی شک دارم که اگه جدی بوده چرا اقدامی نکرده که منم محترمانه یهش بگم قصد ازدواج با ایشون رو ندارم که بیشتر از این اذیت نشه.
برای همین شک دارم که نکنه مثل قبل فکر می کنه من کشته مرده اشم!!!
اون آقا حتی به اندازه ی نیم ساعت فکر کردن هم تو ذهن من نیست.
در مورد شخصیتش چندان آدم با ادب و با ملاحظه ای نیست. خیلی دوست دارم براش احترام قائل باشم ولی جز اون دسته از آدمایی هست که درک نمی کنه احترام به دیگران نشان دهنده ی شخصیت خود ماست نه اینکه طرف مقابل واقعا محترمه!!! رسما فکر میکنه به خاطر دلیل خاصی بهش احترام گذاشته میشه.
البته رفتارش با من چندان مودبانه نبوده که من بفهمم متوجه هست که وظیفه ی من نیست بهش احترام بذارم یا نه. بگذریم....
به لحاظ کاری و درآمدی هم شرایط مناسبی نداره هر چند برای من مهم نیست و دلیلی هم نداره که مهم باشه.به هر حال آدم بی پول و با پول به یک اندازه محترمن.
من هم دختر تحفه ای نیستم!!
بحث اصلی که هست اینه که هر جا رفته نشسته گفته این دختر کشته مرده ی منه!!!!
همین رفتارش نشون میده که براش آبرو و شخصیت یه دختر مهم نیست
از حرف های همکارام متوجه میشم. اگه هم علاقه ای داشت راحت می تونست بگه و منم محترمانه بگم نه اما جای این کار آبروی من رو برده.
به هر حال اتفاقی هست که افتاده و نمی تونه درستش کنه!!!
من مجبورم مدت مشخصی رو تو اون شرکت کار کنم
راضی هم نیست الم شنگه به پا کنم که هر دو تا مون هم از شرکت اخراج شیم
به عنوان یه دختر هم آبرومو از سر راه پیدا نکردم که این اقا هر جور دلش خواست با من رفتار کنه و قطعا اگه پاشو کج بذاره یا شوخی بی مورد بکنه جوابش رو با شکایت کردن پیش همکارام یا رئیس شرکت میدم
در مورد شرایط خودم
سلل گذشته به قصد ازدواج با یک اقا آشنا شدم که جور در نیومد متاسفانه و تصمیم دارم مدتی وارد هیچ رابطه ای نشم تا به لحاظ روحی بتونم خودمو و اعصاب خوردمو کنترل کنم.
در واقع شرایط روحی خوبی هم ندارم.
می خواستم ازتون بابت رفتار درست با این همکار مشورت بگیرم. به طوری که کاملا متوجه بشن من به هیچ عنوان قصد ازدواج با هاشون رو ندارم.عاشق و کشته مرده اش نیستم .
ممنون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)