به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array

    به شدت نگران ومضطربم.لطفا کمکم کنید راه درست چیه؟

    سلام دوستان.شاید خیلیهاتون با مشکلاتم آشنا باشین.خلاصه میگم همسر زودرنج وکینه ای دارم که بعد چندسال تقریبا حساسیتهاشو شناختم ودرجهت رفعشون هرکار ازدستم براومده کردم نمونش قطع ارتباط کامل باخونوادم.که الان چند ماهی میسه با توافق طرفین مامانم ماهی یکبار حدود نیم الی یکساعت اجازه داره بیاد پیشم واین ملاقات باحضور خودش انجام میشه که به قول خودش خیلی خوش به حالشون نشه.

    مشکل من شاید خیلی مسخره بیاد ولی برای من شده یک بحران .اونم به این خاطره که همسرم تاکید کرده به هیچ وجه مامانم هدیه ای چیزی نیاره.که یکبار این اتفاق افتاد وهمه رو داد زیربغلش باتوهین وبی احترامی شدید.ولی بازمامان درس عبرت نگرفته وهمچنان هربارچنددونه شکلات به بچه ها میده که هربار به شدت استرس میگیرم الانه که دعوا بشه.

    الان هم گفت شکلاتا رو نگه دار دفعه دیگه میدم زیر بغلش تابفهمه من چقدر جدیم.از حالا من استرس یک ماه آینده رو گرفتم چون فقط خودمون میدونیم پسر نوجوونم بخاطر تنشهای چندسال اخیر یاژنتیک افسردگی واضطراب شدید گرفته وبخاطرش داره داروهای قوی مصرف میکنه دختر کوچولوم قلبش ناراحته واین تنشها به شدت حالمونو بد میکنه ولی همسرم حتی حاضر نیس به خاطر بچه ها کوتاه بیاد.لطفا راهنماییم کنید چگونه برخورد کنم؟؟؟

    لطفا لطفا بعضی از کاربرای محترم نیان بگن شوهرت بیماره که به هیچ وجه نه قبول داره ونه حاضر به درمانه.لطفا به دور از هیجان راهنماییم کنین که چکارکنم این تنشها به حداقل برسه.

    پ ن:متاسفانه بخاطر این اخلاقاش باخونوادش قهره والان دوماهه از طرف همه افراد خونوادش کاملا طرد شده.پس از اوناهم نمیتونم کمک بگیرم هرچند به جز خودش نه حرف ونه منطق کسی رو قبول داره
    ویرایش توسط tavalode arezoo : یکشنبه 08 مهر 97 در ساعت 12:47

  2. 4 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (یکشنبه 08 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مهر 97 [ 19:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-11
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    2,263
    سطح
    28
    Points: 2,263, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام قبل از اینکه مادرتون بیاد باهاش ی تماسی بگيرين و ازش خواهش کنید با خودش چیزی نياره حتی ی دونه شکلات و ازش دلجویی کنید طوریکه ناراحت نشه ب نظرم تنها کاریکه ميشه کرد همينه

  4. 5 کاربر از پست مفید اذرمیدخت تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (یکشنبه 08 مهر 97), گیسو کمند (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (یکشنبه 08 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام تولد آرزو

    با توجه به اینکه این تیپ رفتارهای همسرت، محدود به همین یک موضوع نیست، اولویت شما این باشه که ظرفیت عصبی خودت رو افزایش بدی و متاثر از رفتارهای مختلف ایشون نشی.

    خصوصا با توجه به شرایط بچه ها، این خیلی مهمه که شما منبع آرامش باشی. طوریکه ناآرامی پدرشون رو تحت تاثیر قرار بدی.

    اگه اومدن مادرتون تنش زاست، شاید بد نباشه بخاطر آرامش بچه ها از خیر این ملاقات بگذری. یه شش هفت ماه که بگذره، ممکنه راه باز بشه تا خودت بری مادرت رو ببینی، نه اینکه ایشون بیان منزل شما و ملاقات در حضور همسرت انجام بشه.

  6. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (یکشنبه 08 مهر 97), گیسو کمند (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (یکشنبه 08 مهر 97), مهرااد (دوشنبه 09 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    آذرمیدخت جان من نمیتونم ونباید هیچ تماسی باخانوادم داشته باشم موبایلم باید خاموش باشه تلفن خونه هم کشیده.
    میشل عزیزم خیلی خوشحالم کردی که به تاپیکم اومدی.تمام سعی من والویتم آرامش خودم وبچه هامه که همه اینا درگرو آرامش همسرمه.درموارد دیگه که ناآروم میشه باتکنیکهای همدردی سعی به همدلی باهاش میکنم که خودش همیشه میگه باهات که حرف میزنم خیلی آروم میشم.
    اممما در مورد خونوادم نمیتونم خیلی کاری ازپیش ببرم.حتی چندوقت پیش که اون دعوا اتفاق افتاد بازبون ملایم طوریکه حالت شکایت نداشته باشه بهش گفتم من دیگه نمیخوام مامانم رو ببینم،این نیم ساعت درماه ارزشش رو نداره که شما ناراحت بشی وماهم اذیت بشیم من که نمیبینمشون اینم روش،مهم آرامش خودمونه.هیچی نگفت ولی ماه بعد که نوبت مامان بودبااینکه اصلا انتظارش رو نداشتم گفت من نمیمونم خونه که اذیت نشی ودیگه هم انشالله همچین اتفاقی نمیفته.اینقدر خوشحال بودم که دیگه شوهرم داره نرم میشه وهمه چی شاید به زودی به روال عادی برگرده ولی این اتفاق نیفتاد.

    موضوعاتی هست که خیلی اذیتم میکنه مثلا من اصلا دوروبر عکس وفیلمهای خانوادم نمیرم،حتی از فکر بهشون فراریم.باخودم میگم اگه یه دقیقه فکرکنم دیوونه میشم نمیخوام به دلتنگی بهشون فکرکنم ولی مامان هربار عکساشون رو نشون میده که به ظاهر نگاه میکنم ولی اصلا نگاه نمیکردم ولی اینبار یه باره نگاهم به عکس بابام افتاد که ریشش کامل سفید شده بود از آخرین باری که دیده بودمش چند تار موی سفید داشت.داداش کوچیکم موهاش ریخته بود،برادرزادم چقدر بزرگ شده بود همه تغییرکرده بودند ومن دوساله که صداشونو هم نشنیدم چه برسه به صورتشون
    کاش میتونستم به مامان بگم من بادیدن این عکسها خیلی عذاب میکشم.

    موقع اون دعوا من فقط مثل مجسمه وایسادم ونگاه کردم فقط یه بار ازهردوشون خواهش کردم ازخونه برن بیرون ودعواهاشون رو جلوی چشم مانکنن.بعد هم به پسرم که اصلا حالش خوب نبود گفتم:نگران نباش اینا دوباره باهم خوب میشن درحالیکه خودمو به سختی نگه داشته بودم که پس نیفتم.

    ببخشید خیلی طولانی ودرهم برهم نوشتم حرفهایی بود که خیلی وقته رودلم مونده بود واینجازدم

  8. 5 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (یکشنبه 08 مهر 97), میشل (دوشنبه 09 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام



    میخوام در مورد (کودک - والد – بالغ) درون با شما صحبت کنم
    تو هر اتفاقی ، تو هر هدفی، چه شخصی و چه خانوادگی ، کودک و والد و بالغ درون ، منافع خودش را می خواهد ..
    معمولا کودک درون یا و الد درون دنبال منافع کوتاه مدت هست و بالغ درون منافع بلند مدت ..
    مهم اینکه ما انسانها دوست داریم کدومشو جذب خودمون کنیم : منافع کوتاه مدت یا منافع بلند مدت ..
    مثلا اگه یه شخصی بخواد از نظر علمی قوی باشه و به سطح علمی مورد نظرش برسه، دچار تعرض بین کودک درون و بالغ درونش میشه ،( منافع کوتاه مدت و بلند مدت )
    اون شخص باید منافع کوتاه مدت را فدای منافع بلند مدت کنه ، یعنی باید خوابیدن افراطی – تفریح افراطی – برنامه و شبکه ها را کم کنه تا بتونه به هدف اصلی برسه !( هدف بلند مدت )
    اول باید این مشخص بشه ،


    در خانواده منافع کوتاه مدت میشه ثابت کردن حرف و خواسته های خود !
    منافع بلند مدت میشه آرامش خانواده !
    اگه هر کی بخواد دنبال خواسته ها ی خودش باشه ( منافع کوتاه مدت ) میشه دعوا
    این سیکل دعوا و نارضایتی ادامه داره تا یکی از طرفین،، بالغانه عمل کنند


    مثلا شما با شوهر محترم می خواید برید سفر ،شما میگید بریم سرزمین ابرها ( یه جا تو شماله ) ، شوهر بنده خدا میگه نه بریم تبریز
    خب هر کدوم از شما دو بزرگوار اگه دنبال منافع خودتون باشید یعنی دارید منافع کوتاه مدت را پر رنگ میکنید و منافع بلند مدت را کم رنگ .
    این بحث ها ادامه پیدا می کنه تا صدای داد و بیداد بلند بشه :)
    ولی در این مثال اگه یکی از طرفین باهوش تر باشند و منافع بلند مدت را در نظر بگیرند ( آرامش خانواده و بچه ها و ..) سعی می کنه بالغانه عمل کنه و از منافع کوتاه مدت کوتاه بیاد
    این به معنی باج دادن نیست – این به معنی رنج و عذاب نیست .





    وقتی طرف مقابل یا شریک زندگیمون را بالغانه نمی بینیم در رفتارها ،باید خودمون بالغانه رفتار کنیم و شریک زندگیمون هم بعد یه مدت یاد می گیره بالغانه رفتار کنه و کنجکاو میشه !
    کنجکاوی در تغییر .



    مثلا در این موضوع تاپیک :
    مادر گرامی منافع خودش را می خواد
    شوهر منافع خودش را می خواد
    شما هم منافع خودتون را می خواید
    می بینید میشه یه سیکل معیوب ! ( منافع کوتاه مدت )


    شما باید روی این مسئله خوب فکر کنید – خوب آنالیز کنید
    منافع بلند مدت و کوتاه مدت زندگیتون و روابطتون را شناسایی کنید و با این پیش زمینه، هم مادر گرامی و هم شوهرتون را مدیریت کنید .
    مدیریت بالغانه شما به معنی باج دادن شما به شوهرتون و...نیست!
    به معنی رنج و عذاب شما نیست !


    جدا از اینکه واقعا نمی دونم مشکل همسرتون با خانواده شما چیه به خصوص مادرتون ،،به نظرم مسئله شما قابله حله
    این مشکل مشکلی نیست که خانم تولد آرزوها را نا امید کنه و حتما با توکل به خدا از این مسئله هم سر بلند بیرون می یاد.


    یه مدت رفت و آمد ها را مدیریت کنید ( با احترام کامل به مادر گرامی ) و یواش یواش ببرید جلو روابط را
    اگر شوهرتون حاضر نیست به مشاوره بیاد مهم نیست – خودتون برید در این زمینه مطالعه کنید یا مشاوره برید .
    سعی کنید علاوه بر اینجا ، حتما از آقا ی مدیر و خانم فرشته مهربان خصوصی مشورت بگیرید .( در مورد این مباحثی که بهتون گفتم )



    ان شا الله مشکلتون حل بشه
    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 09 مهر 97 در ساعت 01:01

  10. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 09 مهر 97), گیسو کمند (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (دوشنبه 09 مهر 97), هادی60 (سه شنبه 10 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام تولد آرزو ی عزیز

    ضمن تکرار پست کرای جان در مورد اهداف بلند مدت و رفتار بالغانه .

    ما دنبال اهداف بلند مدت هستیم .
    اما لزوما همیشه ندید گرفتن اهداف کوتاه مدت راه حل رسیدن به هدف بلند مدت نیست .
    در واقع همیشه انصراف از اهداف کوتاه مدت (مقصد سفر اونجا باشه که ما میگیم) بالغانه نیست .

    اولویت زندگی شما همسرتون و فرزندانتون هست
    تبریک میگم که تونستی قوی باشی و اولویتهاتو درست بچینی .

    اما ضمن اینکه اولویت بعدی هم در کاره
    مادرمون پدرمون خواهر برادر و....
    همین اولویت اول هم خودش نیاز به اولویت دوم داره .

    بچه های شما در دراز مدت از قطع ارتباط با فامیل آسیب میبینند همینطور خود شما .
    بچه های شما در جمع صمیمی فامیل و با محبت دیدن از فامیل تا حد زیادی ارضا میشن .
    البته به شرطی که ارتباط سالمی وجود داشته باشه نه ارتباط با تنش .
    و این تنش ها صرفا زمانیه که همسرتون حضور داره .

    میتونید در جهت سیاستهای رفتاریتون از نیاز فرزندانتون استفاده کنید .
    مثلا از همسرتون کمک بگیرید برای مشکل فرزندتون .
    میدونه پسرتون دارو استفاده میکنه ؟ نظرش چیه .
    شما رو با در ملاقات با پزشک همراهی کرده یا حاضره این کارو کنه ؟

    عزیزم ممکنه با این روند همواره آرامش در خانواده تون برقرار باشه و شما منتظری 1-3 سال بعد به مرور نتیجه رفتار ات رو درو کنی
    اما مثلا 2سال بعد با ارتباط مجدد با خانواده پدری روز از نو .

    یعنی عموما همسرت دنبال عیب یابیه ،
    رفتار دیگران رو طور دیگه ای تفسیر میکنه یا حداقل تحمل اشتباه دیگران رو نداره
    دیگران هم که نمیتونیم مدیریت کنیم که کلا اشتباه نکنن

    این یه واقعیت انکار ناپذیره ولی اصلا تلخ نیست
    چون در کنار خار عیبهاش گلی هم از محاسنش داره پدر بچه هاته و در کل همسر خوبیه . و تو نمیتونی باهاش بجنگی که .

    بنابر این شاید بد نباشه روی راه حل سومی فکر کنی .

    تولدآرزوی عزیزم انشالله که مشکلت حل میشه .

  12. 4 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 09 مهر 97), نیکیا (دوشنبه 09 مهر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 09 مهر 97)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    باتشکرخیلی زیاد ازت cryعزیز.دقیقا منم تلاشم این بود که اهداف بلندمدت رو به کوتاه مدت ترجیح بدم.این موضوعیه که حداقل ده ساله داره منو عذاب میده که مفصل تو اولین تاپیکم نوشتم درموردش.چرا دکمه تشکر من برای شمافعال نمیشه؟؟؟؟؟؟

    گیسوی عزیزم امیدوارم حال روحیت بهترشده باشه.میدونی این چندسال اینقدر من،پسرم عذاب کشیدیم که عطای این ارتباط رو به لقاش بخشیدیم.همسرم جدااز این مشکلات خداییش ازوقتیکه رابطمو قطع کردم خیییلی رفتارش بهتر شده باهام ودیگه ازاون استرسها وتنشها خبری نیس.ولی بعداین ملاقاتها دنبال عیب یابیه.متاسفانه این اخلاقش اوائل باخونوادم بود بعد بادوستاش الان هم باخونوادش.بطوریکه چندوقت پیش بابرادر بزرگش سر یه مسئله مسخره مشابه شکلاتها اینقدر کل کل کرد بطوریکه برادرش هم عصبی شدومثل وحشیا افتادن به جون هم وازاونجا که همسر من قویتره برادر50سالشو خونین ومالین کرد که شکرخدا اون موقع پسرم نبود.
    وقتی ایشون مراعات پدرپیری که تازه قلب عمل کرده ومادری که داروی اعصاب میخوره رو نمیکنه مراعات من رو میکنه؟!!!
    درجواب سوالت درجریان بیماری پسرم کامل هست وباهم پبش پزشک میریم البته این روهم اوائل از چشم خونواده من میدید ومیگفت بخاطر اونا بچه اینجور شد.کلا درمورد هر دعوا ومسئله ای خیلی وقته اصلا خودشو مقصر نمیدونه.
    درمورد بیماری قلبی دخترم به خونوادش گفت که خواهرشوهرم بهش گفت یه چی بگم ناراحت نشی به نظرم توهیچوقت رنگ آرامشو تو زندگیت نمیبینی چون آه یک پدرومادر دنبال زندگیته(اون موقع حتی اجازه دیدار با مامانم رو هم نداشتم)به دنبال این حرف باخواهرش قهر کرد وگفت مگه اینکه چشمم بهش نیفته وگرنه اینقدر میزنمش تاجونش درره.

    ولی جدا ازهمه این موضوعات همسرم یه اخلاقی داره اگه کسی مدام تائیدش کنه وباهاش خوب باشه اون صدبرابر بهتر میشه ولی اگه کسی مخالفش باشه کم کم بدجور با طرف بد میشه.
    به من هم یه وقتی خیلی رو مود خوبی باشه میگه میدونم داری اذیت میشی ولی چکارکنم که اخلاقم همینه ونمیخوام عوضش کنم وتوزمانی رنگ آرامشو میبینی که من مرده باشم وگرنه این چرخه ایه که مدام تکرار میشه.الان من همین ممنوع الارتباطی رو باید باخونوادش داشته باشم گفته اگه اتفاقی جایی مامان وخواهرم و....دیدی باهاشون خیلی سرد برخوردمیکنی وحق تماس باهیچکدوم رونداری.
    ماالان به معنای واقعی تنها شدیم واین تنهایی خیلی برام تلخه که باعث شده انواع مریضیهای جسمی که همش مربوط به اعصابه بگیرم ولی باهمه این اوضاع این شرایط رو ترجیح میدیم به زمانی که توی جمع باشیم همش نگران باشیم الان قراره شوهرم باکی درگیر بشه.؟!!!
    راه حل سومت چیه گیسوکمندجان؟

  14. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 09 مهر 97)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    تولد ارزوی عزیز خیلی شرایط سختی داری ...نمیدونم چی بگم ...به نظرم اگه شرایطشو داری عطای این زندگی رو به لقاش ببخش و برو. شوهرت مرد بسیار خودخواهیه و اصلا تغییر مثبتی تو رفتاراش ایجاد نشده،حتی یه ذره!!! اینکه همه شرایطی که برات گذاشته تمام و کمال پذیرفتی و تا وقتی اوضاع بر وفق مرداشه خیلی خوب و مهربونه دلیل بر تغییر کردنش نیست! همه زورگوها وقتی یکی تمام قوانینشونو رعایت میکنه، باهاش مهربون میشن! همسرت حتی تحمل نداره نیم ساعت در ماه تو رو با مادرت راحت بذاره و عذابت نده ،این یعنی اصصصصلا تغییر نکرده! این تویی که کلی تغییر کردی و از تمام حق و حقوقت گذشتی و کلی ناراحتی جسمی و روحی گرفتی تا ایشون در ارامش باشه! ولی همسرت حتی حاضر نیست نیم ساعت در ماه اینکارو برای تو انجام بده! این نهایت خودخواهیه.همسرت چون تورو داره که تمام و کمال بر وفق مرداشی، تلاشی برای رابطه بهتر با بقیه نمیکنه و خیلی راحت همه رو از زندگیش حذف میکنه ،چون یه خانواده( همسر و بچه هاش) داره که همه جوره تحملش میکنن! اینکه تو از تمام حق و حقوقت گذشتی اشتباهه! تو هم مثل هر ادمی حق داری با خانوادت در ارتباط باشی و بهشون سر بزنی، به خاطر خودت نه پدر و مادرت... همسرت اگه مشکل داره میتونه نیاد ،نه اینکه تو رو هم اینجوری تحت فشار بذاره! تا حالا بهش گفتی که چقدر از دوری خانوادت در عذابی و چقدر ناراحتی جسمی و روحی گرفتی و ارامش نداری؟؟!!
    ویرایش توسط میس بیوتی : دوشنبه 09 مهر 97 در ساعت 21:00

  16. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (دوشنبه 09 مهر 97)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    میس بیوتی عزیزم همراه همشگیم.کلمه به کلمه حرفات درسته. زندگی من از دور وازدید دیگران شاید وحشتناک باشه ولی نکته مثبتش اینه که پدرخوبی برای بچه هاست وبچه هام رابطه خیلی خوبی باپدرشون دارن.حالا باوجود اینکه بچه ها پدرشون رو خیلی دوست دارن هرچند ازخیلی رفتاراش در مقابل دیگران ناراحت میشن ولی قطعا با طلاق آسیب خیلی بیشتری میبینن.
    طلاق راحتترین راه حل ممکنه.من هنوز امید دارم باتغییر من اونم کم کم دست ازاین رفتاراش برداره.
    به قول شیدا بایک فرد بیمار باید مثل یک روان درمانگر رفتار کرد نه یه فردعادی.شاید معجزه ای بشه وشوهرم بدون دارو هم خوب بشه شاید یه عقده حقارت شدید داره که قرار نیس با دارو خوب بشه.
    اصلا همسرمن اون آدمی نیس که هجده سال پیش برای زندگی انتخاب کردم به طوری عوض شده که وقتی فیلمها وخاطرات دست نوشته های قدیم رو میبینم اصلا باورم نمیشه که یه روزی همچین روزای خوبی روداشتم

  18. 3 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 10 مهر 97), میس بیوتی (سه شنبه 10 مهر 97)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    تشکر از پاسختون .


    می دونی خانم تولد آرزوها ... شاید عمده زیاد مشکلات خیلی از ماها تو مسائل شخصی و خانوادگی و یا محیط اجتماع ، اینه که آموزش درست ندیدیم ....
    بچه که بودیم و قبل مدرسمون ....مادر عزیزمون یا مادر بزرگ مهربونمون یا آدم های غریبه تو خیابون ...هر وقت گریه می کردیم می گفتند : سلاااام ...آهای گوگولی مگولی غذا می خوای ....:)
    بچه تو دلش میگه بابا جان با من بازی کنید غذا کی می خواد (بلد نیست حرف بزنه تو دلش با زبان خودشون می گنند )

    طرف بزرگ میشه تو زندگی مشکل پیدا می کنه اول چیزی که تو ذهنش میرسه اینکه یه سیگار بذاره تو دهنش !
    یا بره پرخوری کنه و یخچال را خالی کنه ...



    دبستان که می رفتیم معلم عزیزمون می گفت : بابا نان داد – مامان غذا داد – برادر کیک داد....
    یه جورایی یاد گرفتیم فقط بگیریم و از دیگران انتظار داشته باشیم ...
    بعد طرف حتی به سن های 30 و 50 سالگی میرسه باز منتظره بابا خانه بده – بابا کمک کنه و....
    یه جورایی طلبکاریم ...یاد نگرفتیم خودمون باشیم – یاد نگرفتیم جمعی باشیم ! – فقط یادگرفتیم منافع کوتاه مدت خودمون را ببینیم .
    یاد نگرفتیم وقتی با دوستمون هستیم نریم دو تا پفک بگیریم ...یدونه بگیریم ولی با هم بخوریم !
    یاد نگرفتیم وقتی مثلا رُب گرون میشه - نریم برای یک سالمون رب بگیریم – فقط برای نیازمون بگیریم ( همون یدونه )



    وقتی یه ساختمونی آتیش می گیره عاقلانه نیست که بریم در همون لحظه ساختمان را آباد کنم ...
    اول باید آتش را خاموش کنیم ....
    تو اختلافات خانوادگی وقتی می بینیم یه فردی از دیگری عصبانی هست و یا نسبت بهش کینه ای دارد...اول باید تلاش کنیم آتشش خاموش بشه ...
    باید اول از منافع کوتاه مدت خودمون بگذریم و بیشتر با طرف مقابل درد ودل کنیم .. خودمون خونسرد باشیم - باهاش هم حسی کنیم - در اون شرایط طرف را نصیحت نکنیم - از کسی دفاع نکنیم باعث سو تفاهم بشه ...
    اینا به معنی منفعل بودن و ضعیف بودن نیست ! ..بلکه نشان از سیاست و رهبری اون فرد هست .
    به نظرم این مرحله خیلی مهمه – اگه این را درست انجام ندیم در مراحل بعد هم موفق نمیشیم.




    وقتی هم حسی کردیم – وقتی خونسرد بودیم – وقتی از منافع کوتاه مدت خودمون گذشتیم ( برای حفظ منافع بلند مدت )
    حالا باید بریم آنالیز کنیم !
    تو این تحلیل بهتره از یه مشاور کمک بگیریم ..نه افراد خانواده خودمون ( مادر – پدر یا عمه و....)
    چون امکان داره راهنمایی هایی بشید بدتر صدمه بزنه !


    ببنید خانم تولد آرزوها ....هر فرد لایه های رفتاری مختلفی داره ...
    لایه های رویی . لایه های زیرین !
    اگه مثلا شوهر شما عصبانی میشه و یا کینه ای را از خودش بروز میده اینا همه نشان دهنده لایه ی اولی هست( لایه ی ظاهری )
    یه عموالی ( لایه های زیرین ) باعث بوجود آمدن لایه ظاهری میشه :( در اوایل متن بعضی هاشو گفتم )
    مثلا : نیازهاش ( جسمی – روانی ) – افکار و باورهاش نسبت به زندگی - هیجانات و رویاها ش و...


    وقتی می خواید مشکلتون حل بشه باید در تمام این سطوح شوهرتون را آنالیز کنید.
    باید باهاش درد و دل کنید( مثل دو دوست )
    .

    لازمه رسیدن به این آنالیز و این مسیر اول اینکه خونسرد باشید – منافع کوتاه مدت و بلند مدت خودتون را آنالیز کنید و زمان!
    زمان خیلی مهمه ....
    یه برنامه ریزی بلند مدت داشته باشید .
    و صد البته کمک یه مشاور خانواده .

    ...............................



    طبق فرمایشات خانم گیسوکمند ....هر گلی یه خاری هم داره ..
    گل کاکتوس هم قشنگه :)

    گل کاکتوس شاید برای خیلی ها قابل درک نباشه ! ....ولی برای باغبانش خوبی های خودش را داره !



    همسر شما قطعا ویژگیهای خوبی داره ..
    از داشته هاتون بنوسید ..اینحوری امیدتون بیشتر میشه و راه حل باز میشه
    اینکه فرموردید اگه تایید بشه آدم خوبی میشه ..نشون میده اگه روی عزت نفسش کار کنه می تونه بهتر هم بشه و ثبات داشته باشه .
    بهش اعتماد به نفس بیشتری بدید - بهش باور داشته باشید !


    احساس می کنم شوهرتون زندگی را برای خودش یه خورده سخت می گیره ...
    زندگی اونقدر هم شاید پیچیده نباشه ...
    به خدا اگه باور کنیم که زمان نداریم و هممون دیر یا زود رفتنی هستیم :) ( مخصوصا با دعاهای بعضی از افراد خوب و خوش قلب ) ،، :) - با هم مهربان تر میشم - روایط خانوادگی هامون بهتر میشه ...



    در پناه خداوند مهربان .
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 10 مهر 97 در ساعت 00:01

  20. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 10 مهر 97), گیسو کمند (پنجشنبه 12 مهر 97), نیکیا (سه شنبه 10 مهر 97)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.