سلام
توضیحات شما خیلی برای من واضح نبود،شوهری که زمانی خوب بود و بعد از شکست عاطفی در رابطه با پدرخانمش دچار اعوجاج شده!
اون چیزی که از رفتار همسرتون تعریف میکنید در ارتباط با سایرین و حتی خود شما میشه گفت که یه ادم ناشی در بد بودن هست!
یعنی یک سیکل معیوب اونو به این سمت هدایت کرده.
و میشه حدس زد که جزو افرادی هست که به راحتی اعتماد 100 درصد میکنه و کم کم و شاید یکباره اعتمادش سلب میشه. این مشکل همسرتون رو خانم عشق افرین تو یه تاپیک بررسی کرده بود.
اما چرا اعتماد شکنی پدرتون و همسرتون اینقدر ادامه و نشت داشته به سایر روابطش؟!
جوابش خیلی ساده س...
خانواده پدری شما از اون خانواده ها هستند که داماد هر چقدر هم خوب باشه یک فرد غریبه میدوننش و داخل مجموعه خانوادشون نمیکنند،درحالیکه همسرتون خودش رو پسر خونواده شما میدونسته.وقتی تصورش با واقعیت تلخ تعارج پیدا میکنه دچار اعوجاج شخصیتی میشه و از فرم خارج میشه و بعد از اون اتفاق کاملا قابل حدس هست که شما هم بعنوان همسر با همسرتون همدل نبودین و احتمال بسیار زیاد رفتار پدرتون رو ماستمالی کردین و حتی واکنشی که موردنظر همسرتون بوده و بیان انتظارتون از پدرتون سکوت کردین،که این هم برمیگرده به شخصیت احتمالا مهرطلب شما که سعی در راضی نگهداشتن دیگران دارید.
حالا اینا رو بگذارین کنارهم ، یک واقعیتی که ما ایرانیها عمدتا عادت کردیم بیان حقایق نکنیم و سعی در توجیه مسائل داشته باشیم.همسرتون رو در تنهایی فرو برده و نتونسته همراه پیدا کنه و با توجه به مهارتی که ندارند در بیان نظرات مخالفش،موجب شده که بجای اینکه موافق بیشتری پیدا کنه تازه یک اختلاف جدیدی هم اضافه بشه.اون تا انتقام نگیره و تا اطرافیان به اشتباهاتشون اعتراف نکنند و درصدد جبران نباشند هیچ وقت خوب نمیشن مگه خالق بهش رحم کنه.
شما ادمش هستین که همسرتون و مواضعش رو باور کنید و قبل از اینکه ایشون موضع گیری کنه ازش دفاع فعال کنید؟بعید میدونم!
اگه یه ذره احتمال خوب شدن داشته باشه،اون اینه که باور کنه تو خونه خودش تنها نیست
شما خیلی حرکات مثبتی داشتین ولی ته دلتون امیدوارین روابط همسرتون خوب بشه با اطرافیان.واین چیزی که همسرتون حس میکنه و باعث میشه نتونه دائمی باهاتون خوب بشه.ببینید میتونید باور کنید حق با همسرتون هست و نسبت به اون غیرت داشته باشین و ازش دفاع کنید؟!
علاقه مندی ها (Bookmarks)