به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    دختر صبور لطفا اینقدر به دلیل جدا نشدنش گیر نده.

    بعضی وقتا آدم اونقدر از زندگی یا از همسرش ناامید می شه که هزارتا دلیل برای بد بودن و اشتباه بودنش میاره. بعد که یکی ازش می پرسه خب پس چرا جدا نمی شی؟ یا خودش از خودش می پرسه چرا نرم و خودمو از این وضعیت نجات ندم؟ مجبور می شه یه دلایلی بیاره.

    من خودم یبار فکر می کردم پدر و مادرم ناراحت می شن، یبار می گفتم الان ذهنم شلوغه، باید اول آمادگی طلاق رو کسب کنم. نهایتا این موانع رو که برطرف کردم، دیدم نمی تونم ترکش کنم، نمی تونم تنهاش بذارم. بعد از من معلوم نیست چه زندگی ای پیدا کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم.

    همین چیزی که شوهرت می گه. اینکه بخاطر تو جدا نمی شم. که واقعا از نظر من نشونه ی علاقشه. وقتی هم تو این مانع رو برطرف می کنی، تازه می گه نه بخاطر شرایطم جدا نمی شم. ولی واقعیت اینه که اون اگه بخواد می تونه جدا بشه. هم می تونست بی خیال تو بشه، هم الان می تونه بدون تو زندگی کنه. ولی نمی خواد. می فهمی؟ اون نمی خواد جدا بشه، هرچند از زندگیش هم راضی نیست.

    من هربار یکی از دلایلم رو می گفتم، روانشناسم سعی می کرد بهم نشون بده که اون دلیل بی اساسه.

    البته خب بی اساس هم بود. ولی وقتایی که زندگی آدم به یک مو بند می شه، باید از همون مو مراقبت کرد که پاره نشه. نه اینکه هی باهاش ور رفت.

    بعدا که شرایط عوض بشه، اون آدم انگیزه های حقیقیش رو پیدا می کنه.

    یه وقتایی آدم خیلی از همسرش دل چرکینه. یا از زندگیش ناامیده. این نشونه ی خوبیه که یکی حتی در این شرایط هم متعهد باشه. مهم اینه. نه دلیلی که برای توجیه جدا نشدنش میاره.

    من اولین نشونه های عدم رازداری رو که در روانشناسم دیدم، دیگه نخواستم شوهرم توی روند مشاوره باشه. البته خودش هم نخواست و منم دیگه چیزی نگفتم.

    چون اصلا و اصلا درست نیست که روانشناس حرف ها رو انتقال بده. خیلی مخربه. نمی فهمم اینها به چه عقلی اینکارو می کنن.

    من قبل از شوهرم به مشاور مراجعه می کردم. بهش گفته بودم که شوهرم خبر نداره من میام اینجا و به دلایلی نمی خوام مطلع بشه که قبل از اون میومدم. بعلاوه باهاش هماهنگ کردم که من این بخش از هزینه ی مشاوره رو می دم، و یه بخش کمیش رو برای شوهرم می گذارم که هزینه ی مشاوره در توانش باشه و بیاد.

    اینکه من قبلا میرفتم پیشش رو که تابلو کرد. در حالیکه هیچ لزومی نداشت بهش اشاره کنه. بعد هم وقتی شوهرم داشت ویژگی های مثبت و منفی من رو می گفت، ازش سوال کرد "باهات صادقه؟" شوهرم گفت کاملا با من صادقه، ولی من مطمئن شدم که این بالاخره یه جایی پیدا می کنه که به شوهرم تذکر بده مراقب باشه من نپیچونمش و این فکر مخرب رو هم می ذاره کنار بقیه ی فکرای منفیش.

    دیدم این آدم نه تنها مشکلات ما رو حل نمی کنه، بلکه مشکل سازی هم می کنه. برای همین خودم همه چیزو به شوهرم گفتم و دیگه هم پیگیر مراجعه ش نشدم.

    اگر هم یه زمانی شوهرم بخواد بره پیش مشاور یا روانشناس دیگه روانشناس خودم رو معرفی نمی کنم. و تو جلسات اون هم مداخله نمی کنم.

    حالا این روانشناس شوهر شما هم داره خراب کاری می کنه. وقتی می بینی داره اثر منفی می ذاره، بذارش کنار. تو دیگه نرو پیشش. بذار ارتباط اونها بین خودشون دو نفر باشه. تو حریم خصوصی شوهرت وارد نشو، وقتی می بینی اثر مثبتی نداره.

    این حرفش هم که تو خودت باید مشکلاتت رو حل کنی، درسته. صد در صد درسته. تو مسئول خودت هستی و نه هیچ کس دیگه ای.

    دختر صبور، تو داری کم میاری. الان که شوهرت داره تغییر فضا رو حس می کنه، تو داری کم میاری. دوباره توصیه های مدیرهمدردی رو بخون.

    من حداقل کاری که می کنم، اینه که یه تسبیح سنگی از مادرم گرفتم. و شبا قبل از خواب یه سری جملات رو با خودم تکرار می کنم.

    مثلا از توصیه هایی که مدیرهمدردی بهم کرد: یه دور می گم: پذیرش طولانی مدت، پذیرش طولانی مدت، ....

    یه دور می گم: بی خیال، بی خیال، ... (آخه بهم گفته بود من چون بی خیال نیستم، یه سری چیزها برام سخت تره).

    و خیلی چیزها.

    مهم ترین چیزی که من فهمیدم باید روش کار کنم، حرمت نفسمه. تو هم بهش فکر کن.

  2. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 24 مهر 97), گیسو کمند (سه شنبه 24 مهر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 مهر 97), دختر صبور (شنبه 28 مهر 97)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    بعد از حرفایی که مشاور حضوری بهتون در خصوص تمایلش به رفتن از خونه زده بود ترجیح دادم دیگه چیزی ننویسم چون گفتم مورد خیلی خاصه و بهتر من دیگه اظهار نظر نکنم اما:
    گفت که من فک میکنم ازدواجمون اشتباه بوده ولی طلاق اشتباه خیلی بدتر از ازدواج اشتباه هست.
    باور کنید ما مراجعینی در این سایت داشتیم که آرزوشون این بود که جمله ای خیلی خفیف تر و ساده تر از این رو از شوهرشون بشنوند ولی علیرغم تلاششون خبری نبود.
    به نظر من کمی بیشتر وقت بدید.
    باور کنید اینطوری نیست فردا طلاق بگیرید پس فردا ازدواج کنید یه سال بعدشم بچه دار شده باشین.
    نمیدونم این همون مشاوریه که در یکی از تاپیکای قبلیتون بهش اشاره کردم که یکم حرفای عجیب میزنه یا نه؟ ولی منم موافقم عوضش کنید.
    ولی دو دل بودن فایده نداره. اول باید تصمیم راسخ بگیرید. ته دلتون میخواید ادامه بدین یا نه؟ اگه اره اونوقت دیگه به اینکه "اگر" نشد سنم میره بالا و ... فکر نکنید چون افکارتون طوری رفتاراتونو تنظیم میکنند که دقیقا همون "اگر ها" اتفاق بیافته.

  4. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 24 مهر 97), میشل (چهارشنبه 25 مهر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 مهر 97), بالهای صداقت (شنبه 28 مهر 97), دختر صبور (شنبه 28 مهر 97)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    صبور جان میدونی در حال حاضر اشتباهت چیه ؟

    خودت رو درگیر این کردی که " همسرت چند درصد میخواد باهات زندگی کنه " .

    در صورتی که مشکل اصلا این نیست .

    مشکل اینه که چگونه همسرت برگرده به نقش خودش ؛ " نقش مردِ زندگیِ مشترک " .



    پس تو هم باید برگردی به نقش خودت و نقش خودت رو درست ایفا کنی
    وظیفه ات رو درست انجام بدی ( مامان نباشی ، مرد نباشی ، ناجی نباشی ، قربانی نباشی و... )

    فقط زنش باشی .
    تا او هم کم کم به نقش خودش برگرده . ان شاالله .




    حالا
    خانم صبور آیا شما ، همسرتان را آنقدر میخواهید که برای ادامه زندگی انتخابش کنید و برای این زندگی (رابطه تون ) تلاش کنید ؟

    همسرتان = شامل تمام ویژگی های مثبت و منفی شخصیتی .
    خواستن همسرتان = دوست داشتنش ، تمایل به زندگی با او ، تمایل به اینکه پدرِ فرزندت باشه ، و... .



    این مقوله ی " سن " رو فراموش کن و به سوال بالا فکر کن .
    اگر نمیتونی فراموش کنی ، فکر کن 27 سالته ،
    چون تو 5سال دیگه رو چه مجرد بشی چه متاهل بمونی نمیبینی )

  6. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 25 مهر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 24 مهر 97), دختر صبور (شنبه 28 مهر 97)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم از میشل عزیز و گیسو کمند جان و اقای m.reza
    خیلی خوشحال میشم میبینم برام پیام گذاشتید
    واقعا ممنونم
    دوستان عزیز میدونم که شما از بیرون ماجرا بهتر همه چی رو میتونید ببینید ولی آیا موندن تو رابطه ای که همه جوره طرف مقابل نشون داده که دچار اختلالات روانی و حتی اگه مشاور هم میره برای تایید گرفتنه و یا به تعویق انداختن و تصمیم نگرفتنه آیا تو این شرایط و بدون هیچ گونه عکس العملی از اون وکاملا منفعل درسته ضمن اینکه منتظر بهانه است که دعواراه بیاندازه.
    ما الان شش ماه هست که خانه مادر شوهرم نرفیتم ولی من سه بار اونها رو دعوت کردم که هرچند دفعه آخر همسرم بسیار برخورد بدی داشت با من و اونها. خانواده من هم بعد از تیر قطع ارتباطیم باهاشون فقط من دو بار رفتم خوشنون. همسرم هزاربار گفته نمیخواد ببیندشون و میگه توتنها برو. هفته گذشته برادرم زنگ زد به همسرم و گفت شمال ویلا گرفته و دعوتمون کرد همسرم به من گفت که اصلا از تو جمع خانواده من بودن خوشش نمیاد منم گفتم تنها می رم (چون بارها گفته بود تو برو ولی من اصلا از نظر فرهنگی با اونا سازگاری ندارم). من رفتم روز پنج شنبه بهم گفت که مادر بزرگش آماده تهران خونه مادرش و اون بعد از شش ماه داره میره خونه مادرش که اونها رو ببینه من گفتم بهش میخوای نرو بمون فردا با هم بریم آنچنان از کوره در رفت و دعوایی راه انداخت و داد و بیداد کرد که تو حق نداری به من بگی نرو در حالی که خودت با خانوادت رفتی مسافرت من گفتم من اومدم اینجا تو نمیخوای با ما بازی کنی و نمیخوای من رو تو خودتون بازی بدی و الان هم نگفتم نرو گفتم بمون با هم بریم.
    خلاصه از مسافرت برگشتم و یه دعوای اساسی راه انداخت و گفت که طلاق بگیریم و فقط منتظره که مادر بزرگش بیاد خونمون و بره و بعد بریم طلاق بگیریم.
    در مورد رابطه جنسی هم گفت که تمایلی از اول به رابطه جنسی با من نداشته و خودارضایی میکنه
    ادامه داد که تو فقط میخوای منو عصبانی کنی و هیچکی به اندازه تو منو ناراحت نمیکنه
    آخر شب که آروم شد رفتم بهش گفتم که پویا تو این مدت دیدیم که هر دو دو دل هستیم و هر دو پای طلاق میرسه نمیتونیم میخوای این همه اعصاب خوردی رو تمام کنیم و سعی کنیم زندگی رو بسازیم
    هیچی نگفت

    لطفا بهم بگید من این همه تحقیر و توهین و بی توجهی را چطور تحمل کنم

  8. 2 کاربر از پست مفید دختر صبور تشکرکرده اند .

    m.reza91 (یکشنبه 29 مهر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 آبان 97)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد به دوستای عزیزم
    میشل و گیسو کمند و آقا رضای عزیز
    واقعا براتون دعا میکنم از این همه وقتی که برای دیگران و من میزارید
    میشل عزیزم همه حرفهای تو درسته و ذهن من پر از افکار بده و احساس میکنم اینکه با خانواده ام قطع ارتباط کرده اینکه سی بار گفته من نمیخواستم باهات ازدواج کنم و تو خواستی پس هیچ توقعی از من به عنوان شوهر نباید داشته باشی اینکه انقدر منفعله اینکه بهم گفت خودارضایی میکنه اینکه اینقدر از ظاهر من ایراد میگیره از کارهام ایراد میگیره مخصوصا که میدونه من جدایی رو نمیخوام همش تو خرفاش میگه خودت نخواستی طلاق بگیریم اینکه اینقدر منفعله همه همه خیلی آزار دهنده است من تصمیم گرفته بودم که یه مدت رو خودم کار کنم تا اون تغییرات اساسی رو ببینه ولی متاسفانه انگار اون منتظر کوچکترین موضوع هست که شر به پا کنه و بهونه بگیره و تو این مدت گفت که من در مورد دو دل شده بودم که با این کارت مطمئن شدم باید جدا شیم
    میدونم با این همه تحقیری که تو این رابطه شدم و هیچ علاقه ای که از طرف اون نیست باید یه جا تصمیم قطعی بگیریم و محکم و قوی واستم چون اینطوری اگه خودش بیاد سمت من اولا به خودش وابت میشه که اون خواسته و چیزی بهش تحمیل نشده و دوما دیگه هیچ وقت نمیتونه بگه تو خواستی ادامه بدی
    ولی باز دو دل میشم که آیا زمان این کار الانه یا یکم دیگه
    راستی دیشب مادرش اینا زنگ زدند که شام میاند خونمون بعد همسرم بهم گفت که غذا نپز از بیرون میگیریم گفتم نه درست میکنم از سرکار که برگشتم رفتم کلی خرید کردم و تند تند اومدم خونه رو تمیز کردم و شام درست کردم وقتی هم که اومدند مثل همیشه خیلی خوب باهاشون رفتار کردم ولی احساس میکردم خیلی خسته شدم بعد از اینکه رفتند ضعف کردم رفتم خوابیدم و نصف شب تب کردم همسرم بلند شد کلی پرستاری کرد ازم
    یه چیز دیگه اینکه پریشب که سر موضوعی که گفتم من خیلی ناراحت شدم و گفتم تو باراین کارت خیلی آسیب زدی به من با پر رویی گفت که خب چی کار کنم نمیخوای بیا طلاق بگیریم خودت موندی
    و خیلی داد و بیداد کرد سرم آخرش که آروم شدیم من رفتم کلی باهاش حرف زدم گفتم تو عصبانی هستی ولی ادامه دادن به این راه جایی خوبی نمیرسه گفت من واقعا هیچ انگیزه ای برای زندگی مشترک ندارم و فک کردن در مورد بچه منو میترسونه و هیچ هدف خاصی تو زندگیم ندارم و ازین به بعد هدف زنده موندنم کار کردن برای دادن مهریه توست !!!!!
    گفت که من هر چی فک میکنم نمیتونم تصمیم بگیریم و نمیدونم مردم چه طوری تصمیم میگیرند در این مورد
    گفت که میگند اگر زنتو هنوز دوستدداری ادامه بده و من بعضی وقت ها تو رو دوست دارم و بعضی وقت ها اصلا دوست ندارم
    بچه ها این موضوع خودارضایی بد جوری ذهنمو درگیر کرده ولی الان اینقدر اوضاع قاطی و پیچیده است حتی نمیشه راجع بهش باهاش حرف زد
    و دلیلشو کشف کرد
    به هر حال پنج شنبه از مشاور وقت گرفته که بریم و اونجا ماجرا دعوای هفته گذشته سر اینکه من گفتم الان نرو خونه مادرت بمون فردا بریم رو مطرح کنه و مقصر پیدا شه
    به نظرتون رفتیم مشاور من چه برخوردی باید بکنم؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید دختر صبور تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 آبان 97)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    این نکته :
    گفت که من در مورد دو دل شده بودم که با این کارت مطمئن شدم باید جدا شیم
    خیلی نظرمو جلب کرد
    مدیر در این مورد بهتون گفتند:
    سوم: مهارت، استمرار و صبر
    همانطور که سالها کم کم ریشه این زندگی جویده شده است برای ترمیم هم نیاز به صبر و صبوری دارد. و همچنین زمان نیاز دارد که شما با مهارت ورزی بتوانید این زندگی را بازسازی کنید.
    یکی از مهارتهای اساسی و اصولی که نیاز دارید علاوه بر لینکهای بند ب ، مهارتهای ارتباطی و گوش کردن فعال هست. در واقع این تمرین ها را باید آنقدر انجام دهید تا هم احساس امنیت کنید و هم ارتباط موثر و خوبی با همسرتان بگیرید.
    لینک ذیل در این زمینه کمک کننده هست.
    هر تغییری که میکنید هر رفتاری رو که اصلاح میکنید ازش هیچ انتظاری نداشته باشید. به قول خودتون میخواد شر به پا کنه تا امتحانتون کنه که ببینه واقعا صبور شدید یا اینکه صرفا بر اساس وابستگی یا یه سری هیجانات رفتارتون تغییر کرده. در نظر داشته باشید که دامن زدن به هر دعوا فقط شرایطو بلاتکلیف نگه میداره. خب اگه شما به عنوان یک طرف بحث، ادامه ندید حداقل حسنش اینه که تمرین صبر کردید. شوهرتون هم بیشتر دودل میشه نسبت به طلاق دادن شما(هر چند در حد حرفه بیشتر تا عمل کردن).
    خیلی گشتم تو مطالب گذشته ی سایت در خصوص چیزی که از شوهرتون گفتید و من نقل قول کردم ولی متاسفانه پیداش نکردم. در واقع این صحبتش یکی ازمواردیه که در تاپیک های اینچنینی به مراجع گفته میشه ولی شوهر شما خودش اینو بهتون گفته! خودش داره بهتون مشاوره هم میده و میگه چی میخواد. ازتون صبر می خواد. و این صبر رفتار او رو هم نرم میکنه قطعا.

  12. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 آبان 97)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر صبور نمایش پست ها
    به نظرتون رفتیم مشاور من چه برخوردی باید بکنم؟
    کاملا آروم باش و سعی نکن بدی های شوهرت رو بگی. از خودت هم زیادی دفاع نکن.

    یعنی نه موضع تهاجمی به خودت بگیر، نه تدافعی. آروم و بالغانه رفتار کن. مراقب باش فکر نکنی مشاور قاضیه و قراره حکم بده. فکر هم نکن یه انسان خیلی کاملیه که به خطا نمیفته. و بینتون رو به هم نمی زنه.

    در مجموع هرچه پخته تر و بالغانه تر برخورد کنی، احتمال اینکه مشاور در موقعیتی قرار بگیره که بتونه راهکار براتون پیدا کنه، بیشتره. چون می بینه یکی از طرفین عاقله و می شه روش حساب کرد. اما اگه تو هم مثل شوهرت بری تو موضع شکایت و این حرفا، اونم گیج می شه و کاری ازش برنمیاد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر صبور نمایش پست ها
    گفت که من هر چی فک میکنم نمیتونم تصمیم بگیریم و نمیدونم مردم چه طوری تصمیم میگیرند در این مورد
    گفت که میگند اگر زنتو هنوز دوستدداری ادامه بده و من بعضی وقت ها تو رو دوست دارم و بعضی وقت ها اصلا دوست ندارم

    ببین به نظرم شوهرت توی موقعیت نامتناسبی قرار گرفته. یعنی این موقعیتی که درش هست، متناسب با توانایی هاش نیست.

    این آدمی نیست که از موضع منطق بتونه تصمیمات درست بگیره. نیاز داره رابطتون عاطفی تر بشه تا به آرامش برسه.

    من فکر می کنم این خوب بود که یه مدتی مثلا کمتر جلوی چشمش باشی، بهش پیشنهاد رابطه ندی، بهش ابراز علاقه نکنی و غیره. اما الان دیگه زیادی داری با عقلش تنهاش می ذاری. به نظرم الان نیازه که جو رابطتون رو عوض کنی.

    این آدم یه نیازهایی داره که تو ازشون اطلاع نداری. هنوزم اطلاع نداری. اونها رو پیدا کن و ارضائشون کن تا تغییرش رو ببینی.

    این خوبه که نشونش دادی بهش وابسته نیستی و اونقدر ضعیف نیستی. اما محبت بالغانه و آگاهانه رو شروع کن تا بتونه حرف دلش رو بزنه.

    .......

    خود ارضائیش مهم نیست. فکرشو نکن. این حرفش میتونه به این معنا باشه که: می خوام ازم رابطه بخوای. این شکلی که الان هست، من رو ارضا نمی کنه.

    در هرحال این حرفش یک جور اعتراض به یه چیزیه. درگیرِ خودِ این حرف نشو.

    .......


    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر صبور نمایش پست ها
    لطفا بهم بگید من این همه تحقیر و توهین و بی توجهی را چطور تحمل کنم
    تحقیر می شی، چون حرمت نفست ضعیفه. روش کار کن. تا اینو تقویت نکنی، حتی نمی تونی براش شنونده ی خوبی باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 آبان 97)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای عزیزم حالتون خوبه
    اتفاقای این چند وقت رو براتون تعریف میکنم
    تون روز رفتیم مشاور و همسرم شروع کرد به تعریف ماجاری دعوامون سر رفتن تنهایی خونه مادرش و اینکه من گفتم بمون باهم بریم مشاور هم گفت که الان هفت ماه هست که تو با خانواده زنت قطع رابطه کردی و اون رو هم خونه خانواده ان نمیبری و این یعنی که پیام میدی بهشون که داریم جدا میشیم بهش گفت توی این مرحله باید بهم بگی که میخوای ادامه بدی یا نه وگرنه من نمیتونم مشاوره خاصی بکنم اگر میخواید ادامه بدید بگید که راهنمایی کنم اگر نه هم باز بگید که راهنمایی کنم من گفتم که من که از اول گفتم میخوام ادامه بدم بعد رو به همسرم کرد اون هیچی نگفت و بحث رو عوض کرد و به اینکه مثلا فلان موقع من گفتم با دوستات نرو بیرون و ... رو دوباره گفت
    و نهایتا اومدیم خونه و من بهش گفتم ببین زندگی مثل یه ادم دو تا پا میخواد که بتونه راه بره اگه یه پا راه بره و اون یکی حرکت نکنه نمیشه
    هیچی نمیگفت
    خلاصه دو هفته گذشت و یه بار مادرش دعوت کرد و خودش گفت بیا باهم بریم و رفتیم یه بار هم گفتم بریم سینما گفت باشه
    از چند وقت پیش که شبا دیر میومد خونه گفتم وقتایی که خیلی دیر میای قبلش خبر بده دیشب ساعت نه و نیم اومد و خبر نداده بود که دیر میاد و وقتی اومد خونه من خیلی تحویلش نگرفتم رفت شام خورد و بعد من رفتم تو رخت خواب و اون هم اومده بخوابه بهش گفتم چرا دیر اومدی خبر ندادی.یهو بلند شد با عصبانیت و با صدای بلند که من دیروز گفتم کارم زیاده این هفته گفتم خب من گفته بودم دیر میای خبر بده و شروع کرد که تو از ظهر میای خونه برای من قیافه میگیری. هی داد میزد سرم پتو رو از روم کشید هی تحقیر میکرد منم هیچی نمیگفتم گفت مگه کری نمیشنوی که بعدش بلند شدم رفتم تو اتاق خیلی عصبانی بودم بعد که آروم شد گفتم تو حق نداری به من توهین کنی سرم داد بزنی مگه من چی گفتم یه سوال کردم بلند شد اومد گفت برو پی کارت و منو با دست هوا داد تو اتاق بعد درو کوبید منم رفتم دستشویی و در رو کوبیدم بعد داد زد چرا نمیزاری کپه مرگمو بزارم بعد رفت لباس پوشید رفت بیرون بهش گفتم نرو بیرون این موقع شب بعد گفتم اگر رفتی دیگه برنگرد
    ولی رفت کلی بهش زنگ زدم جواب نداد اس دادم برگرد بیا خونه هوا سرده گفتم کارت درست نیست شب میزاری میری بیا خونه سر فرصت حرف میزنیم
    که نیومد
    صبح ساعت هفت اومد رفت دوش گرفت بهش گفتم برنامه ات چیه گفت هیچی هر وقت دلم خواست میام و میرم طلاقت میدم ولی هر وقت که دوست داشتم میخوام اذیتت کنم میخوام ازت انتقام بگیریم پدرتو در میارم
    گفتم باشه بیا طلاق بگیریم من دیگه موافقم داد میزد اصلا تو کی هستی که نظر بدی گفتم سر یه حرف کوچیک ببین چه شری به پا کردی آخه این کارا چیه میکنی چرا اینطوری میکنی میگفت خوب میکنم من آدمت میکنم چشماشو بست و دهنشو باز کرد منم کاملا با خونسردی بهش میگفتم لجبازی نکن عاقلانه رفتار کن هی داد میزد گفت خودت چرا نمیری‌ درخواست طلاق بدی
    هی داد میزد
    رفتنی گفت شب میام وسایلامو‌‌ میبرم گفتم باشه سعی کن زودتر کارهای طلاقو انجام بدی
    دیگه خسته شدم بچه ها با کوچکترین حرفی دعوا راه میندازه شر میکنه و تحقیر و توهین میکنه به خانواده ام دوباره توهین کرد هر چیز کوچیکی رو تبدیل به دعوا میکنه و اخرش میگه طلاق میدمت
    من دیگه کوتاه نیومدم این بار و‌میخوام خیلی منطقی بهش بگم یا رومی روم یا زنگی زنگ اگه میخوای طلاق بدی بده اگر میخوای زندگی کنی باید درست زندگی کنیم

  16. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی وقته که نیومدم اینجا
    خیلی اتفاقا افتاد تو این مدت
    مهمترینش اینکه همسر من به یه بهانه کوچک خانه رو ترک مرد و وسایلش رو برد و هر چی اصرار کردم برنگشت
    تو تمام این سه هفته من کلی باهاش حرف زدم اشتباهاتمو پذیرفتم خواهش کردم برگرده اون گفت اصلا منو دوست نداره و از اول ازدواجمون اشتباه بوده
    خلاصه من راضی شدم به طلاق توافقی بدون گرفتن مهریه بهش گفتم که راضی هستم بعد اومد خونه گفت که من حاضرم یه بار دیگه فرصت بدیم منم با مهربونی و خیلی خوب بهش گفتم من خیلی دوست دارم و زندگیمونو دوست دارم ولی نمیخوام خودمو بهت تحمیل کنم گفت نه من به خاطر دینی که دارم میخوام ادامه بدم تا هرجا که تونستم دوباره رفت از خونه یه بار دیگه هفته بعدش گفتم که من موافق طلاق هستم برگشت خونه و گفت که اگر مهریه رو ببخشی و خونه ای که داری رو سه دانگشو به نامم بزنی برمیگردم و در مورد بچه دار شدن هم نظرم قاطعانه نه هست شاید در اینده تغییر کنه
    منم گفتم که من تا حالا مهریه نخواستم و موافق طلاق توافقی هستم و بچه هم میخوام چون بچه یکی از ارکان مهم زندگیه

  17. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم خیلی وقته میخوام برات بنویسم من دقیقا شرایط شمارو در ک میکنمت تقریبا زندگیم مشابه شما بود شوهرم مثل شوهر شما هی میگفت از زندگی بار من ناراضی و من همش تلاش میکردم خوشحال کنم ولی نمیتونستم خودم داشتم افسرده و داغون میشدم انقدر خاطرات بد در کودکی داشت و ناخودآگاه بیمار روانی بود خلاصه طلاق داد و من داغون شدم بعد ۸ ماه اومد با گریه من تورو میخام و غلط کردم و ازین جور حرفا دوباره ازدواج کردیم الات دوباره بعد یسال میگه من ناراضی هستم بریم طلاق انگار من بازیچه ام خواستم اینارو بگم که اینجور مردا همیشه از همه چی ناراضی و مشکل از تربیت خانوادگی و فرهنگ خانوادگیه پایینشون هست من یک نمونه واقعی از شما هستم خواهش میکنم خیلی فکر کن من عاشق شوهرم هستم واسه همین پاش موندم شایدم جدا شم هیچ امیدی یه آینده ندارم شوهر منم گفت خونت رو بفروش پولش رو بده من خیالم راحت باشه من نصف پول خونم رو دادم بهش قرار بود بده بانک حساب باز کنه و پولش رو بریزیم تو حساب مشترک رفت با کلک یه ماشین به نام خودش خرید مهم نیست برام الان واقعا حرص نمیخورم ولی اینجور آدما خیلی بد تربیت شدن بیشتر مراقب خودت باش...


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.