به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 99 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1397-3-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,470
    سطح
    36
    Points: 3,470, Level: 36
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Sad اذیت ها و رفتارهای غیر عادی مادرشوهرم و استحکام روابط شوهرم با اون...دارم اذیت میشم

    سلام به همگی
    من نزدیک دو سال عقد کرده بودم و تازه الان یک ماه نشده که عروسی کردم. همسرم یک سال از من بزرگترن. خیلی پسر خوبیه و من واقعا دوسشون دارم. ایشون هم خیلی منو دوست دارن. زمانی که ما عقد کردیم همه چیز عالی بود. خانوادشون بمن احترام میزاشتن و منم بدلیل تربیت خانوادگی و شخصیت خودم خیلی دختر مودبی هستم. تا اینکه تو همون دوران عقد بعضی رفتارهای مامانشونو که دیدم فهمیدم خیلی با زیرکی و جلبی رفتار میکنن در صورتی که من واقعا دوسشون داشتم و خیلی براشون ارزش قائل بودم. ایشون رگ خواب شوهر من دستشه و خیلی جالب همسر منو دور از جونش خر میکنه. اوایلش ناراحت نمیشدم. مثلا میرفتیم شهرستان اونا تا میخواستیم دوتایی بریم بیرون خواهرشوهرمو میفرستاد همراه ما.بااینکه قبلش مثلا یکی بهش گفته بود بابا این دوتا تازه عقد کردن بزار تنها برن برا چی دخترتو میفرستی. جلوی روی ادم همچین با خنده و زیرکی حرف میزنه ولی آب زیر کاهه.مثلا یواشکی صحبت میکنه با همسرم برنامه مسافرت به شهرستان مارو ک از قبل چیده شده رو تغییر میده و با این عنوان که عزیزم باااااید بااااید مساوی باشه یعنی اگ دو روز اونجایی باید دو روز هم اینور باشی. حالا اینا که بگذرد و منم زیر سیبیلی رد کردم و گفتم مهم نیست. تا اینکه باید مقدمات عروسی رو فراهم میکردیم.از دو ماه قبل عروسی فشار وارد میکرد که باید لباس عروستون رو تا هفته دیگ سفارش بدین. میگفت باید تا فلان روز هفته آینده کارت عروسیتون اماده باشه. تو ماه رمضون زبون روزه با شوهرم میرفتیم دنبال کارت.اخر سرم رفتار بسیار زشتی داشت که این چه کارتیه و در شان شما که فوق مهندسی دارین نیست و....و منم باز به همسرم گفتم اوکی بیا بریم عوض کنیم کارت رو بگو مادرتم بیاد ک فقط نظر بده. چون گفت این کارت در شان ما نیست.
    شما فک کنین فقط به این خاطر که میخواست بره بقیه مغازه ها رو بگرده(چون خودش به زبون آورد و گفت که به این دلیل اینکارو کرده) یه بهونه تراشید که باید کروکی تالار رو اینجوری که من میگم چاپ کنین. دستور میداد به فروشنده. بعدم گفت پس من قراردادمو فسخ میکنم. من هیچی نگفتم. سرمو انداختم پایین گفتم اشکال نداره بزار هرکار میخواد بکنه ولی یه لحظه فکر پسره خودشو نکرد که باید زبون روزه بیاد باز بگرده. قراردادو فسخ کرد اومد بیرون و با لبخند گفت خخخببب حالا بریم بقیه جاهارو بگردیم.
    رفت یواشکی بدون اینکه بمن بگه آتلیه انتخاب کرد. قرار بود منو ببره کاراشو ببینم که بعد فهمیدم خواهرشوهرمو برده کاراشو دیدن و قرارداد بسته بعدش میخواست منو ببره ک کاراشو ببنیم.اخه خدایی این چه کاریه. دیگ دوران این مسخره بازیا تموم شده. خیلی دیگ ناراحت شدم.به همسرم گفتم و بعدم گفتم ک من نمیام و دیگ دلیلی نداره ک بیام. همین شد آشوب و زنگ زد ک ناراحتی به خودم بگو چرا چقولی میکنی....بببنید من برای هرکی میگم همه میگن خیلی احترامش کردی. بازم مودبانه جواب دادم ک دردو دل بوده با همسرم و بله ناراحت شدم چون دوست داشتم خودمم باشم.گت باشه برو جای دیگ ببین دوست داشتی من فسخ میکنم. بعد من رفتم ی جایی دیدم. همسرم گفت مامان خانمم رفته اینجارو دیده بعد من براش تعریف کردم. نمیدونید چه غوغایی به پا کرد باورتون نمیشه. بیخود کردی رفتی دیدی. من اجازه نمیدم.تو حق نداشتی. باید هرجایی من گفتم بری. من نمیزارم فلان جیزو تو مراسمت داشته باشی و...کلی منت. هرچی همسرم میگفت مامان کوتاهش کن داری خراب میکنی خودتو کنترل کن جوابگو نبود.بعدم پیاده شدیم گفتم مرسی ک برای کارت تشریف اوردین. گفت دلم خواست دوست داشتم بخاطر پسرم اومدم. دیگ همین شد ک من با گریه رفتم خونمون و یمدت همه چی شکراب بود تا اینک باباش زنگ زد و عذرخواهی و...
    ولی میدونید مشکل چیه. شوهرم بااینکه میدونست مامانش مقصره و اوایلش واقعا حق رو بمن میداد.الان یادش رفته . سه روز میری باهاشون مسافرت بعد فردا دوباره زنگی میزنه به مادرش که مرسی و خیلی زحمت کشیدینو...اونم خرش میکنه میگه وای عزیزم مرسی زنگ زدی چقدر خوب کاری کردی دلم برات تنگ شده بود. هر روز یا اون به این اس ام اس میده یا این به اون. زنگ میزنه بهش. واقعا صداشو میشنوم حس بدی بهش دارم. میگ مامانم کلا پریشون میشم. رفتیم سه روز مسافرت باورتون میشه نزاشت شوهر من بیاد عقب پیش من بشینه؟ اول که با زرنگی نزاشت ما ماشین بیاریم. شوهرمم گیر که با اونا تو یه ماشین خوش کیگذره. اونم بدجنس نزاشت این پیش من بشینه میگفت ما رسم نداریم.با اینک من اصلا حرف نزدما.
    نمیدونم چیکار کنم نقشش تو زندگیم کمرنگ تر بشه. خیلی اذیت میشم واقعا چون نمیتونمم جوابشو بدم
    کمکم کنید لطفا

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام. خیلی متاسف شدم از شرایطی که در اون قرار دارید
    برای اینکه بتونید شرایط رو به خوبی مدیریت کنید باید اطلاعات واقع بینانه ای از وضعیت موجود داشته باشید و کسب کنید.

    خیلی روشنه که مادر شوهر شما داره خیلی زیاد در زندگی شما دخالت می کنن. اصلا مسخرس مادرشوهر بخواد کارت عروسی یا آتلیه را انتخاب کنه. یا اصلا چه دلیلی داره توی ماشین و مسافرت، پسر پیش مادرش یا هر کس دیگه ای به جز همسرش بشینه؟
    چیزی که مسلمه مادر شوهر شما از همین ابتدای امر دارن دخالتهای بیجا می کنن و حضور خودش رو به کرسی می نشونه. نکته مسلم دیگه اینه که اگر برای این رویه کاری نکنید دخالتهای ایشون روز به روز بیشتر میشن.

    اما شما هم نباید احساسی عمل کنید و بی گدار به آب بزنید وگرنه ممکنه زندگی تون رو خراب کنید.
    شما در مثال هایی که زدید واکنش و برخوردتون کاملا صحیح بود. با اینکه انتخاب کارت عروسی حق مسلم شما بود یا موارد دیگه، ولی کوتاه اومدید و مسئله رو کش ندادید که منجر به اختلاف و شاید دعوا بشه. این صبوری شما خیلی معقولانه بود.

    نکته مثبت همسر شماست. اینکه ایشون منطقی قضاوت می کنن و می دونه که مقصر مادرش بوده و نه شما. این امتیاز رو باید حفظش کنید.

    این رو بدونید پسرها روی مادرشون خیلی حساس هستند. من خودم پسر هستم و اصلا هم دیدگاه سنتی و متعصب ندارم. ولی بلاخره هر مادری کلی زحمت و فداکاری و از خودگذشتگی کرده که پسرش رو به اینجا رسونده، با نداشته های زندگی خودش به خاطر بچه هاش ساخته. و بلاخره برای ازدواج پسر خودش هم کلی آرزو داشته و داره. خیلی مادرها که در زندگی زناشویی خودشون ناموفق بودن سالها فقط با یک امید ادامه میدن و اون هم ازدواج فرزندان شون.

    احتمالا دیدگاه همسرتون اینه که درسته رفتار مادرش غلطه ولی بلاخره اون هم برای ازدواج پسرش آرزو داشته و شاید تنها دلخوشی اونه.

    این هم بدونید هیچ پسری ، بی احترامی به مادرش رو تحمل نمی کنه. مبادا توی خلوت تون راجب مادرش حرف بدی بزنید. یا اگر انتقادی هم می خواید بکنید باید غیر مستقیم با استفاده از سیاست های زنانه باشه. رمز موفقیت تون در مدیریت این مسئله، استفاده شما از سیاست های زنانه است. این رو در انجمن سرچ کنید آموزش های خوبی براتون میاره.

    موقعیت شما شرایطی هست که واقعا باید با صبوری پیش بردش که خوشبختانه از شما هم پیداست خانم صبوری هستید.
    امیدوارم زودتر این مسئله رو بتونید حل کنید و هر زمان هم با مسئله جدیدی مواجه شدید توی انجمن مطرح کنید حتما دوستان کمک تون می کنن.

  3. کاربر روبرو از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده است .

    Delsa1992 (یکشنبه 11 شهریور 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 99 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1397-3-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,470
    سطح
    36
    Points: 3,470, Level: 36
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بابت پاسخگوییتون
    خیلی ممنون از راهنمایی های خوبتون
    فقط من دنبال راهکاری میکردم که بتونم با این شخص کنار بیام و زندگی رو بخودم تلخ نکنم. بله خوشبختانه آدمی نیستم که پشت سرشون ازشون بد بگم و ناراحتی ایجاد بشه . فقط برای همسرم تعریف میکنم و بهش میگم ک این رفتار مامان شما اصلا خوب نبود و ناراحت شدم.
    مشکل اینجاست که ایشون کلا منتظره من حرف بزنم بعد جواب منو بده البته اونم با سیاست و زرنگی بسیار زیاد. یعنی هیچوقت حالت تهاجمی یا دعوایی حرف نمیزنه، اتفاقا با خنده و موزمار بازی جواب میده.
    مثلا فرض کنید برای تولد خواهر همسرم مانتو خریدیم که خیلیم دوست داشت، (ما هر دو خانواده معتقد هستیم و حجاب رو رعایت میکنیم اما خوب خواهر ایشون راحتتر میگردن مثلا روز تولدشون با وجود نامحرم ساپورت با بلوزکوتاهی پوشیده بودن) منم از نظر خودم مانتوشون سایز بود . که من داشتم با خواهر شوهرم حرف میزدم ک اندازته و اینجرفا..یهو ایشون جلوی همه گفت پس گناه تنگیش پای شمایکی نیست بگه بابا منکه اینقدر هواسم هست و برام مهمه....میگم اوکیه..تو یه نگا به پوشش دختر خودت بنداز
    یا مثلا شوهر من یکم حرکت موزون انجام میده میگه با خانمش گشته اینجوری شده...اونم بلند که همه بشنون

    من نمیدونم چجوری باید با این آدم برخورد کنم...واقعا احساس ضعف میکنم تو نوع رفتارم با این شخص. نمیدونم جواب بدم ندم. اگه جحواب بدم چجوری جواب بدم..سنگین باهاش رفتار کنم یا نه....حرفشو میزنه بعدم راحت بگو بخند و بفرمایید و بخورید و تعارف نکنیدو...
    خواهش میکنم راهنمایی کنین.

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    به نظر هر چه قدر شما با خوبی رفتار کنید و همسرتونم ببینن که بدی رو با خوبی پاسخ میدید و میفهمن که مشکل از سمت مادرشون هست
    و به خاطر شما کم کم رابطه شو با مادرش کم میکنه
    اگه شما بدی رو با بدی پاسخ بدید تو ذهن شوهرتون این برداشت میشه که امکان داره مشکل از سمت شما هم باشه
    متاسفانه اینجور رفتار ها وجود داره و واقعا آقا پسر هم میمونه که چیکار کنه
    به شخصه اگه در اینده با این مشکلات برخورد کنم رابطه رو به حد زیادی کم میکنم تا هم همسرم راحت تر باشه هم مادرم به این موضوع پی ببره که رفتارش مناسب نبوده ( البته همدیگه رو خیلی دوست دارن و خیالم از بابت این مشکلات راحته و مثل دخترش دوسش داره )
    بازم میگم فقط این خوبی و بدیه که تو ذهن ادم ها میمونه
    موفق باشید
    ویرایش توسط Glut.tiny : یکشنبه 11 شهریور 97 در ساعت 22:12

  6. کاربر روبرو از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده است .

    Delsa1992 (سه شنبه 13 شهریور 97)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 99 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1397-3-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,470
    سطح
    36
    Points: 3,470, Level: 36
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    بله منم مواقم. ممنون
    فقط تفاوتش اینه که همسر من به دلیل اخلاقشون، یعنی بخاطر اینکه خیلی احساسی هستن و وابسته به خانواده و علاقه زیاد به پدر مادرشون و خواهرشون، اگر من کلا همه چیز رو ندید بگیرم و مداوم کوتاه بیام، درسته درک میکنه اما کم کم فک میکنه که این وظیفه منه که کوتاه بیام و اینکه باعث میشه فکر کنه همه چیز عالیه و من مشکلی با هیچ چیز ندارم و روابط رو بیشتر میکنه
    مشکل اینه نمیتونه به مادرش بگه که این رفتارهارو نداشته باشه. فقط می تونه بمن بگه منظوری نداشته و در نهایت بگه خب اره رفتارش یا حرفش زشت بوده همین
    اما اینکه ایشون حرف دهنشو بفهمه و مراعات کنه رو نمیشه کنترل کرد.
    و با این وجود که هر دعه من کلی تیکه و کنایه میشنوم و برای همسرم تعریف میکنم و ایشون قبول میکنه بدون هیچ بحثی که مادرشون اشتباه کرده اما بازم از من میخواد که حالا که عروسی کردیم بیشتر از هفته ای یک بار بریم سر بزنیم چون دلشون تنگ میشه.
    هم دوست ندارم ایشون آزرده خاطر بشه و هم دوست دارم متوجه بشه که چه فشاری بمن وارد میشه و بهم حق بده که بخوام همون هفته ای یکبار رو برم. اگر بخودم بود که همونم نمیرفتم.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم من طبق تجربه ای که خودم از زندگی مشترک دارم نظرم اینه که اگه جواب مادرشوهرتو ندی اون تا اخر به همین رفتاراش ادامه میده و هم خودش و همسرت هم این رفتارا براشون عادی میشه و توقع دارن شما همیشه کوتاه بیای..به قول معروف لطف مکرر میشه وظیفه مسلم...کافیه یه بار دلخور بشی و یه کوچولو عکس العمل نشون بدی اونوقت میبینی که چجوری طلبکارت میشن.به نظرم تو دوران عقد هم یه سری کوتاه اومدنات و از حق خودت گذشتنات زیادی و بی مورد بوده.بالاخره عروسی شما بود و هزار تا ارزو راجع بهش داشتی، ... اگه ادم بی خیال و ریلکسی بودی که این رفتارای مادرشوهرو راحت نادیده میگرفتی، بهت میگفتم بی خیال شو و جوابشو نده، اما مشخصه که دختر حساسی هستی و این چیزا ازارت میده و اگه نگی رو دلت تلنبار میشه و تبدیل به کینه و کدورت میشه( برا خودم همینجوری شد) پس بهتره تو هم باهاش با سیاست رفتار کنی و خیلی ساده و مظلوم نباشی.به هییییییییچ وجه ، دیگه شکایت کارای مادر همسرت رو به پسرش نکن چون نتیجه عکس میده و همسرت بیشتر روی خودت و رفتارات حساس میشه.تو هم تمرین کن که چجوری وقتی بهت تیکه میندازه یا رفتار بدی داره با لبخند و ارامش و با سیاست جوابشو بدی ...مثلا وقتی گفت پسرم از وقتی زن گرفته میرقصه شمام با خنده میگفتی اره ایشالا میخوام کلی هنرای دیگه هم یادش بدم.یا تو مسافرت خودت جلو جلو دست همسرتو میگرفتی و عقب ماشین پیش خودت مینشوندی و میگفتی دلم برات تنگ شده باید پیش خودم بشینی( با خنده و ناز و ...) در کل سعی کن یه خورده صبرتو زیادتر کنی و حساسیتاتو کمتر... چون به مرور زمان از شدت رفتارای مادرشوهرت کم میشه
    ویرایش توسط میس بیوتی : سه شنبه 13 شهریور 97 در ساعت 14:39

  9. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    Delsa1992 (چهارشنبه 14 شهریور 97)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 99 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1397-3-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,470
    سطح
    36
    Points: 3,470, Level: 36
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از راهنماییاتون
    راستش من اسمشو شکایت به همسر نمیزارم چون فقط از جنبه ی تعریف کردن براش میگم. البته که میخوام بدونه که هعی مداوم نگه خیلی دوستت دارن و این حرفا چون کاملا از رفتاراشون مشخصه که خیلی با من حال نمیکنه مامانشون. حالا همسرم بمن گفت من باید باهاش صحبت کنم اگر دیدم قبول میکنه که حرفش و رفتارش باعث آزار تو شده و نباید تکرار بشه خب میریم بیشتر بهشون سر میزنیم اگرم دیدم قبول نمیکنه که بهش میگم پس هفته ای یکبار اومدنمونم اضافیه.
    در کل اونقدری که ایشون و مادرشون سیاست دارن من برعکسشون بسیار صاف و ساده ام و خیلی اوقات از این بابت ناراحت میشم. از اینکه دوست دارم بقیه با من اینجوری باشن ولی زرنگن. دقیقا کاری کرده مادرشون که تو دلم بهش کینه داشته باشم.
    نمیدونم رفتار درست چیه این وسط. همسرم صحبت کنه خوبه؟ یا نه خودم جوابشو بدم.
    چقدر واقعا همه چیو سخت میکنن این مدل آدما. کاش پیش خودش میگفت منم دختر دارم دوست ندارم این بلاها سر دخترم بیاد.

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    به نظر من که شما خیلی یه طرفه قضاوت می کنید
    هر محبتی که اونا به هم میکنن رو میگید خر کردن در صورتی که میشه طور دیگه ای نگاه کرد که چقدر به هم احترام می زارن نمیشه هر محبتی به هم میکنن اسمش رو بزاریم خر کردن
    دوم اینکه ایشون خیلی برای شما احترام قائل بودن و براشون مهم بوده که کارت مناسبی پیدا کنید وگرنه کمتر کسی تو این اوضاع گرونی حاضر میشه دوبار هزینه چاپ کارت بده
    حالا برای آتلیه هم می تونستید با سیاست بهتری برخورد کنید مثلا تشکر می کردید از اینکه آتلیه رو انتخاب کردند و می گفتید که من نمی دونستم اونجا هم کارش خوبه بریم با هم ببینیم ؟
    بعد اگه دیدین و کارش خوب بود که هیچی اگه کارش خوب نبود به همسرتون می گفتین میای بریم فلان جا رو هم ببینیم ؟

    - - - Updated - - -

    روابط مادر و پسر باید همیشه خوب باشه و این رو اصلا نباید به حیله و ... نسبت بدین
    روابط شما با همسرتون نباید با روابط ایشون با مادرش قیاس بشه
    پسری که به مادرش احترام بزاره به همسرش هم احترام می زاره اما میزان اون احترام رو رفتار شما مشخص می کنه

  12. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    Delsa1992 (جمعه 16 شهریور 97)

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم شما بذار همسرت صحبت کنه اگه نتیجه داد که چه بهتر و اگه نداد خودت با همسرت صحبت کن و بگو من مادرتو مثل مادر خودم دوست دارم و دیدنش خوشحالم میکنم ولی ما الان متاهل و مستقل هستیم و برام هم یکبار سر زدن تو هفته به پدر و مادرا کافیه( هم به خانواده خودم و هم شما) .اجازه بده اگه همسرت خودش دوست داره بیشتر بره ولی شما هردوطرف رو یه بار سر بزن که هم احترام گذاشته باشی و احوال پرسیده باشی و هم حرف و حدیثی توش نباشه.
    تولد ارزوی عزیزم شما چون خانواده همسرت خیلی خوب هستن این تصور رو داری ولی باور کن همه این مدلی نیستن و بعضیا با غرض ،نیش و کنایه و زخم زبون میزنن و معمولا اقایون هم درک نمیکنن که همسرشون چقدر اذیت میشه چون باورشون نمیشه مادر مظلومشون با منظور این حرفا رو بزنه
    ویرایش توسط میس بیوتی : چهارشنبه 14 شهریور 97 در ساعت 15:54

  14. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Delsa1992 (جمعه 16 شهریور 97), نیکیا (پنجشنبه 15 شهریور 97)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام عزیزم

    شرایطت رو درک می کنم چون خودم خیییییلی کشیدم. میدونم چه زجری میکشی وقتی باید بری خونشون. تلفن میزنن. مراسمی میشه که باید باشی میخان بیان کلا هر گونه تماسی دائم

    نگرانی الان دوباره حرف جدیدی نشنوی. الان دوباره بی احترامی نبینی. الان دوباره دخالت نبینی تو زندگیت.. کلا اسمشون میاد استرس میگیری... نمیدونم شاید حسهای خودم رو بشما نسبت دادم.

    اوایل زندگی مشترک این مشکلات هست به مرور که رفتارای شما دست هم بیاد بهتر شاید بتونی کنار بیای. یا راه حلی متناسب با خودشون پیدا کنی.

    اما مجموع همه این حسها باعث میشه که از زندگی لذت نبری. چون شما دائم داری کارایی که باهات کردن رو تو ذهنت مرور میکنی و وقتی که برمیگردی از خونشون استرس رفتن دفعه

    بعدی رو داری.

    اینها رو گفتم که بگم درکت می کنم.

    اما در ارتباط با مادر همسرتون بر خلاف مادرشوهر من فک میکنم اونطوری که شما میگین اصلا ادم با سیاستی نیستند با تاکید میگم اصلا. کسی که حرف میزنه جلوی جمع به ادم . همه رو متوجه بدی خودش میکنه بطوری که حتی پسرش نمیتونه ازش دفاع کنه . بشما بدی میکنه اما خودش رو همزمان داره خراب میکنه و این تا حدی به نفع شماست.

    خودم فک میکنم هر قدر رسمی تر باشی حتی زمانیکه مجبوری بری خونشون رسمی تر باشی و احترام بزاری جواب بگیری فعلا تا راه حل پیدا کنی براش.

    الان هنوز دستت نیست چه مدلین. ایا حرفی که میزنه با منظوره بی منظوره مدلش اینطوریه نسبت به همه یا فقط شما .فعلا میخاد پسرشو برا خودش نگه داره نمیخاد از دستش بده و.... باید بتونی صبور باشی یا رفتار مناسب رو پیدا کنی. یک عمر این خانم مادر شوهر شماست نمیتونی یک عمر خودخوری کنی بجای تصورات و برداشتهای منفی فعلا صبر و تلاش برای شناخت فرهنگ خانوادگیشون..
    موفق باشید عزیزم

  16. 2 کاربر از پست مفید پرواز1 تشکرکرده اند .

    Delsa1992 (جمعه 16 شهریور 97), نیکیا (پنجشنبه 15 شهریور 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.