به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 30
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    رفتارهای اطرفیان و نوع تاثیری که ما میتونیم برای تغییر دادنشون انجام متفاوت هستند.بعضی رفتارها با واکنش نشون ندادن درست میشن بعضیشون کمرنگ میشن.بعضیشون به قوت خودش باقی میمونن.بعضی هم آنگونه که ما فکر میکنیم اونقدر پررنگ و حساس نیستند.شما مسئول رفتار شوهرت با برادرت و خانوادت یا دیگران نیستید.اینطوری عملا تبدیل به کنترلگر رفتار همسرت میشی.نمیتونی همه روابط مثل روابط شوهرت با برادرت رو مدیریت کنی دو سر اون رابطه ها دو نفر دیگه هستند نه شما.شاید بعضی وقتها لازم باشه یه صحبتها و حرفهایی بین اطرافیان بزنید و به اصطلاح اصلاح کنید اما این کار همیشگی نیست.اصرار بیش از حد به تغییر یک رفتار و گوشزد کردنهای زیاد باعث میشه اون فرد احساس مسئولیت کمتری رو نسبت به رفتارهاش داشته باشه چون شما عملا نقش عذاب وجدان داشتن و حرص خوردن ومحاسبه اون رفتارها رو به عهده میگیرید و جایی برای طرف مقابلتون نمیگذارید.

    چند لحظه مکث کنید!بینید الان نقش شما در این زندگی چیه .به نظر میرسه بیشتر وارد نقش یک معلم شده اید تا همسر.

    سهم شما از این زندگی چیه؟چه وظایفی دارید.

    یک روز خودت رو محاسبه کن ببین چقدر در اون روز تونستی آرامش داشته باشی چقدر مطابق میل قلبی خودت از زندگی لذت بردی و شاد بودی انرژی مثبت داشتی.

    نقطه شروع اینجاست..وقتی دائم در حال استرس و نگرانی باشی تاثیر گذاریت هم کم میشه .آرامش تو روی همسرت تاثیر گذاره اگر صحبتی هم کنی زمانی توام با آرامش درونی تو باشه تاثیرگذارتره.

    روشهات رو تغییر بده.

    این لینکها ومقالات مشابه رو مطالعه کن

    http://www.hamdardi.net/thread-3525.html

  2. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 12 شهریور 97), میس بیوتی (جمعه 09 شهریور 97)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون جناب امین،خیلی لطف کردید از وقتی که گذاشتید
    شما و کارشناسان دیگه کاملا درست می فرمایید و مدتهاست این قضیه رو میخونم و حتی میدونم که باید خودم رو از دوسر ماجرا بکشم بیرون
    ولی واقعا تو اون نوقعیت که قرار میگیرم نمیدونم باید چه رفلکسی نشون بدم
    مثلا وقتی شوهرم با مامانم سرد مبشه،مامانم افسرده میشه،غمگینه و تو سکوته و حتی گریه میکنه که میدونم از اعتماد به نفس پایینشه
    حتی پدرمم هم همینطوره
    این وسط برام سخته و سنگین خصوصا وقتی تو خونه ی خودم باشه که بدتر
    خیلی دلم میخواد یه جوری جو رو آروم کنم ولی بلد نیستم
    اعتماد به نفس خودمو ببرم بالا ولی نمیتونم
    دلم نمیخواد آدم محکم و وابستگی کمتری داشته باشم ولی نمیتونم
    مثلا دلم ،میخواد تنها و بدون شوهرم چندروزه برم مسافرت یا حتی خونه ی پدرم
    اقدام میکنم ولی نمیرم و تو این یازده سال اون رفته سفر ولی من بدون اون نرفتم.هر چند خودشم زیاد دوست نداره که من تنهاش بذارم و تا تصمیم به رفتم میگیرم لبش آویزوون میشه،
    اصلا شوهرم ایرادات اخلاقیش یکم زیاده هر چند آدم بدی نیست ولی باید خیلی چیزاش اصلاح بشه وقتی من بگم میشم معلم وقتی نگم خصوصیات بدش میمونه روش،خصوصا منفی نگریش
    اصلا هم حاضر به مشاوره نیست

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیشب با هم دعوای بدی داشتیم و هر چی تو دلم بود و خستم کرده بود بهش گفتم،بهش گفتم که تو و خانوادت باعث بیماریم بودید و هستید و اگه دوباره حالم بد بشه از چشم خودت ببین،چون من سه ماه کاملا حالم بد شد و تمام کارام رو مادرم و شوهرم میکردند....
    بهش گفتم تو خودشیفته ای و اونم حرفای بدی زد به خانوادم و گفت گاوند و نجسند و دیگه باهاشون کاری ندارم و داداشتم پاشو تو خونه ی ما نذاره دیگه و دیگه با تو و خانوادت کاری ندارم،و فریاد میزد که دلمو شکوندید امام حسین دلتونو بشکونه
    شامو اوردم خوردیم در سکوت و و من رفتم یه یه ساعتی رو راه پله ها ی آپارتمان نشستم،دنبالم نیومد،میوه اشم خورد و صبح که می رفت برام نون از فریزر درآورد گذاشت بیرون
    خیلی بهم برخورد حرفایی که در مورد خانوادم زد و توهینایی که کرد..به همه ی اعضای خانوادم فحش داد و ازشون ایراد گرفت اونم با صدای بلند و آبروم رفت
    دلم خیلی ازش پربود و داشتم به تنفر ازش میرسیدم الان حس میکنم یکم سبک شدم ولی ناراحتم بابت بی ادبیش
    ویرایش توسط منیر غریب : شنبه 10 شهریور 97 در ساعت 13:16

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینجا تالار و انجمن مشاورست چرا انقدر کارشناسا دیر به دیر جواب میدن واقعا نیاز به همدردی دارم چون تنهام و بی تجربه....

  6. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام دوست عزیز

    با شماره 1480 تماس بگیرید. مشاوره گویای سازمان بهزیستی هست و میتونید از مشاوره ها و کمک هاشون برای آرام شدن تون استفاده کنید.

    اینجا درسته سایت مشاوره هست ولی کارشناس و سایر اعضا مشغله های مختلفی دارن که ممکنه اون زمانی که شما به صورت اورژانسی به کمکشون نیاز دارید در دسترس نباشند.

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبا جان ممنونم ولی ۱۴۸۰ تا جواب بدند دقم میاد،یا همش اشغاله یا دوساعتی میکشه تا کارشناسا کانکت بشند و بعد کلی سوال و جواب اونم

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1

    من چجوری میتونم با مدیر همدردی ارتباط بگیرم
    فقط یکی به من بگه الان اگه داداشم خواست بیاد خونمون حالا که شوهرم گفته کسی نیاد و اون حرفا رو زده بهشون به داداشم چی بگم؟بگم بیاد شوهرم اینجوری گفته،به داداشم بگم نیاد هم ناراحت میشه هم من دلم پیششه همش که تنهاست و چی کار میکنه تو شهر غریب،یه بار خواست بیاد به یه بهونه ای که مهمون داریم گفتم نیاد ولی اینبار چی بگم

  9. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    دنبال راه حل معجزه ای هستین بنظر.یعنی یه مشاور پیدا بشه و یه چیزی بگه و بدلتون بشینه و بگین همینه.

    حق اشتراک میدین وبعد پیام میفرستین کاربریتون فعال میشه و ادامه داستان که ایکاش یک راهنمای تصویری مسئولین سایت تدبیر میکردند.

    حالا تا کارشناسان جوابتون رو بدن،چندتا موضوع رو هم بنده مطرح کنم،امیدوارم ورود بیجا نشده باشه.

    ده سال خیلی زمان هست. شما سفت و سخت تر ازین حرفها هستین صبور باشین و مدارا کنید.بنظر میاد تا شوهرتون رو سربراه نکنید ماموریتتون تموم نمیشه.

    زندگی یکسری پارامترها داره که، نبود بعضی هاشون رو بعضی دیگه موثره.

    بیماری خودتون

    نداشتن فرزندتون

    هفته ای دوبار داداشتون خونتون باشه

    دل شکسته شوهرتون

    تنش بین شوهر و برادرتون

    تنش شما و همسرتون

    معلوم حسابی رو زندگی سوار هستین وگرنه برای خانواده های نرمال مهمون بودن دوبار در هفته داداشتون بتنهایی برای همه چی کافیه.واقعا فکر نمیکنید کمی بیش از حد عاطفی احساسی عمل میکنید.ماهی یکبار بمونه و هفته ای دوساعت ناهاری چیزی بیاد کافیه و معقول.بفکر کیفیت زندگیتون باشین.با مادرتون صحبت کنید و شرایط حساستون رو توضیح بدین.البته اگه دلسوز زندگیتون باشند وگرنه خودتون با برادرتون به یه سبکی بیان کنید.

    خیلی در همسرتون قاطی نشین.احتمالا چون دور و برتون خلوته بیشترین مسائلتون با همسرتون میگذره.که اشتباهه

    همسرتون نیاز به مشاوره داره که قاعدتا کار شما هست که قانعش کنین چون خیلی از ناممکنها رو دربرابر همسرتون انجام میدین یعنی اگر بخواین میتونین بببرینش مشاوره،ولی بنظر میاد خودتون میدونید پاتون رو که بگذارین مشاوره اول باید از اشتباهات خودتون شروع کنید و بهمین خاطر خیلی هم دلتون نمیخواد با این صحنه مواجه بشین.

    بالاخره باید با خودتون رو راست بشین.

    موفق باشین

  10. 2 کاربر از پست مفید هادی60 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 12 شهریور 97), میس بیوتی (سه شنبه 13 شهریور 97)

  11. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم آقای هادی عزیز،
    بله دور وبرم خیلی خلوته و زوم من رو این مسائل هم متاسفانه زیاده...ولی خب طبیعتم و از اول اینطور حساس و عاطفی بوده و هستم و از طرفی فرزند ارشد خانواده بودن جور این مسائل کشیدن رو هم داره
    خودمم دوست دارم کمتر باشه اومدن برادرم ولی واقعا نمیتونم بگم نه به خانوادم نه به خودش مگه این که به بهانه ای بگم نیاد که از اونور هم عذاب وجدان شدید میگیریم و هم دلتنگ یه دونه برادرم میشم.....
    همسرم مشاوره نمیاد ولی واقعا اشتباه تصورم کردید،خودم اتفاقا و واقعا دوست دارم بیام مشاوره و چندبارم به تنهایی مشاوره شدم البته تلفنی و اصرار به شوهرمم بیفایده بود،چون دلم میخواد تمام و کمال باشه زندگیم در حد تلاش و توانم ولی شوهرم همراه نیست؟.
    زندگی ما یه خلا بزرگ داره و من نمیدونم چیه،و هر چقدر تلاش میکنم فایده نداره چون یه طرفست
    مطالعه میکنم برای بهبودش،مشاوره میرم،کیفیت روابط رو بهتر میکنم،ضعفا رو برطرف میکنم ولی نمیشه همش یه طرفست و شوهرم مثل تنبلا نشسته و دوست داره همه چی بهتر بشه ولی یه انگیزه قویتر مثل پست دولتی یا پول میخواد تا درباره همه چیز حرکت تازه شروع کنه....،فعلا به دنبال کیفیت زندگیش نیست به دنبال کیفیت موقعیت شغلی و مالیشه
    نبودن بچه هم براش زیاد بغرنج نیست و همیشه میگه هر چی خدا بخواد و کیفیت رابطه جنسیمون هم جالب نیست نه کمیت نه کیفیت....
    ولی خوبی و حسن بزرگش دوست داشتنمه که براش همه کار میکنه یکم غد و لجوج و قهرو هست ولی رگ خوابشو میدونم
    ولی خب دیر عمل میکنه و تا عمل کنه من یه پروسه ی خودخوری رو طی کردم و همینطور خانوادم که اصلا اعتماد به نفس ندارند تازه من بانگ و شارژ روحیشونم و تغذیشون میکنم با حرفام ......
    کاسه ی چه کنم چه کنم هم که هر وقت دست میگیرم تا جواب دگیرم یه چیز جدید شروع میشه...
    من واقعا خسته ام از نطر روحی انگار ابکش شدم

  12. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم منم با اقا هادی موافقم و بودن برادزتون تو خونه شما اونم هفته ای دو روز واقعا زیاده.خیلی راحت و با ارامش با مادرتون صحبت کنین و بگین بین من و همسرم دلخوری پیش اومده و تو این شرایط برادرم اینجا نباشه بهتره میترسم خدای نکرده برخوردی پیش بیاد که داداش دلخور بشه...شما باهاش صحبت کنین که این چند وقت رو بره مهمانسرا یا هتل...مادر شما سن و سالی ازشون گذشته و مسلما این قضیه رو درک میکنن و برام جای تعجبه که تا حالا هم اجازه دادن داداشتون هر هفته بیاد خونه شما! احساس میکنم در رابطه شما، اولویت اولتون خانوادتونه نه همسرتون و پاییین بودن کیفیت و کمیت رابطه جنسی هم اشتباه خیلی بزرگیه و به مشکلات دامن میزنه...


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.