به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از خانوادم یک فرصت 6 ماهه گرفتم

    با سلام خدمت همدردی های عزیز
    من همون نشاط زندگی و بی کران هستم از آخرین تاپیکی که اینجا زدم خیلی اتفاقات تلخ دیگه ای افتاد ولی اصلا روم نمیشد بیام بنویسم یا برای خانوادم تعریف کنم چون همیشه از راهنمایی های مفیدتون حداقل استفاده رو بردم آخرین بار که همسرم درست روز عید من و دخترم رو به زور به خونه پدرم برد و بعد از یک ماه دنبالمون اومد و من هم مثل همیشه بدون هیچ شرطی حاضر شدم برگردم با یه خونه آشفته که تقریبا نصف جهزیم نبود مواجه شدم اعم از چندتا مبل . تابلوها . ساعت . سرویس های غذاخوری . لوازم شخصیم و خیلی چیزهای دیگه که وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت اون روز خیلی عصبانی بودم همش رو ریختم دور . تازه اگه خودت هم خونه بودی تو رو هم می کشتم ولش کن توی آینده از اینها بهترش رو می خریم و وقتی من بهت زده گفتم آخه یعنی چی شروع کرد به بد دهنی که خوب کاری کردم و ...
    من قبل برگشتنم بابام باهام صحبت کرد و گفت اینبار هم می خوای بعد از یکماه بدون هیچ شرط و شروطی برگردی ولی اینو بدون اگه بری دفعه بعدی در کار نیست اگه بخوای بازم اینطوری بیای باید برگه طلاق دستت باشه تا حالا بابام رو اینقدر قاطع ندیده بودم . منم ازش یه فرصت شش خواستم تا تصمیم نهاییم رو بگیرم
    همدردی های عزیز من وقتی میرم خونه پدرم چند روز اول حالم خیلی خوبه مثل اینکه از قفس آزاد شدم ولی بعدا کنکاش میکنم یه دلیلی پیدا میکنم که خودم رو مقصر بدونم و شروع میکنم به عذاب وجدان . می خوام توی این شش ماه کاری کنم که هیچ وقت عذاب وجدان نداشته باشم . ضعیف و بی اعتماد به نفس نباشم و اگه قرار باشه جدا بشیم هم خودم هم دخترم کمترین آسیب رو ببینیم . ولی نمیدونم باید چیکار کنم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستهای همدردی لطفا راهنماییم کنید
    . می خوام نکته به نکته عمل کنم تا هیچ وقت اون عذاب وجدان لعنتی سراغم نیاد .
    من سعی کردم بعد از برگشتنم اکثرا توی بحثهامون سکوت کنم ولی بعضی وقتها نمیشه واقعا سکوت کرد اونوقت چیکار کنم؟
    مثلا چند روز پیش اینجا دیگه نتونستم سکوت کنم بحثمون شد
    شوهرم خیلی پولداره اصلا مشکل مالی نداره مخصوصا تازگی ها که یک ملک چند میلیاردی خریده و ... ولی خونه این خساستش پدر من و دخترم رو در آورده با هزاران مصیبت و تکرارهای من برای خونه یک کیلو گوشت چرخ شده میخره و همش بالا سرم وامیسته که چند بسته شد ؟ بسته ها رو کوچیک کن . تو مدیریت بلد نیستی . تو اومدی منو خانه خراب کنی و هزارن حرف دیگه یا سر میز همش به فکر بشقاب ماست اونروز داد کشید که شما برای خودتون گوشت زیاد کشیدین باید بشقابتون رو خالی کنید از اول بکشید واقعا دهنم باز مونده بود گفتم شوخی میکنی ؟ بشقابم رو از دستم گرفت و خالی کرد و گفت فکر کردی نفهمیدم تموم گوشتها رو عمدا برداشتی دخترم از ترسش نخورد منم همینطور پا شدیم رفتیم .تو اینجا ها به زور سکوت میکنم تا بعدا عذاب وجدان نگیرم . تا اینکه دیروز به خریدهای خونه بی توجهی کرده و رفته فقط یک برنج هندی خریده آورده منم گفتم این با برنج ایرانی چقدر تفاوت قیمت داره؟ گفت خیلی زیاد . دیگه همه از اینها می خرن گرونیه منم پول مفت ندارم . منم گفتم ولی من اصلا از بوش خوشم نمیاد دیگه سکوت کردم تا اینکه سر ناهار یک دفعه پیش دخترم یه حرفهایی زد که اصلا نمی تونم اینحا بگم بعد از اون حرفهای کثیف بهم گفت زنیکه بدکاره . هرزه تو فکر میکنه دختر کی هستی که از بوی این برنج بدت بیاد و هزار تا فوش کثیف . وقتی این حرفها رو شنیدم دیگه تتونستم سکوت کنم و گفتم مگه کسی نتونه از این برنج بخوره بدکاره و هرزه میشه؟ تو واقعا خجالت نمی کشی بخاطر یه برنج به زن خودت این حرفها رو میگی . ما واقعا از دست تو توی این خونه سوتغذیه شدیم بچت به اون لاغری وقت رشدشه ولی نه میوه می خری نه چیز دیگه . اونم همش می گفت خفه شو به من ربطی نداره هر دوتاتون بمیرید همینی که هست و ... الانم قهره نیم شب ساعت دو اومد خونه
    من موندم چیکار کنم توی اینجور مواقع که از این نوع فحش ها میده عصبی میشمو نمی تونم سکوت کنم ولی اونم فهمیده بدم میاد تا یه اتفاق کوچولو میوفته میگه زنیکه هرزه . بدکاره و خیلی فحش های کثیف دیگه . به نظرتون چیکار کنم؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا اگه میشه راهنماییم کنید

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    راهنمایی که به ذهن من میاد اینا هست:
    1- اگه شوهرتون پولدار هست و مطمئنین مشکل مالی نداره، پس به این نتیجه میرسیم شوهرتون مشکل روانی داره که اینقدر بیمارگونه داره با شما و بچه شما رفتار می کنه
    2- در ضمن شما یه مقدار افسردگی گرفتین که عزت نفستون اومده پایین و شاید نگران ایندتون هستین که هنوز تصمیم قاطع به جدایی نمی گیرین.
    3- اگه کارتون به جدایی رسید با این ادم حتما حتما تمام کمال همه مهریه خودتون طلب کنین چون همچین ادمی که بیمار روانی هست و مشکل مالی نداره باید کمی سرش به سنگ بخوره.
    4- بنظر شخص من اگه این ادم واقعا همیننی هست که توصیف کردین و اخلاق خوب نداره و اینقدر خصاصت داره فکر طلاق باشید حتما

  5. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 26 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 15 مهر 97), مامان کوچولو (سه شنبه 13 شهریور 97)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا از راهنمایتون ممنونم
    همسرم رفته رفته اخلاق هاش بدتر میشه مثلا همچین فوش هایی هیچ وقت به من نمی گفت ازم خجالت نی کشید البته همیشه وقتی با خواهرش دعوا می کرد بهش می گفت دختره هرزه . بدکاره و ... ( خواهرش نزدیک شصت سالشه ولی ازدواج نکرده) من همیشه تعجب می کردم ولی از امسال همون فوش ها رو سر مسائل خیلی بی خودی به من میگه
    یا مثلا وقتی یه چیزی خوردنی برای خونه میخره فکر میکنه خیلی کار بزرگی کرده و همش منت میزاره . مثلا اونروز 6 کیلو سیب زمینی خریده بودیم موقع پیاده شدن از ماشین که می خواستیم بیایم به خونه همسرم توی پارکینگ محکم داد زد و گفت هوی کجا میرید بیا سیب زمینی ها رو هم ببر من پول مفت به کسی نمیدم اگه بخوای با من زندگی کنی باید زحمت بکشی پولش رو من دادم حملش هم باید تو بکنی .
    من خانوادم خیلی راضی هستن جدا بشیم حتی اونروز بابام می گفت از چیه طلاق می ترسی اگه از لحاظ مالی می ترسی من یک طبقه از خونمون رو از همین الان به نامت میکنم با دخترت اونجا باشین و تا زمانیکه خودت رو پیدا نکردی یه مبلغی رو ماهیانه بهت میدم خوب فکراتو بکن
    ولی نمیدونم چرا وقتی میرم خونه پدرم همش شایدها میاد توی مغزم شاید اشتباه از من بود . شاید بایستی یه جور دیگه رفتار میکردم و ...
    مثلا همین برنج هندی که خرید و بابتش بحثمون شد الان که اینجام میگم یعنی چی با این همه مال و منال یعنی یه برنج خالی هم از ما دریغ میکنه ؟ ولی وقتی خونه بابام باشم و قصدم جدایی باشه همش خودم رو سرزنش میکنم که ای کاش در مورد برنج بحث نمیکردم ای کاش بهش میفهموندم که من زن بساز و فداکاری هستم و اینطور میشه که با اضطراب و بی خالیم روزگار رو برای خودم و خانوادم خراب میکنم
    تو رو خدا کمکم کنید یکم قوی بشم از این شخصیت که همش شک میکنه که نکنه من مقصر بودم رها بشم

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    این وسواس که میگی طبیعی هست علتش هم افسردگی خفیف میتونه باشه ... بایستی بدونی علایم افسردگی احساس گناه داشتن هست.

    بنظر من باید اینطور نگاه کنین که لطمه روحی خوردین و علتش این هست
    نباید به این احساس بهایی بدین بلکه باید دنبال ارامش روحی خودتون و استراحت باشید

    این فرد فحاشی می کنه بهتون، مشکل مالی خاص نداره و بیماری روحی خصاصت هم داره

    یه شانس بزرگ شما این هست خانوادتون هم دارن ازتون و از دخترتون حمایت کامل می کنن
    تو این شرایط توجیه به موندن نیست
    وقتی که اصرار بیشتر باعث تخریب بیشتر خودتون و خانوادتون میشه

    اگه طلاق گرفتین حتما بچه رو پیش خودتون بیارین که فشار روحی براتون وارد نشه از ندیدنش
    ویرایش توسط Telegramid_TrueMotion : جمعه 26 مرداد 97 در ساعت 18:15

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    بی کران جان اگر تونستی به همسرت نشون بدی که زن کم توقع و فداکاری هستی قراره چه اتفاقی یا تغییری در زندگیت پیش بیاد؟

    کدوم رفتار همسرت بخاطر پر توقعی یا فداکار نبودن شما است که با تغییر شما. قراره اون رفتار هم تغییر کنه.

    متاسفانه همسر شما سرشار از عیب و ایراداتی هستن که هیچکدوم از انها به شما و رفتار شما ربطی نداره. شما هر جوری که باشی و هر کاری که بکنی همسر شما همین ادمه با همین ایرادات . مگر اینکه خودش بخواد که خودش را درمان کنه.

    بیکران جان. اینقدر با شوهرت بحث نکن و سر هر حرفی که بهت میزنه اینقدر خودتو ازار نده.
    چون این کارها هیچ فایده ای.

    ببخشید اینو میگم ولی همسرت اینجور که شما میگید بدترین رفتارها را با شما داره اونوقت شما از اینکه بهتون میگه هرزه ناراحت میشید.
    خب بگه. شما که هرزه نیستین در حقیقت اونه که ادم بددهنیه.
    اگر یه ادمی که مشکل روانی داره به شما بگه هرزه شما ناراحت میشید؟ خب همسر شما مشکلات روانی زیادی داره پس از حرفهایی که میزنه اینقدر زیاد ناراحت نشو.

    عید هم سر اینکه همسرت از یه خانمی تعریف کرده بود عصبی شده بودی .یعنی به شما مثل یک دلقک لباس تنتون کرده بود شما عصبی نشدی ولی. وقتی از یکی دیگه تعریف کرد شما ناراحت شدی.
    واقع بین باش بیکران جان. واقعیتهای زندگیتو ببین.

  9. 3 کاربر از پست مفید آنه ماری تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (شنبه 27 مرداد 97), گیسو کمند (شنبه 14 مهر 97), میس بیوتی (یکشنبه 15 مهر 97)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همگی شما برام وقت میرارین و راهنماییم میکنینمن توی این فرصت چند ماهه می خوام بهترین تصمیم رو بگیرم تا بعدا هر سه تامون کمترین آسیب رو ببینم پس اگه میشه برام لطف کنید و بگید توی این چند روز چند تا از اتفاق ها رو که براتون تعریف میکنم اشتباه از منه یا اون . میدونم واقعا خستتون کردم ولی اگه میشه لطفا توی این زمینه هم کمکم کنید تا بتونم بهتر تصمیم بگیرم ممنون .مثلا دیروز همسرم رفته چند تا بلوز رنگی و اندامی خوشگل و مارک دار برای خودش خریده و شب آورده به من میگه ببین لباسام خوبه بالاخره بعد از نه سال منم واسه خودم خرید کردم . ولی شوهرم هر از گاهی برای خودش لباس می خره اونم حتما لباس های مارک دار و بهونش هم اینه که به اندام من لباس ایرانی پیدا نمیشه . خلاصه من وقتی لباس هاش رو دیدم واقعا ناراحت شدم و از چهرم هم معلوم بود آخه همسرم اصلا اجازه نمیده من همچین لباس هایی بپوشم تمام مانتوهام رو سه سایز بزرگتر خریده این رنگها رو هم که عمرا بزاره بپوشم بخاطر همین حالم گرفته شد که چرا بین خودش و من فرق میزاره . شوهرم برگشت گفت چیه نمی تونی ببینی منم بعد از مدتها واسه خودم خرید کردم منم گفتم موضوع خرید تو نیست من دوست دارم به منم این تیپی لباس بخری تا وقتی با هم بیرون میریم تیپ هامون با هم جور در بیاد گفت من هیچ وقت اجازه نمیدم همسرم جلف بپوشه اگه جلف بازی رو دوست داری برو خونه بابات هر جور خواستی بپوش . گفتم پس این قانون رو باید برای خودت هم رعایت کنی گفت من پسرم هیچ فرقی نمیکنه که چی بپوشم دوما اینا هیچ کدوم جلف نیستن ( در حالیکه کاملا اندامی و رنگی هستن ) ولی من میدونم درد تو اینه که چرا من برای خودم لباس خریدم تو دشمن من هستی و ... بعد بلوزش رو در آورد و بلوز قدیمیش رو پوشید رفت بیرون ولی فرداش دوباره همون بلوز جدید رو پوشید و با بی محلی رفت ولی اگه الان من بخوام یه تیپ کوچولو یا آرایش ملایم بکنم غوغا میکنه . الانم به خاطر این مسئله سه روزه با من قهره و جای خوابش رو جدا کرده . به نظر شما حق با من نیست؟

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 02 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1396-9-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    5,602
    سطح
    48
    Points: 5,602, Level: 48
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میشه لطفا راهنماییم کنید

  12. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    وای همسر شما کاملا دارای اختلال روانی هست. روانشناس هم نمی تونه براش کاری بکنه باید برن روان پزشک و دارو مصرف کنه.
    مطمئنا قبول هم نمی کنه پیش دکتر یا مشاور برن.

    اگر کار جدی ای نکنید مطمئنا رفتار ایشون روز به روز بدتر میشه.
    شخص شما هم شدیدا از فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس رنج می برید و دارید دور خودتون می چرخید و فقط زمان تون رو از دست میدید. شما هیچ اقدام مفید و موثری انجام نمیدید.

    این آقا مثل بیماری هستن که سرطان داره و شما می خواید با قرص مسکن معالجه اش کنید. من نمی گم طلاق تنها راهه. ولی باید یه اقدام جدی بکنید، شما الان دارید بازی می کنید و دور خودتون می چرخید.
    خودتون برید مشاور ببینید چی توصیه می کنه. الان هم پشتیبانی خانوادات رو داری که شاید همیشگی نباشه
    دست از بازی کردن بردارید و به فکر راه حل جدی باشید

  13. کاربر روبرو از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (یکشنبه 15 مهر 97)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فقط یک هفته فرصت دارم یه رابطه یکساله رو فراموش کنم.اما ...
    توسط خوشبختی در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 آبان 92, 19:44
  2. بافرصت کم چطوردرس بخونم
    توسط roseflower در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 آذر 91, 14:05
  3. شوهرم فرصت جبران اشتباه به من نمی دهد!
    توسط nazanin_60 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 بهمن 90, 10:52
  4. اگر امسال آخرین فرصت باشه؟
    توسط یک زن امیدوار در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 دی 90, 12:02
  5. فرصت
    توسط zeinab در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 27 بهمن 86, 23:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.