به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانمم به من علاقه نداره (لطفا راهنمایی کنید)

    سلام
    8 ساله که با همسرم زندگی می کنم و یک دختر هم داریم. تو این مدت عاشقش بودم و دوستش داشتم و همیشه حس می کردم حسش نسبت به من یه جور دیگه ایه وقتی که بهش می گفتم میگفت من خیلی دوست دارم و تفاوتمون تو اینه که دیدگاههامون فرق داره و من عاشقتم و ...
    هفته پیش یه بحثی بینمون پیش اومد که خیلی بزرگ هم نبود ولی فهمیدم که از ابتدا هیچ علاقه ای به من نداشته و اومده تو زندگی من تا شاید علاقه ایجاد بشه. رفتم پیش همون مشاوری که ایشون میره و مشاور به من گفت که هیچ حسی بهت نداره و اگر نگران خانوادش نبود همین امروز ازت جدا میشه. تو هم بی خیالش بشو و برو دنبال زندگی خودت و برای تو زن زیاده و ... به مشاور گفتم خانم من یه بچه دارم و با این راهنمایی شما تکلیف این بچه چیه که بی مادر میشه و ... راهنماییش کن برگرده سر زندگیش و ... مشاور روانشناس ایشون تقریبا برای من همه حرفای همسرم را گفت و حس اینکه چقدر به من بی احساس بوده و گفته 8 سال فیلم بازی میکرده من رو خرد کرده. هر چه تصمیم گرفتم به نگهداشتن این زندگی می بینم نمی تونم و احساس حقارت و کلک خوردن دارم. زمانایی که فکر میکردم دوستم داره و ... و الانی که میگه همش فیلم بوده. جالب اینجاس بعد از مشاوره اخرش من بهش تماس گرفتم و مثل همیشه با من صحبت کرد ولی چند دقیقه قبلش به یکی دیگه گفته بود که هیچ علاقه ای نداره و ارزوشه از این زندگی بره بیرون. حتی پیش وکیل هم رفته که اینده اقدامش را بفهمه. الان تصمیم به جدایی گرفتم. خانوادش التماسم کردن که جدا نشیم و مادر و خواهرش گفتن جدا بشید ما خودمون را میکشیم و ... خودش هم اومد به من گفت نمی خواستم از دستت بدم به همین دلیل اومدم تو زندگیت ولی عشقی ایجاد نشد و ... به اصرار خانوده اش جدا نشدیم ولی دیگه هیچ حسی بهش ندارم. اصلا دوستش ندارم و وقتی بهم میخنده میگم یه فیلم دیگه شروع شد. وقتی بوسم می کنه میگم بازم داره کلک میزنه و ... الان خیلی داغونم نه به محبتش اعتماد دارم و نه حرفاش یادم میره. لطفا بگید چکار کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 28 مهر 97)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,423
    امتیاز
    287,340
    سطح
    100
    Points: 287,340, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,585

    تشکرشده 37,089 در 7,005 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    آنچه توضیح داده اید، پوسته رویی مشکل شماست. برای حل اینگونه مسائل نیاز به بررسی عمیقتر هست. اگر آنچه از مشاور نقل کرده اید دقیقا همین بوده است و مسائل دیگری مطرح نکرده است، به نظر می رسد مشاور هم از تجربه کافی برخوردار نبوده است.

    به هر حال:

    لطفا از تفاوت هایتان بیشتر بگویید. او چه چیزهای را زیاد دوست دارد که شما خیلی دوست ندارید.
    شما چه خصوصیاتی دارید که خانمتهان می پسند و چه خصوصیاتی دارید که همسرتان نمی پسندد.
    همچنین بفرمایید کدام خصلت ها و خواسته های خانمتان برایتان جالب بوده و همراهی می کنید و کدام خواسته های او از نظر شما خیلی منطقی و مهم نیست

  4. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    DTU (شنبه 20 مرداد 97), فرشته مهربان (یکشنبه 21 مرداد 97)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مشکل چیه
    از چه چیزهای شما خوشش نیومده که عاشق نشده؟

    در عین حال شما چه فاکتورهایی دارین که باعث شده 8 سال از ابتدا تا الان بقول شما فیلم بازی کنه؟

    در ضمن بنظر من نمیشه گفت فیلم بازی کرده چون ازتون سواستفاده مالی که نکرده زندگی خودش هم بوده به خودشم لطمه زده

    باید بهتر بیان کنین مساله رو
    مشکل تو ظاهرتون هست؟ عقیدتون؟ نیازهای جنسی دو طرف؟ تو چی هست مشکل
    تفاوت فاحش چی هست این وسط؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده است .

    DTU (شنبه 20 مرداد 97)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    متشکر از شما
    تک فرزند بودم. سعی کردم از اول زندگیم (از وقتی خودم رو شناختم) باعث آزار و اذیت کسی نشم. همیشه خودم و رفتارم با مردم را تحلیل می کردم و سعی می کردم به خودم سخت بگیرم که کسی را ناراحت نکنم. پدر و مادرم همه زندگی من بودن و هر چی کار می کردم سعی می کردم براشون هدیه بخرم. از لحاظ درسی هم تو وضعیت خوبی بودم و کارشناسی و ارشدم را در یکی از بهترین دانشگاههای ایران گرفتم و همیشه جزو سه نفر اول بودم. از لحاظ شخصیتی آدم آرومی بودم و همیشه از بحث و درگیری فرار می کردم. بددهن نبودم (مثلا به گواه دوستانم هیچوقت از من توهینی نشنیدن). ولی برخلاف تصورم احساس می کردم هیچ کس دوستم نداره و همیشه از تنهایی احساس دلتنگی می کردم. احساس می کردم اینقدر که من نگران احساسات و رفتار با دیگران هستم کسی به فکر من نیست. همیشه دنبال کسی بودم که بیاد تو زندگیم و عاشقم باشه و عاشقش باشم. 26 سالم بود که در مقطع دکتری در کشور کانادا پذیرفته شدم. مادرم خیلی دنبال این بود که قبل از اینکه من از کشور خارج بشم با کسی ازدواج کنم. همیشه برنامه خواستگاری میذاشت و من به هر دلیلی اونو کنسل می کردم. شاید مهمترین دلیلش این بود که به عشق پس از ازدواج علاقه ای نداشتم. کلی معیار داشتم و کلی فکر و خیال... تا اینکه یه روز اونی که می خواستم رو پیدا کردم. یک دل نه صد دل عاشقش شدم. هر روز با هم چت میکردیم و هر روز برای هم میمردیم. تصمیم گرفتیم عاقلانه تر جلو بریم و بررسی های بیشتری بکنیم. اونم دانشجوی پزشکی در آذربایجان بود و با خواهرش اونجا درس می خوند. تو شناخت هایم از ایشون به من گفتن نماز خون هستن، حجاب دارن (در آذربایجان)، و ... من هم تمام شرایطم را بی کم و کاست براشون عنوان کردم و بعد از مدت 6 ماه بررسی به این نتیجه رسیدیم که خانواده ها را مطلع نماییم. خانواده ایشون کمی مخالفت کردن و خانواده من به من گفتن که ما به تصمیم شما احترام میذاریم و میریم خواستگاری. خواستگاری انجام شد و همه چی خوب پیش رفت و ما به عقد هم دراومدیم. یه روز همسرم به من تماس گرفت و گفت دیگه تحمل موندن در اذربایجان را نداره و می خواد بیاد کانادا و فقط گریه می کرد و ... هر چی اصرار کردم قبول نکرد و تصمیم به اومدن گرفتن. تابستان همان سال عروسی کردیم و ایشون اومدن پیش من. قبل از اومدن ایشون یک بار یک شخص ناشناس به من تماس گرفت. اول ایمیلی بود و بعد تلفنی. و اطلاعاتی از همسرم به من داد. فهمیدم ایشون دوست پسر سابقشونه و مطالب وحشتناکی برای من گفتن. باورم نمی شد. تماس گرفتم به همسرم و اصل ماجرا را خواستم که تعریف کنه. اون اول تکذیب کرد و پافشاری من را که دید همه صحبت های اون فرد را تایید کرد و گفت ارتباطات قبل از ازدواج با اون داشته. دیوانه شده بودم. غرورم له شده بود. افسرده شده بودم و تماس های تحقیر کننده اون فرد شده بود ازار دهنده ترین موضوع. هر چی بیشتر کنکاش می کردم بیشتر می فهمیدم و بیشتر خرد می شدم. یه روز به یه ترفند ایمیل همسم را گیر اوردم و دیدم تو بخش ایمیل های پاک شده رابطه اش به چند پسر دیگه را هم فهمیده بودم. حتی زمانی که من خواستگارش بودم با یکیشون در مورد من مشورت کرده بود و اون داشت روی نظرش کار می کرد که عوضش کنه و جالبتر اینکه اون خودش همون زمان متاهل بود و ... کاملا بهش بی اعتماد شده بودم. مثل یه فرد روانی فقط تو صحبتامون دادوبی داد می کردم. همش می گفتم خدا این چه بلایی بود سرم اومد. اخه من چه بدی با کدوم بنده ات کرده ام که با من این کار رو کردی و ... ایشون اومدن کانادا، به دلیل بی اعتمادی مفرطی که بهم دست داده بود شرط کردم که حتما همیشه روسری داشته باشند. شوهر خواهرشون برای من پیغام داده بود که تو چکاره ای که این حرف را می زنی و من بیشتر اعصابم خرد می شد. متاسفانه شوهر خواهر ایشون خیلی تو زندگی ما از طریق خواهرشون دخالت می کرد و کلی مشاجره بین من و همسرم فقط به دلیل طرفداری های بی جای همسرم از اون فرد شکل گرفت. شرایط برای من سخت و سخت تر می شد. میدیدم هیچ ارزشی برای همسرم ندارم چون با زبان صحبت از عشق می کرد و در عمل من همیشه انتخاب اخرشون بودم و هیچوقت جانب من را تو هیچ بحثی نمی گرفت حتی بحثایی که به دیگران مربوط می شد. ازشون خواستم به دلیل فشار روحی که به من اومده یک ماه از هر گونه درگیری پرهیز کنن تا من بتونم کمی با ارامش به خودسازی برسم. ولی نشد که نشد. هر بار هر اتفاق سر من داد و بیداد می کرد و منم از کوره در میرفتم و دستم روش بلند می شد. تونستم اعتماد را ایجاد بکنم ولی همسرم همچنان سر هر موضوعی مشکلی به وجود می آورد. بارها روش حل مشکل در مشاجراتمون را عوض کردم. هر بار اروم صحبت می کردم و بهش می گفتم بهم یاد بده بدون داد کشیدن هم می تونیم مشکلاتمون را حل کنیم تا صبح هم به جایی نمیرسیدیم ولی تا داد و بیداد می کردم سر دو دقیقه اعتراف به اشتباه می کرد و قول جبران می داد. تو این مدت بعضی وقتا اینقدر اذیتم میکرد که یکبار دست به خودکشی زدم ولی متاسفانه زنده موندم. الان بعد از 8 سال زندگی و قول و قرار رفته پیش مشاور و اون مطالب بالا را گفته.

  8. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,423
    امتیاز
    287,340
    سطح
    100
    Points: 287,340, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,585

    تشکرشده 37,089 در 7,005 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    با توضیحات شما، همانطور که می شد حدس زد، نوع مشکل و ریشه هایش تغییر یافتند.
    چند مولفه با برایندهای نه چندان دلخواه ، موجب شده است زندگی شما به اینجا برسد.
    1 - نوع نگاه شما به مولفه عشق در انتخاب همسر(عشق قبل از ازدواج)
    2 - شناخت و بررسی که غالبا به نظر می رسه مجازی گونه بوده است.
    3 - عدم دقت قبل از ازدواج ، و زیادی درگیر شدن جزئیات بعد از ازدواج
    4 - تخریب روابط شما با سایه انداختن مسائل قبلی در زندگیتون
    5 - کمبود مدارا، شکنندگی شما، و بی مهارتی همسرتان.
    6 - حاذق نبودن مشاورتان


    اکنون:
    اگر در بک گراند و پس زمینه ذهنی شما مسائل گذشته خانمتان اذیتتان می کند. تا این حل نشود، مسائل شما باقی خواهد بود.
    همچنین نباید این نقطه منفی پرونده خانمتان چیزی باشد که شما در ارتباطاتتان مرتب لحاظ کنید یا توقع خویشتنداری از ایشان در جر و بحث ها داشته باشی، یا اینکه با هر بحثی مسائل گذشته ذهنتان را در هم کند و کنترل از دست بدهید.
    همچنین باید مشاوری بیابید که سعی در التیام و به روز کردن رابطه اتان کند.
    نقاط مشترک و خوشایند یکدیگر را به سرعت شناسایی و با آنها ارتباط برقرار کنید.
    هر دو مهارتهای کنترل احساس و مهارتهای ارتباطی را بشناسید و تمرین کنید.
    همچنین از آنجا که به نظر می رسد فردی کمالگرا باشید پس مواظب باشید دچارخطاهای شناختی به خصوص فاجعه سازی و سیاه و سفید کردن و منفی بافی بیش از حد نشوید.
    تصور می کنم چند لینک ذیل مواردی که باید انجام دهید را با تفسیر بیشتری بیان می کند:

    مهارتهای ای ارتباطی و گوش دادن فعال
    کنترل احساس و کنترل نفس
    خطاهای شناختی
    آنهایی که از خودشان راضی نیستند بخوانند (شخصیت کمالگرا)
    هوش هیجانی

  9. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (شنبه 20 مرداد 97), فرشته مهربان (یکشنبه 21 مرداد 97), الهه زیبایی ها (شنبه 28 مهر 97)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سپاس از شما
    اون روابط و مشکلات اول زندگی خیلی وقته که کاملا برای من حل شده ولی الان برای ریشه یابی دعواهای اولیه بیان شد.

  11. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (یکشنبه 21 مرداد 97)

  12. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,423
    امتیاز
    287,340
    سطح
    100
    Points: 287,340, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,585

    تشکرشده 37,089 در 7,005 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط DTU نمایش پست ها
    سلام
    سپاس از شما
    اون روابط و مشکلات اول زندگی خیلی وقته که کاملا برای من حل شده ولی الان برای ریشه یابی دعواهای اولیه بیان شد.

    اگر واقعا به نوعی حل شده باشد که سایه ای بر رزندگی شما و رفتارهایتان ناخودآگاه نینداخته باشد. پس ضرورت دارد که هر دوی شما روی لینکهایی که برایتان قرار دادم تمرکز کرده و تمرین کنید.
    علاقه خود بخود به وجود نمی آید و خود به خود هم از بین نمی رود. بلکه نحوه تفکر، رفتار ، تفسیر و احساسات ما روی آن تاثیر می گذارد. لینکهایی معرفی شده شامل مهمترین عواملی هستند که در به وجود آمدن علاقه پایدار موثر هستند

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  13. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    DTU (یکشنبه 21 مرداد 97), tavalode arezoo (شنبه 20 مرداد 97), فرشته مهربان (یکشنبه 21 مرداد 97)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    راهنمایی کنید لطفا

    سلام،
    تو پست قبلیم در مورد اختلافم با همسرم کلا توضیح دادم. الان مدتیه که فکرم مشغول چند نکته شده ممنون میشم در گرفتن تصمیم صحیح به من کمک کنین:
    1- آیا میشه که کسی خیانت در حد دوستی (نه رابطه) با فرد دیگری برقرار کنه و مدتها باشه که قطع شده باشه و الان که لو بره بعد از گریه فراوان هیچ دلیل موجهی برای کارش نداشته باشه؟؟ مثلا ندونه چرا این کار رو کرده و فقط بگه یه لحظه خواسته شیطنت بکنه که کشیده شده تو اون رابطه و ... و بگه تمام حرفای قبلیم در مورد دوست داشتن تو و ... جو گیر شدنش بوده و عاشق منه و اون مشاوره (تو پست قبلیم کامل توضیح دادم) حرف تو دهنش گذاشته و اونم جوگیر شده و ... اصلا همچین چیزی امکان داره؟ آیا اداما بدون دلیل به شریک زندگیشون خیانت میکنن! البته صحبتاشون در حد اس ام اس بوده و تلگرام و یک بار رفتن کافی شاپ. و بعد فهمیده داره اشتباه می کنه توبه کرده و قطع شده!!!
    الان من چکار کنم؟
    واقعیتش اینه که من ته دلم دوستش دارم. ولی غرورم له شده و دلیل هم نمیگه. حتی میگم اگه با من مشکلی داری بهم بگو میگه نه من شرمنده تو ام و تو خوبی و ... من مشکل نداشتم از ببخشید این میگم میگه از بیشعوریم بوده که این کار رو کردم و 4 تا 5 ماه بیشتر نبوده و خودمم قطعش کردم. به پسره تماس گرفتم اونم قسم میخوره میگه خانمتون خیلی پاکه و ...
    الان من با خودم چکار کنم. با این دو تا چکار کنم؟؟؟ واقعا گیج شدم از بازی روزگار با خودم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 28 مهر 97)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,292 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    باسلام

    به این فکر کردید که

    اگه شما حس بد و...دارید مطمینا با کنکاش بیش از حد در گذشته و نبخشیدن ...علی رغم پشیمونی خانمتون و عذرخواهی...حس خیلی خیلی بدی رو به خانمتون میدید

    شما دارید بیشترین صدمه رو به زندگی خودتون , خودتون میزنید...انصافه با زندگی خودتون این کارو بکنید؟؟

    در حالیکه تمام زندگیتون سعیتون بر این بوده که به هیچ کس صدمه نزنید
    پس به خودتونم صدمه نزنید!

    - - - Updated - - -

    لینک هایی که اقای مدیر معرفی کردند خوندید تو این مدت؟؟

    مشاور عتیقه ای !!که پیششون رفتید کی بوده؟...معرفی کنید ما اگه ی وقت گذرمون اون طرفها افتاد صد متر دور شیم ازشون!!
    به نظر من همین تاپیکتون رو ادامه بدید به امید خدا درست میشه...و میرسید به زندگی عاشقانه ای که دلتون می خواد
    هم شما عاشق خانمتون هستید هم ابشون عاشق شما هستن

    امیدوارم موفق باشید
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : شنبه 28 مهر 97 در ساعت 14:00

  17. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    DTU (یکشنبه 29 مهر 97)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    باسلام

    به این فکر کردید که

    اگه شما حس بد و...دارید مطمینا با کنکاش بیش از حد در گذشته و نبخشیدن ...علی رغم پشیمونی خانمتون و عذرخواهی...حس خیلی خیلی بدی رو به خانمتون میدید

    شما دارید بیشترین صدمه رو به زندگی خودتون , خودتون میزنید...انصافه با زندگی خودتون این کارو بکنید؟؟

    در حالیکه تمام زندگیتون سعیتون بر این بوده که به هیچ کس صدمه نزنید
    پس به خودتونم صدمه نزنید!

    - - - Updated - - -

    لینک هایی که اقای مدیر معرفی کردند خوندید تو این مدت؟؟

    مشاور عتیقه ای !!که پیششون رفتید کی بوده؟...معرفی کنید ما اگه ی وقت گذرمون اون طرفها افتاد صد متر دور شیم ازشون!!
    به نظر من همین تاپیکتون رو ادامه بدید به امید خدا درست میشه...و میرسید به زندگی عاشقانه ای که دلتون می خواد
    هم شما عاشق خانمتون هستید هم ابشون عاشق شما هستن

    امیدوارم موفق باشید
    سلام.
    ممنون از راهنماییتان. دلم حرف شما را قبول میکنه ولی منطقم کمی به خودم حق میده که حداقل بدونم تو این مدت اطراف من چه میگذشته!!! اون مشاورم نمی خوام نفرین کنمش ولی زندگی من رو ریخت بهم. هرچند که ما ادما باید اینقدر ثابت قدم باشیم که هیچ کس و هیچ چیز نتونه حرف تو دهن ما بذاره اونم برای مساله مهمی مثل زندگی و عشق. از طرفی از همسرم دلگیرم و یاد اون روزایی میافتم که دوست داشتیم هم رو بعد به این فکر می افتم که همون روزا با کسی چت میکرده!! می دونم کار درستی نیست این فکرا ولی اسیب خورده ذهن و روحم. کاش حداقل یه دلیل می اورد و میگفت به این دلیل من این کار رو کردم. اون فقط میگه تو خوب بودی و من اشتباه کردم. تو هیچ مشکلی نداشتی و من اشتباه کردم و ... پیش خودم میگم از کجا معلوم باز اشتباه نکنه؟؟ راستش به غیرتم برخورده کسی بازن من رفته کافی شاپ!! اونم منی که هیچ وقت تو گشت گذار با همسرم براش کم نذاشتم. بله اون مطالب رو خوندم و خیلی برام مفید بود ولی فکرم خیلی درگیره در عمل. بازم ممنون از راهنمایی شما. فقط یه چیز رو میدونم. اونم اینه که میخوام بهش بازم وقت جبران بدم. چون من لعنتی دوستش دارم هنوز.

  19. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 آبان 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.