به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    من فکر میکنم خانمتون شاید به شما علاقه ی حسی چشمگیر نداشته در ابتدا، ولی براش ارزشمند بوده اید و در شما چیزهایی دیده که لیاقت سپردن جوانی و عمرش رو به شما دیده. شما رو مرد زندگی دیده و خواسته باهاتون ازدواج کنه و اونقدر هم این خواستن قدرت داشته که از رابطه گذشته اش بیاد بیرون. و به قول خودش توبه کرده.
    8 ساله داره با گیر دادنها و حساسیت های شما سر میکنه، 8 ساله هی یه اشتباه گذشته اش رو که قبل از عقد با شما بوده رو سر هر چیزی هی به روش اورده اید. کتکش هم زده اید.

    او در شما خصوصیاتی دیده بوده که بیاد و باهاتون تصمیم بگیره زندگی کنه. خصوصیاتتون رو دوست داشته که خواسته بیاد. و به این امید اومده که با در کنار هم بودن و مهربانی با هم، احساساتش هم قدرت بگیره نسبت بهتون. اونوقت شما از اول ازدواجتون روش دارید فشار میارید و توقع دارید جونی برای ادامه براش مونده باشه؟

    له شده اید؟ چی لهتون کرده؟ اینکه رابطه ای که قبل از شما داشته رو با اومدن شما قطع کرده و شما رو ترجیح داده؟ اینکه نخواسته شما رو از دست بده و علیرغم اصرار اون فرد برای عوض کردن نظرش در مورد شما، باز هم شما رو به او ترجیح داده؟! من بودم جای شما، شاید ناراحت میشدم از اینکه دلم میخواسته با یکی ازدواج کنم که تا قبل من حضرت مریم بوده باشه و افتاب و مهتاب ندیده، ولی یکی نصیبم شده که قبل از من با یکی حرف زده!! ولی احساس له شدن نمیکردم. اتفاقا میفهمیدم من رو به اون ترجیح داده. اتفاقا خوشحال میشدم زنم جوری مقابل اون فرد ایستاده و از اینکه میخواد با من ازدواج کنه با اطمینان و قدرت حرف زده، که اون طرف تا اعماق وجودش سوخته و برای تلافی و انتقام خواسته زن منو خراب کنه و زندگی زنم رو خراب کنه. و اتفاقا خیلی از دست خودم عصبانی میشدم که 8 سال اجازه دادم اون آدم عوضی بی وجدان بی غیرت به هدفش برسه.

    برادر من؟ دارید با زندگیتون چیکار میکنید؟؟!!!

    به خدا قسم خدا هم با همه بزرگیش، اگه بنده ای واقعا توبه میکرد و خدا نمیبخشیدش، کسی دیگه خداییش رو قبول نداشت و من یکی که بهش کافر میشدم.

    خانم شما، به نظر من ثابت کرده که شما رو میخواد و میخواد باهاتون زندگی کنه. ولی زخم هایی که شما با رفتارهاتون بهش زده اید، داغونش کرده.
    از چی 8 ساله دارید بازجویی می کنید ازش؟ این بی اعتمادی رو تا کی میخواید ادامه بدید؟ حالا اون توی گذشته اش یه اشتباهی کرده. تا کی باید تاوان بگیرید ازش؟ بس کنید تو رو خدا.

    ما ادمها بهتره بپذیریم هممون آدمیم. هممون ممکنه خطاهایی کرده باشیم و خطاهایی داشته باشیم. هیچ کدوممون معصوم نیستیم که بخوایم توقع داشته باشیم ذیگران مبرا از خطا و اشتباه باشن. پس بهتره همدیگه رو ببخشیم.

    هیچ کدوم از ما ادمها علم غیب نداریم که کی اون کسی که دلمون بخواد باهاش زندگی کنیم توی مسیرمون قرار بگیره. و همه ما نیازهایی داریم. و ممکنه ضعفمون در مدیریت نیازهامون و یا هیجاناتمون در اوایل جوانی، باعث بشه به هوای اینکه این فرد شاید همونه که قراره باهاش زندگی کنم، وارد روابط غلطی بشیم. برای هر کسی هم ممکنه پیش بیاد. مگر اینکه خیلی فدرت مدیریت نیازهامون رو داشته باشیم. که اصلا کار راحتی نیست و خیلی قدرت و هنر میخواد.... پس باید همدیگه رو هم بتونیم و بخوایم که ببخشیم.

    شما هم ببخشیدش و گذشت کنید. به جای اینکه مثل یک مجرم باهاش برخورد کنید، مثل یه تکیه گاه و یک همسر باهاش برخورد کنید. بزرگواری کنید و ببخشید. اون زن رو که 8 ساله توی زندگیتون محاکمه و مجازات شده رو دیگه ببخشید، نکنه مجازات کردنتون بزرگتر از حد خطای او باشه و به ظلم نزدیک بشه.
    میتونم درک کنم که براتون سخت بوده، ولی یکم از زوم بودن روی اون فضیه دست بردارید. یکم ذهنتون رو آزاد کنید.... یکم تمرکز بگیرید روی لبخند و صدای خنده فرزندتون، روی چهره همسرتون وقتایی که با مهر به فرزندتون نگاه میکنه، به خونه تون، به بوی غذایی که همسرتون درست میکنه، به لحظات عاشقانه ای که احتمالا با هم داشته اید، سعی کنید به خاطر بیارید.... به یاد بیارید... این خاطرات تشنه ی گذشت شما هستن، تشنه ی قلب شما هستن که بهشون مهر بورزید.... زندگیتون چشم انتظار مهربانی و گذشت شماست تا روشن و اروم بشه.... حتی قلب و احساس خودتون هم میخوان که اون مانع و سد کینه و بی اعتمادی که ذهنتون گذاشته جلوشون و نمیذاره راحت کار خودشون رو کنن، بردارید و ازادشون کنید. تا کی میخواید خودتون رو از ارامش محروم کنید؟

    من مطمینم همسرتون به شدت نیاز داره به شما و دلش میخواد که دوسش داشته باشید. ولی ناامید و خسته و زخمی شده. بزرگی کنید و ببخشید گذشته ای رو که همسرتون قدرت برگشت بهش و تغییر دادنش رو نداره. ببخشید خطایی رو که 8 سال تاوانش رو داده. شما دوسش دارید ته دلتون. این خروار بی اعتمادی رو از روی این قلب بردارید و بذارید عشق درونش آزاد بشه و روشنیش به قلب همسرتون هم برسه. مطمینم اگه این کارو کنید خیلی هر دوتون حال بهتری پیدا میکنید.

    ببخشید، و بهش بگید از این به بعد مواظبش هستید، و میخواید به هم محبت کنید و زندگیتون رو قشنگ و اروم کنید. نه با منت و فکر اینکه بهش فرصت جبران داده اید. بلکه خود شما هم زیاده از حد اذیتش کرده اید و باید جبران کنید.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    من فکر میکنم خانمتون شاید به شما علاقه ی حسی چشمگیر نداشته در ابتدا، ولی براش ارزشمند بوده اید و در شما چیزهایی دیده که لیاقت سپردن جوانی و عمرش رو به شما دیده. شما رو مرد زندگی دیده و خواسته باهاتون ازدواج کنه و اونقدر هم این خواستن قدرت داشته که از رابطه گذشته اش بیاد بیرون. و به قول خودش توبه کرده.
    8 ساله داره با گیر دادنها و حساسیت های شما سر میکنه، 8 ساله هی یه اشتباه گذشته اش رو که قبل از عقد با شما بوده رو سر هر چیزی هی به روش اورده اید. کتکش هم زده اید.

    او در شما خصوصیاتی دیده بوده که بیاد و باهاتون تصمیم بگیره زندگی کنه. خصوصیاتتون رو دوست داشته که خواسته بیاد. و به این امید اومده که با در کنار هم بودن و مهربانی با هم، احساساتش هم قدرت بگیره نسبت بهتون. اونوقت شما از اول ازدواجتون روش دارید فشار میارید و توقع دارید جونی برای ادامه براش مونده باشه؟

    له شده اید؟ چی لهتون کرده؟ اینکه رابطه ای که قبل از شما داشته رو با اومدن شما قطع کرده و شما رو ترجیح داده؟ اینکه نخواسته شما رو از دست بده و علیرغم اصرار اون فرد برای عوض کردن نظرش در مورد شما، باز هم شما رو به او ترجیح داده؟! من بودم جای شما، شاید ناراحت میشدم از اینکه دلم میخواسته با یکی ازدواج کنم که تا قبل من حضرت مریم بوده باشه و افتاب و مهتاب ندیده، ولی یکی نصیبم شده که قبل از من با یکی حرف زده!! ولی احساس له شدن نمیکردم. اتفاقا میفهمیدم من رو به اون ترجیح داده. اتفاقا خوشحال میشدم زنم جوری مقابل اون فرد ایستاده و از اینکه میخواد با من ازدواج کنه با اطمینان و قدرت حرف زده، که اون طرف تا اعماق وجودش سوخته و برای تلافی و انتقام خواسته زن منو خراب کنه و زندگی زنم رو خراب کنه. و اتفاقا خیلی از دست خودم عصبانی میشدم که 8 سال اجازه دادم اون آدم عوضی بی وجدان بی غیرت به هدفش برسه.

    برادر من؟ دارید با زندگیتون چیکار میکنید؟؟!!!

    به خدا قسم خدا هم با همه بزرگیش، اگه بنده ای واقعا توبه میکرد و خدا نمیبخشیدش، کسی دیگه خداییش رو قبول نداشت و من یکی که بهش کافر میشدم.

    خانم شما، به نظر من ثابت کرده که شما رو میخواد و میخواد باهاتون زندگی کنه. ولی زخم هایی که شما با رفتارهاتون بهش زده اید، داغونش کرده.
    از چی 8 ساله دارید بازجویی می کنید ازش؟ این بی اعتمادی رو تا کی میخواید ادامه بدید؟ حالا اون توی گذشته اش یه اشتباهی کرده. تا کی باید تاوان بگیرید ازش؟ بس کنید تو رو خدا.

    ما ادمها بهتره بپذیریم هممون آدمیم. هممون ممکنه خطاهایی کرده باشیم و خطاهایی داشته باشیم. هیچ کدوممون معصوم نیستیم که بخوایم توقع داشته باشیم ذیگران مبرا از خطا و اشتباه باشن. پس بهتره همدیگه رو ببخشیم.

    هیچ کدوم از ما ادمها علم غیب نداریم که کی اون کسی که دلمون بخواد باهاش زندگی کنیم توی مسیرمون قرار بگیره. و همه ما نیازهایی داریم. و ممکنه ضعفمون در مدیریت نیازهامون و یا هیجاناتمون در اوایل جوانی، باعث بشه به هوای اینکه این فرد شاید همونه که قراره باهاش زندگی کنم، وارد روابط غلطی بشیم. برای هر کسی هم ممکنه پیش بیاد. مگر اینکه خیلی فدرت مدیریت نیازهامون رو داشته باشیم. که اصلا کار راحتی نیست و خیلی قدرت و هنر میخواد.... پس باید همدیگه رو هم بتونیم و بخوایم که ببخشیم.

    شما هم ببخشیدش و گذشت کنید. به جای اینکه مثل یک مجرم باهاش برخورد کنید، مثل یه تکیه گاه و یک همسر باهاش برخورد کنید. بزرگواری کنید و ببخشید. اون زن رو که 8 ساله توی زندگیتون محاکمه و مجازات شده رو دیگه ببخشید، نکنه مجازات کردنتون بزرگتر از حد خطای او باشه و به ظلم نزدیک بشه.
    میتونم درک کنم که براتون سخت بوده، ولی یکم از زوم بودن روی اون فضیه دست بردارید. یکم ذهنتون رو آزاد کنید.... یکم تمرکز بگیرید روی لبخند و صدای خنده فرزندتون، روی چهره همسرتون وقتایی که با مهر به فرزندتون نگاه میکنه، به خونه تون، به بوی غذایی که همسرتون درست میکنه، به لحظات عاشقانه ای که احتمالا با هم داشته اید، سعی کنید به خاطر بیارید.... به یاد بیارید... این خاطرات تشنه ی گذشت شما هستن، تشنه ی قلب شما هستن که بهشون مهر بورزید.... زندگیتون چشم انتظار مهربانی و گذشت شماست تا روشن و اروم بشه.... حتی قلب و احساس خودتون هم میخوان که اون مانع و سد کینه و بی اعتمادی که ذهنتون گذاشته جلوشون و نمیذاره راحت کار خودشون رو کنن، بردارید و ازادشون کنید. تا کی میخواید خودتون رو از ارامش محروم کنید؟

    من مطمینم همسرتون به شدت نیاز داره به شما و دلش میخواد که دوسش داشته باشید. ولی ناامید و خسته و زخمی شده. بزرگی کنید و ببخشید گذشته ای رو که همسرتون قدرت برگشت بهش و تغییر دادنش رو نداره. ببخشید خطایی رو که 8 سال تاوانش رو داده. شما دوسش دارید ته دلتون. این خروار بی اعتمادی رو از روی این قلب بردارید و بذارید عشق درونش آزاد بشه و روشنیش به قلب همسرتون هم برسه. مطمینم اگه این کارو کنید خیلی هر دوتون حال بهتری پیدا میکنید.

    ببخشید، و بهش بگید از این به بعد مواظبش هستید، و میخواید به هم محبت کنید و زندگیتون رو قشنگ و اروم کنید. نه با منت و فکر اینکه بهش فرصت جبران داده اید. بلکه خود شما هم زیاده از حد اذیتش کرده اید و باید جبران کنید.
    سلام
    ممنون از نوشته های زیبا و پر معنای شما. کاملا احساس در اون موج میزد. برادر یا خواهر گرامی، احساس می کنم کمی موضوع را کاملا متوجه نشدید. من از گناه خودم کاملا واقفم و خیلی وقته که دیگه خدایی نکرده دستم بالا نرفته و من هم توبه کردم. خیلی وقته که دیگه (شاید از همون سال اول) که دیگه اون ماجراهای قدیمی را به یادش نیووردم و برای خودم هم حلش کرده بودم تا اینکه این ماجرای جدید پیش اومد و دو مورد یکی دوستی خیابانی و یکی دوتی مجدد با یکی از اون اداما سابق پیش اومد. الان باز بهم ریختم و از دستش ناراحت شدم. ولی باز هم چشم تمام تلاشم رو می کنم که بگذرم و اشتباهات گذشته را تکرار نکنم. فقط نگرانیم از عدم تکرار اشتباهات همسرمه و همش سوالی در ذهنم می گذره که ما که با هم خوب بودیم و به قول خودش کمبودی نداشت، چرا!!!؟؟؟ بازم از اینکه این مطالب زیبا را نوشتید ممنونم

  3. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    Pooh (شنبه 05 آبان 97)

  4. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    خب فکر میکنم به جز این پستتون، در بقیه پستها به وضوح مشخص نکرده بودید مشکلتون دقیقا چیه و من یکی که تازه الان با این پستتون متوجه شدم که اخیرا با کسی رابطه ای داشته اند. و تا قبلش به نظر می اومد درگیر گذشته هستید.

    به هر حال اگر به خوبی متوجه مساله شما نشده ام، عذر میخوام!

  5. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    برادر گرامی، شما الان کانادا زندگی میکنید؟

    خانمتون و خودتون و فرزندتون چند ساله هستید؟
    خانمتون شاغلن؟ از شرایط شغلیشون راضی ان؟

    شغل شما چیه؟
    چقدر برای تفریح وقت میگذارید؟
    رفت و آمد و مهمونی میرید یا چون اونجا غریب هستید زندگیتون دچار یکنواختی شده و خلاصه شده در کار و خونه؟

    خانواده همسرتون تا حالا اومدن و دعوتشون کرده اید بیان چند ماه پیشتون؟

    تفریحات و هیجانات زندگی خود همسرتون چیه؟

    خودتون آدم شادی هستید یا بیشتر توی خودتون هستید؟

    شما و همسرتون درونگرا هستید یا برونگرا؟

    اینها رو بدونیم بهتر میشه فهمید چی کار باید کرد؟

    سوالات مدیر همدردی رو هم جواب نداده اید.

    به مدیر همدردی اعتماد کنید و همرهی کنید با راهکارهاشون و دقیق پاسخ بدید. نتیجه میگیرید. ایشون در امر مشاوره خانواده و ارزدواج مهارت خوبی دارن. به نظرم ارزشش روداه به راهنماییهاشون عمل کنید و ساز خودتون رو نزنید.

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اسفند 97 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1397-5-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    برادر گرامی، شما الان کانادا زندگی میکنید؟

    خانمتون و خودتون و فرزندتون چند ساله هستید؟
    خانمتون شاغلن؟ از شرایط شغلیشون راضی ان؟

    شغل شما چیه؟
    چقدر برای تفریح وقت میگذارید؟
    رفت و آمد و مهمونی میرید یا چون اونجا غریب هستید زندگیتون دچار یکنواختی شده و خلاصه شده در کار و خونه؟

    خانواده همسرتون تا حالا اومدن و دعوتشون کرده اید بیان چند ماه پیشتون؟

    تفریحات و هیجانات زندگی خود همسرتون چیه؟

    خودتون آدم شادی هستید یا بیشتر توی خودتون هستید؟

    شما و همسرتون درونگرا هستید یا برونگرا؟

    اینها رو بدونیم بهتر میشه فهمید چی کار باید کرد؟

    سوالات مدیر همدردی رو هم جواب نداده اید.

    به مدیر همدردی اعتماد کنید و همرهی کنید با راهکارهاشون و دقیق پاسخ بدید. نتیجه میگیرید. ایشون در امر مشاوره خانواده و ارزدواج مهارت خوبی دارن. به نظرم ارزشش روداه به راهنماییهاشون عمل کنید و ساز خودتون رو نزنید.
    سلام:
    ج1: نه سال 94 اومدیم ایران- و ایشان سال 95 با کسی اشنا شدن و 6 ماه بعدش قطع شده و بعد با دوست پسر سابقشون مجددا ارتباط برقرار کردن
    ج2: خودم 36- همسرم 29- فرزندم 7
    ج3: خانمم دانشجو هستن
    ج4: من یه شغل دولتی مناسب با حقوق نسبتا بالا با موقعیت اجتماعی عالی دارم
    ج5: همیشه برای تفریح وقت گذاشتم و هر زمان چه برای فرزندم و چه برای همسرم به صورت مسافرت پارک سینما تئاتر رستوران و ... زمان هایی را قرار دادم.
    ج6: در ایران با فامیل رفت و آمد خوبی داریم و روابط من و همسرم به گونه ای هست که اکثر اونها ارزوی زندگی ما را دارن
    ج7:بله خانواده همسرم مثل خانواده خودم همیشه ارتباط داریم و هیچ تفاوتی بین اونها نبوده.
    ج8: تفریحات: پارک - سینما- رستوران- تئاتر و ...
    ج9: من خیلی ادم شادی نیستم ولی سعی به شاد بودن میکنم
    ج10: من درونگرا و همسرم برونگرا
    در مورد مدیر همدردی من سوالی ندیدم بررسی می کنم اگر سوالی بود حتما پاسخ میدهم.
    ممنون

  7. کاربر روبرو از پست مفید DTU تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 07 آبان 97)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.